صفحه اصلی

در حال بارگیری...

«١٩٠٢» صیغه کردن زن، اگرچه برای لذت بردن نیز نباشد، صحیح است.

«١٩٠٣» زنی که صیغه می‌شود اگر در عقد شرط کند که شوهر با او نزدیکی نکند، عقد و شرط او صحیح است و شوهر فقط می‌تواند، لذت‌های دیگر از او ببرد، ولی اگر بعداً به نزدیکی راضی شود، شوهر می‌تواند با او نزدیکی نماید.

«١٩٠۴» مرد می‌تواند زنی را که صیغه او بوده و هنوز عدّه‌اش تمام نشده، بعد از تمام شدن مدّت ازدواج یا بخشیدن آن مدت، به عقد دائم خود درآورد.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 7186 | پیوند ثابت

«١٩٠۵» ازدواج با زن‌هایی که به انسان مَحرَم هستند مثل مادر و خواهر و مادر زن حرام است.

«١٩٠۶» اگر کسی زنی را برای خود عقد نماید، اگرچه با او نزدیکی نکند، مادر و مادرِ مادر آن زن و مادر پدر او، هرچه بالا روند به آن مرد مَحرَم می‌شوند.

«١٩٠٧» اگر زنی را عقد کند و با او نزدیکی نماید، دختر و نوه دختری و پسری آن زن هرچه پایین آیند، چه در وقت عقد باشند، یا بعداً به دنیا بیایند، به آن مرد مَحرم می‌شوند.

«١٩٠٨» اگر با زنی که برای خود عقد کرده، نزدیکی هم نکرده باشد، تا وقتی که آن زن در عقد اوست نمی‌تواند با دختر او ازدواج کند.

«١٩٠٩» عمه و خاله پدر، عمه و خاله پدرِ پدر، عمه و خاله مادر، و عمه و خاله مادرِ مادر هرچه بالا روند، به انسان محرم هستند.

«١٩١٠» پدر و جدّ مرد، هرچه بالا روند، و پسر و نوه پسری و دختری او هرچه پایین آیند، چه در موقع عقد باشند، یا بعداً به دنیا بیایند، به زن او محرم هستند.

«١٩١١» اگر زنی را برای خود عقد کند، دائم باشد، یا غیر دائم، تا وقتی که آن زن در عقد اوست، نمی‌تواند با خواهر آن زن، ازدواج نماید.

«١٩١٢» انسان نمی‌تواند بدون اجازه زن خود، با خواهرزاده و برادرزاده او ازدواج کند، ولی اگر بدون اجازه زنش آنان را عقد نماید و بعداً زن بگوید به آن عقد راضی هستم، بنابر اقرب اشکال ندارد.

«١٩١٣» اگر انسان قبل از آنکه دختر عمه یا دختر خاله خود را بگیرد، نعوذباللّه، با مادر آنان زنا کند، بنابر احوط، دیگر نمی‌تواند با آنان ازدواج نماید.

«١٩١۴» اگر با دختر عمه یا دختر خاله خود ازدواج نماید و پیش از آنکه با آنان نزدیکی کند، با مادرشان زنا نماید، عقد آنان اشکال ندارد.

«١٩١۵» اگر با زنی غیر از عمه و خاله خود زنا کند، بنابر اظهر، می‌تواند با دختر او ازدواج نماید، ولی احتیاط در عدم ازدواج است، ولی اگر زنی را عقد نماید و با او نزدیکی کند بعد با مادر او زنا کند، آن زن بر او حرام نمی‌شود، و همچنین است اگر پیش از آنکه با او نزدیکی کند با مادر او زنا نماید.

«١٩١۶» زن مسلمان، نمی‌تواند با مرد غیر مسلمان ازدواج نماید و مرد مسلمان هم نمی‌تواند با زنان کافری که اهل کتاب نیستند، ازدواج کند، ولی با زنانی که یهودی و یا نصرانی باشند، موقتاً به‌صورت صیغه می‌تواند ازدواج نماید.

«١٩١٧» اگر با زنی که در عدّه طلاق رجعی است زنا کند، آن زن بر او حرام می‌شود، و اگر با زنی که در عدّه طلاق بائن، یا عدّه وفات است زنا کند، بعداً می‌تواند او را عقد نماید.

«١٩١٨» اگر با زن بی‌شوهری که در عدّه نیست زنا کند، بنابر اظهر مکروه است که بعداً آن زن را برای خود عقد نماید، بلکه احتیاط مستحب آن است که با او ازدواج ننماید، مگر اینکه زن از کار خود توبه نموده باشد.

«١٩١٩» اگر زنی را که در عدّه دیگری است برای خود عقد کند، چنانچه مرد و زن، یا یکی از آنان بدانند که عدّه زن تمام نشده و بدانند عقد کردن زن در عدّه حرام است، آن زن بر او حرام می‌شود، اگرچه مرد بعد از عقد با آن زن نزدیکی نکرده باشد.

«١٩٢٠» اگر زنی را برای خود عقد کند و بعد معلوم شود که در عدّه بوده، چنانچه هیچ کدام نمی‌دانسته‌اند که زن در عدّه است و یا اینکه نمی‌دانسته‌اند که عقد کردن زن در عدّه حرام است، در صورتی که مرد با او در زمان عدّه نزدیکی کرده باشد، آن زن بر او حرام می‌شود و اگر نزدیکی کردن بعد از زمان عدّه بوده، عقد باطل است، ولی زن بر او حرام نمی‌شود، بلکه می‌تواند بعداً زن را عقد نماید.

«١٩٢١» اگر انسان بداند زنی شوهر دارد و با او ازدواج کند، باید از او جدا شود و بعداً هم نمی‌تواند او را برای خود عقد کند، مگر اینکه نداند زن شوهر دارد و با او هم نزدیکی نکرده باشد، که در این صورت فقط عقد باطل است، ولی بعد از طلاق او و تمام شدن ایام عدّه، ازدواج با آن زن، بنابر اظهر مانعی ندارد.

«١٩٢٢» اگر زن شوهردار ـ نَعوذُبِاللّه ـ زنا کند، بر شوهر خود حرام نمی‌شود و چنانچه توبه نکند و بر عمل خود باقی باشد، بهتر است که شوهر، او را طلاق دهد، ولی باید مهرش را بدهد.

«١٩٢٣» مادر، خواهر و دختر کسی که لواط داده، بر لواط‌کننده حرام است، اگرچه لواط‌کننده و لواط‌دهنده بالغ نباشند، ولی اگر گمان کند که دخول شده، یا شک کند که دخول شده یا نه، بر او حرام نمی‌شوند.

«١٩٢۴» اگر با مادر یا خواهر یا دختر کسی ازدواج نماید و بعد از ازدواج، با آن شخص لواط کند، بنابر اظهر آنان بر او حرام نمی‌شوند، گرچه احوط باطل کردن عقد است به‌سبب طلاق.

«١٩٢۵» اگر کسی در حال احرام، که یکی از اعمال حج است، با زنی ازدواج نماید عقد او باطل است، و چنانچه می‌دانسته که در حال احرام زن گرفتن بر او حرام است، دیگر نمی‌تواند آن زن را عقد کند.

«١٩٢۶» اگر زنی که در حال احرام است، با مردی که در حال احرام نیست، ازدواج کند، عقد او باطل است، و اگر زن می‌دانسته که ازدواج کردن در حال احرام، حرام است، احتیاط واجب آن است، که بعداً با آن مرد ازدواج نکند.

«١٩٢٧» اگر مرد طواف نساء را، که یکی از اعمال حج است، به‌جا نیاورد، زنش که به‌واسطه مُحْرِم شدن بر او حرام شده بود، حلال نمی‌شود، و نیز اگر زن طواف نساء نکند، شوهرش بر او حلال نمی‌شود، ولی اگر بعداً طواف نساء را انجام دهند به یکدیگر حلال می‌شوند.

«١٩٢٨» اگر کسی دختر نابالغی را برای خود عقد کند و پیش از آنکه نُه سال دختر تمام شود، با او نزدیکی و دخول کند، چنانچه او را افضا نماید بنابر احتیاط واجب، دیگر هیچ وقت نباید با او نزدیکی کند. ولی از زوجّیت او بدون طلاق بیرون نمی‌رود، در هر صورت تا وقتی هر دو زنده هستند نفقه زن بر مرد است و غیر از مهر، دیه هم بر مرد واجب می‌شود، و چنانچه افضا نکرده باشد، هر چند مرتکب حرام شده، ولی بنابر اظهر آن زن بر او حرام نمی‌شود.

«١٩٢٩» زنی را که سه مرتبه طلاق داده‌اند بر شوهرش حرام می‌شود، ولی اگر با شرایطی که در کتاب طلاق گفته می‌شود با مرد دیگری ازدواج کند، آنگاه آن مرد او را طلاق دهد، شوهر اول می‌تواند دوباره او را برای خود عقد نماید.

«١٩٣٠» ازدواج دائم با زن پنجم برای کسی که چهار زن دائم دارد جایز نیست، مگر آنکه بعضی از آنها را طلاق دهد، که اگر طلاق رجعی است باید عدّه به سرآید و اگر طلاق بائن است سرآمدن عدّه لازم نیست، اگرچه در زمان عدّه مکروه است و بلکه خلاف احتیاط است.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 7187 | پیوند ثابت

«١٩٣١» نگاه کردن مرد به بدن زنان نامحرم و همچنین نگاه کردن به موی آنان چه با قصد لذت و چه بدون آن، حرام است. و نگاه کردن به صورت و دست‌های آنها اگر به قصد لذت باشد، حرام است، و امّا بدون قصد لذت، نگاه به آنها بنابر اظهر جایز است.

«١٩٣٢» بنابر احتیاط واجب نگاه کردن مرد به بدن و موی دختری که نُه سالش تمام نشده، ولی خوب و بد را می‌فهمد جایز نیست، اگرچه بدون قصد لذت هم باشد.

«١٩٣٣» نگاه کردن زن به بدن مرد نامحرم، بنابر احتیاط واجب، حرام است. و همچنین نگاه کردن زن به بدن پسری که بالغ نشده ولی خوب و بد را می‌فهمد، جایز نیست. و اما جواز نگاه کردن زن به قسمتی از بدن مرد نامحرم که غالباً باز است، مثل سر، خالی از وجه نیست، مگر اینکه این نگاه کردن کمک به معصیت باشد.

«١٩٣۴» دست زدن مرد به بدن زن نامحرم یا دست زدن زن به بدن مرد نامحرم، مثل نگاه کردن، حرام است. و دست زدن مرد به صورت و دست‌های زن نامحرم و بالعکس نیز بنابر اظهر جایز نیست.

«١٩٣۵» نگاه کردن به زنان اهل ذمّه، بلکه به زنان کافری که از هنگام تولد محکوم به کفر هستند به جاهایی از بدن آنها که عادتاً پوشانیده نمی‌شود، بدون قصد لذت و در صورتی که خوف واقع شدن در حرام نباشد، جایز است. و بنابر اظهر نگاه کردن به زنان بادیه‌نشین و غیر آنها که عادت به پوشاندن ندارند، بدون قصد لذت، جایز است، مگر در صورت خوف وقوع در حرام، پس معاشرت با آنها در داد و ستد و سایر نیازها، جایز است.

«١٩٣۶» شنیدن صدای زن نامحرم بدون قصد لذت، جایز است.

«١٩٣٧» زن باید بدن و موی خود را از مرد نامحرم بپوشاند، اگرچه کمک به حرام و قصد لذتی در بین نباشد، بلکه احتیاط واجب آن است که از پسر غیر بالغ که خوب و بد را می‌فهمد نیز خود را بپوشاند. و همچنین احتیاط واجب آن است که مرد هم بدن خود را از زن نامحرم بپوشاند، اگرچه کمک بر حرام نباشد، و اگر کمک بر حرام باشد پوشاندن بدن قطعاً واجب است، همان‌طور که پوشاندن عورت از زن نامحرم واجب است. و نیز احتیاط واجب آن است که مرد بدن خود را از دختر نامحرمی که نُه سالش تمام نشده، ولی خوب و بد را می‌فهمد بپوشاند، اگرچه قصد لذتی در بین نباشد.

«١٩٣٨» نگاه کردن به عورت دیگری، حتی به عورت بچه ممیزی که خوب و بد را می‌فهمد، حرام است، ولی زن و شوهر می‌توانند به تمام بدن یکدیگر، چه ظاهر و چه باطن، نگاه کنند.

«١٩٣٩» مرد و زنی که با یکدیگر محرمند، اگر قصد لذت نداشته باشند می‌توانند غیر از عورت، به تمام بدن یکدیگر نگاه کنند.

«١٩۴٠» نگاه کردن مرد به بدن مرد دیگر با قصد لذت و همچنین نگاه کردن زن به بدن زن دیگر با قصد لذت، حرام است، ولی بدون قصد لذت جایز است.

«١٩۴١» اگر مرد برای معالجه زن نامحرم و یا زن برای معالجه مرد نامحرم ناچار شود که او را نگاه کند و دست به بدن او بزند، اشکال ندارد، ولی اگر با نگاه کردن بتواند معالجه کند، نباید دست به بدن او بزند، و اگر با دست زدن بتواند معالجه کند نباید نگاه کند.

«١٩۴٢» اگر انسان برای معالجه کسی ناچار شود که به عورت او نگاه کند، اشکال ندارد.

«١٩۴٣» نگاه کردن و دست زدن به بدن پیرزن و بچه غیر ممیز که خوب و بد را نمی‌فهمد، بدون قصد لذّت، جایز است.

«١٩۴۴» نگاه کردن مرد به صورت زنی که می‌خواهد با او ازدواج کند جایز است، به شرط آنکه بداند که مانع شرعی از ازدواج با او نیست و احتمال هم بدهد که زن ازدواج را قبول می‌کند و احتمال بدهد که با این نگاه کردن اطلاع تازه‌ای پیدا می‌کند. و با این شرایط، نگاه کردن فقط برای این مرد جایز است، اگرچه چند مرتبه باشد، بلکه چنین نگاه کردنی برای جلوگیری از نزاع بعد از عقد، مستحب نیز هست و اجازه زن هم در آن لازم نیست، و بنابر اظهر نگاه کردن به مو و محاسن دیگر آن زن هم با همین شرایط جایز است. و وجهی دارد که زن هم بتواند به مردی که می‌خواهد با او ازدواج کند با شرایطی که گفته شد نگاه کند.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 7188 | پیوند ثابت

«١٩۴۵» اگر مرد در عقد شرط کند که زن باکره باشد و بعد از عقد معلوم شود که باکره نبوده، بنابراظهر، می‌تواند عقد را به‌هم بزند، ولی اگر به گمان باکره بودن با زنی ازدواج کرد و بعداً معلوم شود که باکره نیست، اختیار فسخ ندارد، مگر در صورتی که تَدلیسی در کار باشد.

«١٩۴۶» مسلمانی که منکر خدا یا پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله شود، یا حکم ضروری دین یعنی حکمی را که مسلمانان جزء دین اسلام می‌دانند، مثل واجب بودن نماز و روزه را انکار کند، در صورتی که منکر شدن آن حکم به تکذیب خدا یا پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله برگردد، مُرتَد است.

«١٩۴٧» کسی که پدر یا مادرش در موقع بسته شدن نطفه او مسلمان بوده‌اند، چنانچه بعد از بالغ شدن اظهار اسلام کند، و بعداً مرتد شود، زنش بر او حرام می‌شود و باید به مقداری که در احکام طلاق گفته می‌شود عدّه وفات نگه دارد.

«١٩۴٨» مردی که از پدر و مادر غیر مسلمان به‌دنیا آمده و مسلمان شده، اگر پیش از نزدیکی با همسرش مرتد شود، عقد او باطل می‌گردد، و اگر بعد از نزدیکی مرتد شود، چنانچه زن او در سن زن‌هایی باشد که حیض می‌بینند، باید آن زن به مقداری که در احکام طلاق گفته می‌شود، عدّه نگاه دارد، پس اگر پیش از تمام شدن عدّه، شوهر او مسلمان شود عقد باقی، وگرنه باطل است.

«١٩۴٩» اگر زن پیش از آنکه شوهر با او نزدیکی کند، به‌طوری‌که در مسئله ١٩۴۶ گفته شد، مرتد شود، عقد او باطل می‌گردد، و همچنین است اگر بعد از نزدیکی مرتد شود ولی یائسه باشد، امّا اگر یائسه نباشد، باید به دستوری که در احکام طلاق گفته خواهد شد عدّه نگه دارد، پس اگر قبل از اتمام عدّه مسلمان شود، عقد باقی است و اگر تا آخر عدّه مرتد بماند، عقد باطل است.

«١٩۵٠» اگر زن در عقد با مرد شرط کند که او را از شهر بیرون نبرد و مرد هم قبول کند، نباید زن را از آن شهر بیرون ببرد.

«١٩۵١» اگر زن از شوهر قبلی دختری داشته باشد، شوهر فعلی می‌تواند آن دختر را برای پسر خود که از آن زن نیست عقد کند، و نیز اگر دختری را برای پسر خود عقد کند، می‌تواند با مادر آن دختر ازدواج نماید.

«١٩۵٢» اگر زنی از زنا آبستن شود، جایز نیست بچه‌اش را سقط کند.

«١٩۵٣» کسی که از زنا به‌دنیا آمده، اگر زن بگیرد و اولاددار شود آن اولاد حلال‌زاده است.

«١٩۵۴» هرگاه مرد در روزه ماه رمضان یا در حال حیض با زن نزدیکی کند معصیت کرده، ولی اگر بچه‌ای از آنان به‌دنیا بیاید حلال‌زاده است.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 7189 | پیوند ثابت

«١٩۵۵» اگر زن بچه‌ای را با شرایطی که بعداً گفته خواهد شد شیر دهد، آن بچه به‌واسطه شیر خوردن به افراد ذیل مَحرَم می‌شود:

١ـ خود زن، و او را مادر رضاعی می‌گویند؛

٢ـ شوهر زن که شیر مال اوست، و او را پدر رضاعی می‌گویند؛

٣ـ پدر و مادر آن زن هر چه بالا روند، اگرچه پدر و مادر رضاعی او باشند؛

۴ـ بچه‌هایی که از آن زن به‌دنیا آمده‌اند، یا بعداً به‌دنیا می‌آیند؛

۵ـ بچه‌های اولاد آن زن هر چه پایین آیند، چه از اولاد او به دنیا آمده، یا اولاد او آن بچه‌ها را شیر داده باشند؛

۶ـ خواهر و برادر آن زن، اگرچه رضاعی باشند؛ یعنی به‌واسطه شیر خوردن، با آن زن خواهر و برادر شده باشند؛

٧ـ عمو و عمه آن زن، اگرچه رضاعی باشند؛

٨ـ دایی و خاله آن زن، اگرچه رضاعی باشند؛

٩ـ اولاد شوهر آن زن، که شیر مال آن شوهر است، هر چه پایین آیند؛

١٠ـ پدر و مادر شوهر آن زن، که شیر مال آن شوهر است، هرچه بالا روند؛

١١ـ خواهر و برادر شوهر که شیر مال اوست، اگرچه خواهر و برادر رضاعی او باشند؛

١٢ـ عمو، عمه، دایی و خاله شوهر که شیر مال اوست، هر چه بالا روند، اگرچه رضاعی باشند.

همچنین عده دیگری که در مسائل بعد گفته می‌شود.

«١٩۵۶» اگر زن بچه‌ای را با شرایطی که بعداً گفته می‌شود شیر دهد، پدر آن بچه بنابر اظهر و احوط، نمی‌تواند با دخترهایی که از آن زن به‌دنیا آمده‌اند ازدواج کند. همچنین نمی‌تواند با دخترهای شوهر که شیر مال اوست ازدواج نماید، بلکه احتیاط واجب آن است که دخترهای رضاعی او را هم برای خود عقد ننماید، ولی جایز است با دخترهای رضاعی آن زن ازدواج کند.

«١٩۵٧» اگر زن بچه‌ای را با شرایطی که گفته می‌شود شیر دهد، شوهر آن زن، که صاحب شیر است، به خواهرهای آن بچه، محرم نمی‌شود.

«١٩۵٨» اگر زن بچه‌ای را شیر دهد، به برادرهای آن بچه محرم نمی‌شود. همچنین خویشان آن زن، به برادر و خواهر بچه‌ای که شیر خورده، محرم نمی‌شوند.

«١٩۵٩» اگر مرد با زنی که دختری را شیر کامل داده، ازدواج و با آن زن نزدیکی نماید، دیگر نمی‌تواند آن دختر را برای خود عقد کند.

«١٩۶٠» اگر مرد با دختری ازدواج کند، بنابر احتیاط واجب دیگر نمی‌تواند با زنی که آن دختر را شیر کامل داده ازدواج نماید.

«١٩۶١» مرد با دختری که مادر یا مادربزرگ مرد، او را شیر کامل داده نمی‌تواند ازدواج نماید. همچنین اگر زنِ پدر مرد، از شیر پدر او، دختری را شیر داده باشد، آن مرد نمی‌تواند با آن دختر ازدواج نماید، و چنانچه شخصی دختر شیرخواری را برای خود عقد کند، و بعداً مادر یا مادربزرگ، یا زن پدر او از شیر پدر آن شخص، آن دختر را شیر دهد، عقد باطل می‌شود.

«١٩۶٢» با دختری که خواهر، یا زن برادر انسان از شیر برادرش او را شیر کامل داده، نمی‌توان ازدواج کرد، و همچنین است اگر خواهرزاده یا برادرزاده یا نوه خواهر، یا نوه برادر انسان آن دختر را شیر داده باشد.

«١٩۶٣» اگر زن نوه دختری خود را شیر دهد، آن دختر به شوهر خود حرام می‌شود، و همچنین است اگر بچه‌ای را که شوهر دخترش از زن دیگر دارد شیر دهد، ولی اگر نوه پسری خود را شیر دهد، زن پسرش، که مادر طفل شیرخوار است، بر شوهر خود حرام نمی‌شود.

«١٩۶۴» اگر زن پدر دختری، بچه شوهر آن دختر را از شیر آن پدر شیر دهد، آن دختر به شوهر خود حرام می‌شود، چه بچه از همان دختر یا از زن دیگر شوهر او باشد.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 7190 | پیوند ثابت

«١٩۶۵» شیر دادنی که موجب محرم شدن است، هشت شرط دارد:

١ـ بچه، شیر زن زنده را بخورد، پس اگر از پستان زنی که مرده است شیر بخورد، بچه به کسی محرم نمی‌شود.

٢ـ شیر آن زن از حرام نباشد، پس اگر شیر بچه‌ای را که از زنا به‌دنیا آمده به بچه دیگر بدهند، به‌واسطه آن شیر، بچه به کسی محرم نمی‌شود.

٣ـ بچه، شیر را از پستان بمکد، پس اگر شیر را در گلوی او بریزند، مَحرَم نمی‌شود.

۴ـ دو سال بچه تمام نشده باشد، و اگر بعد از تمام شدن دو سال او را شیر دهند به کسی محرم نمی‌شود.

۵ـ شیر از یک شوهر باشد.

۶ـ بچه به‌واسطه بیماری شیر را قی نکند، ولی اگر قی کند، باز هم بنابر احتیاط واجب کسانی که به‌واسطه شیر خوردن به آن بچه محرم می‌شوند، باید با او ازدواج نکنند و نگاه محرمانه هم به او ننمایند.

٧ـ پانزده مرتبه، یا یک شبانه‌روز به‌طوری‌که در مسئله ١٩۶٧ گفته می‌شود شیر کامل بخورد، یا مقداری شیر به او بدهند که بگویند از آن شیر استخوانش محکم شده و گوشت در بدنش روییده است، بلکه اگر ده مرتبه هم به او شیر دهند، بنابر اظهر کافی است، ولی احوط این است که اگر بخواهند محرمیت به وجود آید، پانزده مرتبه شیر بدهند.

٨ـ شیر، خالص باشد و با چیز دیگر مخلوط نباشد.

«١٩۶۶» اگر پیش از تمام شدن دو سال، نُه مرتبه و بعد از آن، شش مرتبه شیر بخورد، به کسی محرم نمی‌شود، ولی چنانچه از موقع زاییدن زن شیرده، بیشتر از دو سال گذشته باشد و شیر او باقی باشد و بچه‌ای را شیر دهد، بنابر اظهر آن بچه به کسانی که گفته شد، محرم می‌شود.

«١٩۶٧» باید بچه در بین یک شبانه‌روز غذا یا شیر زن دیگر را نخورد، ولی اگر کمی غذا بخورد که نگویند در بین دفعات شیر خوردن، غذا خورده اشکال ندارد، و نیز پانزده مرتبه را از شیر یک زن بخورد و در بین پانزده مرتبه، شیر زن دیگر را نخورد و در هر دفعه بدون فاصله شیر بخورد، ولی اگر در بین شیر خوردن نفس تازه کند یا کمی صبر کند، به‌طوری‌که از وقتی که پستان در دهان می‌گیرد تا وقتی که سیر می‌شود یک دفعه حساب شود، اشکال ندارد.

«١٩۶٨» اگر زنی بچه‌ای را شیر داد که شیر از شوهر اولش بود، ولی هنوز ده مرتبه نشده، مثلاً بعد از طلاق از شوهر اول و تمام شدن عدّه با کسی ازدواج نمود و از او آبستن و دارای شیر شد، اگر بقیه شیر را از این شیر دوم به بچه بدهد، موجب محرم شدن نمی‌شود.

«١٩۶٩» اگر زن از شیر شوهر خود بچه‌ای را شیر دهد، بعد شوهر دیگری اختیار کند و از شیر آن شوهر هم بچه دیگری را شیر دهد، آن دو بچه به یکدیگر محرم نمی‌شوند.

«١٩٧٠» اگر زن از شیر یک شوهر چندین بچه را شیر دهد، همه آنان به یکدیگر و به شوهر و به زنی که آنان را شیر داده محرم می‌شوند.

«١٩٧١» اگر کسی چند زن داشته باشد و هر کدام آنان با شرایطی که گفته شد بچه‌ای را شیر دهند، همه آن بچه‌ها به یکدیگر و به آن مرد و به همه آن زن‌ها محرم می‌شوند.

«١٩٧٢» اگر کسی دو زن شیرده داشته باشد و یکی از آنان بچه‌ای را مثلاً هشت مرتبه و دیگری هفت مرتبه شیر بدهد، آن بچه به کسی محرم نمی‌شود.

«١٩٧٣» اگر زنی از شیر یک شوهر، پسر و دختری را شیر کامل بدهد، خواهر و برادر آن دختر به خواهر و برادر آن پسر محرم نمی‌شوند.

«١٩٧۴» زنی که برادر انسان را شیر داده، به او محرم نمی‌شود.

«١٩٧۵» انسان نمی‌تواند با دو خواهر، اگرچه رضاعی باشند، یعنی به‌واسطه شیر خوردن، خواهر یکدیگر شده باشند ازدواج کند، و چنانچه دو زن را عقد کند و بعد بفهمد خواهر بوده‌اند، در صورتی که عقد آنان در یک وقت بوده، هر دو باطل است، و اگر در یک وقت نبوده، عقد اولی صحیح و عقد دومی، باطل می‌باشد.

«١٩٧۶» اگر کسی دختر عمه یا دختر خاله انسان را شیر دهد، به انسان محرم نمی‌شود.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 7191 | پیوند ثابت

«١٩٧٧» مستحب است دایه‌ای را که برای طفل می‌گیرند، دوازده امامی و دارای عقل، عفت، صورت نیکو باشد، و مکروه است کم‌عقل یا غیر دوازده امامی یا بدصورت، یا بدخُلق، یا زنازاده باشد، و نیز مکروه است دایه‌ای بگیرند که بچه او از زنا به‌دنیا آمده باشد.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 7192 | پیوند ثابت

«١٩٧٨» اگر مرد پیش از آنکه زنی را برای خود عقد کند، بگوید به‌واسطه شیر خوردن، آن زن بر او حرام شده، مثلاً بگوید، شیر مادر او را خورده‌ام نمی‌تواند با آن زن ازدواج کند، و اگر بعد از عقد بگوید، و خود زن هم حرف او را قبول نماید، عقد باطل است، پس اگر مرد با او نزدیکی نکرده باشد، یا نزدیکی کرده باشد، ولی در وقت نزدیکی کردن، زن بداند که بر آن مرد حرام است، مهر ندارد، و اگر بعد از نزدیکی بفهمد که بر آن مرد حرام بوده، شوهر باید مهر او را مطابق زن‌هایی که مثل او هستند، بدهد.

«١٩٧٩» اگر زن پیش از عقد بگوید به‌واسطه شیر خوردن بر مردی حرام شده، نمی‌تواند با آن مرد ازدواج کند و اگر بعد از عقد بگوید، مثل صورتی است که مرد بعد از عقد بگوید که زن بر او حرام است و حکم آن در مسئله قبل گفته شد.

«١٩٨٠» شیر دادنی که موجب محرم شدن است به دو چیز ثابت می‌شود:

١ـ خبر دادن عدّه‌ای که انسان از گفته آنان یقین یا اطمینان پیدا کند.

٢ـ شهادت دو مرد عادل یا چهار زن که عادل باشند، ولی باید شرایط شیر دادن را هم بگویند مثلاً بگویند، ما دیده‌ایم که فلان بچه بیست‌وچهار ساعت از پستان فلان زن شیر خورده و چیز دیگری در این مدّت نخورده، و همچنین سایر شرط‌ها را که قبلاً گفته شد شرح دهند، ولی اگر معلوم باشد که شرایط را می‌دانند و در مورد این شرایط، هم‌عقیده هستند و همچنین با مرد و زنی که هم‌شیر بوده‌اند در اعتقاد به محرمیت موافق باشند لازم نیست شرایط را شرح دهند، و اگر کمتر از این تعداد شهادت دهند، در قبول کردن حرف آنها تأمل است، اگرچه موافق احتیاط است.

«١٩٨١» اگر شک کنند بچه به مقداری که علت محرم شدن است و با سایر شرایط شیر خورده یا نه، بچه به کسی محرم نمی‌شود، و همچنین است اگر گمان داشته باشند، ولی گمان به حد اطمینان نرسد.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 7193 | پیوند ثابت

«١٩٨٢» فرزندی که از زن متولد می‌شود ملحق به شوهر می‌شود، به‌شرط آنکه بین نزدیکی و زایمان، حداقل شش ماه هلالی که کمترین مدّت حمل است، فاصله شده باشد، و نیز بیشتر از نُه ماه فاصله نشود، اگرچه رعایت احتیاط متناسب با یک سال است.

«١٩٨٣» اگر زن شوهردار زنا کند، در صورتی که امکان داشته باشد، بچه متولد از او و از شوهرش باشد ملحق به شوهر می‌شود و متولد از زنا حساب نمی‌شود.

«١٩٨۴» حق سرپرستی طفل، پسر باشد یا دختر، بنابر اظهر تا دو سال برای مادر است، اما بعد از دو سال تا هفت سال پدر هم حق سرپرستی دارد، و در این پنج سال احوط آن است که حق سرپرستی پسر با پدر و دختر با مادر است، ولی بعد از هفت سال حق سرپرستی، فقط از آن پدر است.

«١٩٨۵» اگر زنی که آزاد، مسلمان و عاقل است دختری داشته باشد، تا هفت سال دختر تمام نشده، پدر نمی‌تواند او را از مادرش جدا کند.

«١٩٨۶» در ایام سرپرستی هر کدام از پدر و مادر، اگر دیگری خواست بچه‌اش را ببیند یا اینکه به او چیزی برساند، یا مشکل و ضرری از او برطرف کند، و یا اینکه مدّتی در کنار هم باشند، دیگری نباید مانع شود.

«١٩٨٧» هر یک از پدر و مادر، اگرچه مثل پدر، قبل از رسیدن نوبت سرپرستیش از دنیا برود، حق سرپرستی مخصوص دیگری می‌شود، نه وصی یا نزدیکان متوفّی، و در صورت وفات پدر، اگر مادر ازدواج کند در حق سرپرستی او تأمّل است، و احوط رعایت رضایت کسی است که شرعاً بعد از پدر و مادر صاحب حق است.

«١٩٨٨» اگر پدر و مادر مفقود شوند، بنابر اظهر حق سرپرستی برای جدّ پدری به جای پدر و جدّه مادری به جای مادر به همان صورتی که در پدر و مادر گفته شد ثابت است، و احتیاط در رعایت رضایت جدّ پدری است، و اگر اینها هم مفقود شوند، حق سرپرستی برای کسی که از نظر ارث به بچه نزدیک‌تر است؛ یعنی اگر بچه بمیرد از او ارث می‌برد، خالی از وجه نیست.

«١٩٨٩» انفاق و تأمین مخارج زندگی پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگ هرچه بالا روند بر فرزند واجب است، و همچنین تأمین مخارج فرزندان و اولاد آنها هرچه پایین آیند. و این دو حکم در صورتی است که آنها فقیر باشند، و انفاق بر غیر اینها، از برادران و خواهران و عموها و دایی‌ها واجب نیست، اگرچه مستحب مؤکد است.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 7194 | پیوند ثابت
۵١٩٠. بازى خواهران در تئاتر وتماشاى آن‌ها توسط برادران در حال بازى چه صورت دارد؟  

ج. اگر موجب تهييج شهوات اهل آن است، جايز نيست.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 7842 | پیوند ثابت

مرد با شرایط ذیل می‌تواند زن خود را طلاق دهد:

١ـ بالغ باشد؛ ٢ـ عاقل باشد؛ ٣ـ مجبور نباشد؛ ۴ـ قصد طلاق داشته باشد؛ پس اگر صیغه طلاق را به شوخی بگوید، طلاق صحیح نیست.

«١٩٩٠» طلاق دادن بچه ممیزی که ده سال او تمام شده بنابر اظهر صحیح است، ولی خلاف احتیاط می‌باشد و بهتر است او طلاق ندهد.

«١٩٩١» اگر مرد را مجبور کنند که زنش را طلاق دهد، طلاق باطل است و بنابر اظهر در تحقق اجبار همین مقدار کافی است که اگر مثلاً طلاق ندهد، مالی را که به آن نیاز دارد و اگر از او بگیرند به حالش ضرر دارد به ناحق از او بگیرند، ولی اگر می‌تواند توریه کند و با توجه و التفات در حین طلاق توریه نکرد، بنابر اظهر طلاق صحیح است.

«١٩٩٢» زن باید در وقت طلاق از خون حیض و نفاس پاک باشد و شوهرش در آن پاکی یا در حال نفاس و حیضی که قبل از این پاکی بود، با او نزدیکی نکرده باشد؛ و تفصیل این دو شرط در مسائل آینده گفته می‌شود.

«١٩٩٣» طلاق دادن زن در حال حیض یا نفاس در سه صورت صحیح است:

١ـ آنکه شوهرش بعد از ازدواج با او نزدیکی نکرده باشد؛

٢ـ آبستن باشد، و اگر معلوم نباشد که آبستن است و شوهر در حال حیض طلاقش بدهد، بعد بفهمد آبستن بوده، اشکال ندارد؛

٣ـ مرد به‌واسطه غایب بودن، نتواند یا برایش مشکل باشد که پاک بودن زن را بفهمد، ولی احتیاط مستحب در این است که در این صورت یک ماه صبر کند و بعد طلاق بدهد.

«١٩٩۴» اگر با اعتقاد به اینکه زن از خون حیض پاک است طلاقش دهد، بعد معلوم شود که موقع طلاق در حال حیض بوده، طلاق او باطل است و اگر با اعتقاد به اینکه در حال حیض است طلاقش دهد، بعد معلوم شود پاک بوده، طلاق او صحیح است.

«١٩٩۵» کسی که می‌داند زنش در حال حیض یا نفاس است، اگر غایب شود، مثلاً مسافرت کند و بخواهد او را طلاق دهد، باید تا مدتی که معمولاً زن‌ها از حیض یا نفاس پاک می‌شوند، صبر کند تا یقین کند که او پاک شده است.

«١٩٩۶» مردی که غایب است، اگر بخواهد زن خود را طلاق دهد چنانچه بتواند اطلاع پیدا کند که زن او در حال حیض یا نفاس است یا نه، باید تحقیق کند؛ ولی اگر اطلاع او از روی عادت حیض زن، یا نشانه‌های دیگری باشد که در شرع معین شده، باید تا مدتی که معمولاً زن‌ها از حیض یا نفاس پاک می‌شوند، صبر کند.

«١٩٩٧» اگر با عیالش، که از خون حیض و نفاس پاک است، نزدیکی کند و بخواهد طلاقش دهد، باید صبر کند تا دوباره حیض ببیند و پاک شود. ولی زنی را که نُه سالش تمام نشده، یا آبستن است، اگر بعد از نزدیکی طلاق دهند، اشکال ندارد؛ و همچنین است اگر یائسه باشد.

«١٩٩٨» هرگاه با زنی که از خون حیض و نفاس پاک است نزدیکی کند و در همان پاکی طلاقش دهد، اگر بعداً معلوم شود که موقع طلاق آبستن بوده، بنابر اظهر طلاق صحیح است.

«١٩٩٩» اگر با زنی که از خون حیض و نفاس پاک است نزدیکی کند و مسافرت نماید، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد، باید به‌قدری که زن معمولاً بعد از آن پاکی، خون می‌بیند و دوباره پاک می‌شود، صبر کند.

«٢٠٠٠» اگر مرد بخواهد زن خود را که به دلیل بیماری حیض نمی‌بیند، طلاق دهد، باید از وقتی که با او نزدیکی کرده، تا سه ماه از نزدیکی با او خودداری نماید و بعد او را طلاق دهد.

«٢٠٠١» طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود، و اگر خواندن به عربی صحیح ممکن نبود، با سایر زبان‌ها به‌‌صورت صحیح باید خوانده شود، و اگر به عربی می‌تواند بخواند، ولی عربی صحیح را نمی‌داند، احتیاط در این است که هم به عربی غیر صحیح و هم به لغت صحیحِ کسی که صیغه طلاق را می‌خواند خوانده شود. و باید دو مرد عادل صیغه طلاق را بشنوند، و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد باید بگوید: «زَوْجَتِی فَاطِمَةُ طالِق»؛ یعنی: «زن من فاطمه رهاست»، و اگر دیگری را وکیل کند، آن وکیل باید بگوید: «زَوْجَةُ مُوَکلّی فاطِمَةُ طالِق».

«٢٠٠٢» کسی که قدرت خواندن صیغه طلاق ندارد، مثل گنگ و لال، همین که اشاره او یقیناً به طلاق باشد کافی است، و همچنین است نوشته‌ای که مقصود از آن انشاء طلاق باشد.

«٢٠٠٣» طلاق دادن مکروه است، و طلاق دادن زنی که در حال بیماری است، کراهتش شدیدتر است.

«٢٠٠۴» متعه، یعنی عقد غیردائم، طلاق ندارد؛ بنابراین شاهد گرفتن و پاک بودن زن از حیض لازم نیست و جدایی آن بدین صورت است که مدت عقد تمام شود یا مرد بگوید: «باقی مدت عقد را بخشیدم».

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 8064 | پیوند ثابت

«٢٠٠۵» زنی که نُه سالش تمام نشده یا زن یائسه، اگرچه شوهر با او نزدیکی کرده باشد عدّه ندارد، و بعد از طلاق می‌تواند فوراً شوهر کند.

«٢٠٠۶» زنی که نُه سالش تمام شده و یائسه نیست، اگر شوهر با او نزدیکی کند و طلاقش دهد، بعد از طلاق باید عدّه نگاه دارد، یعنی بعد از آنکه در پاکی طلاقش داد، به‌قدری صبر کند که دو بار، حیض ببیند و پاک شود، و همین که حیض سوم را دید عدّه او تمام می‌شود و می‌تواند شوهر کند، ولی اگر پیش از نزدیکی کردن با او طلاقش بدهد عدّه ندارد.

«٢٠٠٧» زنی که حیض نمی‌بیند، اگر در سن زن‌هایی باشد که حیض می‌بینند، چنانچه شوهرش بعد از نزدیکی کردن او را طلاق دهد، باید بعد از طلاق تا سه ماه عدّه نگاه دارد.

«٢٠٠٨» زنی که عدّه او سه ماه است، اگر اول ماه طلاقش بدهند باید سه ماه هلالی، یعنی از موقعی که ماه دیده می‌شود تا سه ماه عدّه نگاه دارد، و اگر در بین ماه طلاقش بدهند، باید باقی ماه را با دو ماه بعد از آن و نیز کسری ماه اول را از ماه چهارم، عدّه نگاه دارد تا سه ماه تمام شود؛ مثلاً اگر غروب روز بیستم ماه طلاقش بدهند و آن ماه بیست‌ونه روز باشد، باید نُه روز باقیمانده ماه را با دو ماه بعد از آن و بیست روز از ماه چهارم عدّه نگاه دارد؛ و احتیاط مستحب آن است که از ماه چهارم بیست‌ویک روز عدّه نگاه دارد تا با مقداری که از ماه اول عدّه نگاه داشته، سی روز شود.

«٢٠٠٩» اگر زن آبستن را طلاق دهند، عدّه‌اش تا دنیا آمدن یا سقط شدن بچه اوست، بنابراین اگر مثلاً یک ساعت بعد از طلاق، بچه او به‌دنیا آید، عدّه‌اش تمام می‌شود.

«٢٠١٠» ابتدای عدّه طلاق از موقعی است که خواندن صیغه طلاق تمام می‌شود، چه زن بداند طلاقش داده‌اند یا نداند، پس اگر بعد از تمام شدن عدّه بفهمد که او را طلاق داده‌اند، لازم نیست دوباره عدّه نگاه دارد.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 8065 | پیوند ثابت

«٢٠١١» زنی که شوهرش مرده باید تا چهار ماه و ده روز عدّه نگاه دارد؛ یعنی از شوهر کردن خودداری نماید اگرچه یائسه یا صیغه یا نُه سالش تمام نشده باشد، یا شوهرش با او نزدیکی نکرده باشد، و اگر آبستن باشد، باید تا موقع زاییدن عدّه نگاه دارد، ولی اگر قبل از چهار ماه و ده روز بچه‌اش به‌دنیا آید، باید تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر کند و این را عدّه وفات می‌گویند.

«٢٠١٢» زنی که در عدّه وفات می‌باشد، حرام است لباس‌های رنگارنگ بپوشد و سرمه بکشد، و همچنین کارهای دیگری که زینت حساب شود بر او حرام می‌باشد.

«٢٠١٣» اگر زن یقین کند که شوهرش مرده و بعد از تمام شدن عدّه وفات، شوهر کند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعداً مرده است، باید از شوهر دوم جدا شود، و در صورتی که آبستن باشد، به مقداری که در عدّه طلاق گفته شد، برای شوهر دوم عدّه طلاق و بعد برای شوهر اول عدّه وفات نگاه دارد، و اگر آبستن نباشد، برای شوهر اول عدّه وفات و بعد برای شوهر دوم عدّه طلاق نگاه دارد.

«٢٠١۴» ابتدای عدّه وفات از موقعی است که زن از مرگ شوهر مطلع شود.

«٢٠١۵» اگر زن بگوید، عدّه‌ام تمام شده، با دو شرط از او قبول می‌شود: اول، آنکه مورد تهمت نباشد؛ و دوم، آنکه از طلاق یا مردن شوهرش به‌قدری گذشته باشد که در آن مدت تمام شدن عدّه ممکن باشد.

«٢٠١۶» اگر زنی را که حامله نیست طلاق رجعی داد و قبل از اتمام عدّه طلاق، شوهر وفات کرد، زن باید از زمان مرگ شوهر عده وفات نگه دارد.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 8066 | پیوند ثابت

«٢٠١٧» طلاق بائن آن است که بعد از طلاق، مرد حق ندارد به زن خود رجوع کند؛ یعنی بدون عقد او را به همسری قبول نماید، و آن بر پنج قسم است:

١ـ طلاق زنی که نه سالش تمام نشده باشد؛

٢ـ طلاق زنی که یائسه باشد؛

٣ـ طلاق زنی که شوهرش بعد از عقد با او نزدیکی نکرده باشد؛

۴ـ طلاق زنی که او را سه دفعه طلاق داده‌اند؛

۵ـ طلاق خُلع و مُبارات.

و احکام اینها بعداً گفته خواهد شد. غیر از این موارد، طلاق رجعی است که بعد از طلاق تا وقتی زن در عدّه است، مرد می‌تواند به او رجوع نماید و عقد مجدد لازم نیست.

«٢٠١٨» کسی که زنش را طلاق رجعی داده، حرام است او را از خانه‌ای که موقع طلاق در آن بوده، بیرون کند، ولی در بعضی از مواقع که در کتاب‌های مفصّل گفته شده، بیرون کردن او اشکال ندارد، و نیز حرام است زن برای کارهای غیر لازم از آن خانه بیرون رود.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 8067 | پیوند ثابت

«٢٠١٩» در طلاق رجعی مرد به دو صورت می‌تواند به زن خود رجوع کند:

١ـ حرفی بزند که معنایش این باشد که او را دوباره زن خود قرار داده است؛

٢ـ کاری کند که زن از آن بفهمد رجوع کرده است.

«٢٠٢٠» برای رجوع کردن لازم نیست دو مرد شاهد بگیرد، یا به زن خبر دهد، بلکه اگر بدون اینکه کسی بفهمد، بگوید، به زنم رجوع کردم، صحیح است.

«٢٠٢١» اگر زنی را دوبار طلاق داد و بعد از طلاق دوباره رجوع کرد یا عقد مجدّد نمود، و یا بعد از یک طلاق رجوع و بعد از طلاق دیگر او را عقد کرد، در هر صورت بعد از طلاق سوّم، آن زن بر او حرام می‌شود؛ ولی اگر زن بعد از طلاق سوم به مرد دیگری شوهر کند، با شرایط ذیل به شوهر اول حلال می‌شود، یعنی شوهر اول می‌تواند دوباره او را عقد نماید: ١ـ شوهر دوم باید بالغ باشد؛ ٢ـ شوهر دوم از جلو با او نزدیکی کند که موجب غسل باشد، و بنابر احوط باید انزال شود؛ ٣ـ عقد شوهر دوّم دائمی باشد؛ ۴ـ شوهر دوم طلاقش بدهد یا بمیرد؛ ۵ـ عدّه طلاق یا وفات شوهر دوم تمام شود.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 8068 | پیوند ثابت

«٢٠٢٢» طلاق زنی را که به شوهرش مایل نیست و مهر یا مال دیگر خود را به شوهر می‌بخشد تا طلاقش دهد، خلع گویند.

«٢٠٢٣» اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خُلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد می‌گوید: «زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِق»؛ یعنی: «زنم فاطمه را طلاق خُلع دادم، او رهاست».

«٢٠٢۴» اگر زنی، شخصی را وکیل کند که مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر، همان شخص را وکیل کند که زن را طلاق دهد، چنانچه اسم شوهر محمد و اسم زن فاطمه باشد وکیل، صیغه طلاق را به این صورت می‌خواند: «عَنْ مُوَکلَتی فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَکّلِی مُحَمَّد، لَیَخْلَعَهَا عَلَیه»، پس از آن بلافاصله می‌گوید: «زَوْجَةُ مُوَکّلِی خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِق»؛ و اگر زنی کسی را وکیل کند که غیر از مهر چیز دیگری را به شوهر او ببخشد که او را طلاق دهد وکیل باید به جای کلمه «مَهرَها» آن چیز را بگوید؛ مثلاً اگر صد تومان داده باید بگوید: «بَذَلْتُ مِأَةَ تُومان».

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 8069 | پیوند ثابت

«٢٠٢۵» اگر زن و شوهر یکدیگر را نخواهند و زن مالی به مرد بدهد که او را طلاق دهد آن طلاق را مبارات گویند.

«٢٠٢۶» اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: «بارَأتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق»، یعنی: «مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رهاست»، و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: «بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق».

«٢٠٢٧» صیغه طلاق خلع و مبارات باید به عربی صحیح خوانده شود، ولی اگر زن برای آنکه مال خود را به شوهر ببخشد، مثلاً به فارسی بگوید: برای طلاق، فلان مال را به تو بخشیدم، اشکال ندارد.

«٢٠٢٨» اگر زن در بین عدّه طلاق خلع یا مبارات، از بخشش خود برگردد، شوهر می‌تواند رجوع کند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.

«٢٠٢٩» مالی را که شوهر برای طلاق مبارات می‌گیرد، باید بیشتر از مهر نباشد، ولی در طلاق خلع اگر بیشتر باشد اشکال ندارد.

«٢٠٣٠» شرایطی که در طلاق خُلع نسبت به زن و شوهر معتبر است و در کتب مفصّل آمده، در طلاق مُبارات نیز معتبر است و شرایطی که در اصل طلاق معتبر بود، در هر یک از طلاق خلع و مبارات نیز معتبر است.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 8070 | پیوند ثابت

«٢٠٣١» اگر با زن نامحرمی به گمان اینکه همسر خود اوست نزدیکی کند، چه زن بداند که او شوهرش نیست، یا گمان کند شوهرش می‌باشد، باید عدّه نگاه دارد.

«٢٠٣٢» زنی که به عقد دائم درآمده و شوهرش گم شده، اگر بخواهد به دیگری شوهر کند، باید نزد مجتهد عادل برود و به دستور او عمل نماید.

«٢٠٣٣» پدر و جد پدری دیوانه در صورتی که مفسده و ضرری در کار نباشد، می‌توانند زن او را طلاق بدهند.

«٢٠٣۴» اگر شوهر از روی علاماتی که در شرع معین شده، دو نفر را عادل بداند و زن خود را در حضور آنان طلاق دهد، دیگری که آن دو را فاسق می‌داند، بنابر اظهر نباید آن زن را برای خود یا برای شخص دیگر عقد کند، و در صورت جهل اگر احتمال بدهد آن دو نفر پیش کسی که طلاق می‌دهد عادل هستند، بنابر اظهر کافی است.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 8071 | پیوند ثابت

غصب آن است که انسان از روی ظلم، بر مال یا حق کسی مسلط شود، و این یکی از گناهان بزرگ است که اگر کسی انجام دهد، در قیامت به عذاب سخت گرفتار می‌شود، از حضرت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله روایت شده است که: «مَنْ غَصِبَ شِبْراً مِنَ الأرضِ طَوَّقَهُ اللّه مِنْ سَبْع أرَضین یومَ القِیمةِ»، یعنی «هر کسی یک وجب از زمین دیگری غصب کند، خداوند در قیامت آن زمین را از هفت طبقه آن مثل طوق به گردن او می‌اندازد» و همچنین روایت شده است: «مَنْ خانَ جارَهُ شِبْراً مِنَ الأرّضِ، جَعَلَهُ اللّه طَوقاً فی عُنُقِهِ مِنْ تُخُومِ الأرضِ السابِعَة حَتّی یلْقَی اللّه یومَ الْقِیمةِ مُطَوَّقاً اِلاّ اَنْ یتُوبَ أَوْ یرْجعَ»، یعنی «اگر کسی به همسایه‌اش به اندازه یک وجب زمین خیانت کند، خداوند آن را از قعر زمین هفتم به گردن او می‌اندازد تا خدا را در چنین حالتی ملاقات کند، مگر اینکه از گناهش توبه کند یا برگردد». و باز فرموده‌اند: «مَنْ أَخَذَ أَرْضاً بِغَیرِ حَقٍّ، کلِّفَ أَنْ یحْمِلَ تُرابَها اِلَی الْمَحشَر»، یعنی «اگر کسی بدون حق، زمینی را بگیرد، او را وادار می‌کنند که خاک آن زمین را تا محشر حمل نماید».

«٢٠٣۵» اگر انسان نگذارد مردم از مسجد، مدرسه، پل و جاهای دیگری که برای عموم ساخته شده استفاده کنند، حق آنان را غصب نموده، و همچنین است اگر کسی در مسجد جایی برای خود بگیرد و دیگری او را نگذارد که از آنجا استفاده نماید.

«٢٠٣۶» چیزی را که انسان پیش طلبکار گرو می‌گذارد باید نزد او بماند که اگر طلب او را نداد، طلب خود را از آن به‌دست آورد. پس اگر پیش از آنکه طلب او را بدهد، آن چیز را از او بگیرد، اگرچه غصب نیست، اما کار حرامی انجام داده است.

«٢٠٣٧» مالی را که نزد کسی گرو گذاشته‌اند، اگر دیگری غصب کند صاحب مال و طلبکار می‌توانند چیزی را که غصب کرده از او مطالبه نمایند و چنانچه آن چیز را از او بگیرند باز هم در گرو است و اگر آن چیز از بین برود و عوض آن را بگیرند، آن عوض هم مثل خود آن چیز گرو می‌باشد.

«٢٠٣٨» اگر انسان چیزی را غصب کند، باید به صاحبش برگرداند، و اگر آن چیز از بین برود، باید عوض آن را به او بدهد.

«٢٠٣٩» اگر از چیزی که غصب کرده منفعتی به‌دست آید، مثلاً از گوسفندی که غصب کرده برّه‌ای پیدا شود، تعلق به صاحب مال دارد، و نیز کسی که خانه‌ای را غصب کرده، اگرچه در آن ننشیند، باید اجاره آن را بدهد.

«٢٠۴٠» اگر از بچه یا دیوانه چیزی را غصب کند، باید آن را به ولیّ او بدهد و اگر از بین برود باید عوض آن را بدهد.

«٢٠۴١» اگر چیزی را که غصب کرده با چیز دیگری مخلوط کند، مثلاً گندمی را که غصب کرده با جو مخلوط نماید، چنانچه جدا کردن آنها ممکن است، اگرچه زحمت داشته باشد، باید جدا کند و به صاحبش برگرداند.

«٢٠۴٢» هرگاه دو نفر با هم چیزی را غصب کنند، اگرچه هر یک به‌تنهایی می‌توانست آن را غصب نماید، هر کدام از آنان ضامن نصف آن است.

«٢٠۴٣» اگر چیزی را که غصب کرده به‌طوری تغییر دهد که از اولش بهتر شود، مثلاً طلایی را که غصب کرده گوشواره بسازد، چنانچه صاحب مال بگوید: مال را به همین صورت بده، باید به او بدهد و نمی‌تواند برای زحمتی که کشیده مزد بگیرد، بلکه بدون اجازه مالک حق ندارد آن را به‌صورت اولش درآورد.

«٢٠۴۴» اگر چیزی را غصب کند که باقی ماندن آن چیز با آن شکل حرام است، مثل بُت و صلیب و آلات لهو که شکستن آنها واجب است. پس اگر غاصب آن را خراب کند، باید اصل موادّ آنها را به صاحبش بدهد و مزد ساخت آن به عهده او نیست، ولی اگر آن چیز منفعت حلالی هم داشته، مثل ظروف طلا و نقره (بنابر جواز نگاه داشتن آنها) پس بی‌وجه نیست که مزد ساخت آن را هم ضامن باشد.

«٢٠۴۵» اگر چیزی را که غصب کرده به‌طوری تغییر دهد که از اولش بهتر شود، و صاحب مال بگوید: باید آن را به‌صورت اول درآوری، واجب است آن را به‌صورت اولش درآورد، و چنانچه قیمت آن به‌علت تغییر دادن، از اولش کمتر شود، باید تفاوت آن را به صاحبش بدهد، پس طلایی را که غصب کرده اگر گوشواره بسازد و صاحب آن بگوید: باید به‌صورت اولش درآوری، در صورتی که بعد از آب کردن قیمت آن از پیش از گوشواره ساختن کمتر شود، باید تفاوت آن را بدهد.

«٢٠۴۶» اگر در زمینی که غصب کرده زراعت کند، یا درخت بنشاند، زراعت و درخت و میوه آن مال خود اوست و چنانچه صاحب زمین راضی نباشد که زراعت و درخت در زمین بماند، کسی که غصب کرده باید فوراً زراعت یا درخت خود را، اگرچه ضرر نماید، از زمین بِکنَد، و نیز باید اجاره زمین را در مدتی که زراعت و درخت در آن بوده به صاحب زمین بدهد و خرابی‌هایی را که در زمین پیدا شده، درست کند؛ مثلاً جای درخت‌ها را پر نماید. و اگر به‌سبب اینها قیمت زمین از اولش کمتر شود، باید تفاوت آن را هم بدهد، و نمی‌تواند صاحب زمین را مجبور کند که زمین را به او بفروشد، یا اجاره دهد، و صاحب زمین نیز نمی‌تواند او را مجبور کند که درخت یا زراعت را به او بفروشد.

«٢٠۴٧» اگر صاحب زمین راضی شود که زراعت و درخت در زمین او بماند، کسی که آن را غصب کرده، لازم نیست درخت و زراعت را بِکنَد، ولی باید اجاره آن زمین را از وقتی که غصب کرده تا وقتی که صاحب زمین راضی شده بدهد.

«٢٠۴٨» اگر در زمینی که غصب کرده بدون اذن مالک چاهی حفر نماید، پس اگر مالک به باقی بودن آن چاه راضی باشد، غاصب ضامن پر کردن آن نیست، و اگر راضی نباشد غاصب باید آن چاه را پر کند، ولی تصرف در پر کردن باید به اذن مالک باشد، و اگر مالک بخواهد خود، چاه را پر کند می‌تواند اجرت آن را از او بگیرد.

«٢٠۴٩» اگر چیزی که غصب کرده از بین برود، در صورتی که از نظر اسم یا صفت یا رغبت مردم به آن، امثالی ندارد باید قیمت آن را بدهد. و منظور از قیمت، قیمت زمان مطالبه است، بلکه خالی از وجه نیست که بالاترین قیمت از زمان غصب تا زمان پرداخت را بدهد، اگرچه احتیاط در این است که روی یکی از قیمت‌هایی که آن چیز در این فاصله پیدا کرده یا متوسط آنها با هم صلح نمایند.

«٢٠۵٠» اگر چیزی را که غصب کرده و از بین رفته، از نظر اسم یا صفت و یا رغبت مردم به آن، امثالی دارد، مانند گندم و برنج، باید مثل همان چیزی را که غصب کرده بدهد، ولی چیزی را که می‌دهد باید خصوصیاتش مثل چیزی باشد که آن را غصب کرده و از بین رفته است.

«٢٠۵١» اگر چیزی را که مثل گوسفند قیمت اجزای آن با هم فرق دارد غصب نماید و از بین برود، چنانچه قیمت بازار آن فرق نکرده باشد، ولی در مدتی که پیش او بوده مثلاً چاق شده باشد، و حتی اگر چاقی به‌سبب رسیدگی غاصب به آن حیوان بوده، باید قیمت وقتی را که چاق بوده بدهد، اگرچه بعد از آن، حیوان خودبه‌خود لاغر شده باشد.

«٢٠۵٢» اگر چیزی را که غصب کرده دیگری از او غصب نماید و از بین برود، صاحب مال می‌تواند عوض آن را از هر کدام که خواست بگیرد، و اگر از اولی بگیرد، چنانچه مال نزد دومی تلف شده باشد، او می‌تواند از دومی مطالبه کند، ولی اگر دومی به اولی برگردانده و پیش او تلف شده نمی‌تواند از او مطالبه کند، و اگر صاحب مال عوض را از دومی که مال پیش او تلف شده بگیرد، او نمی‌تواند آنچه را داده از اولی مطالبه نماید.

«٢٠۵٣» اگر شخصی مال غصبی را از غاصب بخرد و مالک، آن معامله را اجازه ندهد، مشتری هم مثل غاصب ضامن آن مال و منافع آن است، و مالک می‌تواند عوض آن مال و منافع آن را، حتی منفعت‌هایی را که در دست مشتری یا غاصب اول پیدا شده و نزد مشتری باقی مانده از هر کدام که خواست بگیرد، پس اگر آنها را از مشتری گرفت، در صورتی که مشتری از غصب اطلاع داشته و مال در دست او تلف شده، نمی‌تواند آنچه را داده از غاصب بگیرد، و اگر صاحب مال از غاصب گرفت، او می‌تواند آنچه را داده از مشتری که مال پیش او تلف شده بگیرد، امّا اگر مشتری جاهل به غصب بود و مالک از او گرفت، مشتری پولی را که در معامله به فروشنده داده بود از او می‌گیرد، حتی اگر آنچه به مالک داده بیشتر از آن پول بوده؛ بنابر اظهر زیادی را هم از فروشنده می‌گیرد.

«٢٠۵۴» اگر چیزی را که می‌فروشند یکی از شرط‌های معامله در آن نباشد، مثلاً چیزی را که باید با وزن خرید و فروش کنند بدون وزن معامله نمایند، معامله باطل است، و چنانچه فروشنده و خریدار با قطع نظر از معامله راضی باشند که در مال یکدیگر تصرف کنند اشکال ندارد، وگرنه چیزی را که از یکدیگر گرفته‌اند، مثل مال غصبی است و هر کدام باید آن را به صاحبش برگرداند، و در صورتی که هر یک از مشتری یا فروشنده بدانند که معامله باطل است و مال او در دست دیگری از بین برود، بنابر اظهر نمی‌تواند عوض آن را بگیرد.

«٢٠۵۵» هرگاه مال را از فروشنده بگیرد که آن را ببیند یا مدتی نزد خود نگاه دارد تا اگر پسندید بخرد، اگر با اجازه فروشنده باشد، در صورتی که آن مال تلف شود، بنابر اقرب لازم نیست عوض آن را به صاحبش بدهد.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 8149 | پیوند ثابت

«٢٠۵۶» مالی را که انسان پیدا می‌کند، اگر نشانه‌ای نداشته باشد که به‌وسیله آن صاحبش پیدا شود، و حیوان هم نباشد و ارزش آن از یک درهم، یعنی ۶/١٢ نخود نقره سکه‌دار کمتر نباشد، می‌تواند از طرف صاحبش صدقه دهد؛ و یا به حاکم شرع بدهد.

«٢٠۵٧» اگر مالی را پیدا کند که نشانه دارد و قیمت آن کمتر از یک درهم باشد و صاحب آن معلوم نباشد، می‌تواند به قصد اینکه ملک خودش شود بردارد، ولی اگر صاحب آن پیدا شد و آن را مطالبه کرد، در صورتی که برای او مشقت ندارد، بنابر احتیاط واجب باید عین مال او را برگرداند، و اگر تلف شده باشد بنابر اظهر ضامن مثل یا قیمت آن نیست.

«٢٠۵٨» هرگاه چیزی را که پیدا کرده نشانه‌ای دارد که به‌وسیله آن می‌تواند صاحبش را پیدا کند، در صورتی که قیمت آن در زمان برداشتن آن کمتر از یک درهم نباشد، واجب است از همان وقت اعلان کند؛ یعنی تا یک سال در محل اجتماع مردم بگوید یا بنویسد و در محل مناسب نصب کند.

«٢٠۵٩» اگر انسان خودش نخواهد اعلان کند، می‌تواند به کسی که اطمینان دارد، بگوید که از طرف او اعلان نماید.

«٢٠۶٠» اگر تا یک سال اعلان کرد و صاحب مال پیدا نشد، چنانچه در غیر حرم مکه پیدا کرده، می‌تواند از طرف صاحبش صدقه بدهد یا به‌عنوان امانت برای صاحبش نزد خود نگهداری کند، یا به حاکم شرع بدهد یا برای خود بردارد و قصد کند که اگر صاحبش پیدا شد عوض آن را به او بدهد؛ و اگر در حرم مکه پیدا کرد، چنانچه قصد ندارد که به‌عنوان امانت نگه دارد، ظاهر این است که صدقه می‌دهد.

«٢٠۶١» اگر صاحب مال بعد از یک سال اعلان پیدا شد، چنانچه مال را صدقه یا به حاکم شرع داده، بنابر اقرب ضامن نیست و همچنین اگر بدون افراط و تفریط تلف شده نیز ضامن نیست، و اگر به‌عنوان امانت نگاه داشته، تحویل می‌دهد، و اگر برای خود برداشته عوض آن را باید بدهد.

«٢٠۶٢» کسی که مالی را پیدا کرده اگر عمداً به دستوری که گفته شد اعلان نکند گذشته از اینکه معصیت کرده باز هم واجب است اعلان کند، و در سالی که اعلان نکرده نمی‌تواند کارهایی را که در مسائل قبل گفته شد انجام دهد.

«٢٠۶٣» اگر بچه نابالغ یا دیوانه چیزی را پیدا کند، ولیّ او باید وظایفی را که گفته شد، انجام دهد.

«٢٠۶۴» اگر انسان در بین سالی که اعلان می‌کند از پیدا شدن صاحب مال ناامید شود، بنابر اظهر دیگر اعلان واجب نیست و می‌تواند به وظایفی که گفته شد عمل نماید.

«٢٠۶۵» اگر در بین سالی که اعلان می‌کند مال از بین برود، چنانچه در نگهداری آن کوتاهی یا زیاده‌روی کرده باید عوض آن را به صاحبش بدهد، وگرنه چیزی بر عهده او نخواهد بود، ولی اگر قبل از تمام شدن سال برای خودش بردارد و تلف شود، ضامن است.

«٢٠۶۶» اگر مال نشانه‌داری را که ارزش آن به یک درهم می‌رسد در جایی پیدا کند که معلوم است به‌وسیله اعلان صاحب آن پیدا نمی‌شود، مثل بیابان‌ها یا خرابه‌ها و مانند آن، اگر مالک آن، ولو اجمالاً معلوم نباشد حکم کمتر از یک درهم را دارد؛ و اگر مالک آن، ولو اجمالاً، معلوم باشد باید به وظایفی که برای بعد از اعلان گفته شد عمل نماید.

«٢٠۶٧» در موقع اعلان بعضی از اوصاف مال پیدا شده را می‌گوید که تا حدودی آن را بشناساند و بعضی دیگر را نمی‌گوید تا مالک حقیقی را بشناسد.

«٢٠۶٨» اگر کسی چیزی را پیدا کند و دیگری بگوید مال من است، اگر یقین یا اطمینان پیدا کند که راست می‌گوید یا دو شاهد عادل شهادت دهند و یا ادّعاکننده قسم بخورد که مال اوست، واجب است به او داده شود، ولی اگر از نشانه دادن او فقط گمان برایش حاصل شود یا یک شاهد عادل شهادت دهد، مخیر است به او بدهد یا ندهد، و در صورتی که گمان قوی پیدا کند، وجوب تحویل به او خالی از وجه نیست.

«٢٠۶٩» هرگاه چیزی را پیدا کند که اگر بماند فاسد می‌شود، می‌تواند آن را قیمت کند و برای خود بردارد، و میزان، قیمت زمانی است که در آن تصرف می‌نماید، و تمام وظایفی که برای اصل مال بود، از قبیل اعلان و سایر وظایف، در اینجا برای عوض مال ثابت است، و می‌تواند به حاکم مراجعه کرده و از او کسب تکلیف نماید.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 8150 | پیوند ثابت

«٢٠٨٠» دستور سر بریدن حیوان آن است که چهار رگ بزرگ گردن آن را از پایین برآمدگی زیر گلو به‌طور کامل ببرند، و آن چهار رگ عبارتند از: «حلقوم» که مجرای تنفس حیوان است، و «مری» که زیر حلقوم است و مجرای غذای حیوان است، و دو رگ خونی دیگر، که دو طرف حلقوم است و به آنها «ودج» گفته می‌شود، و اگر آنها را بشکافند کافی نیست.

«٢٠٨١» اگر بعضی از چهار رگ را در حال اختیار ببرند و صبر کنند تا حیوان بمیرد بعد بقیه را ببرند، فایده ندارد.

«٢٠٨٢» اگر گرگ گلوی گوسفندی را به‌طوری بکنَد که از چهار رگی که در گردن است و باید بریده شود، چیزی نماند، آن حیوان حرام می‌شود، ولی اگر مقداری از گردن را بکنَد و چهار رگ باقی باشد، یا جای دیگر بدن را بکند، در صورتی که گوسفند زنده باشد، و به دستوری که گفته می‌شود سر آن را ببرند، حلال و پاک می‌باشد.
 

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 8359 | پیوند ثابت

«٢٠٨٣» سر بریدن حیوان پنج شرط دارد:

١ـ کسی که سر حیوان را می‌بُرد، چه مرد باشد یا زن و یا بچه ممیز، باید مسلمان باشد و اظهار دشمنی با اهل‌بیت پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نکند. و مرتدّ از مسلمین، غُلاة، خوارج و منکر ضروریات اسلام، محکوم به حکم کافر است.

٢ـ سر حیوان را با چیزی ببرند که از آهن باشد، ولی چنانچه آهن پیدا نشود و طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند می‌میرد، یا ذبح آن حیوان عرفاً برای انسان ضرورت داشته باشد، با چیز تیزی که چهار رگ آن را جدا کند، مانند شیشه و سنگ تیز، می‌شود سر آن را برید. بلکه اگر آلت ذبح غیر آهن باشد ولی در حدّت و استحکام و تیزی و اطّرادِ تا آخر ذبح مثل آهن باشد به نحو یقین، بعید نیست به الغاء خصوصیت ملحق به آهن باشد.

٣ـ در موقع سر بریدن، جلو بدن حیوان رو به قبله باشد، و کسی که می‌داند باید رو به قبله سر ببرد، اگر عمداً حیوان را رو به قبله نکند، حیوان حرام می‌شود، ولی اگر فراموش کند، یا مسئله را نداند، یا قبله را اشتباه کند، یا نداند قبله کدام طرف است، یا نتواند حیوان را رو به قبله کند، بنابر اظهر، اشکال ندارد.

۴ـ وقتی می‌خواهد سر حیوان را ببرد، یا کارد به گلویش بگذارد، به نیت سر بریدن، نام خدا را ببرد و همین‌قدر که بگوید «بسم اللّه» کافی است، و اگر بدون قصد سر بریدن، نام خدا را ببرد آن حیوان، بنابر اظهر پاک نمی‌شود و گوشت آن هم حرام است، ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد، اشکال ندارد.

۵ـ حیوان بعد از سر بریدن حرکتی بکند، اگرچه مثلاً چشم یا دُم خود را حرکت دهد، یا پای خود را به زمین زند که معلوم شود زنده بوده، و لازم نیست خون از بدنش خارج شود.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 8360 | پیوند ثابت

«٢٠٨۴» اگر بخواهند شتر را بکشند که بعد از جان دادن پاک و حلال باشد، باید با پنج شرطی که ـ در مسئله قبل ـ برای سر بریدن حیوانات گفته شد، کارد یا چیز دیگری را که از آهن و برنده باشد، در گودی بین گردن و سینه‌اش فرو کنند.

«٢٠٨۵» اگر شتر درحالی‌که زانوها را به زمین زده، یا به پهلو خوابیده و جلو بدنش رو به قبله است، کارد را در گودی گردنش فرو کنند، اشکال ندارد.

«٢٠٨۶» اگر به جای اینکه کارد در گودی گردن شتر فرو کنند، سر آن را ببرند، یا گوسفند و گاو و مانند اینها را مثل شتر بکشند، یعنی کارد در گودی گردنشان فرو کنند، گوشت آنها حرام و بدن آنها نجس است. ولی اگر چهار رگ شتر را ببرند و تا زنده است به دستوری که گفته شد کارد در گودی گردنش فرو کنند، گوشت آن حلال و بدن آن پاک است، و نیز اگر کارد در گودی گردن گاو یا گوسفند یا مانند اینها فرو کنند و تا زنده است سر آن را ببرند، حلال و پاک می‌باشد.

«٢٠٨٧» اگر حیوانی سرکش شود و نتوانند آن را به دستوری که در شرع معین شده بکشند، یا مثلاً در چاه بیفتد و احتمال بدهند که در آنجا بمیرد و کشتن آن به دستور شرع ممکن نباشد، هرجای بدنش را که زخم بزنند و در اثر زخم زدن جان بدهد حلال می‌شود، و رو به قبله بودن آن لازم نیست، ولی باید شرط‌های دیگری را که برای سر بریدن حیوانات گفته شد، دارا باشد.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 8361 | پیوند ثابت

«٢٠٨٨» اگر حیوان حلال‌گوشت وحشی را با اسلحه شکار کنند، با پنج شرط حلال و بدنش پاک است:

١ـ اسلحه شکار مثل کارد و شمشیر برنده باشد، یا مثل نیزه و تیر، تیز باشد که به‌واسطه تیز بودن، بدن حیوان را پاره کند، و اگر به‌وسیله دام یا چوب و سنگ و مانند اینها حیوانی را شکار کنند بنابر اظهر پاک نمی‌شود و خوردن آن هم حرام است؛ و اگر حیوانی را با تفنگ شکار کنند، چنانچه گلوله آن تیز باشد که در بدن حیوان فرو رود و آن را پاره کند پاک و حلال است، و اگر گلوله تیز نباشد، بلکه با فشار در بدن حیوان فرو رود و حیوان را بکشد، یا به‌سبب حرارتش بدن حیوان را بسوزاند و در اثر سوزاندن، حیوان بمیرد، پاک و حلال بودنش، اشکال دارد.

٢ـ کسی که شکار می‌کند باید مسلمان باشد یا بچه مسلمان باشد که خوب و بد را بفهمد، و اگر کافر یا کسی که اظهار دشمنی با اهل‌بیت پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌کند، حیوانی را شکار نماید، آن شکار حلال نیست.

٣ـ اسلحه را برای شکار کردن حیوان به‌کار ببرد، و اگر مثلاً جایی را نشانه‌گیری کند و ناخواسته حیوانی را بکشد، آن حیوان پاک نیست و خوردن آن هم حرام است.

۴ـ در وقت به‌کار بردن اسلحه، نام خدا را ببرد و چنانچه عمداً نام خدا را نبرد شکار حلال نمی‌شود، ولی اگر فراموش کند، در صورتی که معتقد به وجوبِ بردنِ نام خدا در این هنگام بوده، و یا اگر معتقد نبوده، عادت به بردن نام خدا را داشت، اشکال ندارد.

۵ـ وقتی به حیوان برسد که مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد؛ و چنانچه به اندازه سر بریدن وقت باشد و سر حیوان را نبُرد تا بمیرد، حرام می‌شود.

«٢٠٨٩» اگر دو نفر حیوانی را شکار کنند، و یکی از آنان مسلمان و دیگری کافر باشد، یا یکی از آن دو نام خدا را نبرد، آن حیوان حلال نیست.

«٢٠٩٠» اگر بعد از آنکه حیوانی را تیر زدند در آب بیفتد، و انسان بداند که حیوان به‌سبب تیر و افتادن در آب جان داده، حلال نیست، بلکه اگر شک کند که مردن حیوان فقط در اثر تیر بوده یا نه، حلال نمی‌باشد.

«٢٠٩١» اگر با سگ غصبی یا اسلحه غصبی حیوانی را شکار کند، شکار حلال است و مال خود او می‌شود، ولی علاوه بر اینکه گناه کرده، باید اجرت اسلحه یا سگ را به صاحبش بدهد.

«٢٠٩٢» اگر با شمشیر یا چیز دیگری که شکار کردن با آن صحیح است، با شرط‌هایی که در مسائل گذشته گفته شد، حیوانی را شکار کنند و در اثر آن، حیوان دو قسمت شود، و سر و گردن در یک قسمت بماند و وقتی انسان برسد که حیوان جان داده باشد، هر دو قسمت حلال است، در صورتی که به همین قطع کردن جان داده باشد؛ و اگر حیوان زنده باشد، آن قسمت که سر ندارد حرام است و آن قسمت دیگر، اگر سر آن را به دستوری که در شرع معین شده ببرند، حلال است.

«٢٠٩٣» اگر با چوب یا سنگ یا چیز دیگری که شکار کردن با آن صحیح نیست حیوانی را دو قسمت کنند، قسمتی که سر و گردن ندارد، حرام است، و قسمتی که سر و گردن دارد، اگر زنده باشد، و سر آن را به دستوری که در شرع معین شده ببرند حلال است.

«٢٠٩۴» اگر حیوانی را شکار کنند، یا سر ببرند و بچه زنده‌ای از آن بیرون آید، چنانچه آن بچه را به دستوری که در شرع معین شده سر ببرند، حلال است و اگر خودش بمیرد، حرام می‌باشد.

«٢٠٩۵» اگر حیوانی را شکار کنند یا سر ببرند و بچه مرده‌ای از شکمش بیرون آید، چنانچه خلقت آن بچه کامل باشد و مو یا پشم در بدنش روییده باشد، پاک و حلال است.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 8362 | پیوند ثابت

«٢٠٩۶» اگر سگ شکاری، حیوان وحشی حلال‌گوشتی را شکار کند، پاک و حلال بودن حیوان شش شرط دارد:
١ـ سگ به‌طوری تربیت شده باشد که هر وقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری کنند بایستد، ولی اگر در وقت نزدیک شدن به شکار با جلوگیری نایستد مانع ندارد؛ و تربیت شدن سگ به این است که غالباً موقع کشتن شکار آن را نخورد، ولی اگر اتفاقاً شکار را بخورد، اشکال ندارد.

٢ـ صاحبش آن را بفرستد، و اگر از پیش خود دنبال شکار رود و حیوانی را شکار کند خوردن آن حیوان حرام است، بلکه اگر از پیش خود دنبال شکار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند که زودتر خود را به شکار برساند، اگرچه به‌واسطه صدای صاحبش شتاب کند، بنابر اظهر باید از خوردن آن شکار، خودداری نمایند.

٣ـ کسی که سگ را می‌فرستد باید مسلمان باشد یا بچه مسلمان باشد که خوب و بد را می‌فهمد، و اگر کافر یا کسی که اظهار دشمنی با اهل‌بیت پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌کند سگ را بفرستد، شکار آن سگ، حرام است.
۴ـ وقت فرستادن سگ، نام خدا را ببرد، و اگر عمداً نام خدا را نبرد، آن شکار حرام است، ولی اگر از روی فراموشی باشد، در صورتی که معتقد به وجوب بردن نام خدا در این هنگام بود و یا اگر معتقد نبوده عادت به بردن نام خدا داشت، اشکال ندارد، و اگر وقت فرستادن، نام خدا را عمداً نبرد و پیش از آنکه سگ به شکار برسد نام خدا را ببرد بنابر احتیاط، باید از آن شکار اجتناب نمایند، اگرچه بنابراظهر مانعی ندارد.

۵ـ شکار به‌وسیله زخمی که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد، پس اگر سگ شکار را خفه کند، یا شکار به دلیل دویدن یا ترس بمیرد، حلال نیست.

۶ـ کسی که سگ را فرستاده، وقتی برسد که حیوان مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد، و چنانچه وقتی برسد که به اندازه سر بریدن وقت باشد، مثلاً حیوان چشم یا دُم خود را حرکت دهد، یا پای خود را به زمین بزند، چنانچه سر حیوان را نبُرد تا بمیرد، حلال نیست. و بنابر احوط، شکارچی باید خودش را زود به شکار برساند که اگر زنده است، آن را به دستور شرع سر ببرد، و اگر عجله نکرد، چه معذور باشد یا نه، و احتمال بدهد که بعد از شکار کردن هنوز زنده بوده و بعداً مرده است، پاک و حلال بودن شکار، مشکل است.

«٢٠٩٧» اگر چند سگ را بفرستد و با هم حیوانی را شکار کنند، چنانچه همه آنها دارای شرایطی که در مسئله قبل گفته شد، بوده‌اند، شکار حلال است و اگر یکی از آنها دارای آن شرایط نبود، شکار حرام است.

«٢٠٩٨» اگر سگ را برای شکار حیوانی بفرستد و آن سگ حیوان دیگری را شکار کند، آن شکار حلال و پاک است، و نیز اگر آن حیوان را با حیوان دیگری شکار کند، هر دوی آنها حلال و پاک می‌باشند.

«٢٠٩٩» اگر چند نفر با هم سگ را بفرستند و یکی از آنها کافر باشد یا عمداً نام خدا را نبرد، آن شکار حرام است، و نیز اگر یکی از سگ‌هایی را که فرستاده‌اند به‌صورتی که در مسئله ٢٠٩۶ گفته شد تربیت شده نباشد، آن شکار حرام می‌باشد.

«٢١٠٠» اگر باز یا حیوان دیگری غیر از سگ شکاری، حیوانی را شکار کند، آن شکار حلال نیست، ولی اگر وقتی برسند که حیوان زنده باشد و به دستوری که در شرع معین شده سر آن را ببرند، حلال است.

کتاب: توضیح‌المسائل | شناسه: 8363 | پیوند ثابت

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها