صفحه اصلی

در حال بارگیری...

الف: کلّیه جملاتی که در آن «باید»، «لازم است»، «بنا بر اظهر»، «بنا بر اقوی»، «بعید نیست»، «خالی از وجه نیست» به‌کار رفته است، به‌منزله فتوای صریح می‌باشد و لازم است به آن عمل شود.

ب: کلّیه جملاتی که در آن عبارت «بنا بر احوط»، «بنا بر احتیاط» به کار رفته است اگر در آن مسئله، قبل از این کلمات و یا بعد از آن فتوایی داده نشده، احتیاط واجب است، و در غیر این صورت احتیاط مستحب می‌باشد.
ج: در هر مسئله‌ای که احتیاط واجب باشد، مُقلّد می‌تواند به آن عمل کرده و یا به مجتهد دیگری که جامع شرایط تقلید بوده و از دیگر مجتهدین اعلم باشد، رجوع کند. و این در صورتی است که مجتهد دوم در آن مسئله احتیاط نکرده و فتوا داده باشد.

د: در هر مسئله‌ای که عبارت «محلّ تأمل است» یا «محلّ اشکال است» به‌کار رفته، به‌منزله احتیاط واجب است؛ بنابراین اگر جایز بودن چیزی مورد تأمل یا اشکال بود، احتیاط واجب در ترک کردن آن است.

کتاب: | شناسه: 2195 | پیوند ثابت

دین اسلام بر اساس اعتقادات صحیح و حقّ و همچنین اعمال و دستوراتی در زمینه‌های گوناگون بنا شده است. در اعتقادات، تقلید جایز نیست؛ همچنین در اعمال و دستورات غیر اعتقادی که ضروری دین باشد تقلید در آن لازم نیست، ولی در غیر ضروریات اگر شخص مجتهد باشد، یعنی بتواند از روی دلایل شرعی وظیفه خود را تشخیص دهد، باید طبق نظریه خود عمل کند و در غیر این صورت عقل برای او دو راه معین خواهد کرد:

الف. تقلید؛ یعنی طبق فتاوا و نظریات مجتهدی که واجد شرایط است عمل کند.

ب. احتیاط؛ یعنی بر اساس نظریه تمامی و یا گروهی از مجتهدین وظیفه خود را انجام دهد. به این معنی که اگر مجتهدی کاری را جایز و دیگری حرام می‌داند، آن کار را ترک کند؛ و اگر مجتهدی کاری را واجب و دیگری مباح می‌داند، آن را به‌جا آورد.

«١» تقلید از مجتهدی که مرد، بالغ، عاقل، شیعه دوازده امامی، حلال‌زاده، آزاد، زنده و عادل باشد، جایز است و بنابر اظهر باید از مجتهدین دیگر اَعلَم باشد؛ یعنی در استنباط احکام الهی تواناتر باشد، و یا اینکه از نظر علمی و اجتهاد مساوی دیگر مجتهدین باشد، و در صورتی که شناختن اعلم یا به‌دست آوردن فتاوای او مشکل باشد (مستلزم عُسر و حَرَج باشد) می‌تواند با رعایت اَلاَعلَم فَالاَعلَم و سایر شرایط، از غیر اعلم تقلید نماید.

«٢» اگر دو مجتهد یکی اعلم و دیگری اَورَع باشد و در سایر جهات با هم مساوی باشند، اظهر رجوع به اعلم است. و اگر هر دو در علم مساوی باشند، ولی یکی اَعدَل و اورع از دیگری باشد، ترجیح قول اعدل خالی از وجه نیست.

«٣» مجتهد و اعلم را از سه راه می‌توان شناخت:

اول، خود انسان یقین کند، مثل آنکه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد؛

دوم، آنکه دو نفر عالم عادل که می‌توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند، به‌شرط آنکه دو نفر عالم عادل دیگر با گفته آنان مخالفت ننمایند؛

سوم، آنکه عده‌ای از اهل علم که می‌توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، و از گفته آنان اطمینان پیدا می‌شود، مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند؛ بلکه از هر راهی که انسان اطمینان به اعلم بودن کسی پیدا کند بنابر اظهر می‌تواند به همان اکتفا نماید.

«۴» اگر شناختن اعلم مشکل باشد و انسان گمان به اعلم بودن کسی دارد، در صورتی که گمانش به حد اطمینان برسد باید از او تقلید کند. بلکه اگر اطمینان برای او حاصل نشد، بعید نیست ترجیحِ کسی که فقط به اعلم بودن او گمان دارد یا احتمال می‌دهد، ولی بهتر این است که در این صورت به قول کسی عمل کند که موافق احتیاط باشد، امّا اگر احتمال ضعیفی هم بدهد که کسی اعلم است و بداند دیگری از او اعلم نیست، باید از او تقلید نماید. و اگر چند نفر در نظر او اعلم از دیگران و با یکدیگر مساوی باشند باید از یکی از آنان تقلید کند.

«۵» در صورت مساوی بودن دو مجتهد، جایز است انسان در مسائلی که ارتباطی با هم ندارند، بعضی مسائل را از یکی و بعضی دیگر را از مجتهد دیگر تقلید نماید.

«۶» عدول از مجتهد زنده به مجتهد دیگر، در صورت تساوی دو مجتهد در اعلمیت، در جمیع مسائل یا در بعض مسائل که ارتباطی با هم ندارند، جایز است، ولی احوط ترک عدول است، مگر به اعلم؛ و حکم اَورَعیت نیز مانند اعلمیت است.

«٧» به‌دست آوردن فتوا (یعنی دستور مجتهد) چهار راه دارد:

١ـ شنیدن از خود مجتهد؛

٢ـ شنیدن از دو نفر عادل که فتوای مجتهد را نقل کنند؛

٣ـ شنیدن از کسی که مورد اطمینان و راستگوست، اگر اطمینان به کلام او دارد، بنابر احوط؛

۴ـ دیدن در رساله مجتهد، در صورتی که به درستی آن رساله اطمینان داشته باشد، بنابر احوط.
«٨» تا انسان یقین نکند که فتوای مجتهد عوض شده است، می‌تواند به آنچه در رساله نوشته شده عمل نماید. و اگر احتمال دهد که فتوای او عوض شده، جست‌وجو لازم نیست، ولی اگر بعداً معلوم شود که فتوایش عوض شده بود، باید نسبت به گذشته، به وظیفه عمل نماید.

«٩» اگر مجتهد اعلم در مسئله‌ای فتوا دهد، مقلِّدِ آن مجتهد (یعنی کسی که از او تقلید می‌کند) نمی‌تواند در آن مسئله به فتوای مجتهد دیگر عمل کند، ولی اگر فتوا ندهد و بفرماید: احتیاط آن است که فلان طور عمل شود، مثلاً بفرماید: «احتیاط آن است که در رکعت سوم و چهارم نماز سه مرتبه تسبیحات اربعه (یعنی «سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُ للّهِ وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَکبَرْ » بگویند) مقلد باید یا به این احتیاط ـ که احتیاط واجبش می‌گویند ـ عمل کند و سه مرتبه بگوید و یا بنابر احتیاط واجب به فتوای مجتهدی که علم او از مجتهد اعلم کمتر و از مجتهدهای دیگر بیشتر و یا مساوی است ـ با احراز سایر شرایط تقلید ـ عمل نماید، پس اگر او یک مرتبه گفتن را کافی بداند، می‌تواند یک مرتبه بگوید. و همچنین است اگر مجتهد اعلم بفرماید: «مسئله محل تأمّل یا محل اشکال است».

«١٠» اگر مجتهد اعلم بعد از آنکه در مسئله‌ای فتوا داده، احتیاط کند، مثلاً بفرماید: «ظرف نجس را که یک مرتبه در آب کر بشویند پاک می‌شود، اگرچه احتیاط آن است که سه مرتبه بشویند»، مقلد او نمی‌تواند در آن مسئله به فتوای مجتهد دیگر عمل کند، بلکه باید یا به فتوا عمل کند، یا به احتیاطِ بعد از فتوا که آن را احتیاط مستحب می‌گویند عمل نماید.

«١١» فقها حیات را شرط می‌دانند؛ یعنی می‌گویند برای ابتدای تقلید باید از مجتهد زنده تقلید کرد. اما اگر مرجع تقلید انسان از دنیا رفت، در اینکه آیا می‌تواند بر تقلید او باقی بماند یا باید به مجتهد زنده مراجعه نماید، اختلاف است؛ پس اگر کسی در این مسئله مجتهد بود، طبق نظر خودش عمل می‌کند، وگرنه طبق نظر مجتهد زنده اَعلَم عمل می‌نماید.

«١٢» باقی ماندن بر تقلید میت در مسائلی که در آنها تقلید و عمل کرده است، در صورتی که مجتهدِ از دنیا رفته با مجتهد زنده از نظر علمی مساوی باشند، بنابر اقوی جایز است، هر چند با اجازه مجتهدی دیگر بر تقلید باقی بوده و عمل کرده باشد. و اگر مجتهدی که از دنیا رفته اعلم باشد، واجب است بر تقلید او باقی بماند. و اگر مجتهد زنده بعداً اعلم شد، واجب است در تمامی مسائل به او عدول نماید.

«١٣» اگر مسائلی را از مجتهد میت یاد گرفته و بنا داشته عمل کند، چنانچه عمل نکرده و یا شک در عمل کردن دارد (در صورت بقای بر تقلید میت) نمی‌تواند در آن مسائل بر تقلید باقی بماند، هرچند مجتهد میت اعلم باشد.

«١۴» شخصی که مقلد مرجعی بوده و بعد از وفات او، بر طبق نظر مرجعی دیگر بر تقلید باقی مانده، ولی در بعضی از فتاوا (از قبیل بلاد کبیره و شب مهتاب یا هر مسئله دیگر) به مرجع دوم عدول کرده، بعد از وفات مرجع دوم، در صورت بقا، نمی‌تواند در این مسائل به مرجع اول برگردد، ولی می‌تواند به تقلید مرجع دوم باقی باشد.

«١۵» کسی که مقلد مرجعی بوده و بعد از وفات او به فتوای مرجعی دیگر به تقلید اول باقی بوده، پس از وفات مرجع دوم، در صورت جواز بقا، تنها در مسائلی که طبق فتوای مجتهد اول عمل کرده می‌تواند باقی بماند. و اگر چند مرجع داشته و بعد از وفات هر کدام طبق موازین از دیگری تقلید کرده و با اجازه بعدی بر تقلید باقی مانده و در نتیجه از هر مجتهد چند مسئله عمل کرده است، در آن مسائل می‌تواند بر تقلید مجتهدین قبلی باقی بماند. ولی در هر صورت، در مسائلی که عمل نکرده باید به فتوای مجتهد زنده عمل کند.

«١۶» شخصی که مقلد مرجعی بوده، بعد از فوت آن مرجع اگر احراز و یا احتمال اعلمیت میت در بین نباشد، رجوع به مجتهد زنده جایز است؛ و درصورتی که مجتهد زنده اعلم باشد یا احتمال اعلمیت او در بین باشد رجوع به او واجب است.

«١٧» مسائلی را که انسان غالباً به آنها احتیاج دارد، واجب است یاد بگیرد.

«١٨» اگر برای انسان مسئله‌ای پیش آید که حکم آن را نمی‌داند، می‌تواند صبر کند تا فتوای مجتهد اعلم را به‌دست آورد یا اگر احتیاط ممکن است به احتیاط عمل نماید؛ بلکه اگر احتیاط ممکن نباشد چنانچه از انجام عمل محذوری لازم نیاید، می‌تواند عمل را به‌جا آورد. پس اگر معلوم شد که مخالف واقع یا مخالف نظر مجتهد بوده، باید دوباره انجام دهد.

«١٩» اگر کسی فتوای مجتهدی را به دیگری بگوید، چنانچه فتوای آن مجتهد عوض شود، لازم نیست به او خبر دهد که فتوا عوض شده؛ ولی اگر بعد از گفتن فتوا بفهمد اشتباه کرده، در صورتی که ممکن باشد باید اشتباه را برطرف کند.

«٢٠» اگر مکلف مدتی اعمال خود را بدون تقلید انجام دهد، در صورتی اعمال او صحیح است که بفهمد به وظیفه واقعی خود رفتار کرده است، یا عمل او با فتوای مجتهدی که وظیفه‌اش تقلید از او بوده، یا با فتوای مجتهدی که فعلاً باید از او تقلید کند مطابق باشد، و عباداتی را که قبلاً انجام داده با قصد قربت انجام داده باشد.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 2196 | پیوند ثابت
١. به نظر حضرتعالى سن بلوغ پسران و دختران داخل شدن در پانزده سال و نه سال قمرى است يا تمام کردن پانزده سال و نه سال قمرى؟

ج. تمام کردن آن سال‌ها، ميزان بلوغ دختر و پسر است.

کتاب: استفتائات | شناسه: 2197 | پیوند ثابت
٢. آيا کسى که بالغ شد، رشيد هم هست؟  

ج. غالبا بلوغ و رشد با هم ملازمت دارند، مگر در بچّه‌هايى که به نوعى عقب افتادگى داشته باشند.

کتاب: استفتائات | شناسه: 2198 | پیوند ثابت
٣. برخى از افراد به علت آن که تاريخ موجود در شناسنامه، تاريخ واقعى تولد آن‌ها نيست؛ تاريخ تولد و در نتيجه تاريخ بلوغ خود را نمى‌دانند، وظيفه چنين کسانى در محاسبه‌ى سن بلوغ چيست؟  

ج. تا يقين ندارند، تکليف ندارند؛ اگرچه احتياط خوب است.

کتاب: استفتائات | شناسه: 2199 | پیوند ثابت
۴. آيا به نظر حضرتعالى زمان مکلف شدن به اصول دين همان زمان مکلف شدن به احکام شرعى است؟ يا تفاوتى بين اين دو وجود دارد؟  

ج. تفاوتى وجود ندارد.

کتاب: استفتائات | شناسه: 2200 | پیوند ثابت
۵. آيا براى دختر از حيث بلوغ مى‌توان بين عبادات و عقود و ايقاعات تفاوتى قايل شد؟ براى اجراى حدود و قصاص چه طور؟  

ج. خير، تفاوتى نيست؛ مگر در موردى خاص که بنابر يک جهتى تفاوت وجود داشته باشد.

کتاب: استفتائات | شناسه: 2201 | پیوند ثابت
۶. آيا ديدن خونى که داراى صفات حيض است، قبل از نه سالگى علامت بلوغ دختر است؟  

ج. اگر علم به تاريخ تولّد خود دارد، خير علامت بلوغ او نيست و اگر علم ندارد، پس اماره بودن صفات حيض بر حيضيّت و بلوغ محلّ تأمّل است، بلى اگر علم به حيض بودن پيدا کرد، اين اماره است بر بلوغ مجهول که محتمل است.

کتاب: استفتائات | شناسه: 2202 | پیوند ثابت
٧. آيا تغيير جنسيّت، که موجب تغيير در تکاليف شرعى مى‌شود جايز است؟    

ج. خير، حرام است.

کتاب: استفتائات | شناسه: 2203 | پیوند ثابت
٨. چه غسل‌هايى ممکن است قبل از بلوغ بر انسان واجب شده باشد؟  

ج. غسل مسّ ميّت، در صورتى که به بدن سرد شده ميتى قبل از تمام شدن سه غسل دست زده باشد و نيز غسل جنابت، در صورتى که پيش از بلوغ، تجاوز جنسى به او شده و يا تجاوز جنسى نموده باشد و هم‌چنين غسل استحاضه‌ى متوسطه و کثيره، اگر قبل از بلوغ ديده است.

کتاب: استفتائات | شناسه: 2204 | پیوند ثابت
٩. اگر يکى از اسباب وجوب غسل براى انسان نابالغ رخ داده و او در همان زمان غسل کرده باشد، آيا همان غسل کفايت مى‌کند يا پس از بلوغ بايد مجددا غسل نمايد؟  

ج. اگر غسل صحيح انجام داده کافى است.

کتاب: استفتائات | شناسه: 2205 | پیوند ثابت
١٠. آيا اطفال پيش از بلوغ، متصف به صفت اسلام و کفر مى‌شوند؟  

ج. متصف نمى‌شوند، لکن بر اطفال کفار احکام کفار و بر اطفال مسلمين احکام مسلمين به تبعيت جارى مى‌باشد.

کتاب: استفتائات | شناسه: 2206 | پیوند ثابت
١١. وجوب يادگيرى اصول عقايد، وجوب شرعى است يا وجوب عقلى؟ و ترک اين واجب چه عواقب و پى‌آمدهايى به دنبال خواهد داشت؟  

ج. وجوب عقلى و شرعى است؛ البته يادگيرى اجمالى هم کافى است، ولى  اگر آموزش، تفصيلى و برهانى باشد؛ انسان از اضلالات و گمراهى‌ها مصون است.

کتاب: استفتائات | شناسه: 2210 | پیوند ثابت
١٢. معناى قدرت در انجام تکاليف چيست؟  

ج. قدرت عادى و عرفى ملاک است.

کتاب: استفتائات | شناسه: 2211 | پیوند ثابت
١٣. آيا اصول اسلام و اصول ايمان با هم فرق مى‌کند؟  

ج. اصول اسلام سه امر: توحيد، نبوت و معاد است و اصول ايمان عدل و امامت مى‌باشد.

کتاب: استفتائات | شناسه: 2212 | پیوند ثابت
١۴. انکار اصول اسلام چه آثار شرعى به دنبال دارد؟    

ج. اگر انکارکننده محکوم به اسلام و پس از بلوغ اِبايى از وصف اسلام داشته باشد، اجراى احکام مرتدّ بنابر احتياط واجب بايد پس از اقامه‌ى براهين محکم و ادلّه‌ى روشنگر باشد به گونه‌اى که معلوم شود اباى او بعد از آن‌ها، از روى عناد و لجاج دشمنى و براى اغراض فاسد دنيوى بوده است. تفصيل احکام راجع به کافر و مرتد در رساله‌ى توضيح‌المسايل [fn value="١"]به مسايل ٩٩، ١١٠، ١۴٠، ۴۶٠، ٧۴٣، ١۶١٨، ١۶١٩، ١٩١۶، ١٩۴۶، ١٩۴٩، ٢٠٨٣، ٢٠٨٨، ٢٠٩۶و ٢٢۵٩رجوع شود.[/fn]آمده است که اجمال آن عبارت است از: ١) نجاست؛ ٢) صحيح نبودن عقد او براى مسلمان؛ ٣) ارث نبردن او از مسلمان، اگرچه پدر او باشد؛ ۴) مالک نشدن کنيز و غلامى که مسلمان باشند؛ ۵) حلال نبودن حيواناتى که ذبح مى‌کند؛ ۶) واجب نبودن غسل، کفن و نماز بر جسد او؛ ٧) ميته بودن پوست، کفش، دنبه و هر چيزى از اجزاى حيوانات که در دست او است؛ ٨) عدم جواز دادن قرآن به دست او؛ ٩) عدم جواز دخول در مسجد و مشاهد مشرفه.

 

کتاب: استفتائات | شناسه: 2213 | پیوند ثابت
١۵. آثار بى‌اعتقادى به اصول ايمان چيست؟  

ج. ١) عدم صحت عبادات؛ ٢) جايز نبودن دادن زکات و خمس و فطريّه به او.

کتاب: استفتائات | شناسه: 2214 | پیوند ثابت
١۶. مراد از تحقيقى بودن اصول دين چيست؟  

ج. مراد اين است که هر کسى بايد با دليل و برهان آن‌ها را تحصيل کند و مجرّد تقليد از ديگران نباشد، البته دليل اجمالى و ارتکازى هم کافى است.

کتاب: استفتائات | شناسه: 2215 | پیوند ثابت
١٧. يقين در اصول دين به چه معنا است؟ و آيا اين يقين هر چند از گفته‌ى علما و مبلّغين و پدر و مادر به دست آمده باشد، کفايت مى‌کند يا بايد به پشتوانه دليل‌هاى کلامى به دست آمده باشد؟  

ج. مقصود از يقين، در اين‌جا، يقين به معناى عرفى است که از هر طريق حاصل شود کفايت مى‌نمايد.

کتاب: استفتائات | شناسه: 2216 | پیوند ثابت
١٨. اگر کسى اصول دين خود را بنابر اعتقادات پدرى و مادرى خود فراگرفته و به آن يقين دارد، آيا همين مقدار کافى است يا لازم است آن‌ها را با دليل‌هاى برهانى و طرق يقينى فراگيرد؟  

ج. همان يقين که سبب عقد و پيوند قلبى شود کافى است؛ ولى به دست آوردن دليل و برهان تفصيلى براى عدم انحراف و گمراهى انسان با شبهات گمراه کنندگان، مطلوب است.

کتاب: استفتائات | شناسه: 2217 | پیوند ثابت
١٩. حکم کسى که مدتى در صدد تحقيق و بررسى از اصول دين بوده است، به لحاظ نجاست و طهارت و... چيست؟ و اگر در چنين ايامى بميرد، آيا در پيشگاه خداوند مؤاخذه مى‌شود؟  

ج. اگر تقصير و کوتاهى در تحقيق نکرده، مؤاخذه ندارد؛ ولى اگر عقد قلبى نداشته و به شهادتين اقرار نکند، حکم کافر را دارد.

کتاب: استفتائات | شناسه: 2218 | پیوند ثابت
٢٠. کسى که در پى تحقيق از اصول دين است و هنوز اعتقادى به دين اسلام پيدا نکرده است، آيا نماز بر او واجب است؟  

ج. نماز بر همگان واجب است و تحقيق در اصول پنج‌گانه دين سهل الوصول و هم چون امور ضرورى و بديهى است و نياز به زمان طولانى ندارد، به خلاف جزييات و فروعات اعتقادى که زمان زيادى نياز دارد.

کتاب: استفتائات | شناسه: 2219 | پیوند ثابت
٢١. اگر همه‌ى عقايد حقّه در ذهن فردى ثابت باشند و آن‌ها را بداند؛ اما اگر از او بپرسند نتواند تقرير کند، آيا همين مقدار دانستن کفايت مى‌کند؟  

ج. بله کفايت مى‌کند.

کتاب: استفتائات | شناسه: 2220 | پیوند ثابت
٢٢. اگر کسى به شهادتين اقرار زبانى نمايد؛ امّا در دل خود نسبت به يک يا چند رکن از اصول دين مثل توحيد، ترديد و شک داشته باشد، عقد نمودن زن مسلمان براى او چه حکمى خواهد داشت، حکم طهارت بدن و ذبيحه او چه مى‌باشد؟  

ج. محکوم به اسلام است.

کتاب: استفتائات | شناسه: 2221 | پیوند ثابت
٢٣. در ميان مردم عبارت‌هايى رايج است که بوى کفر مى‌دهد، مثل اين که فرد مى‌گويد: اگر قيامتى باشد، به هم مى‌رسيم، اگر خدايى بود، نمى‌گذاشت او اين عمل را انجام دهد، کى از آن دنيا برگشته که بگويد خبرى هست؟! چه خدايى، چه پيغمبرى؟! و... آيا با به زبان آوردن چنين کلماتى حکم بر کفر اين شخص مى‌شود؟  

ج. موارد آن مختلف است و بعضى از اين عبارت‌ها با مسلمان بودن سازش ندارد.

کتاب: استفتائات | شناسه: 2222 | پیوند ثابت

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها