صفحه اصلی

در حال بارگیری...

طـلاق

«٢٠٢۵» اگر زن و شوهر یکدیگر را نخواهند و زن مالی به مرد بدهد که او را طلاق دهد آن طلاق را مبارات گویند.

«٢٠٢۶» اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: «بارَأتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق»، یعنی: «مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رهاست»، و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: «بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق».

«٢٠٢٧» صیغه طلاق خلع و مبارات باید به عربی صحیح خوانده شود، ولی اگر زن برای آنکه مال خود را به شوهر ببخشد، مثلاً به فارسی بگوید: برای طلاق، فلان مال را به تو بخشیدم، اشکال ندارد.

«٢٠٢٨» اگر زن در بین عدّه طلاق خلع یا مبارات، از بخشش خود برگردد، شوهر می‌تواند رجوع کند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.

«٢٠٢٩» مالی را که شوهر برای طلاق مبارات می‌گیرد، باید بیشتر از مهر نباشد، ولی در طلاق خلع اگر بیشتر باشد اشکال ندارد.

«٢٠٣٠» شرایطی که در طلاق خُلع نسبت به زن و شوهر معتبر است و در کتب مفصّل آمده، در طلاق مُبارات نیز معتبر است و شرایطی که در اصل طلاق معتبر بود، در هر یک از طلاق خلع و مبارات نیز معتبر است.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 8070 | پیوند ثابت

«٢٠٣١» اگر با زن نامحرمی به گمان اینکه همسر خود اوست نزدیکی کند، چه زن بداند که او شوهرش نیست، یا گمان کند شوهرش می‌باشد، باید عدّه نگاه دارد.

«٢٠٣٢» زنی که به عقد دائم درآمده و شوهرش گم شده، اگر بخواهد به دیگری شوهر کند، باید نزد مجتهد عادل برود و به دستور او عمل نماید.

«٢٠٣٣» پدر و جد پدری دیوانه در صورتی که مفسده و ضرری در کار نباشد، می‌توانند زن او را طلاق بدهند.

«٢٠٣۴» اگر شوهر از روی علاماتی که در شرع معین شده، دو نفر را عادل بداند و زن خود را در حضور آنان طلاق دهد، دیگری که آن دو را فاسق می‌داند، بنابر اظهر نباید آن زن را برای خود یا برای شخص دیگر عقد کند، و در صورت جهل اگر احتمال بدهد آن دو نفر پیش کسی که طلاق می‌دهد عادل هستند، بنابر اظهر کافی است.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 8071 | پیوند ثابت

مرد با شرایط ذیل می‌تواند زن خود را طلاق دهد:

١ـ بالغ باشد؛ ٢ـ عاقل باشد؛ ٣ـ مجبور نباشد؛ ۴ـ قصد طلاق داشته باشد؛ پس اگر صیغه طلاق را به شوخی بگوید، طلاق صحیح نیست.

«١٩٩٠» طلاق دادن بچه ممیزی که ده سال او تمام شده بنابر اظهر صحیح است، ولی خلاف احتیاط می‌باشد و بهتر است او طلاق ندهد.

«١٩٩١» اگر مرد را مجبور کنند که زنش را طلاق دهد، طلاق باطل است و بنابر اظهر در تحقق اجبار همین مقدار کافی است که اگر مثلاً طلاق ندهد، مالی را که به آن نیاز دارد و اگر از او بگیرند به حالش ضرر دارد به ناحق از او بگیرند، ولی اگر می‌تواند توریه کند و با توجه و التفات در حین طلاق توریه نکرد، بنابر اظهر طلاق صحیح است.

«١٩٩٢» زن باید در وقت طلاق از خون حیض و نفاس پاک باشد و شوهرش در آن پاکی یا در حال نفاس و حیضی که قبل از این پاکی بود، با او نزدیکی نکرده باشد؛ و تفصیل این دو شرط در مسائل آینده گفته می‌شود.

«١٩٩٣» طلاق دادن زن در حال حیض یا نفاس در سه صورت صحیح است:

١ـ آنکه شوهرش بعد از ازدواج با او نزدیکی نکرده باشد؛

٢ـ آبستن باشد، و اگر معلوم نباشد که آبستن است و شوهر در حال حیض طلاقش بدهد، بعد بفهمد آبستن بوده، اشکال ندارد؛

٣ـ مرد به‌واسطه غایب بودن، نتواند یا برایش مشکل باشد که پاک بودن زن را بفهمد، ولی احتیاط مستحب در این است که در این صورت یک ماه صبر کند و بعد طلاق بدهد.

«١٩٩۴» اگر با اعتقاد به اینکه زن از خون حیض پاک است طلاقش دهد، بعد معلوم شود که موقع طلاق در حال حیض بوده، طلاق او باطل است و اگر با اعتقاد به اینکه در حال حیض است طلاقش دهد، بعد معلوم شود پاک بوده، طلاق او صحیح است.

«١٩٩۵» کسی که می‌داند زنش در حال حیض یا نفاس است، اگر غایب شود، مثلاً مسافرت کند و بخواهد او را طلاق دهد، باید تا مدتی که معمولاً زن‌ها از حیض یا نفاس پاک می‌شوند، صبر کند تا یقین کند که او پاک شده است.

«١٩٩۶» مردی که غایب است، اگر بخواهد زن خود را طلاق دهد چنانچه بتواند اطلاع پیدا کند که زن او در حال حیض یا نفاس است یا نه، باید تحقیق کند؛ ولی اگر اطلاع او از روی عادت حیض زن، یا نشانه‌های دیگری باشد که در شرع معین شده، باید تا مدتی که معمولاً زن‌ها از حیض یا نفاس پاک می‌شوند، صبر کند.

«١٩٩٧» اگر با عیالش، که از خون حیض و نفاس پاک است، نزدیکی کند و بخواهد طلاقش دهد، باید صبر کند تا دوباره حیض ببیند و پاک شود. ولی زنی را که نُه سالش تمام نشده، یا آبستن است، اگر بعد از نزدیکی طلاق دهند، اشکال ندارد؛ و همچنین است اگر یائسه باشد.

«١٩٩٨» هرگاه با زنی که از خون حیض و نفاس پاک است نزدیکی کند و در همان پاکی طلاقش دهد، اگر بعداً معلوم شود که موقع طلاق آبستن بوده، بنابر اظهر طلاق صحیح است.

«١٩٩٩» اگر با زنی که از خون حیض و نفاس پاک است نزدیکی کند و مسافرت نماید، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد، باید به‌قدری که زن معمولاً بعد از آن پاکی، خون می‌بیند و دوباره پاک می‌شود، صبر کند.

«٢٠٠٠» اگر مرد بخواهد زن خود را که به دلیل بیماری حیض نمی‌بیند، طلاق دهد، باید از وقتی که با او نزدیکی کرده، تا سه ماه از نزدیکی با او خودداری نماید و بعد او را طلاق دهد.

«٢٠٠١» طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود، و اگر خواندن به عربی صحیح ممکن نبود، با سایر زبان‌ها به‌‌صورت صحیح باید خوانده شود، و اگر به عربی می‌تواند بخواند، ولی عربی صحیح را نمی‌داند، احتیاط در این است که هم به عربی غیر صحیح و هم به لغت صحیحِ کسی که صیغه طلاق را می‌خواند خوانده شود. و باید دو مرد عادل صیغه طلاق را بشنوند، و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد باید بگوید: «زَوْجَتِی فَاطِمَةُ طالِق»؛ یعنی: «زن من فاطمه رهاست»، و اگر دیگری را وکیل کند، آن وکیل باید بگوید: «زَوْجَةُ مُوَکلّی فاطِمَةُ طالِق».

«٢٠٠٢» کسی که قدرت خواندن صیغه طلاق ندارد، مثل گنگ و لال، همین که اشاره او یقیناً به طلاق باشد کافی است، و همچنین است نوشته‌ای که مقصود از آن انشاء طلاق باشد.

«٢٠٠٣» طلاق دادن مکروه است، و طلاق دادن زنی که در حال بیماری است، کراهتش شدیدتر است.

«٢٠٠۴» متعه، یعنی عقد غیردائم، طلاق ندارد؛ بنابراین شاهد گرفتن و پاک بودن زن از حیض لازم نیست و جدایی آن بدین صورت است که مدت عقد تمام شود یا مرد بگوید: «باقی مدت عقد را بخشیدم».

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 8064 | پیوند ثابت

«٢٠٠۵» زنی که نُه سالش تمام نشده یا زن یائسه، اگرچه شوهر با او نزدیکی کرده باشد عدّه ندارد، و بعد از طلاق می‌تواند فوراً شوهر کند.

«٢٠٠۶» زنی که نُه سالش تمام شده و یائسه نیست، اگر شوهر با او نزدیکی کند و طلاقش دهد، بعد از طلاق باید عدّه نگاه دارد، یعنی بعد از آنکه در پاکی طلاقش داد، به‌قدری صبر کند که دو بار، حیض ببیند و پاک شود، و همین که حیض سوم را دید عدّه او تمام می‌شود و می‌تواند شوهر کند، ولی اگر پیش از نزدیکی کردن با او طلاقش بدهد عدّه ندارد.

«٢٠٠٧» زنی که حیض نمی‌بیند، اگر در سن زن‌هایی باشد که حیض می‌بینند، چنانچه شوهرش بعد از نزدیکی کردن او را طلاق دهد، باید بعد از طلاق تا سه ماه عدّه نگاه دارد.

«٢٠٠٨» زنی که عدّه او سه ماه است، اگر اول ماه طلاقش بدهند باید سه ماه هلالی، یعنی از موقعی که ماه دیده می‌شود تا سه ماه عدّه نگاه دارد، و اگر در بین ماه طلاقش بدهند، باید باقی ماه را با دو ماه بعد از آن و نیز کسری ماه اول را از ماه چهارم، عدّه نگاه دارد تا سه ماه تمام شود؛ مثلاً اگر غروب روز بیستم ماه طلاقش بدهند و آن ماه بیست‌ونه روز باشد، باید نُه روز باقیمانده ماه را با دو ماه بعد از آن و بیست روز از ماه چهارم عدّه نگاه دارد؛ و احتیاط مستحب آن است که از ماه چهارم بیست‌ویک روز عدّه نگاه دارد تا با مقداری که از ماه اول عدّه نگاه داشته، سی روز شود.

«٢٠٠٩» اگر زن آبستن را طلاق دهند، عدّه‌اش تا دنیا آمدن یا سقط شدن بچه اوست، بنابراین اگر مثلاً یک ساعت بعد از طلاق، بچه او به‌دنیا آید، عدّه‌اش تمام می‌شود.

«٢٠١٠» ابتدای عدّه طلاق از موقعی است که خواندن صیغه طلاق تمام می‌شود، چه زن بداند طلاقش داده‌اند یا نداند، پس اگر بعد از تمام شدن عدّه بفهمد که او را طلاق داده‌اند، لازم نیست دوباره عدّه نگاه دارد.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 8065 | پیوند ثابت

«٢٠١١» زنی که شوهرش مرده باید تا چهار ماه و ده روز عدّه نگاه دارد؛ یعنی از شوهر کردن خودداری نماید اگرچه یائسه یا صیغه یا نُه سالش تمام نشده باشد، یا شوهرش با او نزدیکی نکرده باشد، و اگر آبستن باشد، باید تا موقع زاییدن عدّه نگاه دارد، ولی اگر قبل از چهار ماه و ده روز بچه‌اش به‌دنیا آید، باید تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر کند و این را عدّه وفات می‌گویند.

«٢٠١٢» زنی که در عدّه وفات می‌باشد، حرام است لباس‌های رنگارنگ بپوشد و سرمه بکشد، و همچنین کارهای دیگری که زینت حساب شود بر او حرام می‌باشد.

«٢٠١٣» اگر زن یقین کند که شوهرش مرده و بعد از تمام شدن عدّه وفات، شوهر کند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعداً مرده است، باید از شوهر دوم جدا شود، و در صورتی که آبستن باشد، به مقداری که در عدّه طلاق گفته شد، برای شوهر دوم عدّه طلاق و بعد برای شوهر اول عدّه وفات نگاه دارد، و اگر آبستن نباشد، برای شوهر اول عدّه وفات و بعد برای شوهر دوم عدّه طلاق نگاه دارد.

«٢٠١۴» ابتدای عدّه وفات از موقعی است که زن از مرگ شوهر مطلع شود.

«٢٠١۵» اگر زن بگوید، عدّه‌ام تمام شده، با دو شرط از او قبول می‌شود: اول، آنکه مورد تهمت نباشد؛ و دوم، آنکه از طلاق یا مردن شوهرش به‌قدری گذشته باشد که در آن مدت تمام شدن عدّه ممکن باشد.

«٢٠١۶» اگر زنی را که حامله نیست طلاق رجعی داد و قبل از اتمام عدّه طلاق، شوهر وفات کرد، زن باید از زمان مرگ شوهر عده وفات نگه دارد.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 8066 | پیوند ثابت

«٢٠١٧» طلاق بائن آن است که بعد از طلاق، مرد حق ندارد به زن خود رجوع کند؛ یعنی بدون عقد او را به همسری قبول نماید، و آن بر پنج قسم است:

١ـ طلاق زنی که نه سالش تمام نشده باشد؛

٢ـ طلاق زنی که یائسه باشد؛

٣ـ طلاق زنی که شوهرش بعد از عقد با او نزدیکی نکرده باشد؛

۴ـ طلاق زنی که او را سه دفعه طلاق داده‌اند؛

۵ـ طلاق خُلع و مُبارات.

و احکام اینها بعداً گفته خواهد شد. غیر از این موارد، طلاق رجعی است که بعد از طلاق تا وقتی زن در عدّه است، مرد می‌تواند به او رجوع نماید و عقد مجدد لازم نیست.

«٢٠١٨» کسی که زنش را طلاق رجعی داده، حرام است او را از خانه‌ای که موقع طلاق در آن بوده، بیرون کند، ولی در بعضی از مواقع که در کتاب‌های مفصّل گفته شده، بیرون کردن او اشکال ندارد، و نیز حرام است زن برای کارهای غیر لازم از آن خانه بیرون رود.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 8067 | پیوند ثابت

«٢٠١٩» در طلاق رجعی مرد به دو صورت می‌تواند به زن خود رجوع کند:

١ـ حرفی بزند که معنایش این باشد که او را دوباره زن خود قرار داده است؛

٢ـ کاری کند که زن از آن بفهمد رجوع کرده است.

«٢٠٢٠» برای رجوع کردن لازم نیست دو مرد شاهد بگیرد، یا به زن خبر دهد، بلکه اگر بدون اینکه کسی بفهمد، بگوید، به زنم رجوع کردم، صحیح است.

«٢٠٢١» اگر زنی را دوبار طلاق داد و بعد از طلاق دوباره رجوع کرد یا عقد مجدّد نمود، و یا بعد از یک طلاق رجوع و بعد از طلاق دیگر او را عقد کرد، در هر صورت بعد از طلاق سوّم، آن زن بر او حرام می‌شود؛ ولی اگر زن بعد از طلاق سوم به مرد دیگری شوهر کند، با شرایط ذیل به شوهر اول حلال می‌شود، یعنی شوهر اول می‌تواند دوباره او را عقد نماید: ١ـ شوهر دوم باید بالغ باشد؛ ٢ـ شوهر دوم از جلو با او نزدیکی کند که موجب غسل باشد، و بنابر احوط باید انزال شود؛ ٣ـ عقد شوهر دوّم دائمی باشد؛ ۴ـ شوهر دوم طلاقش بدهد یا بمیرد؛ ۵ـ عدّه طلاق یا وفات شوهر دوم تمام شود.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 8068 | پیوند ثابت

«٢٠٢٢» طلاق زنی را که به شوهرش مایل نیست و مهر یا مال دیگر خود را به شوهر می‌بخشد تا طلاقش دهد، خلع گویند.

«٢٠٢٣» اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خُلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد می‌گوید: «زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِق»؛ یعنی: «زنم فاطمه را طلاق خُلع دادم، او رهاست».

«٢٠٢۴» اگر زنی، شخصی را وکیل کند که مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر، همان شخص را وکیل کند که زن را طلاق دهد، چنانچه اسم شوهر محمد و اسم زن فاطمه باشد وکیل، صیغه طلاق را به این صورت می‌خواند: «عَنْ مُوَکلَتی فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَکّلِی مُحَمَّد، لَیَخْلَعَهَا عَلَیه»، پس از آن بلافاصله می‌گوید: «زَوْجَةُ مُوَکّلِی خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِق»؛ و اگر زنی کسی را وکیل کند که غیر از مهر چیز دیگری را به شوهر او ببخشد که او را طلاق دهد وکیل باید به جای کلمه «مَهرَها» آن چیز را بگوید؛ مثلاً اگر صد تومان داده باید بگوید: «بَذَلْتُ مِأَةَ تُومان».

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 8069 | پیوند ثابت

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها