رفتن به محتوای اصلی
در حال بارگیری...
باز/بسته شدن فهرست
خانه
یادنامه
خاطرات
زندگینامه
مصاحبهها
داستانها
ارتحال (اردیبهشت بی بهجت)
بیانات
احکام
رساله عملیه
استفتائات
مناسک حج
چندرسانهای
آرشیو شبکههای اجتماعی
تصاویر
فیلم
صوت
در دیگر رسانهها
محصولات فرهنگی
کتابخانه
کتب احکام
کتب بیانات معظمله
کتب زندگینامه و خاطرات
کتب حوزوی
کتب عمومی
کتب به زبانهای دیگر
نرمافزارها
اخبار
سایر اخبار
شایعات
ویژهها
مقالات
ویژهنامهها
فروشگاه
ارتباط با ما
تماس با ما
معرفی مرکز
جستجو
سایت قدیم
عکس نوشت ها و طرح های گرافیکی مهدوی
پادکست های صوتی از بیانات معظم له
بیانات آیت الله بهجت پیرامون امام زمان (عج)
مقالات و مطالب مرتبط
مطلب اول: آیا اعتقاد به مهدویّت از باورهای اختصاصی شیعیان است؟
آیا اعتقاد به مهدویّت از باورهای اختصاصی شیعه است؟ آیا روایات مربوط به مهدویّت، فقط در کتب شیعه نقل شده است؟ اگر این روایات در منابع اهلسنت نیز وجود دارد، آیا نقل آنها به حد تواتر میرسد؛ به نحوی که اهل سنت ملزم به پذیرش آن شده، و در نتیجه منکران چنین عقیدهای کافر و روی گردان از حقیقت تلقی شوند؟ و با توجه به این که عقاید مسلمانان بر اساس منابع متواتر و قطعی از کتاب و سنت تشکیل شده است، آیا یک فرد سنی مذهب میتواند اندیشه مهدویّت را از باورهای اسلامی خارج بداند و معتقد باشد که اعتقاد به ظهور امام مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف ضروریِ دین نیست؟ جالب است که یکی از شاخصترین علمای سلفی معاصر، متکفل پاسخگویی به این پرسش شده و شبهات سست و بیپایه برخی دیگر از علمای اهلسنت را جواب داده است. این اشکالات در واقع، در دوران اخیر توسط علمایی مطرح شده است که در فن حدیثشناسی در موضوع مهدویّت تخصص ندارند. این علما، ظهور حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف را از جمله امور غیبیه میشمارند و به همین دلیل، معتقدند که باور به چنین امری مستلزم اثبات آن با اخبار متواتر و قطعی از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم است. اینجاست که شیخ ناصرالدین البانی (متوفی ١۴٢٠هـ.ق) در کتاب خود «معجم الالبانی فی العقیدة»، آنها را جاهل در علم حدیث معرفی کرده و با تأکید و تکرار فراوان، خاطر نشان میکند که احادیث ظهور امام مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف به صورت متواتر از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده است. البته او در ادامه برای اینکه به تشیّع نزدیک نشده باشد و از تفکر اهلسنت فاصله نگیرد، بین مهدی اهل سنت و مهدی شیعه تفاوت قائل میشود!! اما جالب اینکه او مطلب خود را با عبارتی کوتاه که بسیار شبیه ادبیات شیعه است، تمام می کند و مینویسد: «و خلاصه کلام اینکه باور به خروج مهدی، عقیدهای است ثابت شده و متواتر از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم که ایمان به آن ضروری و واجب است، زیرا از امور غیبی بوده که ایمان به آن از صفات متقین شمرده شده؛ چنانکه خدای متعال فرموده است: «الم ذَلِكَ الكِتابُ لاَرَيْبَ فِيهِ هُديً لِلْمُتَّقِينَ اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ» ١ (الم. این کتابی است که تردیدی در آن راه ندارد و هدایتی برای متقین است؛ کسانی که به غیب ایمان میآورند) و در حقیقت چنین عقیدهای را جز شخص جاهل یا مجادلهگرِ لجوج، انکار نمیکند. از خدای متعال طلب میکنم مرگم را بر ایمان به این عقیده و به هر آنچه که در قرآن و سنت صحیح شمرده شده است، رقم بزند.» ٢ او در ابتدای کلامش تصریح میکند که منکر ظهور امام مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف، کافر است. بحثهای او درباره ظهور امام مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف و آنچه مربوط به آن است، حدود ٨٠ صفحه از کتابش را در باب «اشراط الساعة الکبری» (نشانههای قیامت) در بر گرفته است. او مینویسد: «برای هر فرد آگاه به علم حدیث، آشکار شد که روایات نزول عیسی و خروج حضرت مهدی، روایاتی صحیح است که انکار آن جایز نیست و چنین انکاری، فرد انکار کننده را در ورطه دو مفسده قرار میدهد، که با هیچ عسلی شیرین نمیشود: ورطه اوّل کفر است، زیرا چنین کسی آنچه را که از سوی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به تواتر ثابت شده، آگاهانه انکار کرده است؛ ورطه دوم فسق است، زیرا چنین کسی با وجود عالم بودن و داشتن توانایی بحث و تحقیق در این زمینه، از این امر واجب دست کشیده است.»٣ شیخ ناصرالدین البانی از بزرگان علمای سلفی در فن حدیث است، که در سال ١۴١٩هـ. ق به دلیل تلاشهای علمی که در زمینه بررسی، تحقیق و تخریج احادیث نبوی انجام داده بود، جایزه جهانی ملک فیصل از سوی دولت سعودی به او اعطا شد. وی کسی نیست که به کلامش اعتنا نشود و بتوان به سادگی از کنار آن گذر کرد. با توجه به خبرویّت و مهارتی که وی در حدیثشناسی دارد، تواتر احادیث مهدویّت برای او آشکار و واضح شده است و میداند که اگر این احادیث متواتر را از ترس رواج تشیّع انکار کند، همانا کافر و گمراه شده و دیگران را نیز گمراه کرده است. پس به حقیقت اعتراف میکند، اما همچون بسیاری از اهل سنت، ولادت امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف را انکار مینماید و مهدی شیعه را نعوذباللّه موهوم میشمارد و او را به سیمرغ تشبیه میکند. البته شاید خداوند متعال این تعبیر را بر زبان او جاری کرده که مهدی شیعیان همچون «الخل الوفی»۴ (دوست وفادار و دلسوزتر از خود) است و البته درست گفته است؛ چرا که دوست وفادار و دلسوزتر از خود، کسی جز حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف نیست! در میان علمای ابرار ما نیز، «شیخ مفید» قرنها پیش در رساله مختصری در باب غیبت امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف، جواب این سؤال را داده و فرموده است که برای تواتر، ملاکی واضح و عمومی وجود دارد که همه انسانها آن را میشناسند و بین مسلمان و کافر و شیعه و سنی در تشخیص آن فرقی نیست و آن، این است که خبر دهندگان از یک واقعه، بهگونهای باشند که تبانی آنها بر دروغگویی محال باشد. بر این اساس، وقتی از شیخ پرسیده میشود که با توجه به اختلاف آشکاری که انسانها در این موضوع دارند، چه دلیلی بر وجود امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف هست، ایشان پاسخ میدهد: «دلیل بر این مطلب این است که میبینیم شیعیان امامی در شرق و غرب زمین پراکنده هستند و نظرات و اغراض متفاوتی دارند و شهرهایشان از همدیگر دور است و همدیگر را نمیشناسند و همگی کذب را حرام میدانند و به زشتی و قبح دروغگویی آگاهاند و با این حال، به نقل متواتر از امامان خود از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل میکنند که امام دوازدهم به غیبتی خواهد رفت که اهل باطل در آن به شک خواهند افتاد و نقل میکنند که غیبت آنگونه که هست، واقع خواهد شد. این اخبار نقل شده از دو حال خارج نیست؛ یا صادق است که درستی سخن ما را نشان میدهد و یا دروغ است که این محال است، زیرا اگر ممکن باشد که همه شیعیان امامیه با این وضعیتی که شرح دادیم، دروغ بگویند، چنین احتمالی باید درباره سایر مسلمانان هم در نقل معجزات پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امثال آن مطرح شود، بلکه در این صورت باید این احتمال در مورد سایر امتها و مذاهب نیز مطرح گردد و در نتیجه، هیچ خبری در دنیا صحتش قابل احراز نخواهد بود و این به معنای بطلان همه شریعتها است.»۵ آیا کسی _ اعم از اینکه مسلمان باشد یا کافر، سنی باشد یا شیعه _ میتواند این حقیقت را انکار کند که متوکل عباسی، امام دهم علیهالسلام را از مدینه به شهر سامرّا تبعید کرد؟ شهری که احمد بن حنبل در آن زمان از آن تعبیر به زندان میکند! محقّق کتاب مسند احمد میگوید: «سپس متوکل تصمیمش تغییر کرد و خواست احمد بن حنبل را به سامرّا بازگرداند. ... احمد بن حنبل مجبور شد به آنجا برود، اما برای او آشکار شد که او در سامرّا در نوع جدیدی از زندان خواهد بود و لذا بسیار غمگین شد... احمدبنحنبل گفت: تنها میخواهند که من حدیث بگویم و این شهر، زندان من باشد!»۶ سبحان اللّه! وقتی ابن حنبل از کل شهر به عنوان زندان تعبیر میکند، درباره محله «عسکر» در این زندان چه باید گفت؟! حال سؤال این است که چرا متوکل، امام هادی علیهالسلام را از مدینه و شهر جد بزرگوارش صلیاللهعلیهوآلهوسلم به این زندان میآورد؟ و چرا همین کار را با فرزند ایشان، امام حسن عسکری علیهالسلام نیز انجام دادند؟ و چرا آنچنانکه دهها تن از علمای اهل سنت گفتهاند، تقسیم ارث آن امام را هفت سال متوقّف کردند و در این مدت به دنبال یافتن فرزندش عجلاللهتعالیفرجهالشریف میگشتند؟ آیا این اقدامات، جز برای این بود که بر اساس احادیث دال بر امامان دوازدهگانه، که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از آن خبر داده بودند، بر آنها آشکار شده بود که اکنون در مواجهه با امام دهم از امامان دوازدهگانهای قرار دارند که در سلسلهای نورانی و معجزهوار، جانشین پدران مطهر و معصوم خود میشود و عالم و جاهل اعتراف دارند که همه این امامان از خلیفه زمان خود برای خلافت سزاوارتر بودهاند؟! از این رو، دیگر هیچ جای شکی برای متوکل باقی نمانده بود که ولادت امام دوازدهم علیهالسلام که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خبر داده بود، بسیار نزدیک است؛ خصوصاً که خبر شعر سرایی دعبل خزاعی نیز منتشر شده بود؛ همو که در قصیده مشهورش در محضر امام رضا علیهالسلام و در حالی که مأمون عباسی حضور داشت، شعر معروف خود را درباره قیام امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف سرود. این خبر، قطعاً به متوکل عباسی هم رسیده و شنیده بود که دعبل خبر از امامی میدهد که لاجرم قیام خواهد کرد. از این رو، متوکل چارهای ندید جز اینکه امام علیهالسلام را به عسکر سامرّا بیاورد، تا تمام کارهای ریز و درشت ایشان و فرزندش امام حسن عسکری علیهالسلام را تحت کنترل و زیر نظر داشته باشد. در ادامه سخن و برای تکمیل جواب و مستحکم کردن آن، شایسته است توجه داشته باشیم که عقاید شیعه اثناعشری، در واقع به مثابه مجموعهای نظاممند است که در خلال آن، سلسله معارف کتاب و سنت در کنار هم قرار میگیرند و بین آنها پیوند برقرار میشود و آنچه به صورت پراکنده و جدا از هم در عقاید اهلسنت بیان شده است و از نظر آنها مطالبی جدا افتاده و بیربط به هم هستند، در این نظامِ منسجم فکری، به صورت زنجیری با حلقههای متصل به هم در میآید، که هر جزء این معارف در جای مناسب خود در جدولی هماهنگ قرار میگیرد. برای مثال، آیا اهل سنت بین حدیث خلفای دوازدهگانه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و احادیث دال بر مهدی موعود عجلاللهتعالیفرجهالشریف ارتباطی برقرار میکنند؟ آیا حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف را یکی از این امامان دوازدهگانه میدانند؟ آیا این خلفای دوازدهگانه را از فرزندان حضرت فاطمه علیهاالسلام میشمارند؟ آنها هیچ ارتباطی بین خلفای دوازدهگانه و سرور بانوان عالم، حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام قائل نیستند، بلکه عجیبتر آنکه آنان حتی بین خود خلفای دوازدهگانه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم هم نتوانستهاند ارتباطی برقرار کنند! همچنین آیا نزد آنها ارتباطی میان حدیث ثقلین «کتاب اللّه و عترتی» و حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف و خلفای دوازدهگانه وجود دارد؟ و آیا نزد آنها ارتباطی میان روزی که حدیث ثقلین در آن روز صادر شده، که به نقل صحیح مسلم و دهها فرد دیگر از محدثان، روز غدیر خم بوده است، با حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف و آن خلفای دوازدهگانه وجود دارد؟ بهطور خلاصه، جواب سؤال مطرحشده این است که اعتقاد به ظهور امام مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف، عقیدهای اسلامی است که برای اهلسنت به خودی خود، اعتقاد به آن لازم و ضروری است، بلکه نزد آنها عقاید دیگری نیز وجود دارد که برخی آشکارا و برخی به صورت پنهانی با مسأله ظهور امام مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف ارتباط دارد؛ بهگونهای که این عقاید در کنار هم به منزله اعضای مختلفی برای یک بدن هستند، اما اعضای این بدن نزد اهلسنت پراکنده و تکهتکه شده است و به صورت پازلی منسجم در نیامده و این اعضا در کنار هم قرار نگرفتهاند، تا بدنی دارای روح تشکیل دهند که اعضایش همدیگر را یاری میکنند و یک موجود زنده واحد و پویا را به وجود بیاورند. اما نزد شیعه که همواره ملازم با ثقلین بوده و عقاید خود را از عترت پاک پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم گرفتهاند، این عقاید به هم پیوسته و متصل شدهاند و بین آنها کمال ارتباط برقرار شده و در واقع، این نظام منسجمی است که اهل بیت علیهمالسلام که به معارف قرآن و سنت آگاهترند، به شیعیان آموختهاند. و پرواضح است که عقیده واحد و تک و جدا از سایر عقاید _ ولو همانطور که البانی تصریح کرده است، متواتر هم باشد _ در میزان استحکام، قابل قیاس با عقیدهای نیست که در کنار عقاید دیگری قرار میگیرد که شاهد و مؤید آن میشوند، زیرا عقاید متواتر و متصل به هم که تار و پودشان در همدیگر گره خورده، بسیار مستحکمتر است. و اللّه الهادی. ١. بقره، ١-٣. ٢. موسوعة الألبانی فی العقيدة، ج ۹، ص۲۷۶؛ جامع الموسوعة شادی آل نعمان نقله عن مقالات الألبانی، صص ۱۰۵-۱۱۰، لجامعها نور الدین طالب. ٣. موسوعة الألبانی فی العقيدة، ج۹، ص۲۳۳. ۴. شخصیتی اسطورهای در ادبیات عرب. ۵. رسائل فی الغيبة (شيخ مفيد)، رساله دوم، ج۲، ص۱۱. ۶. مقدمه كتاب مسند احمد، ج١، ص۴۴. جهت مشاهده تمامی تولیدات رسانهای مرتبط با کتاب «بشارت از حضرت حجت(عج)»، و دسترسی به مجموع صوتها و فیلمهای بیانات حضرت آیتالله بهجت، که قابلیت دسترسی به آنها از طریق بارکد(QR)، در حاشیه صفحات کتاب فراهم گردیده است، به لینک ذیل مراجعه فرمایید: ویژهنامه اینترنتی کتاب بشارت از حضرت حجت(عج)
مطلب دوم: آیا مسأله غیبت و ظهور امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف مستحدث است؟
آیا اعتقاد به غیبت و ظهور امام مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف مسألهای تاریخی و مستحدث است که در سال ٢۶٠ هجری و پس از شهادت امام حسن عسگری علیهالسلام به تدریج در باور شیعیان پدیدار شد به گونهای که پیش از آن هیچ اثری از این اعتقاد در میان مسلمانان به چشم نمیخورد، یا مسألهای عقیدتی است و باور به آن در قرن اول هجری وجود داشته و خاستگاه آن به صدر اسلام بازمیگردد؟ آیا فارغ از احادیث، دلایل تاریخی برای وجود اعتقاد به مهدویت در سدههای اول و دوم هجری وجود دارد؟! شواهد تاریخی فراوانی وجود دارد که نشان میدهد اعتقاد به غیبت امام مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف در همان سده اوّل هجری وجود داشته است. یکی از بهترین دلایل برای وجود این اعتقاد اشعاری است که قرنها پیش از ولادت امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف سروده شده و برای ما به یادگار مانده است، که در اینجا به ذکر سه مورد از آن بسنده میکنیم. نخستین آنها، شاعر مشهور «كُثَيِّر عزَّة» است که در سال ١٠۵ یا ١٠٧ هـ.ق وفات نموده است. برخی او را منتسب به مذهب کیسانیه میدانند اما شواهد قابل توجهی وجود دارد که نشان میدهد او از شاعران اهل بیت علیهمالسلام و معتقد به امامت امامان دوازدهگانه بوده است،١ از جمله آنکه ابنشهرآشوب او را از اصحاب امام محمد باقر علیهالسلام برشمرده است: «از شاعران باتقوا کثیّر عزّه است که وقتی وفات کرد، امام باقر علیهالسلام پیکر او را بر تشییع کرد؛ در حالی که عرق از سر و روی ایشان جاری شده بود. او از اصحاب امام باقر علیهالسلام بود.»٢ فارغ از آنکه مذهب او چیست، سرودههایش نشان از وجود اعتقاد به غیبت امامی از آل محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم در سده اول هجری است. شعر زیر که دربردارنده عقیده غیبت است و در منابع شیعی و سنی به تواتر نقل شده، نشاندهنده همین نکته است. برای نمونه ابوالحسن اشعری٣ و حتی ابن تیمیه۴ -که از متعصبترین عالمان سلفی است و برخی از دیدگاههای وهابیت ریشه در تفکر او دارد- در آثار خود همین شعر را نقل کردهاند.٣ أَلاَ إِنَّ اَلْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ وُلاَةُ اَلْحَقِّ أَرْبَعَةٌ سَوَاءٌ بدان که امامان از قریش/ چهار والی حق هستند عَلِيٌّ وَ اَلثَّلاَثَةُ مِنْ بَنِيهِ هُمُ اَلْأَسْبَاطُ لَيْسَ بِهِمْ خَفَاءٌ علی و سه تا از فرزندانش/ آنها نوههای دختری پیامبرند و این پوشیده نیست فَسِبْطٌ سِبْطُ إِيمَانٍ وَ بِرٍّ وَ سِبْطٌ غَيَّبَتْهُ كَرْبَلاَءُ یک نوه، زاده ایمان و نیکی است/ نوه دیگر را کربلا در بر گرفته وَ سِبْطٌ لَايَذُوقُ الْمَوْتَ حَتّى يَقُودُ اَلْخَيْلَ يَقْدُمُهَا اللِّوَاءُ نوه دیگر مرگ را نچشد تا اینکه/ سپاهیان را رهبری کند و در پیشاهنگ آنها پرچم را برافراشته تَغِيبُ لَايُرَى فِيهِمْ زَمَاناً بِرَضْوَى عِنْدَهُ عَسَلٌ وَ مَاءٌ غایب شود و زمانهای در بین مردم دیده نشود/ در رضوا است و نزد اوست عسل و آب بدون تردید در این شعر منظور از «سبط» -به معنای نوه دختری- امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف است نه چنانکه برخی گمان کردهاند، محمد بن حنفیه؛۵ چرا که امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف از نوادگان حضرت زهرا علیهاالسلام است و نوه دختری پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم است، اما ابن حنفیه اصلاً فرزند حضرت زهرا علیهاالسلام نیست، تا نوه پیامبر محسوب شود. البته برخی این شعر را به سیّد حمیری (متوفای ١٧٣ هـ.ق) نسبت دادهاند که صحیح نیست و شاید علت این انتساب آن است که او نیز در ابتدا معتقد به مذهب کیسانیه بوده و سپس از آن دست کشیده است. شاعر دیگری که با شعرهایش شهرت عقیده به غیبت امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف را یک سده پیش از ولادت آن حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف برای همیشه در تاریخ ثبت کرد، ابوهاشم اسماعیل بن محمّد، معروف به «سیّد حمیری» (متوفای ١٧٣ هـ.ق وفات) است. اشعار او بین مردم انتشار یافته و هم از شیعه و هم از اهلسنت به تواتر نقل شده است، تا جایی که برخی از عالمان بزرگ اهلسنت همچون ابوالحسن دارقطنی (متوفای ٣٨۵ هـ.ق) دیوان اشعار او را حفظ بوده و آن را در کتاب رجالی خود ذکر کردهاند. ذهبی درباره دارقطنی میگوید:«چنانکه گفته اند دیوان شعرهای عدهای را حفظ بود، و به دلیل حفظ بودن دیوان سیّد حمیری، او را شیعه خواندهاند، اما من میگویم او از شیعه بودن مبرا است.»۶ حفظ دیوان سیّد حمیری توسط «دارقطنی» -که احتمال شیعه بودن هم درباره او نمیرود- نشان از رواج اشعار او در بین مردم دارد. شیخ مفید (متوفای ۴١٣ هـ.ق) نیز بعد از ذکر شعر سیّد حمیری مینویسد: «این شعر دلیلی است بر اینکه در ایّام امام صادق علیهالسلام، شیعه آشکارا ادعای امامت ایشان را داشته و اعتقاد به غیبت امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف و اینکه غیبت یکی از نشانهها و خصوصیات حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف است، در همان زمان به صورت آشکار از سوی شیعه مطرح بوده و این دقیقاً همان اعتقاد امامیه اثناعشریه است».٧ حمیری در ابتدا شیعه نبود. ذهبی درباره مذهب او مینویسد: «او در ابتدا معتقد به نظر کیسانیه بود... ولی گفته میشود که او با جعفر صادق علیهالسلام ملاقات کرد و او گمراهی حمیری را برایش آشکار نمود و در نتیجه، حمیری از عقیده سابق خود توبه کرد».٨ بعد از این ملاقات و پیوستن به تشیع به شکرانه هدایتش ابیاتی را چنین سرود: تَجَعْفَرْتُ بِاسْمِ اللَّهِ وَ اَللَّهُ اَكْبَر وَ أَيْقَنْتُ أَنَّ اَللَّهَ يَعْفُو وَ يَغْفِرُ با نام خدا جعفری شدم و اللّه اکبر / و یقین کردم که خدا میبخشد و میآمرزد سپس به دیار خود بازگشت و قصیده دیگری سرود و آن را برای امام صادق علیهالسلام فرستاد که همان قصیده مشهور اوست، و با این بیت آغازمیشود: أَيَا رَاكِباً نَحْوَ اَلْمَدِينَةِ جَسْرَةً عَذَافِرَةً يُطْوَى بِهَا كُلُّ سَبْسَبٍ ای سوار بر ناقه تنومند که به سوی مدینه رهسپاری/ شتران تندرویی که بیابانهای دور و دراز را با آنها در مینوردند وی در این قصیده، جزئیات ماجرای خود را ذکر میکند و به وجود روایتی حاکی از غیبت امام مهدی از آلمحمّد علیهمالسلام تصریح میکند. او گمان میکرده در آن روایت منظور از مهدی که غایب میشود ابن حنفیه است. این شعر زیبا و دلنشین طولانی است و در این نوشتار به ذکر ابیاتی از آن که صراحتاً وجود اعتقاد به غیبت امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف را در آن زمان آشکار میسازد بسنده میشود: وَ لَكِنْ رُوِينَا عَنْ وَصِيِّ مُحَمَّدٍ وَ مَا كَانَ فِيمَا قَالَ بِالْمُتَكَذِّبِ و اما از وصیّ حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم برای ما روایت شده است/ و او در آنچه میگفت، دروغگو نبود بِأَنَّ وَلِيَّ الْأَمْرِ يَفْقُدُ لَايُرَى سَتِيراً كَفِعْلِ اَلْخَائِفِ اَلْمُتَرَقِّبِ که ولیّ امر غایب میگردد و دیده نمیشود/ در حالی که مخفی است؛ همچون سیره حضرت موسی علیهالسلام که خائف مترقّب بود فَيُقْسَمُ أَمْوَالُ اَلْفَقِيدِ كَأَنَّمَا تُغَيِّبُهُ بَيْنَ اَلصَّفِيحِ اَلْمُنَصَّبِ و لذا اموال آن امام غایب، تقسیم میشود؛ گویی / او مرده است و زیر خروارها خاک پنهان شده است تا به این بیت میرسد که: لَهُ غَيْبَةٌ لاَ بُدَّ مِنْ أَنْ يَغِيبَهَا فَصَلَّى عَلَيْهِ اَللَّهُ مِنْ مُتَغَيَّبٍ برای او غیبتی است و چارهای نیست جز اینکه غایب شود/ پس درود خداوند بر چنین غایبشوندهای باد. این قصیده در زمان حیات امام صادق علیهالسلام سروده شد و مربوط به پیش از سال ١۴٧ هـ.ق -تاریخ شهادت آن حضرت علیهالسلام- است، و به خوبی نشان میدهد روایات غیبت امام مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف و اعتقاد به آن در آن زمان وجود داشته است. سومین شاعری که نفوذ شعرش در تاریخ، بهخوبی نمایانگر محیط فکری نسلهای گذشته است، شاعر بلندمرتبه «دعبل خزاعی» (متوفای ٢۴۶ هـ.ق) است. او پس از آنکه قصیده معروفش را سرود، با خود پیمان بست پیش از تشرّف به محضر امام رضا علیهالسلام، آن را نزد هیچ کسی نخواند. مجلسی که در آن دعبل شعرش را در محضر امام هشتم علیهالسلام خواند، از با شکوهترین و پرشورترین مجالسی بوده است که از منابع شیعه و اهل سنت نقل شده است.٩ زمان سروده شدن این شعر دست کم نیم قرن پیش از ولادت حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف است چرا که در محضر امام رضا علیهالسلام سروده شده است. از میان اهلسنت، علمای زیادی این شعر را نقل کردهاند که میتوان به این افراد اشاره کرد: مقدسی (متوفّاى ٣۵۵ هـ.ق) در کتاب البدء و التاريخ، ياقوت حموی (متوفّاى ۶٢۶ هـ.ق) در کتاب معجم الأدباء، ابن العديم (متوفّای ۶۶۰ هـ.ق) در کتاب بغية الطلب فی تاريخ حلب، یوسف مزى (متوفّاى ٧۴٢ هـ.ق) در کتاب تهذيب الكمال، العصامى (متوفاى ۱۱۱۱ هـ.ق) در کتاب سمط النجوم العوالی و... . یاقوت حموی این قصیده را از بهترین شعرها و برترین ثناها میشمارد و میگوید: «دعبل بن علی بن رزین بن سلیمان، از مشاهیر شیعه بوده و قصیده تائیه او در وصف اهل بیت علیهمالسلام از نیکوترین شعرها و برترین ثناهاست. او با این شعر به سوی علی بن موسی الرضا علیهماالسلام در خراسان رفت. آن حضرت نیز دههزار درهم به او عطا کرد و یکی از لباسهای خود را به او خلعتی داد. پس از آن، اهل قم سیهزار درهم به دعبل دادند تا آن لباس را از او بخرند، اما او حاضر به فروش نشد. سپس در طول راه، اهل قم مسیر او را بستند، تا آن لباس را از او بگیرند. دعبل به آنها گفت: این لباس تنها برای خدا خواستنی است، اما خداوند این لباس را بر شما حرام کرده است. در اینجا اهل قم به او سیهزار درهم دادند، اما دعبل قسم خورد که حاضر به فروش این لباس نیست؛ مگر اینکه مقداری از آن را به او بدهند تا آن را در کفن خود قرار دهد. آن گاه اهل قم یک آستین از آن را به او دادند که بعداً در کفن او قرار گرفت. گفته میشود او قصیده خود را بر روی پارچهای نگاشت و با آن احرام بست و وصیّت کرد که همان پارچه کفنش شود».١٠ او در ادامه مینویسد: «نسخههای این قصیده مختلف هستند که برخی از آنها زیاداتی دارند که احتمالاً ساختگی باشد و عدهای از شیعیان آنها را به شعر اضافه کردهاند، ولی ما اکنون صحیحترین این نسخهها را نقل میکنیم». وی صرف احتمال ساختگی بودن برخی از جزئیات گزارش شده از این جلسه را به دلیل هماهنگی با اعتقادات تشیع، برای جعلی بودن کافی دانسته و آنها را حذف نموده است. با این حال ابیات زیر را نقل نموده و آنها را معارض با دیدگاه اهل سنت تلقی نکرده است: مدارسُ آياتٍ خَلَتْ من تلاوةٍ و منزل وحي مقفرُ العَرَصاتِ محل تدریس آیات قرآن که از تلاوت خالی شده/و عرصههای خانه وحی که خالی و خاموش شده تا میرسد به این بیت که: خروجُ إمامٍ لا محالة خارجٌ يقوم على اسم اللّه و البركاتِ قیام امامی که لاجرم قیام خواهد کرد/ بر اسم خدا و برکات او، قیام میکند يميّز فينا كلَّ حقٍّ و باطلٍ و يَجزي على النَّعماء و النَّقِماتِ١١ در میان ما، هر حق و باطلی را تمییز میدهد/ و بر نعمتها و نقمتها جزا میدهد. او این گزارش را که نشان از وجود اعتقاد به قیام حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف نیم قرن قبل از ولادت آن حضرت دارد، صحیح میداند و احتمال ساختگی بودن آن را هم نمیدهد. سیّد محسن امین قدسسره در جواب سخن حموی میگوید: «چه بسا گمان او بر اینکه زیادات ساختگی است، به این جهت باشد که در آن ابیات مضامینی یافته است که برای او قابل پذیرش نیست. او چهلوپنج بیت را نقل میکند.»١٢ با این حال، وقتی میبینیم حموی ابیات قصیده را از هم گسسته و برخی را آورده و برخی را حذف کرده، اما دو بیت «خروجُ إمامٍ لا محالة خارجٌ...» را از قلم نینداخته است، مطلبی که ما درصدد بیان آن هستیم، بیشتر تقویت میشود؛ یعنی یقین میکنیم که دعبل مسأله ظهور حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف را در محضر امام رضا علیهالسلام و بیش از پنجاه سال قبل از ولادت آن حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف سروده، زیرا گرچه وفات دعبل در سال ٢۴۶ هـ.ق است، اما سرودن این شعر تقریباً در سال ٢٠٠ هـ.ق و ولادت پربرکت خاتم اوصیاء عجلاللهتعالیفرجهالشریف در نیمه شعبان سال ٢۵۵ هـ.ق بود. ماجرای تأیید شعر توسط امام رضا علیهالسلام و گریستن آن حضرت و هدیه دادن ایشان به دعبل و آنچه بعد از آن روی داد. گزیدهای از آنچه در این مجلس گذشته چنانکه محدثان نقل کردهاند چنین است: وقتی دعبل به عبارت «أَرى فَيئَهُم في غيرهم متقسِّماً؛ میبینم که فیء و اموال آنها در میان دیگران تقسیم شده است» رسید، حضرت گریست و فرمود: «صدقت يا خزاعی؛ راست گفتی ای خزاعی». وقتی دعبل به جمله «أَكُفًّا عن الأوتار منقبضات؛ دستهایی که از خونخواهی خونهای بهناحق ریخته آنها بسته شده است» رسید، امام رضا علیهالسلام در حالی که دستان خود را با اندوه حرکت میداد، فرمود: «أجل و اللّه منقبضات؛ آری، به خدا دستهای ما بسته است». وقتی دعبل به این مصراع رسید: «و إنّی لأرجُو الأمنَ بعد وفاتی؛ من امیدوارم بعد از وفاتم در آسایش باشم»، امام علیهالسلام به او فرمود: «آمنك اللّه يوم الفزع الأكبر؛ خداوند تو را در روز ترس بزرگ، به آسایش میرساند». وقتی دعبل به عبارت «و قبرٌ ببغداد؛ و قبری در بغداد» رسید، حضرت علیهالسلام فرمود: «أفلا أُلحِقُ لك بهذا الموضع بيتين بِهِمَا تمامُ قصيدتِكَ؛ آیا برای تو در این قسمت از شعر، دو بیت اضافه نکنم که قصیدهات را کامل کند؟» دعبل گفت: آری، ای فرزند رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم! سپس حضرت علیهالسلام دو بیت را به آن اضافه فرمود: «و قبرٌ بطوس...». وقتی دعبل به مصراع «خروج إمام لا محالة خارج» رسید، امام رضا علیهالسلام بهشدت گریست و سپس سر مبارک خود را بلند کرد و فرمود: «يا خزاعی نطق روح القدس على لسانك بهذين البيتين فهل تدری من هذا الإمام و متى يقوم؟؛ ای خزاعی! همانا روح القدس با این دو بیت بر زبان تو سخن گفته است. حال آیا میدانی این امام کیست و کی قیام میکند؟» دعبل گفت: نه ای سرورم! جز اینکه شنیدهام امامی از شما قیام خواهد کرد که زمین را از فساد پاک و آن را پر از عدالت خواهد کرد؛ همانگونه که پر از ستم شده است. حضرت ثامن الحجج علیهالسلام فرمود: «ای دعبل! امام بعد از من فرزندم محمّد است و بعد از محمّد، فرزندش علی است و بعد از علی، فرزندش حسن است. و بعد از حسن، فرزندش حجت قائم است که در زمان غیبتش انتظار او را میکشند و در زمان ظهورش فرمانبردار است. اگر از دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن روز را طولانی خواهد کرد، تا او قیام کند و زمین را پر از عدالت نماید چنانکه از ستم پر شده بود. اما اینکه او کی قیام خواهد کرد، سخن گفتن از زمان است که پدرم از پدرش و او از پدرانش نقل میکند از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم پرسیدند: ای رسول خدا! قائم از فرزندان شما کی قیام خواهد کرد؟ ایشان فرمود: مَثَل او مثَل قیامت است که در وقتش، جز خدا آن را آشکار نخواهد کرد. بر آسمانها و زمین سنگین است و جز ناگهانی به سراغتان نمیآید».١٣ در همین مجلس بود که امام رضا علیهالسلام هنگام شنیدن ابیات مربوط به امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف از جا برخاست و دست مبارک را روی سر گذاشت، و این عمل برای شیعیان به یادگار ماند. آقا بزرگ طهرانی قدسسره نقل میکند وقتی دعبل خزاعی به این بیت شعر رسید: إلى الحشر حتّى يبعث اللّه قائماً يفرّج عنّا الهمّ و الكربات [آتش مصیبت شعله میزند تا روز محشر]، تا روزی که خداوند قائمی را برانگیزد/که غم و اندوه را از ما بردارد رخسار امام رضا علیهالسلام شکفت و ایشان نگاه مبارک خود را به زمین انداخت و دستانش را گشود و سپس نگاه خود را به آسمان گره زد و فرمود: «اللّهمّ عجّل فرجه و سهّل مخرجه و انصرنا به و أهلك عدوّه» (خداوندا! فرج او را نزدیک بگردان و خروج او را آسان کن و ما را به وسیله او یاری رسان و دشمنش را هلاک کن) تا اینکه فرمود: «يا دعبل هو قائمنا» (ای دعبل! او قائم ما اهلبیت است). اباصلت میگوید که وقتی دعبل به این بیت رسید: خروج إمامٍ لا محالة خارج يقوم على اسم اللّه و البركات امام علیهالسلام از جای برخاست و دست راست خود را بر سر گذاشت و سر خویش را به سمت زمین خم کرد و فرمود: «اللّهمّ عجّل فرجه و سهّل مخرجه و انصرنا به نصراً عزيزاً»١۴ (خدایا! فرج او را نزدیک بگردان و خروج او را آسان کن و ما را به وسیله او عزتمندانه یاری کن). ١. برای آگاهی بیشتر از شخصیت کثیّر عزّه و اطلاعاتی درباره شیعه بودن او و کیسانی نبودنش نک: الدرجات الرفيعة فی طبقات الشيعة، ص۵۸۱. ٢. معالم العلماء، ص١۵٢. ٣. مقالات الإسلاميين، ص ۱۹. ۴. منهاج السنّة، ج۳، ص۴٧۵. ۵. محمد بن حنفیه از فرزندان امیرالمؤمنین علیهالسلام است. او از فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام نیست و مادرش خوله نام دارد. ۶. معرفة القرّاء الكبار، ص ۱۹٧. ٧. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج٢، ص٢٠۶. ٨. سير أعلام النبلاء، ج۸، ص ۴۵. ٩. علاقهمندان برای آگاهی از تفصیل آن، میتوانند به کتاب «أعیان الشیعه» نوشته سیّد محسن امین قدسسره مراجعه کنند. ١٠. «إرشاد الأريب الى معرفة الأديب»، ج٢، ص١٢٨۴. ١١. معجم الأدباء، ج۳، ص١٢٨۴. ١٢. أعيان الشيعة، ج۶، ص۴١٨. ١٣. كمال الدين، ج۲، ص٣٧٢. ١۴. أعيان الشيعة، ج۶، ص۴١٨. جهت مشاهده تمامی تولیدات رسانهای مرتبط با کتاب «بشارت از حضرت حجت(عج)»، و دسترسی به مجموع صوتها و فیلمهای بیانات حضرت آیتالله بهجت، که قابلیت دسترسی به آنها از طریق بارکد(QR)، در حاشیه صفحات کتاب فراهم گردیده است، به لینک ذیل مراجعه فرمایید: ویژهنامه اینترنتی کتاب بشارت از حضرت حجت(عج)
مطلب سوم: خاستگاه قرآنی باور مهدویت
قرآن کتابی آسمانی است که خدای متعال با علم بیپایان خود برای هدایت مردم نازل نموده است و سر منشأ همه باورهای اساسی دینی را میتوان در آن جستجو کرد. بر اساس روایات متعددی که در منابع حدیثی شیعیان و اهل سنت وجود دارد، برخی از آیات شریف قرآن با مسأله مهدویت و آخرالزمان در ارتباط است. این تلقی در میان مفسران اهل سنت نیز وجود دارد و آنها نیز معتقدند اعتقاد به مهدویت و آخر الزمان ریشههای قرآنی دارد. یکی از این آیات، آیه ۵١ سوره نبأ است که بر اساس احادیث اهل سنت به واقعه «خسف بیداء» در آخر الزمان اشاره دارد: «وَ لَوْ تَرَىٰ إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ»١ (و اى كاش مىديدى هنگامى را كه [كافران] وحشتزدهاند؛ [آنجا كه راهِ] گريزى نمانده است و از جايى نزديك گرفتار آمدهاند). بر اساس روایات، در نزدیکی زمان ظهور در سرزمینی به نام بیداء زمین میشکافد و سپاهی که از مکه میآیند در آن فرو میروند. این مسأله بر اساس منابع اهل سنت امری ثابت و انکار ناپذیر است. در روایتی از صحیح بخاری در این باره آمده است: «يغزو جيش الكعبة، فإذا كانوا ببيداء من الأرض يخسف بأوّلهم و آخرهم»٢ (لشکری در کعبه نبرد خواهد کرد، پس چون به سرزمین بیداء برسند، زمین همه آنها را در خود فرو میبرد(. در صحیح مسلم نیز بابی به نام «باب الخسف بالجيش الّذي يؤمّ البيت» آمده و در آن چهار حدیث ذکر شده که به ماجرای خسف بیداء تصریح میکند.٣ حاکم نیشابوری در مستدرک، حدیثی را ذکر کرده و آن را بر اساس شرایطی که بخاری و مسلم در صحت سند احادیث معتبر میدانند صحیح میخواند.۴ ذهبی نیز مینویسد این حدیث بر اساس شروط بخاری و مسلم صحیح است. این روایت به ماجرای خسف بیداء اشاره میکند و تصریح میکند لشکری که در زمین بلعیده میشود، لشکر سفیانی است: «قال رسولاللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم: يخرج رجل يقال له السّفياني في عمق دمشق... فيسير إليه السفياني بمن معه حتّى إذا صار ببيداء من الأرض خسف بهم» (رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم میفرماید: فردی از دل دمشق خروج میکند که به او سفیانی میگویند... سفیانی با افرادی که همراه دارد به سمت او میآید تا اینکه به بیداء میرسد و در آنجا زمین آنها را فرو میبرد). در تفسیر مقاتل بن سلیمان (متوفای ١۵٠ هـ.ق) -که از تفاسیر قرن دوم هجری است- نیز این آیه ناظر به همین واقعه تفسیر شده است. او مینویسد «وَ أُخِذُوا مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ درباره سفیانی نازل شده است ... وقتی به [سرزمین] بیداء میرسند، زمین آنها را فرو میبرد». طبری (متوفای ٣١٠ هـ.ق) که از قدمای مفسران است، در ضمن بیان دیدگاههای مختلف در تفسیر این آیه به ماجرای مذکور نیز به عنوان یکی از دیدگاهها اشاره میکند و مینویسد:«و قال آخرون عنى بذلك جيش يخسف بهم ببيداء من الأرض»۵ (عدهای دیگر گفتهاند که مقصود این آیه، لشکری است که در سرزمین بیداء [در زمین] فرو میروند). او در ادامه با نقل روایت مرفوعهای از حذیفه درباره سفیانی مینویسد: «فذلك قوله في سورة سبأ: وَ لَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلاَ فَوْتَ» (این همان قول خداوند متعال در سوره سبا است که میفرماید: و اى كاش میديدى هنگامى را كه [كافران] وحشتزدهاند، [آنجا كه راهِ] گريزى نمانده است). سمعانی(متوفای ۴٨٩ هـ.ق) نیز در تفسیرش۶ به نقل از سعید بن جبیر (متوفای سال ٩۵ هـ.ق) از تابعین مینویسد: «هذه الآية نزلت في جيش السّفياني...» (این آیه درباره لشکر سفیانی نازل شده است). شوکانی در تفسیر فتح القدیر خود، ذیل این آیه از هشت تن از صحابه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم، قضیه فرو رفتن لشکری در زمین را نقل میکند.٧ آن هشت صحابه عبارتند از: ابن عباس، ابن مسعود، حذيفه، حفصه، امّ سلمه، عایشه، صفيه، و ابوهريره. سایر مفسران نیز مانند قرطبی، ابوحیّان و ... در قرون متمادی، این روایات و این اقوال را در کتاب های خود ذکر کردهاند. آنچه از تفسیر مجاهد و مقاتل و همچنین از سعید بن جبیر به نقل از تفسیر طبری و سمعانی مشاهده کردیم، بهخوبی نشان میدهد این ماجرا بین تابعین٨ در قرن اوّل و اوایل قرن دوم شهرت داشته و میتواند و بر این اساس آیه مذکور یکی از آیاتی است که به حوادث آخر الزمانی و مهدویت اشاره نموده است. همچنین در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که ناظر بر ماجرای نزول حضرت عیسی در آخر الزمان هستند. درباره آیه شریفه «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ»٩ (هیچ یک از اهل کتاب نیست جز آنکه پیش از مرگ به وی ایمان خواهد آورد) در صحیح بخاری١٠ و صحیح مسلم١١ روایاتی وجود دارد که به نزول حضرت عیسی در آخر الزمان و همراهی با حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف اشاره دارد. همچنین در تفسیر مجاهد -متعلق به قرن اول هجری١٢ و بهعنوان قدیمیترین تفسیر رایج در میان مسلمانان- ذیل آیه «وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلَاتَمْتَرُنَّ بِهَا وَ اتَّبِعُونِ»١٣ (و همانا آن، نشانهاى براى [فهم] رستاخيز است، پس هرگز در آن ترديد نكنید، و از من پيروى كنيد) آمده است: «منظور، فرود آمدن حضرت عیسی علیهالسلام قبل از روز قیامت است.» این آیات بر اساس تفاسیر ذکر شده نشان میدهند، حضرت عیسی علیهالسلام پیش از قیامت نزول خواهد کرد، و با انضمام آن به این سخن پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم: «كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا نَزَلَ ابْنُ مَرْيَمَ فِيكُمْ وَ إِمَامُكُمْ مِنْكُم»١۴ (شما را چه حالی است، آنگاه که [عیسی] پسر مریم در میان شما نازل میشود و امامتان از خودتان [حضور دارد]؟)، روشن میشود امام ما -که همان مهدی موعود علیهالسلام در این امّت است- همراه با حضرت عیسی علیهالسلام ظهور خواهد کرد. اهل سنت نیز این عقیده را قبول دارند و در دهها کتاب حدیثی خود آوردهاند: «المهديّ علیهالسلام مِن هذه الأمّة و هو الّذي يؤمّ عيسى بن مريم»١۵)حضرت مهدی علیهالسلام از این امت است و اوست که بر عیسی بن مریم امامت میکند). اگرچه برخی با استناد به روایاتی دروغین تلاش نمودهاند او را از بنی عباس معرفی کنند، اما عالم حدیثی بزرگ اهلسنت، ناصر البانی، قاطعانه این روایات را جعلی و دروغین مینامد و در پایان مینویسد: «و أمّا صلاة المهديّ بعيسى علیهالسلام فصحيحٌ ثابتٌ في أحاديثٍ كثيرة»١۶ (اما اقتدا کردن عیسی علیهالسلام به مهدی علیهالسلام صحیح و در احادیث بسیاری ثابت شده است). آیات دیگری از قرآن وجود دارد که بر اساس آنها آینده زمین از آن بندگان صالح خواهد بود. «هُوَ الَّذي اَرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدي وَ ديِنِ الحَقَّ لِيُظهِرَهُ عَلَی الدّيِنِ كُلِّهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»١٧ (اوست كسى كه پيامبرش را با هدايت و دين درست فرستاد، تا آن را بر هر چه دين است، پيروز گرداند؛ هر چند مشركان خوش نداشته باشند). بر اساس این آیه شریفه آینده از آن مسلمانان است و دین اسلام برخلاف خواست مشرکان بر سایر ادیان چیره خواهد شد. این چیرگی و برتری نمیتواند مربوط به گذشته باشد، چرا که چیرگی اسلام و مسلمانان بر همه ادیان تاکنون رخ نداده است، و بر اساس روایات متعدد این آیه اشاره به وضعیتی دارد که در آخر الزمان رخ خواهد داد. در آیات قرآن آمده است: «و لَقَدْ كَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ اَلْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ»١٨ (و در حقيقت، در زبور پس از ذکر نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد). در آیه دیگری آمده است: «و نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الوارِثينَ»١٩ (و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرودست شده بودند، منّت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] گردانيم، و ايشان را وارث [زمين] كنيم). این آیات نشان میدهد در آینده قدرت به بندگان صالح خدا خواهد رسید، و آنها وارثان آخرالزمانی زمین خواهند بود. ١. سبأ: ۵١. ٢. صحيح بخاری، ج٣، ص۶۶. ٣. صحیح مسلم، ج۴، ص٢٢٠٨. ۴. المستدرك، ج۴، ص۶۶۶. ۵. تفسير طبری، ج٢٠، ص۴٢٢. ۶. تفسير سمعانی، ج۴، ص٣٨۴. ٧. فتح القدير، ج۴، ص٣٨۶. ٨. نسلهایی از مسلمانان در صدر اسلام که حیات پیامبر را درک نکردهاند. ٩. نساء: ١۵٩. ١٠. صحیح البخاری، ج۵، ص۴٠٠. ١١. صحیح مسلم، ج١، ص١٣۵. ١٢. مؤلف این کتاب در سال ١٠۴ هـجری قمری وفات نموده است. ١٣. زخرف: ۶١. ١۴. صحیح مسلم، ج١، ص١٣۶. ١۵. مصنف ابن ابی شيبة،ج۷، ص۵١٣، عن ابن سيرين؛ فتن نعيم بن حماد عن عبداللّه بن عمرو و ابن سيرين، ج١، ص٢٣٠. ١۶. السلسلة الضعیفة، ج۱، ص۱۸۳. ١٧. صف: ٩. ١٨. انبياء: ١٠۵. ١٩. قصص: ۵. جهت مشاهده تمامی تولیدات رسانهای مرتبط با کتاب «بشارت از حضرت حجت(عج)»، و دسترسی به مجموع صوتها و فیلمهای بیانات حضرت آیتالله بهجت، که قابلیت دسترسی به آنها از طریق بارکد(QR)، در حاشیه صفحات کتاب فراهم گردیده است، به لینک ذیل مراجعه فرمایید: ویژهنامه اینترنتی کتاب بشارت از حضرت حجت(عج)
مطلب چهارم: آیا پذیرش امامت امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف در کودکی، امری معقول و قابل اثبات است؟
با توجه به جایگاه عظیم مقام امامت، آیا امامت امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف در پنج سالگی امری معقول است؟ آیا سپردن زمام جامعه به دست کودکی که هنوز تا سن بلوغ فاصله زیادی دارد درست است؟ آیا چنین امری در تاریخ امامت و نبوت سابقه و پیشینه دارد؟ این سؤال یا بلکه به نوعی اشکال، از امتیاز خاصی برخوردار است، چون وقتی انسان بر جواب آن مطلع می شود می بیند این اعتقاد شیعه خود نوعی اعجاز برای شیعه است که نشان می دهد دستگاه عظیم معارف و عقائد شیعه متصل و هماهنگ با آموزه های وحیانی و آیات قرآن کریم است. در راستای رسیدن به پاسخ این سؤال محورهای زیر باید مورد مطالعه قرار گیرد: ١. تحقق نبوت در کودکی بر اساس آیات و روایات خدای سبحان در قرآن کریم در سوره مبارکه مریم در دو آیه آشکارا مقام نبوت را برای کودک و خردسال اثبات می فرماید: • ابتدا در آیه ۱۲ این سوره می فرماید: «یا یحیی خذ الکتاب بقوه و آتیناه الحکم صبیا» (ای یحیی این کتاب آسمانی را به نیرومندی بگیر و ما حکم را در کودکی به او دادیم). کسی که با آیات قرآن انس داشته باشد می فهمد که خطاب مستقیم به حضرت یحیی علیهالسلام در این آیه و تعبیر به «اخذ کتاب» و «اتیان حکم از سوی خداوند» اشاره به چه مقام بالایی دارد، چنان که در آیات متعدد قرآن اتیان کتاب و حکم قرین نبوت شده است، مثلاً در آیه ٨٩ سوره انعام پس از نام بردن از پیامبرانی مانند حضرت زکریا، یحیی، عیسی و الیاس علیهمالسلام و ... می فرماید: «اولئک الذین آتیناهم الکتاب و الحکم و النبوه» (آن ها کسانی هستند که کتاب و حکم و نبوت را به آن ها دادیم). همچنین است آیات ٧٩ سوره آل عمران و ١۶ سوره جاثیه که اتیان کتاب و حکم را هم عرض نبوت قرار داده است. از این رو بسیاری از مفسرین اهل سنت تعبیر مذکور در آیه را به معنای نبوت آن حضرت علیهالسلام گرفته اند و یا خطاب «یا یحیی» را خطاب خداوند به حضرت یحیی علیهالسلام از طریق ملک دانسته اند.١ گفتنی است طبق تفاسیر و روایات اهل سنت حضرت یحیی علیهالسلام در آن هنگام دو، سه یا هفت سال داشته اند.٢ مقام نبوت یک مقام قدسی ملکوتی است که ورای عالم زمان و مکان است، و در گرو سن و سال نیست. خداوند متعال این مقام را به هر کس از بندگان صالح خود بخواهد اعطاء می فرماید: «رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ»۶ (خدایی که دارای درجات بلند و صاحب عرش است و روح را [که فرشته وحی است] به فرمانش به هر کس از بندگانش بخواهد القا می کند تا مردم را از روز دیدار بیم دهد)، و لذا وقتی حضرت عیسی علیهالسلام در گهواره سخن می گویند، این سخن از بدن دنیوی و رشدی که در طول زمان به دست می آورد ناشی نشده است، بلکه از روح قدسی او است. • آیه ٢٩ همین سوره حقیقت شگفت تری را بیان می کند و مقام نبوت را برای «طفل تازه متولد شده» که در گهواره است اثبات می کند. در این آیه حضرت مریم علیهاالسلام که مأمور به سکوت است به فرزندش عیسی علیهالسلام اشاره می کند و از قوم خود می خواهد از او سؤال کنند و آنگاه نوزادی که در گهواره است لب باز می کند و خود را پیامبر خدا معرفی می کند: «فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا * قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا» (پس حضرت مریم علیهاالسلام به او اشاره کرد [که از او بپرسید]. گفتند: چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم؟ نوزاد [از میان گهواره] گفت: بی تردید من بنده خدایم، به من کتاب عطا کرده و مرا پیامبر قرار داده است). علاوه بر این دو آیه، طبق آیه ١۵ سوره یوسف، زمانی که حضرت یوسف علیهالسلام در چاه بوده است، خدای متعال به او وحی کرده است: «وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ» (و به او وحی کردیم که آن ها را به این کارشان آگاه خواهی ساخت در حالی که آن ها نمی فهمند). بدیهی است در آن برهه، حضرت یوسف علیهالسلام در سنین کودکی بوده اند، چنان که برادران او هنگامی که خواستند او را با خود ببرند چنین تعبیر کردند: «أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»٣ (فردا او را با ما بفرست تا بگردد و بازی کند و ما از او محافظت می کنیم) که نشان می دهد آن حضرت علیهالسلام در سن بازی گوشی کودکانه و سن نیاز به مراقبت بزرگ ترها بودند و لذا کاروانیانی که او را پیدا می کنند، از او تعبیر به پسر بچه می کنند: «يَا بُشْرَى هَذَا غُلَامٌ»۴ (مژده! این پسری نورس است). همچنین در روایت است که ایشان در آن موقع هفت سال داشته اند.۵ ٢. مبنای امکان نبوت در کودکی آنچه از تحلیل آیات فوق در رابطه با تحقق نبوت در کودکی استفاده می شود این است که مقام نبوت یک مقام قدسی ملکوتی است که ورای عالم زمان و مکان است، و در گرو سن و سال نیست. خداوند متعال این مقام را به هر کس از بندگان صالح خود بخواهد اعطاء می فرماید: «رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ»۶ (خدایی که دارای درجات بلند و صاحب عرش است و روح را [که فرشته وحی است] به فرمانش به هر کس از بندگانش بخواهد القا می کند تا مردم را از روز دیدار بیم دهد)، و لذا وقتی حضرت عیسی علیهالسلام در گهواره سخن می گویند، این سخن از بدن دنیوی و رشدی که در طول زمان به دست می آورد ناشی نشده است، بلکه از روح قدسی او است، همچنان که اگر چنین طفلی با دست خود یک صخره بزرگ را از جای بکند، واضح است که این قدرت برخاسته از بدن دنیوی آن کودک نیست بلکه از عالم دیگری نشأت می گیرد. به همین صورت وقتی امیرالمؤمنین علیهالسلام درب قلعه خیبر را کندند فرمودند آن را به قوت بدنی و جسمانی نکندم بلکه به نیروی الهی و ربانی کندم. در تفسیر کبیر فخر رازی آمده است: «ولهذا المعنى نرى أن كل من كان أكثر علمًا بأحوال عالم الغيب كان أقوى قلبًا وأقل ضعفًا و لهذا قال علي بن أبي طالب كرم الله وجهه: «وَ اللَّهِ مَا قَلَعْتُ بَابَ خَيْبَرَ بِقُوَّةٍ جَسَدانِيَّةٍ وَ لكِن بِقُوَّةٍ رَبّانِيَّةٍ»، و ذلك لأن عليّاً كرم الله وجهه في ذلك الوقت انقطع نظره عن عالم الأجساد و أشرقت الملائكة بأنوار عالم الكبرياء فتقوى روحه و تشبه بجواهر الأرواح الملكية و تلألأت فيه أضواء عالم القدس و العظمة فلا جرم حصل له من القدرة ما قدر بها على ما لم يقدر عليه غيره».٧ (از این رو می بینیم که هر کس به احوال عالم غیب بیشتر آگاه باشد، قلبی استوارتر و ضعف کمتری دارد و به همین خاطر علی بن ابی طالب(خداوند روی او را مکرّم بنماید) فرمود: به خدا قسم در قلعه خیبر را به نیروی بدنی نکندم بلکه به نیروی خدایی کندم. این به این جهت است که علی (خداوند روی او را مکرّم بنماید) در آن زمان نگاه خود را از عالم دنیا قطع کرد و ملائکه با نور عالم کبریاء او را روشنایی بخشیدند و لذا روح او قوت یافت و به ارواح ملائکه شباهت پیدا کرد و نور عالم قدس و عظمت در او پرتوافکنی کرد و لذا قدرت بر کاری پیدا کرد که هیچ کس دیگری بر آن قادر نبود). بر همین اساس امکان نبوت در کودکی مکرراً در کتب تفسیر مطرح شده است چرا که اگر توجه شود که نبوت مربوط به بعد روحانی انسان است و خداوند می تواند این کمال روحانی را در هر کسی با هر شرایط جسمانی که داشته باشد، ایجاد کند، نباید در امکان تحقق نبوت در کودکی شکی داشت. در ادامه به برخی از عبارات اهل سنت که چنین مطلبی را به صراحت بیان کرده اند به عنوان نمونه ذکر می شود: • علاء الدین بغدادی در تفسیر لباب التأویل ذیل آیه ١٢ سوره مریم می گوید: «قال ابن عباس: يعني النبوة صَبِيًّا وهو ابن ثلاث سنين وذلك أن الله تعالى أحكم عقله و أوحى إليه، فإن قلت كيف يصح حصول العقل و الفطنة و النبوة حال الصبا؟ قلت: لأن أصل النبوة مبني على خرق العادات، إذا ثبت هذا فلا تمنع صيرورة الصبي نبيًّا».٨ (ابن عباس می گوید مقصود [از اتیان حکم در آیه]، دادن مقام نبوت در کودکی [به حضرت یحیی علیهالسلام] است، در حالی که او سه ساله بوده است و این به این جهت است که خداوند عقل او را استحکام بخشید و به او وحی کرد. اگر بگویی چگونه ممکن است عقل و زیرکی و نبوت در کودکی حاصل شود، می گویم: به این دلیل که اصل نبوت بر خرق عادات و اعجاز مبتنی است، پس وقتی این ثابت شد دیگر مانعی در پیامبر شدن کودک نیست). • فخر رازی در مفاتیح الغیب می گوید: «فإن قيل كيف يعقل حصول العقل و الفطنة و النبوة حال الصبا؟ قلنا: هذا السائل، إما أن يمنع من خرق العادة أو لا يمنع منه، فإن منع منه فقد سد باب النبوات لأن بناء الأمر فيها على المعجزات و لا معنى لها إلّا خرق العادات، و إن لم يمنع فقد زال هذا الاستبعاد فإنّه ليس استبعاد صيرورة الصبي عاقلًا أشد من استبعاد انشقاق القمر و انفلاق البحر».٩ (اگر گفته شود چگونه ممکن است عقل و زیرکی و نبوت در کودکی حاصل شود می گوییم: کسی که این پرسش را مطرح می کند یا خرق عادت و معجزه را قبول دارد یا ندارد. اگر آن را قبول ندارد پس به طور کلی باب نبوت را بسته است چرا که اساس نبوت بر اعجاز است و اعجاز بدون خرق عادت معنایی ندارد و اگر قبول دارد، پس دیگر استبعادی باقی نمی ماند چرا که استبعاد عاقل شدن کودک بیشتر از استبعاد دو شق شدن ماه و شکافته شدن دریا نیست). • ابن عجیبه در البحر المدید می گوید: «وآتيناه الحكم صبيًّا»، قال ابن عباس: «الحكم هنا النبوة، استنبأه و هو ابن ثلاث سنين»، قلت: كون الصبي نبيًّا جائز عقلًا، واقع عند الجمهور، و أما بعثه رسولًا فجائز عقلًا، و ظاهر كلام الفخر هنا أنّه واقع، و أن يحيى و عيسى بعثا صغيرين»١٠ (و ما حکم را در کودکی به او دادیم: ابن عباس می گوید حکم در این آیه همان نبوت است. خداوند او را در سه سالگی پیامبر ساخت. می گویم اینکه کودک پیامبر بشود هم عقلاً ممکن است و هم نزد مشهور علما واقع شده است. اما اینکه کودک به سوی مردم مبعوث شود، عقلاً ممکن است و ظاهر سخن فخر رازی این است که واقع شده است و یحیی و عیسی علیهماالسلام در کودکی مبعوث شده اند). بر اساس مبانی فوق علمای اهل سنت امکان نبوت در کودکی را می پذیرند و لذا حتی در مورد ابراهیم فرزند رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیز احتمال نبوت را مطرح کرده اند. هرچند نبوت ابراهیم، از جنبه های دیگری قابل بحث و مناقشه است، اما آنچه در بحث حاضر باید توجه شود این است که اشکالی در ممکن بودن نبوت او از حیث نوزاد بودنش وجود ندارد. از مواضع جالب در این زمینه سخن ابن حجر هیتمی است. او صاحب کتاب معروف الصواعق المحرقة در رد بر شیعه است. وی در کتاب الفتاوی الحدیثیة در مقام پاسخ به نووی، پس از نقل کلام صاحب إصابة می گوید: «ولا بعد في إثبات النبوة له مع صغره لأنه كعيسى القائل يوم ولد: «قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا»١١ و كيحيى الذي قال تعالى فيه «وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا»١٢ قال المفسرون: نبىء و عمره ثلاث سنين و احتمال نزول جبريل بوحي لعيسى أو يحيى يجري في إبراهيم، و يرجحه أنه صلیاللهعلیهوآلهوسلم صومه يوم عاشوراء و عمره ثمانية أشهر. و ذكر السبكي .... وبه يعلم تحقيق نبوة سيدنا إبراهيم في حال صغره»١٣ (استبعادی در اثبات نبوت برای ابراهیم فرزند پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم با وجود خردسالی اش نیست چرا که او همچون حضرت عیسی علیهالسلام است که روز به دنیا آمدنش گفت: «من بنده خدا هستم. او به من کتاب را عطا کرده و مرا پیامبر قرار داده است» و مانند یحیی علیهالسلام است که خداوند درباره اش می گوید: «ما حکم را در کودکی به او عطا کردیم». مفسرین گفته اند در سه سالگی به نبوت رسیده است. همان احتمال نزول وحی از سوی جبرئیل بر عیسی و یحیی علیهماالسلام در ابراهیم هم جاری می شود. مرجح این احتمال این است که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم او را در روز عاشورا روزه داد در حالی که تنها هشت ماه داشت. سبگی گفته است ... و از اینجا آشکار می شود که سرور ما ابراهیم در کودکی پیامبر بوده است). امامت طفل نیز منحصر در امام زمان علیهالسلام نیست و در سابقه تاریخی شیعه دارای پیشینه است. از نظر تاریخی اولین باری که شیعه با مسأله امامت طفل مواجه شد، زمان امام جواد علیهالسلام بود. شیعه، غائله مصیبت بار واقفیه را با دلائل و بینات حضرت امام رضا علیهالسلام پشت سر گذاشت اما حضرت فرزندی که جانشین امام شود نداشتند، و وقتی که از ایشان میپرسیدند که حجت پس از شما کیست؟ با قاطعیت جواب میدادند: پسرم! ٣. ملازمه میان امکان نبوت و امکان امامت در کودکی واضح است که مقام امامت و وصایت بعد از نبوت است، و اگر طفل بتواند پیامبر شود، می تواند وصی پیامبر و امام شود. امامت نیز همچون نبوت منصبی الهی است و همانگونه که خداوند متعال انبیاء علیهمالسلام را معین میفرماید اوصیاء آنها علیهمالسلام و ائمه دین و دنیا و آخرت را نیز خود خداوند متعال تعیین میفرماید و این طبق میثاقی است که از آن ها گرفته است. لذا اعتقاد به امامت امام علیهالسلام نزد شیعه رکن دین و جزء مکمّل اعتقادات مسلمانان است چنان که آیه شریفه می فرماید: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا»١۴ (امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین شما پذيرفتم) و نزد خداوند قادر متعال اعطاء مقام امامت به خردسال و کهن سال برابر است. معجزه نزد ما معجزه است ولی نزد خداوند معجزه و غیر معجزه در قدرت او یکسان است. جالب است که همان طور که امامت طفل نظیر و پیشینه تاریخی دارد و دنباله نبوت طفل است، انکار امامت طفل نیز همین نظیر و پیشینه را دارد. وقتی به آیات قرآن مراجعه می کنیم می بینیم قوم حضرت عیسی علیهالسلام نیز منکر این بودند که بتوان با یک نوزاد در گهواره سخن گفت، چه رسد به اینکه او را به پیامبری قبول کرد. آن ها وقتی حضرت مریم علیهاالسلام به حضرت عیسی علیهالسلام اشاره کرد، جواب دادند: «كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا»١۵ (چگونه با نوزادی سخن بگوییم که در گهواره است). مشکل آن ها این بود که منکر این بودند که خداوند متعال نبوت و رهبری جامعه را به طفلی در گهواره اعطا بنماید و توقع داشتند حتما برای رسیدن به مقام پیغمبری باید هچون حضرت نوح علیهالسلام چند صد ساله یا لااقل چون دیگر پیامبران چند ده ساله بود. آن ها باور نداشتند که طفل در گهواره به اذن خداوند متعال می تواند سخن بگوید و اخبار از نبوت خودش کند. آن ها امر نبوت را که امری الهی و مبتنی بر خوارق است را با قدرت های محدود جسمانی یک انسانی عادی مقایسه می نمودند. و کسانی که منکر ظهور قدرت الهی و قدسی در طفل برای امامت به اذن خدای متعال می باشند و آن را منکر می شوند دقیقاً به همان قصور معرفتی کسانی مبتلا شده اند که نبوت کودک را منکر می شوند! آری، منکرین امامت طفل _ مثل امامت امام جواد و امام هادی و امام زمان علیهمالسلام _ هم می گویند چگونه ممکن است که یک طفل امام جامعه شود؟ در پاسخ می گوییم مگر شما نمی دانید که اساس نبوت و امامت بر اعجاز است؟ این اعجاز در هر پیامبری به شکلی ظهور می کند. مثلاً در مورد پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآلهوسلم، اعجاز در قالب امّی و درس ناخوانده بودن ایشان رخ داده است. اگر پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم خواندن و نوشتن می دانستند می گفتند چون درس آموخته است توانسته است کتابی به فصاحت و ارزشمندی قرآن بیاورد. البته فصاحت و امتیازات اعجازی قرآن فراتر از آن است که درس آموختگان نیز بتوانند مانندش را بیاورند، اما وقتی پیامبر امی است، وجه اعجاز قرآن آشکارتر می شود و دیگر کسی نمی تواند اعجاز نبوت او را انکار کند، اما در مورد حضرت عیسی علیهالسلام اعجاز در خردسال بودن ایشان رخ داده است و اعجاز بودن سخن گفتن حضرت عیسی علیهالسلام در گهواره را هیچ کس نمی تواند انکار کند. نبوتی که در کودکی برای یک پیامبر رخ دهد نه تنها موجب اشکال نیست بلکه نقطه قوتی است که اعجاز بودن آن نبوت را بیشتر آشکار می کند و در جهت اثبات مقام نبوت بهتر و رساتر خواهد بود، و به همین صورت تحقق مقام امامت برای امامانی که طفل بودند، نقطه قوتی است چرا که نمایش اعجاز مستقیم الهی در آن آشکارتر است و جای هیچ گونه تردید در حقانیت امامت آنها علیهمالسلام را باقی نمی گذارد. به عبارت دیگر انسان وقتی نشانه های آشکار را در امام ببیند، مثل اطلاع او از احوال و نیات و کارهای پنهانی بندگان و سخنان پر حکمتی که جز از حجت خدا صادر نمی شود و سپس توجه کند به اینکه این رفتار و گفتار از فرد خردسالی صادر شده است، این نشانه های الهی برایش روشنی و وضوح بیشتری پیدا می کنند و جای هیچ تردیدی را باقی نمی گذارند. و اتفاقا این مؤيدات و خوارق عادات و معجزات در همان خردسالی از سه امام بزرگواری که در کودکی به مقام امامت رسیدند ظهور و بروز نمود تا همانند امر حضرت عیسی علیهالسلام جای هیچ تردیدی را باقی نگذارد و حجت را تمام نماید. ۴. امکان ولایت خردسال بر بزرگسال گاه گفته می شود که اتفاق و اجماع علما بر این است که در شریعت اسلام، طفل خودش محتاج به ولی است و تا قبل از بلوغ حتی تصرفاتش در اموال خودش هم مستقلاً دارای اعتبار نیست و ولی شرعی او مانند پدرش باید در مورد تصرفات او تصمیم بگیرد و آن ها را تأیید یا رد کند. در این صورت چطور ممکن است طفلی که خود محتاج ولی است بر مردم ولایت داشته باشد؟! در جواب گفته می شود این اجماع صحیح است و شیعه هم با این اجماع موافق است و لذا گفته شده است که این مطلب مورد اتفاق شیعه و سنی است، اما باید توجه داشت که این اجماع ناظر چیست. معقد این اجماع ولایت بر طفل در احکام فرعی شرعی است نه در اعظم مقامات الهیه و شرعیه که امامت است و این مقام تخصصاً از معقد اجماع خارج است. به عبارت دیگر این اجماع ناظر به یک قاعده حاکم بر مکلفین است نه اولیاء دین، مثل اینکه گفته شود اجماع داریم که ازدواج با بیش از چهار زن دائم جایز نیست یا اجماع داریم که نماز شب واجب نیست. بدیهی است پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم از معقد این اجماع خارج است و کسی نمی تواند بر اساس این اجماعات بر سیره پیامبر اشکال بگیرد. لذا امامت که مقامی از سنخ مقام نبوت است و به نصب الهی است نه اختیار مکلفین، اساساً از معقد اجماع فوق خارج است. بنابراین باید گفت ولایت امام از سنخ ولایت الهی و تکوینی است که حاکم بر سایر انواع ولایت است و از باب «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُم» (آیا من به شما از خود شما اولی و سزاوارتر نیستم) است و نباید آن را با بحث ولایت شرعی ولی طفل خلط کرد.١۶ ۵. تحقق امامت طفل پیش از امام زمان علیهالسلام چنان که گفتیم پیشینه امامت طفل، نبوت طفل است که قرآن به صراحت بر آن دلالت می کند، اما نکته مهم دیگر این است که امامت طفل نیز منحصر در امام زمان علیهالسلام نیست و در سابقه تاریخی شیعه دارای پیشینه است. از نظر تاریخی اولین باری که شیعه با مسأله امامت طفل مواجه شد، زمان امام جواد علیهالسلام بود. شیعه، غائله مصیبت بار واقفیه را با دلائل و بینات حضرت امام رضا علیهالسلام پشت سر گذاشت اما حضرت فرزندی که جانشین امام شود نداشتند، و وقتی که از ایشان میپرسیدند که حجت پس از شما کیست؟ با قاطعیت جواب میدادند: پسرم!١٧ با تولد دیر هنگام حضرت جواد علیهالسلام مسأله سن کم امام علیهالسلام در وقت شهادت پدر و رسیدن به مقام عظمای امامت مطرح شد. هرچند شیعه قبل از آن با اهل سنت بر سر مسأله اسلام آوردن امیرالمؤمنین علیهالسلام در سن 10 سالگی و قبل از بلوغ، مناظراتی داشتند، اما قبول اسلام طفل کجا، و رسیدن او به مقام امامت جمیع خلق کجا؟! ولی همواره سنت خداوند متعال بر این است که اتمام حجت می کند و آن هم به نحو اکمل و اتّم. لذا مجموعه ای از امور، مثل دلالت آیات بینّات قرآن کریم، اقدامات عملی بزرگانی از بنی هاشم مثل علی بن جعفر و عبدالعظیم حسنی، و ظهور کرامات قولی و عملی از امام خردسال و استشهاد به آیات قرآن از ناحیه ایشان، مسأله امکان امامت طفل و وقوع آن در سه امام شیعه یعنی امام جواد و امام هادی و امام عصر علیهمالسلام را مثل خورشید، روشن ساخت. در روایات معصومین علیهمالسلام امامت طفل مطرح و برای اثبات امکان آن استشهاد به قرآن کریم ذکر شده است. جناب ثقة الاسلام کلینی قدسسره یک باب مستقل با هشت روایت در اصول کافی با عنوان: «باب حالات ائمة علیهمالسلام فی السّن»١٨ قرار داده است. این 8 روایت مشتمل بر اشارات و نکات و لطائف جالبی است، لذا در ادامه مروری اجمالی از آن ها ارائه می شود: • در روایت هفتم ابن اسباط نقل می کند که وقتی امام جواد علیهالسلام را در آن سن دیدم: «جَعَلْتُ أَنْظُرُ إِلَيْهِ وَ إِلَى رَأْسِهِ وَ رِجْلَيْهِ لِأَصِفَ قَامَتَهُ بِمِصْر» (داشتم به او و سر و پایش نگاه می کردم تا قد و بالایش را در مصر توصیف کنم)، و چون امام علیهالسلام حال من را دیدند، فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ احْتَجَّ فِي الْإِمَامَةِ بِمِثْلِ مَا احْتَجَّ فِي النُّبُوَّةِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا...» (خداوند در امامت به همان چیزی احتجاج می کند که در نبوت به آن احتجاج کرده است. خدای متعال می فرماید: و ما حکم را در کودکی به او دادیم). • در روایت دوم و ششم، امام رضا علیهالسلام برای امامت فرزندشان امام جواد علیهالسلام به سن حضرت عیسی علیهالسلام استشهاد می کنند. • نکته جالب این است که امام جواد علیهالسلام در وقت امامت در سن ٩ سالگی بودند، و امام بعدی امام هادی علیهالسلام دو سال زودتر و در سن ٧ سالگی به امامت رسیدند. در روایت پنجم ابن بزیع از امام جواد علیهالسلام می پرسد امام می تواند کمتر از ٧ سال داشته باشد؟ شاید ابن بزیع اشاره به سن امام هادی علیهالسلام دارد که در زمان پرسیده شدن سؤال هفت سال داشته است و در فرض شهادت پدرشان امام خواهد شد. امام جواد علیهالسلام در پاسخ می فرمایند: «نَعَمْ وَ أَقَلَ مِنْ خَمْسِ سِنِين» (بله، و کمتر از پنج سال)، خیلی جواب جالب است، چون هم اشاره به سن امام هادی علیهالسلام در وقت امامت دارد و هم اشاره به سن حضرت بقیة اللّه عجلاللهتعالیفرجهالشریف که در وقت رسیدن به امامت کوچک تر از امام هادی علیهالسلام بودند. • اشاره به سن پنج سالگی امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف سال ها قبل از ولادت ایشان در روایت چهارم آمده است. ابوبصیر می گوید بر امام صادق علیهالسلام وارد شدم در حالی که طفلی پنج ساله همراه من بود. در آن هنگام حضرت علیهالسلام فرموند: «كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا احْتَجَّ عَلَيْكُمْ بِمِثْلِ سِنِّهِ أَوْ قَالَ سَيَلِي عَلَيْكُمْ بِمِثْلِ سِنِّهِ» (چگونه رفتار خواهید کرد وقتی خداوند به وسیله کسی هم سن او بر شما احتجاج کند و یا فرمودند به زودی کسی ولی شما می شود که هم سن اوست). • اگر کسی در روایات این باب تدبر کند، برایش آشکار می شود که اهل بیت علیهمالسلام به نیکی تبیین کرده اند که همان گونه که امر نبوت به دست خداست و از سنخ اعجاز است، امامت هم به دست خداست و مشتمل بر اعجاز است، و خداوند می تواند حجت خود را در این سن قرار دهد. می توان گفت جمله ای که از حضرت آیت اللّه بهجت قدسسره شنیده شده: «امامت کودک در پنج سالگی از معجزات شیعه است» دو معنا می تواند داشته باشد: نخست اینکه امامت کودک در پنج سالگی از جمله معجزاتی است که شیعه به آن عقیده دارند، مثل اینکه می گوییم شق القمر از معجزات مسلمین است، یعنی از معجزاتی است که مسلمین به آن عقیده دارند. اما معنای دیگری که از این جمله فهمیده می شود و از ظرافت و لطافت بیشتری برخوردار است این است که نفس اعتقاد شیعیان به امامت کودک در پنج سالگی و مراجعات و توسلاتی که به این امام می کنند و جواب هم می گیرند، از جمله معجزاتی است که شیعه در هماهنگی کامل با منظومه معارف دین و آیات قرآن، به سایر مردم عرضه می کند، مثل اینکه می گوییم از معجزات مسلمین است که به «قرآن کریم» مراجعه می کنند که جن و انس نمی توانند مثل آن را بیاورند. ۶. راه گشایی اقدام بزرگان شیعه بزرگان شیعه به ویژه از بنی هاشم و سادات اهل بیت علیهمالسلام و ذریه طاهره در مواجهه با امامت امامان خردسال اقدامات عملی مهمی انجام دادند که هم نشان از رسوخ مبانی اعتقادی اهل بیت علیهمالسلام در قلب آن ها دارد و هم راه گشای شیعیان در زمان خود بوده است و این گونه خداوند متعال نشانه های خود را برای عموم مردم کامل می کند و از این طریق به دل شیعیان وسعت می دهد تا امامت طفل را بپذیرند و در مراتب ایمان ترقی کنند که خود شبیه به اعجاز است. مثلاً جناب علی بن جعفر عریضی رضوااللهعلیه در سن پیری چنان رفتاری با امام جواد علیهالسلام در سن طفولیت می کرد که همگان را متعجب می ساخت. او عموی خود امام جواد علیهالسلام نبود بلکه عموی پدر حضرت علیهماالسلام بود و دو خصوصیت را در خود جمع کرده بود، یکی بحر علم و کمال بود واز افراد عادی نبود، و دوم اینکه به سن پیری رسیده و از بزرگان و سادات بنی هاشم و فرزند بلاواسطه امام صادق علیهالسلام بود. بنابراینکه تولد ایشان در سال ١٣٨هـ.ق باشد وقتی امام جواد علیهالسلام متولد شدند (سال ١٩۵هـ.ق) ایشان نزدیک شصت سال داشتند و در زمان امامت حضرت (سال ٢٠٣هـ.ق) ایشان 65 ساله بود. در روایت کافی آمده که علی بن جعفر در مسجد مدینه مشغول تعلیم بود و امام جواد علیهالسلام وارد شدند، که ناگهان علی بن جعفر بدون کفش و رداء برخواسته و دست او را بوسیدند و او را بسیار احترام کردند. «فَوَثَبَ عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ بِلَا حِذَاءٍ وَ لَا رِدَاءٍ فَقَبَّلَ يَدَهُ وَ عَظَّمَهُ» (علی بن جعفر ناگهان پا برهنه و بدون عبا از جا پرید و دست او را بوسید و او را بسیار احترام کرد)، و وقتی اطرافیان به او گفتند: شما عموی پدر او هستید چرا این چنین با او رفتار می کنید؟ دست بر ریش سپید خود گرفت و فرمود چه کنم که خداوند عزوجل این ریش سپید را اهل ندانسته اما این نوجوان را اهل دانسته است و او را در جایگاهی نشانده آیا فضیلت او را انکار کنم؟ به خدا پناه میبرم. بلکه من عبد او هستم.١٩ واضح است که چنین رفتار عملی از چنین بزرگمردی که تجسّم ایمان است از نقل ده ها حدیث، بازتاب بسیار بیشتری در عموم مردم حتی غیر شیعیان دارد. در تعبیر رجال کشی آمده که گفت: «فَمَا حِيلَتِي إِنْ كَانَ اللَّهُ رَآهُ أَهْلًا لِهَذَا وَ لَمْ يَرَ هَذِهِ الشَّيْبَةَ لِهَذَا أَهْلًا»٢٠ (چه حیله ای به کار گیرم وقتی خداوند او را شایسته دیده و این ریش سفید را برای این کار شایسته ندیده است). چه تعبیر لطیفی که کاشف از عمق ایمان اوست و خلاف آن را، حیله کردن در قبال خداوند متعال می داند، یعنی مقام امامت را منصب الهی می داند که به خواست و تصمیم بندگان تغییر نمی کند. بزرگ دیگر بنی هاشم که رفتاری شبیه علی بن جعفر دارد، جناب عبدالعظیم حسنی رضواناللهعلیه است. وی وقتی خدمت امام زمان خودش که حجت خداست می رسد، درخواست می کند که دین و اعتقادش را به امام عرضه کند و سپس امامت تک تک معصومین علیهمالسلام را جزء دین خودش ذکر می کند. وی از امام هادی علیهالسلام بزرگ تر است. بنا بر قولی تولد ایشان در سال ١٧٣هـ.ق بوده است، بنابراین ایشان در زمان امامت امام هادی علیهالسلام (سال ٢٢٠هـ.ق) نزدیک پنجاه سال داشته است، درحالی که امام علیهالسلام در سن ٧ سالگی بودند. وی هم از سادات بنی الحسن علیهالسلام است و هم عالم بزرگی است و از حیث سن خیلی بزرگتر از امام علیهالسلام است، امّا خودش نقل می کند که محضر امام هادی علیهالسلام مشرّف شدم و عرض کردم: «يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَعْرِضَ عَلَيْكَ دِينِي فَإِنْ كَانَ مَرْضِيّاً أَثْبُتُ عَلَيْهِ حَتَّى أَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ»٢١ (ای فرزند رسول خدا، من می خواهم دینم را بر شما عرضه کنم، اگر مورد رضایت بود تا روزی که خداوند عز و جل را ملاقات می کنم بر آن ثابت بمانم)، آیا این رفتار به قدر و قیمت در می آید؟ این رفتار باملاحظه شرائطی که محفوف به آن هاست کاشف از متانت و رصانت عقائد شیعه و رسوخ محکمات معارف اهل بیت علیهمالسلام در قلوب شیعیان آن هاست، و لذا در همین روایت امام هادی علیهالسلام به جناب عبدالعظیم می فرمایند: «مَرْحَبًا بِكَ يَا أَبَا الْقَاسِمِ أَنْتَ وَلِيُّنَا حَقًّا» (مرحبا به تو ای اباالقاسم. تو دوست حقیقی ما هستی)، خوشا به حال علی بن جعفر و عبدالعظیم که «آتیناه الحکم صبیًّا» را با تمام وجود احساس کردند، و این چنین شیعیان با اقتدا به بزرگان خود، به آنچه با ادله عقلی و نقلی پذیرفته بودند، با تمام وجود ایمان می آورند. با ملاحظه آنچه گذشت می توان گفت جمله ای که از حضرت آیت اللّه بهجت قدسسره شنیده شده: «امامت کودک در پنج سالگی از معجزات شیعه است» دو معنا می تواند داشته باشد: نخست اینکه امامت کودک در پنج سالگی از جمله معجزاتی است که شیعه به آن عقیده دارند، مثل اینکه می گوییم شق القمر از معجزات مسلمین است، یعنی از معجزاتی است که مسلمین به آن عقیده دارند. اما معنای دیگری که از این جمله فهمیده می شود و از ظرافت و لطافت بیشتری برخوردار است این است که نفس اعتقاد شیعیان به امامت کودک در پنج سالگی و مراجعات و توسلاتی که به این امام می کنند و جواب هم می گیرند، از جمله معجزاتی است که شیعه در هماهنگی کامل با منظومه معارف دین و آیات قرآن، به سایر مردم عرضه می کند، مثل اینکه می گوییم از معجزات مسلمین است که به «قرآن کریم» مراجعه می کنند که جن و انس نمی توانند مثل آن را بیاورند. با توجه به آنچه گفته شد، آشکار می شود که عقلاً و نقلاً مانعی در امامت طفل نیست، بلکه در صورت وقوع مشتمل بر نشانه هایی الهی است که امامت او را آشکارتر می کند، لذا در این مبحث پاسخ اشکال مذکور به وضوح بیان شد، اما ناگفته نماند که وقتی امام یا امامان پیشین که عصمت و امامت شان ثابت شده است، امام بعد از خود را به صراحت تعیین می کنند، کسی که به آن امامان ایمان داشته باشد جایی برای تردید در امام لاحق را ندارد، حال آن امام خردسال باشد یا سالخورده. ولی کسی که امامت امامان سابق را منکر است، به هیچ وجه به امام لاحق نیز ایمان نمی آورد حتی اگر صد ساله باشد! ١. مفاتیح الغیب، ج٢١، ص۵١۶ و ۵١٧؛ کشف الأسرار، ج۶، ص١٣؛ معالم التنزیل، ج٣، ص٢٢٧؛ المحرر الوجیز، ج۴، ص٨؛ تفسیر الوسیط (الزحیلی)، ج٢، ص١۴۶۵؛ روح المعانی، ج٨، ص٣٩١؛ البحر المحیط، ج٧، ص٢۴۵. ٢.ر.ک: الدر المنثور، ج۴، ص٢۶٠ و ٢۶١؛ زاد المسیر فی علم التفسیر، ج٣، ص١٢٢؛ روح المعانی، ج٨، ص٣٩٢؛ الجامع لاحکام القرآن، ج١١، ص٨٧؛ البحر المحیط، ج٧، ص٢۴۵. ٣. یوسف، ١٢. ۴. یوسف، ١٩. ۵. تفسیر عیاشی، ج٢، ص١٧٠. همچنین ر.ک: الصوارم المهرقة، ص۳۱۲. ۶. غافر، ١۵. ٧. تفسير الرازي (مفاتيح الغيب أو التفسير الكبير)، ج٢١، ص۴٣۶. ٨. تفسير الخازن (لباب التأويل في معاني التنزيل) المؤلف: علاء الدين علي بن محمد بن إبراهيم بن عمر الشيحي أبو الحسن، المعروف بالخازن (المتوفى: ٧۴١هـ)، ج٣، ص١٨٣. ٩. مفاتیح الغیب، ج٢١، ص۵١٧. ١٠. البحر المديد في تفسير القرآن المجيد (مؤلف: أبو العباس أحمد بن محمد بن المهدي بن عجيبة الحسني الأنجري الفاسي الصوفي (متوفى: ١٢٢۴هـ.ق)، ج٣، ص٣٢٣. ١١. مريم، ٣٠. ١٢. مريم، ١٢. ١٣. الفتاوى الحديثية (ابن حجر الهيتمی)، ص١٢۵. در عبارت الفتاوی الحدیثیه در نقل آیه اشتباهی رخ داده است و لذا عبارت صحیح کتاب را از نقل عجلونی از او در کشف الخفاء آورده ایم: کشف الخفاء، ج۲، ص۱۸۴؛ البته نقل اين كلام از کتاب فوق به معنای تأیید تمام گزاره های نقل شده نیست بلکه به جهت بیان این مطلب است که حتی علمای عامه نیز اعتراف می کنند که یک کودک یا نوزاد نیز _ فارغ از مصداق آن _ می تواند به خواست خدا به مقام نبوت برسد. ١۴. مائده، ٣. ١۵. مريم، ٢٩. ١۶. باید توجه داشت که در بحث حاضر لفظ ولایت دارای دو معنی است که باید از خلط میان این دو پرهیز کرد. ولایت پدر بر فرزند یک ولایت اعتباری است و معنایش این نیست که پدر از ناحیه خداوند یک مقام والای قدسی دریافت کرده است به طوری که پدر اگر خودش هم اعتراف کند که از خدا دور است باز شرعاً ولی طفل است، اما ولایت امام که خداوند به اعجاز به طفل می دهد از سنخ ولایت الهی و تکوینی است و کاشف از یک مقام والای قدسی و ملکوتی است و همه مردم و کسانی که در سن و سال کمال و یا پیری هستند همگی تحت ولایت الهیه او قرار دارند. بنابراین ولایت امام با ولایت پدر تفاوت سنخی دارد همان طور که امام جماعت با امام معصوم متفاوت است و اولی یک جایگاه اعتباری شرعی است اما دومی یک جایگاه الهی و قدسی است. ١٧. کافی، ج١، ص٣٢٠. ١٨. کافی، ج١، ص٣٨٢. ١٩. کافی، ج١، ص٣٢٢. ٢٠. اختيار معرفة الرجال، ج٢، ص٧٢٨. ٢١. كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر علیهمالسلام، ص٢٨٧. جهت مشاهده تمامی تولیدات رسانهای مرتبط با کتاب «بشارت از حضرت حجت(عج)»، و دسترسی به مجموع صوتها و فیلمهای بیانات حضرت آیتالله بهجت، که قابلیت دسترسی به آنها از طریق بارکد(QR)، در حاشیه صفحات کتاب فراهم گردیده است، به لینک ذیل مراجعه فرمایید: ویژهنامه اینترنتی کتاب بشارت از حضرت حجت(عج)
مطلب پنجم: عمر طولانی امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف
یکی دیگر از شبهات مطرح در موضوع امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف از سوی برخی از اهل سنت این است که چگونه ممکن است شخصی با بدنی مادی، بیش از هزار سال زنده باشد؟ آیا این امکان در طبیعت وجود دارد که شخصی بدون ورود به دوران کهنسالی و ابتلا به عوارض سالخوردگی بیش از هزار سال از حیات مادی برخوردار باشد؟! در دوران معاصر بسیاری از دانشمندان بر این عقیدهاند که انسان در طبیعت خود واجد امکاناتیاست که امکان زیست طولانی را برای او میسر میسازد. کتابها و مقالات متعددی بر مبنای دستاوردهای جدید علوم تجربی و علم زیستی نگاشته شده که نشان میدهد طولانی شدن عمر زیستی در حیوانات و انسانها، امری ممکن و در مواردی نیز به وقوع پیوسته است. بنابراین نمیتوان صرفا بر اساس تجارب متعارف، امکان حیات طولانی مدت را از انسان سلب نمود. بر این اساس میتوان گفت هر گاه اراده الهی به چیزی تعلق بگیرد که در دایره امکان است، محقق خواهد شد حتی اگر خارج از تجارب متعارف و البته محدود ما در این دنیا باشد. مهمترین عامل پیدایش این شبهه آن است که عمر طولانی برای انسان خلاف تجربههای رایج مردم زمانه است، در حالی که اصل امامت و نبوت آمیخته با انواع معجزاتاند. روشن است که اعجاز به معنای نقض قانون علیت نیست، بلکه حاکی از علل و عواملی است که خارج از دایره تجربههای محدود ما است. بنابراین همانطور که کمال عقل در کودکی١ برای امام ممکن است، عمر طولانی هم برای امام امری میسر است. در تاریخ بودهاند افرادی که عمرهای طولانی داشته و در سالها و قرون متمادی میزیستهاند. قرآن کریم به برخی از این افراد اشاره نموده است؛ حضرت نوح یکی از پیامبرانی است که عمری بسیار طولانی داشته و عمر مبارک ایشان به بیش از هزار سال میرسد. خداوند متعال در سوره عنکبوت درباره بخشی از عمر حضرت نوح علیهالسلام پیش از طوفان میفرماید: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلىٰ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَ هُمْ ظَالِمُونَ»٢(و بهراستى، نوح را به سوى قومش فرستاديم، پس در ميان آنان نهصد و پنجاه سال درنگ كرد، تا طوفان آنها را فراگرفت؛ در حالى كه ستمكار بودند). در روایتی از امام صادق علیهالسلام عمر حضرت نوح علیهالسلام دو هزار و پانصد سال عنوان شده است.٣ همچنین درباره اصحاب کهف در قرآن آمده است: «وَ لَبِثُوا في كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعاً»۴ (و سيصد سال در غارشان درنگ كردند و نُه سال [نيز بر آن] افزودند). در آیات دیگری از قرآن کریم درباره یکی از انبیای الهی چنین آمده است: «فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ» (پس خداوند، او را [به مدت] صد سال ميراند؛ آنگاه او را برانگيخت). در ادامه میفرماید: «فَانظُرْ إِلىٰ طَعَامِكَ وَ شَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ»۵ (به خوراك و نوشيدنىِ خود بنگر، كه [طعم و رنگِ آن] تغيير نكرده است). یعنی خداوند متعال همانطور که میتواند انسانی را بمیراند و بعد از صد سال زنده کند، میتواند غذاهای او را نیز صد سال نگه دارد بدون آنکه دستخوش زوال یا فساد شود. بنابراین بر اساس شواهد قرآنی در مواردی که حکمت خداوند اقتضا نماید عمر طولانی امکانپذیر است. اهلسنت در حالی درباره طول عمر حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف ابراز تردید میکنند، که به حیات حضرت خضر ؟ع؟ اعتقاد دارند. کتابهای اهل سنت پر از تعابیری است که نشان از اعتقاد به حیات حضرت خضر از نگاه آنها دارد. «نووی» از علمای بزرگ و مورد احترام اهل سنت در شرح خود بر صحیح مسلم مینویسد: «جمهور العلماء على أنّه [أي الخضر علیهالسلام] حيٌّ موجودٌ بين أظهرنا»۶(قاطبه علما بر این باورند که خضر علیهالسلام زنده و در میان ماست). همچنین بعد از نقل کلام «ابواسحاق بن سفیان» که حدیثی را بر حضرت خضر علیهالسلام تطبیق داده است، میگوید: «و كذا قال معمر (المتوفّى ١۵٣) في جامعه و هذا تصريح منه بحياة الخضر علیهالسلام و هو الصّحيح» (معمر نیز در کتاب جامع خود همین را گفته و این تصریحی از جانب اوست بر زنده بودن حضرت خضر علیهالسلام و صحیح هم همین است). «ابن الصلاح» از علمای اهلسنت و معروف به صاحب المقدمه اعتقاد به حیات حضرت خضر را به مشهور علما نسبت میدهد و دیدگاه مخالفان را نادر معرفی میکند: «و أمّا الخضر علیهالسلام فهو من الأحياء عند جماهير الخاصّة من العلماء و الصّالحين و العامّة معهم في ذلك، و إنّما شذّ بإنكار ذلك بعض أهل الحديث»٧ (اما خضر علیهالسلام نزد قاطبه خواص علما و صالحان زنده است و عموم علما هم با آنها هم نظرند. تنها تعداد اندکی از اهل حدیث این نظر را انکار کردهاند). او ریشه انکار همین گروه را هم نه استبعاد از طولانی بودن عمر حضرت خضر، که ناشی از وجود احادیثی میداند که عمر حضرت خضر را صد سال برشمرده و در نتیجه پنداشتهاند بین آن دو دسته روایت تنافی وجود دارد. یعنی اگر چنان روایات معارضی وجود نداشت، از نظر آنها نیز هیچ اشکالی نسبت به عمر طولانی حضرت خضر وجود نداشت. «قرطبی» در تفسیر خود، پس از پاسخ به اشکالاتی، در این باره مینویسد: «قلت: قد ذكرنا هذا الحديث و الكلام عليه و بيّنّا حياة الخضر إلى الآن و اللّه أعلم»٨ (میگویم: این حدیث و سخنان پیرامون آن را پیشتر بیان کردیم و نشان دادیم که خضر علیهالسلام تا الآن زنده است؛ و اللّه اعلم). ابن حجر در کتاب مشهور خود «الإصابة في تمييز الصحابة»، شرح حال حضرت خضر علیهالسلام را به عنوان یکی از اصحاب رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم ذکر میکند و مینویسد: «فهو داخلٌ في تعريف الصّحابى على أحد الأقوال، و لم أرَ من ذكره فيهم من القدماء مع ذهاب الأكثر إلى الأخذ بما ورد من أخباره في تعميره و بقائه»٩ (پس طبق یک قول، او داخل در تعریف صحابی است و البته من ندیدهام کسی از قدما او را داخل در صحابه ذکر کند؛ با آنکه اکثر آنها روایات دال بر عمر طولانی ایشان را قبول کردهاند). او این مطالب را به صورت مبسوط در کتاب مستقلی با عنوان «الزهر النضر في حال الخضر علیهالسلام» به نگارش درآورده است. سیوطی در تفسیر روایی معروفش، «الدر المنثور» حدیثی را حاکی از زنده بودن چهار تن از پیامبران نقل میکند: «و أخرج ابنشاهين عن خصيف قال: أربعة من الأنبياء أحياء: اثنان في السّماء عيسى و إدريس، و اثنان في الأرض الخضر و إلياس، فأمّا الخضر فإنّه في البحر و أمّا صاحبه فإنّه في البرّ»١٠ (ابن شاهین از خصیف نقل میکند که چهار تن از پیامبران زنده هستند. دو نفر در آسمان: عیسی و ادریس علیهماالسلام و دو نفر در زمین: خضر و الیاس علیهماالسلام. خضر در دریاست و الیاس در خشکی است). ابن حجر نیز این حدیث را به نقل از مکحول از کعب الاحبار ذکر کرده،١١ و در هر دو کتاب آمده است حضرت خضر و الیاس علیهماالسلام هر سال در موسم حج با همدیگر دیدار میکنند. روایات زیادی در کتب شیعه و اهلسنت درباره ملاقات این دو ولیّ خدا در موسم حج وجود دارد. طرح این پرسش در میان اهل سنت قدمت دیرینهای دارد و با آنکه در همان زمان از سوی عالمان شیعه پاسخهای قانعکنندهای ارائه و مورد پذیرش اهل سنت نیز واقع میشد، هنوز هم چنین سؤالاتی وجود دارد! سید بن طاووس یکی از عالمان بزرگ شیعیان، نزدیک به هشت سده پیش، ماجرای مواجهه خود با این سؤال از سوی گروهی از اهل سنت را در کتاب «کشف المحجة» چنین نقل میکند: «در مجلسی با برخی از مخالفان به تنهایی نشسته بودم. به آنها گفتم: شما چه اشکالی به امامیه دارید؟ بدون هیچ ملاحظهای به من بگویید، تا آنچه درباره آن میدانم، به شما بگویم. درهای آن اتاق را بستیم. آنها گفتند: ... قضیه مهدی و اینکه او با وجود طولانی شدن زمان غیبتش، همچنان زنده است، اشکال دیگر ماست. ... گفتم اما [درباره] ایرادی که به طولانی شدن غیبت امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف میگیرید، ... خودتان بهتر میدانید اگر کسی بیاید و بگوید من در بغداد بر روی آب راه میروم، همه برای مشاهده صحت این ادعا، آنجا جمع میشوند. وقتی او بر روی آب راه رفت و همه تعجب کردند، اگر فرد دیگری بیاید و قبل از متفرق شدن جمعیت، بگوید من هم روی آب راه میروم، مردم نسبت به گفته او تعجب کمتری میکنند. وقتی او هم روی آب راه رفت، ممکن است بعضی از حاضران بروند و تعجبشان کمتر شود. حال اگر باز هم فرد سومی بیاید و بگوید من هم روی آب راه میروم، چه بسا دیگر برای دیدن آن، جز عده اندکی توقّف نکنند. وقتی او هم روی آب راه رفت، دیگر شگفتی این کار بهکلی از بین میرود و وقتی فرد چهارمی همین ادعا را کند، دیگر کسی برای دیدن آن توقّف نمینماید و کسی از گفته او تعجب نمیکند. قضیه حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف هم به همین صورت است، چون خود شما روایت کرده اید حضرت ادریس علیهالسلام از زمان ولادتش تا کنون زنده و در آسمان است؛ و روایت میکنید حضرت خضر علیهالسلام از زمان حضرت موسی علیهالسلام و بلکه قبل از آن، تا کنون زنده است؛ و روایت میکنید حضرت عیسی علیهالسلام زنده و در آسمان است و با حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف به زمین باز میگردد. اینها سه نفر از انسانها هستند که عمرشان طولانی شده و تعجب از طول عمر آنها از بین رفته است. پس چرا در حضرت محمّدبنعبداللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم نمونهای از یکی از آنها نباشد؛ به این صورت که در عترت ایشان، آیت و نشانهای الهی باشد و یکی از فرزندان ایشان دارای عمر طولانی باشد؟ خود شما روایت میکنید که حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف زمین را پر از عدل و داد میکند؛ بعد از آنکه پر از ظلم و جور شده است. اگر فکر کنید میفهمید آنچه تصدیق میکنید و بر آن گواهی میدهید که او شرق و غرب زمین و دور و نزدیک آن را پر از عدالت میکند، شگفتآورتر از طول عمر ایشان است و سزاوارتر است که به عنوان کرامت الهی بر اولیای خودش ملاحظه شود. همچنین شما برای او گواهی میدهید که حضرت عیسی علیهالسلام، آن پیامبر عظیمالشأن، در نماز به او اقتدا کرده و از او تبعیّت میکند و در جنگها و غزوات ایشان را یاری مینماید؛ چنین مطالبی مقام بسیار بالاتری است نسبت به طول عمری که شما آن را مستبعد شمرده اید. پس آن جمع سنی حرف مرا پذیرفتند.»١٢ ١. نک: مطلب چهارم. ٢. عنكبوت، ١۴. ٣. عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ محمّد علیهماالسلام قَالَ: «عَاشَ نُوحٌ أَلْفَيْ سَنَةٍ وَ خَمْسَمِائَةِ سَنَةٍ مِنْهَا ثَمانُمِائَةٍ وَ خَمْسُونَ سَنَةً قَبْلَ أَنْ يُبْعَثَ وَ أَلْفُ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عاماً وَ هُوَ فِي قَوْمِهِ يَدْعُوهُمْ وَ مِائَتَا سَنَةٍ فِي عَمَلِ السَّفِينَةِ وَ خَمْسُمِائَةِ عَامٍ بَعْدَ مَا نَزَلَ مِنَ السَّفِينَةِ وَ نَضَبَ الْمَاءُ فَمَصَّرَ الْأَمْصَارَ وَ أَسْكَنَ وُلْدَهُ الْبُلْدَانَ ثُمَّ إِنَّ مَلَكَ الْمَوْتِ جَاءَهُ وَ هُوَ فِي الشَّمْسِ فَقَالَ السّلام عَلَيْكَ فَرَدَّ عَلَيْهِ نُوحٌ وَ قَالَ لَهُ مَا جَاءَ بِكَ يَا مَلَكَ الْمَوْتِ فَقَالَ جِئْتُ لِأَقْبِضَ رُوحَكَ فَقَالَ لَهُ تَدَعُنِي أَدْخُلُ مِنَ الشَّمْسِ إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ لَهُ نَعَمْ فَتَحَوَّلَ نُوحٌ ثُمَّ قَالَ يَا مَلَكَ الْمَوْتِ فَكَأَنَّ مَا مَرَّ بِي فِي الدُّنْيَا مِثْلُ تَحَوُّلِي مِنَ الشَّمْسِ إِلَى الظِّلِّ فَامْضِ لِمَا أُمِرْتَ بِهِ قَالَ فَقَبَضَ رُوحَهُ؛ امام صادق علیهالسلام میفرماید: حضرت نوح دو هزار و پانصد سال زندگی کرد. هشتصدوپنجاه سال آن قبل از بعثت ایشان بود و نهصدوپنجاه سال آن را در قوم خود مشغول دعوت آنها بود. دویست سال در حال ساخت کشتی بود و پانصد سال مربوط به بعد از پیاده شدن از کشتی و فروکش کردن آب میشود. شهرهای مختلف را آباد کرد و فرزندان خود را در شهرها سکونت داد. سپس وقتی ملکالموت نزد او آمد، او زیر نور خورشید بود. ! " ملکالموت به او گفت: السّلام علیک. نوح نیز جواب سلام او را داد و گفت: چه شده که نزد ما آمدهای، ملکالموت؟ گفت: آمدهام روحت را قبض کنم. گفت: بگذار از زیر نور خورشید به سایه بروم. گفت: باشد. نوح از زیر آفتاب به سایه رفت و سپس گفت: ای ملکالموت! گویی همه آنچه در دنیا بر من گذشته، مانند همین حرکتم از آفتاب به سایه بوده است. پس آنچه را به تو امر شده است، انجام بده. سپس ملکالموت روح او را قبض کرد»؛ الأمالی (صدوق)، ص612. ۴. كهف، ٢۵. ۵. بقره، ٢۵٩. ۶. شرح نووی، ج١۶، ص١٣۶. ٧. فتاوى ابن الصلاح، ج١، ص١٨۶. ٨. تفسير قرطبی، ج١١، ص۶۴. ٩. الإصابة فی تمييز الصحابة، ج٢، ص٢۴۶. ١٠. الدر المنثور، ج۶، ص۴٣٢. ١١. فتح الباری، ج۴، ص۴٣۴. ١٢. كشف المحجة لثمرة المهجة، ص١٠۵_١٠٧. جهت مشاهده تمامی تولیدات رسانهای مرتبط با کتاب «بشارت از حضرت حجت(عج)»، و دسترسی به مجموع صوتها و فیلمهای بیانات حضرت آیتالله بهجت، که قابلیت دسترسی به آنها از طریق بارکد(QR)، در حاشیه صفحات کتاب فراهم گردیده است، به لینک ذیل مراجعه فرمایید: ویژهنامه اینترنتی کتاب بشارت از حضرت حجت(عج)
مطلب ششم: بهرهمندی از امام غائب
یکی از پرسشهای پیرامون امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف چگونگی بهرهمندی از ایشان در دوران غیبت است. اینکه مردم چگونه از امامی که غایب است و او را نمیبینند، بهرهمند میشوند؟ اگر هدف از وجود امام علیهالسلام هدایت امت است، این هدایت در دوران غیبت چگونه تحقق مییابد؟ وقتی آن حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف غایب و از دیدهها پنهان است، با مردم ارتباط دیداری و شنیداری ندارد و محل رجوع سؤالات مردم نیست، چه نیازی به وجود ایشان است؟ توجه به این نکته حائز اهمیت است که غیبت به معنای ظاهر نبودن امام است نه حاضر نبودن ایشان. بر اساس احادیث رسیده از امامان معصوم علیهمالسلام امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف از دیدگان پنهان است اما در میان مردم حضور دارد و از نزدیک ناظر بر احوال آنها است؛ «صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ يَتَرَدَّدُ بَيْنَهُمْ وَ يَمْشِي فِي أَسْوَاقِهِمْ وَ يَطَأُ فُرُشَهُمْ وَ لَا يَعْرِفُونَهُ حَتَّى يَأْذَنَ اللَّهُ لَهُ أَنْ يُعَرِّفَهُمْ نَفْسَهُ كَمَا أَذِنَ لِيُوسُفَ حِينَ قَالَ لَهُ إِخْوَتُهُ- إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُف» (صاحب امر (امامت) در بین امت رفت و آمد میکند و در بازارشان راه میرود و بر فرشهایشان قدم مینهد، ولی او را نمیشناسند تا خدا به وی اجازه دهد که خود را به آنان معرّفی کند چنان که به یوسف اجازه داد؛ وقتی برادرانش به او گفتند: آیا تو یوسفی؟! فرمود بله، من یوسفم). «وَ لَوْ خَلَتِ الْأَرْضُ سَاعَةً وَاحِدَةً مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا وَ لَكِنَّ الْحُجَّةَ يَعْرِفُ النَّاسَ وَ لَا يَعْرِفُونَهُ كَمَا كَانَ يُوسُفُ يَعْرِفُ النَّاسَ وَ هُمْ لَهُ مُنْكِرُون» (اگر زمین یک لحظه از حجت خدا خالی شود، اهل خود را فرو میبلعد. با این حال، حجت خدا مردم را میشناسد، اما مردم او را نمیشناسند؛ همانطور که یوسف علیهالسلام مردم را میشناخت، ولی آنها او را نمیشناختند) در ادبیات دینی برای توصیف آثار وجودی امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف در دوران غیبت از استعاره خورشید پشت ابر استفاده شده است. در روایتی به نقل از پیامبر گرامی اسلام آمده است: «وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ إِنَّهُمْ يَسْتَضِيئُونَ بِنُورِهِ وَ يَنْتَفِعُونَ بِوَلَايَتِهِ فِي غَيْبَتِهِ كَانْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ وَ إِنْ تَجَلَّلَهَا سَحَابٌ»١ (به خدایی که مرا به نبوت مبعوث کرد، آنها به نور وجود او نورانی میگردند و از ولایت او در زمان غیبتش بهره میبرند؛ آنچنان که مردم از خورشید بهرهمند میشوند، حتی اگر ابر آن را پوشانده باشد). یا در روایت دیگری چنین آمده: «قَالَ سُلَيْمَانُ فَقُلْتُ لِلصَّادِقِ علیهالسلام فَكَيْفَ يَنْتَفِعُ النَّاسُ بِالْحُجَّةِ الْغایب الْمَسْتُورِ قَالَ كَمَا يَنْتَفِعُونَ بِالشَّمْسِ إِذَا سَتَرَهَا السَّحَابُ»٢ (سلیمان گفت از امام صادق علیهالسلام پرسیدم مردم چگونه از حجت غایب و پوشیده بهرهمند میشوند؟ حضرت فرمود: همانطور که از خورشید -وقتی که ابر آن را پوشانده- بهره میبرند). بر اساس این تمثیل، ابر اگرچه خورشید را از دیدگان پنهان میسازد اما مانع تابش آن نیست، و همه موجودات از نور و گرما و دیگر خواص آن بهره میبرند. امام در دوران غیبت نیز همینگونه است و تنها از دیدگان پنهان است اما برکات وجودی او در مردم منتشر است. بر اساس متون دینی جایگاه امام در نظام خلقت به گونهای است که انسانها و همه مخلوقات، در هستیِ خود وابسته به او هستند. امام، بنیان و شالوده زمین معرفی شده است که بدون او زمین اهلش را در خود فرو میبرد؛ «وَ لَوْ خَلَتِ الْأَرْضُ سَاعَةً وَاحِدَةً مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا وَ لَكِنَّ الْحُجَّةَ يَعْرِفُ النَّاسَ وَ لَا يَعْرِفُونَهُ كَمَا كَانَ يُوسُفُ يَعْرِفُ النَّاسَ وَ هُمْ لَهُ مُنْكِرُون»٣ (اگر زمین یک لحظه از حجت خدا خالی شود، اهل خود را فرو میبلعد. با این حال، حجت خدا مردم را میشناسد، اما مردم او را نمیشناسند؛ همانطور که یوسف علیهالسلام مردم را میشناخت، ولی آنها او را نمیشناختند). او واسطه فیض الهی و سبب اتصال مُلک به ملکوت است؛ در دعای ندبه از او به «السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاء» تعبیر شده؛ یعنی آنچه زمین را به آسمان، مُلک را به ملکوت و امر دنیوی را به امر قدسی پیوند میزند. این ویژگی وابسته به حضور امام است نه ظهور او، و بههمین دلیل در دوران غیبت نیز همه مخلوقات از آن بهرهمندند. در منابع حدیثی اهل سنت نیز اشاراتی نسبت به این مطلب وجود دارد. در روایتی به نقل از حضرت علی علیهالسلام آمده است: «اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُه» (آری زمین از کسی که برای خدا به حجتی به پا خیزد، خالی نیست، حال یا ظاهر و آشکار است و یا در خطر و مخفی است. تا حجت های خدا و بیّنات او باطل نگردد) که حکایت از ضرورت وجود امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف در عصر غیبت دارد.۴ خطیب بغدادی درباره آن مینویسد: «این حدیث از نیکوترین حدیث ها در معنا و شریف ترین آن ها در الفاظ است».۵ شنقیطی نیز درباره آن مینویسد: «نزد اهل علم مشهور است و به خاطر شهرتش نزد اهل علم، بی نیاز از ذکر سند است».۶ بر اساس این حدیث شریف زمین هیچگاه از حجت خدا خالی نخواهد ماند، خواه آن حجت ظاهر باشد یا غایب. تعبیر «إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً» (حجت ظاهر و آشکار یا پنهان و در خطر) در برخی از منابع اهل سنت -مثل حلية الأولياء اثر ابو نعیم اصفهانی- نیامده است،٧ و برخی دیگر آن را از اضافات شیعیان برشمردهاند؛ ابن قیم مینویسد: «دروغگویان در حدیث علی این عبارت را اضافه کرده اند «إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً»!٨ این در حالی است که در بسیاری از منابع حدیثی اهل سنت پس از ابو نعیم تعبیر فوق یا قریب به آن مضمون آمده است.٩ بالاتر آنکه در بسیاری از منابعی که پیش از ابونعیم (متوفای ۴٣٠ هـ.ق) میزیستهاند نیز همین تعبیر وجود دارد،١٠ و روشن نیست ابو نعیم با چه انگیزهای اقدام به حذف آن نموده، یا برخی دیگر با وجود این آثار در منابع خود، چگونه شیعیان را متهم به جعل مینمایند! امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف در توقیع (نامه) معروف خود به شیخ مفید فرمودند: «إِنَّا غَيْرُ مُهْمَلِينَ لِمُرَاعَاتِكُمْ وَ لَا نَاسِينَ لِذِكْرِكُم» (ما در مراقبت از شما کوتاهی نکرده و یاد شما را فراموش نمیکنیم). یکی دیگر از برکات حضور امام در دوران غیبت دستگیری از مردم است. تاریخ شیعه پر است از حکایاتی که امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف در مشکلات و مصائب از مردم دستگیری نموده است. چه در راهماندگانی که با راهنمایی ایشان راه خود را یافته و به منزل مقصود رسیدهاند، چه درماندگانی که با عنایت ایشان وسعت رزق پیدا کرده و اوضاعشان بهبود یافته است، چه بیمارانی که با نظر لطف حضرت شفا گرفته و از بیماریهای صعب العلاج رهایی یافتهاند، چه اسیرانی که از بند اسارت آزاده شدهاند، چه بدهکارانی که به لطف ایشان دین خود را پرداخت نمودهاند، و چه عالمانی که برای حل مسائل علمی به ایشان متوسل شده و از ایشان پاسخ گرفتهاند. امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف در توقیع (نامه) معروف خود به شیخ مفید فرمودند: «إِنَّا غَيْرُ مُهْمَلِينَ لِمُرَاعَاتِكُمْ وَ لَا نَاسِينَ لِذِكْرِكُم»١١ (ما در مراقبت از شما کوتاهی نکرده و یاد شما را فراموش نمیکنیم). همچنین فرمودند: . از سید ابوالحسن اصفهانی در نامهشان خواستند خود را در دسترس عموم قرار دهد و خواستههای مردم را برآورد، و فرمودند: «نحن ننصرک» (ما تو را نصرت و یارى خواهیم داد). در فصل چهارم از بخش بیانات کتاب بشارت از حضرت حجت حکایات متعددی از زبان آیت الله بهجت در این باره نقل شده است. یکی از مهمترین وظایف امام پاسداری از دین و هدایت مردم است. امامان علیهمالسلام در سه قرن اول اسلام با تربیت شاگردان و عالمان دینی و طرح معارف دینی در قالب احادیث، بنیانی را از خود به یادگار گذاشتند که شیعیان در دوران غیبت به آنها مراجعه کنند و از این طریق زمینه هدایت مردم در عصر غیبت را فراهم نمودند. امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف نیز به طور ویژه ناظر بر احوال عالمان راستین دین بوده و در موارد متعدد از ایشان دستگیری کرده و در مواقع ضرورت آنها را راهنمایی نموده است. باور به مهدویت در دوران غیبت هویت بخش است، و باورمندان به آن رها و بریده از ریشههای قدسی نیستند. آنها خود را در امتداد یک سنت تاریخی میبینند که حیات و زیست خود را بر محور امام تعریف کرده و بهطور پیوسته از آن تغذیه مینمایند. امامت و ولایت به عنوان یگانهراهی که امر الهی را به امر دنیوی پیوند میزند، با عنصر مهدویت -یعنی حضور امام در طول تاریخ غیبت- تکامل یافته و به حیات دینی در دوران کنونی معنا بخشیده است. باور به وجود بزرگی که بر احوال ما ناظر است، اعمال ما را میبیند، صدایمان را میشنود، خواستههایمان را میداند، دعاهای ما را میشنود و از ما دستگیری میکند خیلی امید بخش است و تاب آوری انسان را در برابر مشکلات به طرز عجیبی رشد میدهد. در برخی از روایات مانند توقیع حضرت به شیخ مفید علت محرومیت از دیدار حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف، اعمال ناپسند شیعیان ذکر شده و راه رهایی از زندان غیبت هم وفای به عهد جمعی از سوی شیعیان معرفی شده است: «وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ»١٢ (اگر شیعیان ما _ که خداوند در طاعت خود موفقشان بدارد _ در وفای به پیمانشان یکدل می شدند، مبارکی زیارت ما برایشان به تأخیر نمی افتاد و سعادت دیدار ما با معرفت حقیقی و راستین، برایشان پیشی می گرفت؛ پس آنان را از ما محروم نمیکند، مگر آنچه از ایشان به ما می رسد و آن را ناپسند می دانیم و ما توقع انجام این کارها را از آنان نداریم.) اما باید توجه داشت که احتجاب و غیبت امام از اسرار الهی است که حکمت و فواید آن به نحو تام و تمام، پس از ظهور روشن خواهد شد. یکی از اصحاب وقتی خبر غیبت یکی از امامان بعدی را از امام صادق شنید از چرایی آن پرسید. حضرت در پاسخ فرمودند: «لَمْ يُؤْذَنْ لَنَا فِي كَشْفِهِ لَكُم»١٣ (به ما اجازه داده نشده است که راز آن را برای شما آشکار کنیم)، و در ادامه فرمودند: «لايَنْكَشِفُ إِلَّا بَعْدَ ظُهُورِه كَمَا لَمْ يَنْكَشِفْ وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِيمَا أَتَاهُ الْخَضِرُ مِنْ خَرْقِ السَّفِينَةِ وَ قَتْلِ الْغُلَامِ وَ إِقَامَةِ الْجِدَارِ لِمُوسَى إِلَى وَقْتِ افْتِرَاقِهِمَا يَا ابْنَ الْفَضْلِ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَ غَيْبٌ مِنْ غَيْبِ اللَّهِ وَ مَتَى عَلِمْنَا أَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَكِيمٌ صَدَّقْنَا بِأَنَّ أَفْعَالَهُ كُلَّهَا حِكْمَةٌ وَ إِنْ كَانَ وَجْهُهَا غَيْرَ مُنْكَشِفٍ»١۴ (کشف نمیشود، جز بعد از ظهور ایشان، همانگونه که وجه حکمت کارهایی که حضرت خضر علیهالسلام انجام داد _ و کشتی را سوراخ کرد و نوجوان را کشت و دیوار را بر پا کرد _، برای حضرت موسی علیهالسلام کشف نشد، تا اینکه زمان جدایی آنان فرا رسید. ای ابن فضل! این مسأله، امری از امور خدا و سرّی از اسرار الهی و غیبی از غیبهای خداوند است. و چون دانستیم خدای عز و جل حکیم است، تصدیق میکنیم که افعال او جملگی حکمت است؛ هرچند وجه آن برای ما آشکار نباشد). ١. كمال الدين، ج١، ص٢۵٣. ٢. الأمالی (للصدوق)، ص ١٨۶. ٣. الغيبة (نعمانی)، ص ١۴١. ۴. نهج البلاغه، حکمت ١۴٧. و نیز نک: المعيار و الموازنة ص٧٩؛ الغارات، ج١، ص١۴٩؛ تاریخ يعقوبی، ج٢، ص٢٠۶؛ العقد الفريد، ج٢، ص٨٢؛ قوت القلوب، ج١، ص٢٣٢؛ الجليس الصالح، ص۶٩۶؛ ديوان المعاني، ج١، ص١۴۶. ۵. الفقيه و المتفقّه، ج١، ص١٨٢. ۶. أضواء البيان، ج٧، ص٣١١. ٧. حلية الأولياء، ج١، ص٧٩ اثر أبي نعيم أصفهانی (متوفای 430 هـ.ق)؛ فوائد أبي بكر الأبهری، فوائد، ص٣٢ اثر أبي بكر الأبهری (متوفّاى ٣٧۵ هـ.ق). ٨. مفتاح دار السعادة، ج١، ص۴٠۵ اثر ابن قیم ٩. دستور معالم الحكم، ص٨۵ اثر قضاعی (متوفّاى ۴۵۴ هـ.ق)، إحياء العلوم ج١ ، ص٧١ اثر غزالی (متوفّاى ۵٠۵ هـ.ق)، مجموع اللّفيف، ص٣۴ اثر أبوجعفر أفطسيّ (متوفّاى ۵١۵ هـ.ق)، التذكرة الحمدونيّة، ج١، ص۶٨ اثر ابن حمدون (متوفّاى ۵٢۴ هـ.ق)، تاريخ دمشق ج۵٠، ص٢۵۵ اثر ابن عساکر (متوفّاى ۵٧١ هـ.ق)، الجوهرة في نسب النبيّ و أصحابه العشرة، ج٢، ص٢۴٨ اثر تلمسانی (متوفّاى ۶۴۵ هـ.ق)، كنز العمال (ج١٠، ص٢۶٢). ١٠. المعيار و الموازنة ص٧٩؛ اثر ابو جعفر اسکافی (متوفای ٢٢٠ هـ.ق و بیش از سی سال قبل از ولادت امام زمان؟عج؟)؛ الغارات، ج١، ص١۴٩ اثر إبراهيم بن محمد ثقفی (متوفّاى ٢٨٣ هـ.ق) تاریخ يعقوبی، ج٢، ص٢٠۶ (متوفّاى ٢٨۴هـ.ق)؛ العقد الفريد، ج٢، ص٨٢ اثر ابن عبد ربّه اندلسی (متوفّاى ٣٢٨ هـ.ق)؛ قوت القلوب، ج١، ص٢٣٢، اثر أبوطالب مكّی (متوفّاى ٣٨۶ هـ.ق)؛ الجليس الصالح، ص۶٩۶ اثر أبوالفرج نهروانی (متوفّاى ٣٩٠ هـ.ق)؛ ديوان المعاني، ج١، ص١۴۶ اثر أبوهلال عسكريّ (متوفّاى ٣٩۵ هـ.ق). ١١. الاحتجاج، ج٢ ، ص۴٩٧. ١٢. همان. ١٣. كمال الدين، ج٢، ص۴٨٢. ١۴. همان. جهت مشاهده تمامی تولیدات رسانهای مرتبط با کتاب «بشارت از حضرت حجت(عج)»، و دسترسی به مجموع صوتها و فیلمهای بیانات حضرت آیتالله بهجت، که قابلیت دسترسی به آنها از طریق بارکد(QR)، در حاشیه صفحات کتاب فراهم گردیده است، به لینک ذیل مراجعه فرمایید: ویژهنامه اینترنتی کتاب بشارت از حضرت حجت(عج)
مطلب هفتم: امکان تشرف در عصر غیبت کبری
یکی دیگر از شبهاتی که پیرامون امکان رؤیت در عصر غیبت مطرح میشود این است که بر اساس توقیع شریف امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف به آخرین نایب خود علی بن محمّد سمری، وظیفه مسلمانان در دوران غیبت کبری نسبت به مدعیان دیدار حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف، تکذیب و عدم اعتماد معرفی شده است. بنابراین ادعای دیدار حضرت از سوی هیچ کس پذیرفتنی نیست. این در حالی است که افراد بسیاری در عصر غیبت ادعای تشرف محضر امام عصر و دیدار ایشان را مطرح کردهاند و برخی از آنها عالمان بزرگی همچون سید بن طاووس و سید بحر العلوماند که احتمال دروغ درباره آنها متصور نیست. پرسش این است که بر اساس توقیع شریف وظیفه ما نسبت به ادعای تشرف چیست؟ آیا باید همه کسانی که خبر از چنین تشرفاتی میدهند را یکسره تکذیب کنیم؟ از آنجا که اساس این شبهه بر پایه فهم نادرستی از آن توقیع مبارک شکل گرفته، ابتدا متن توقیع را ذکر نموده سپس به نقد این برداشت میپردازیم. شیخ صدوق١ از استاد خود نقل میکند پیش از وفات علی بن محمّد سمری -نایب چهارم امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف- در بغداد نزد او حاضر شد و مشاهده کرد او توقیعی را برای مردم آشکار ساخته است. متن توقیع چنین است: «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم يا عليّ بن محمّد السّمري أعظم اللّه أجر إخوانك فيك، فإنّك ميّت ما بينك و بين ستّة أيّام فاجمع أمرك و لاتوصَّ إلى أحدٍ فيقوم مقامك بعد وفاتك، فقد وقعت الغيبة التّامّة فلا ظهور إلّا بعد إذن اللّه عزّ و جلّ و ذلك بعد طول الأمد و قسوة القلوب و امتلاء الأرض جوراً و سيأتي شيعتي من يدّعي المشاهدة ألا فمن ادّعى المشاهدة قبل خروج السفياني و الصّيحة فهو كذّابٌ مفترٍ، و لا حول و لا قوة إلّا باللّه العليّ العظيم» (بسم اللّه الرحمن الرحیم. ای علی بن محمّد سمری! خداوند اجر برادرانت را در مصیبت وفات تو بزرگ گرداند. بدان که تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت، پس خود را آماده کن و به هیچکس بعد از خودت وصیّت نکن که بخواهد بعد از وفاتت در جایگاه تو قرار گیرد. همانا غیبت تامّه رخ داده است و دیگر ظهوری نخواهد بود؛ مگر بعد از اذن خدای عز و جل، و این رخصت، بعد از طولانی شدن مدت و سخت شدن دلها و پر شدن زمین از ظلم خواهد بود. و کسانی سراغ شیعیان من خواهند آمد که مدعی مشاهده هستند. بدانید که هر کس مدعی مشاهده قبل از خروج سفیانی و ندای آسمانی باشد، دروغگو و دروغباف است. هیچ بازدارندگی و نیرویی نیست، مگر به خواست خدای بزرگ و بلند مرتبه). شیخ طوسی٢ نیز همین روایت را به نقل از گروهی از علما از شیخ صدوق نقل میکند، که نشان از شهرت آن در زمان خود دارد. و کسانی سراغ شیعیان من خواهند آمد که مدعی مشاهده هستند. بدانید که هر کس مدعی مشاهده قبل از خروج سفیانی و ندای آسمانی باشد، دروغگو و دروغباف است. در این نامه ادعای مشاهده امام زمان تا زمان خروج سفیانی – به عنوان یکی از علایم حتمی ظهور- ادعایی دروغین شمرده شده است، و معنای آن تکذیب مدعیان مشاهده است. اما باید توجه داشت که معنای مشاهده در این روایت چیست؟ به نظر میرسد منظور از مشاهده در این روایت صرف دیدار حضرت نیست، بلکه یا مشاهده ویژهای است که به نائبان چهارگانه اختصاص داشته که از آن به مقام نیابت خاصه یاد میشود، و یا اصل ادعای ظهور است. شواهد و قرائن متعددی وجود دارد که نشان میدهد منظور از «المشاهدة» انکار هر نوع دیداری نیست. قرینه اول این است که بر اساس قواعد ادبیات عرب «ال» در کلمه «المشاهدة» «ال» عهد است و مراد از آن مشاهده خاص و شناخته شدهای است، که «ال» به آن اشاره دارد. «ال» اگر عهد ذهنی باشد یعنی مشاهده معهود و شناخته شده میان امام و علی بن محمد سمری که مقصود از آن مشاهده بر اساس همان مقام نیابت است. یعنی هر که پیش از خروج سفیانی ادعای نیابت و بابیت امام زمان را داشته باشد ادعایش دروغین است. اگر هم عهد ذکری باشد منظور از آن «ظهور» است که پیش از آن در متن نامه آمده بود، یعنی هر که پیش از خروج سفیانی ادعای ظهور کند دروغگو است، و ظهور پیش از خروج سفیانی رخ نخواهد داد. قرینه دوم عبارت «و لا تُوَصِّ إلى أحد يقوم مقامك» در صدر نامه است. امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف پس از خبر دادن از مرگ علی بن محمد سمری در هفته آینده، از او میخواهد کسی را به جای خود نگمارد چون دوره غیبت کبری آغاز شده است. نهی از تعیین جانشین و تکذیب مدعیان مشاهده دو روی یک سکهاند. در حقیقت امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف با این توقیع از بسته شدن راه نیابت خاصه خبر دادند تا از ادعاهای دروغین بابیت و وساطت نسبت به خود جلوگیری نمایند. به عبارت دیگر، مقصود از این جمله، این است که ای علی بن محمّد سمری! جایگاه و منصب تو ایجاب میکند به نحو خاصی -که از زمان آغاز غیبت صغری برای شیعیان آشنا و آشکار بوده است- بتوانی مرا مشاهده کنی. اکنون این جایگاه نیابت به ایستگاه پایانی خود رسیده و آن سنخ مشاهدهای که مختص نوّاب اربعه بود نیز به پایان رسیده است، پس دیگر به کسی وصیّت نکن که در جایگاه تو قرار گیرد. قرینه سوم فهم و برداشت عالمان و بزرگان در دورههای نزدیک به غیبت صغری است. هیچ یک از علما و بزرگان شیعه از متن توقیع شریف نفی ادعای دیدار حضرت را برداشت نکردهاند، و با استناد به آن ادعاهای تشرف را زیر سؤال نبردهاند. شیخ صدوق از علمای مشهور در ابتدای غیبت کبری است که بیش از بیست سال از غیبت صغری را درک نموده است. ایشان خود توقیع شریف را در کتاب «كمال الدين»٣ خود نقل کرده، با این حال در ابتدای کتابش درباره امکان سؤال از حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف چنین مینویسد: «فأمّا إجابته إيّاكم عن معالم الدّين، فإن جئتموه مسترشدين متعلّمين عارفين بموضعه مقرّين بإمامته، عرّفكم و علّمكم...»۴ (اما درباره اینکه ایشان در امور مهم دینی جواب شما را بدهد، میگویم اگر به قصد هدایت شدن و آموزش دیدن و با معرفت به جایگاه ایشان و اقرار به امامت ایشان، نزد ایشان بیایید، به شما یاد میدهد و میآموزد... ). حکایت تشرف حسن بن مثله جمكرانی در سال ۳۷۳ هـ.ق و دستور امام به تأسیس مسجد جمکران در کتاب «تاریخ قم» به نقل از کتاب «مؤنس الحزین فی معرفة الحقّ اليقين» اثر شیخ صدوق نیز نشان میدهد ایشان و دیگر عالمان نزدیک به عصر غیبت هیچگاه به بهانه منافات داشتن با توقیع شریف آن را رد ننمودهاند. مکتب حدیثی قم و مکتب بغداد در آن زمان اختلاف دیدگاههای متعددی در زمینه مسائل دینی داشتند، در عین حال در مسأله امکان رؤیت حضرت در عصر غیبت و عدم دلالت توقیع شریف بر امتناع رؤیت امام عجلاللهتعالیفرجهالشریف در این عصر اتفاق نظر داشتند. همین دیدگاه در سایر علما نیز نسل به نسل وجود داشته است. سیّد مرتضی قدسسره و شیخ طوسی قدسسره از عالمان بغداد نیز به امکان رؤیت آن حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف تصریح نمودهاند. سيّد مرتضی در کتاب «تنزيه الأنبياء» مینویسد: «إنّا غير قاطعين على أنّ الإمام لايصل إليه أحد و لا يلقاه بشر...»۵ (ما یقین نداریم که هیچکس به امام دسترسی ندارد و هیچ بشری او را ملاقات نمیکند). او همچنین مینویسد: «و قلنا أيضاً إنّه غير ممتنع أن يكون الإمام عجلاللهتعالیفرجهالشریف يظهر لبعض أوليائه ممّن لايخشى من جهته... و إنّما يعلم كلّ واحد من شيعته حال نفسه و لا سبيل له إلی العلم بحال غيره»۶ (میگوییم محال نیست که امام علیهالسلام برای برخی از دوستان خود که از ناحیه آنها خطری در کار نباشد، ظاهر شود... و هر یک از شیعیان، تنها حال خود را میداند و راهی ندارد که از حال دیگران باخبر شود). شیخ طوسی قدسسره نیز در كتاب «الغيبة» خود مینویسد: «إنّا أوّلاً لانقطع على استتاره عن جميع أوليائه بل يجوز أن يظهر لأكثرهم و لايعلم كلّ إنسان إلّا حال نفسه فإن كان ظاهراً له فعلّته مُزاحة و إن لم يكن ظاهراً له علم أنّه لم يظهر له لأمر يرجع إليه...»٧ (اولاً ما قطع نداریم که ایشان از همه دوستان خود مخفی شدهاند، بلکه ممکن است برای بیشتر آنها ظاهر شده باشند. هر انسانی تنها حال خود را میداند، پس اگر حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف برای او ظاهر باشد، دیگر مشکل او بر طرف شده است؛ و اگر ایشان برایش ظاهر نباشد، میداند که حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف، به سبب چیزی که به خود آن فرد بر میگردد، برای او ظاهر نشده است). ایشان فصل سوم کتاب «الغیبة» خود را به ارائه گزارش از کسانی اختصاص میدهد که امام دوازدهم را دیده اما در آن لحظه نشناختهاند و بعداً فهمیدهاند ایشان امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف بوده است. اگر فهم این بزرگان -که در متن زبان و فرهنگ آن دوره میزیستهاند- از توقیع، انکار ادعای هر نوع دیدار با حضرت بود نه تنها خود به نقل تشرفات نمیپرداختند، که با استناد به همین توقیع، تشرفات را تکذیب هم میکردند. اگر رؤیت آن حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف بعد از پایان غیبت صغری ممنوع و ممتنع بود، حتماً این دیدگاه بین شیعیان و بزرگان روشن میشد و شهرت مییافت، و متعاقباً اگر یکی از علمای شیعه ادعای دیدار آن حضرت را مینمود یا از امکان آن سخن میگفت، سایر علما علیه او موضع میگرفتند و خطا بودن سخن او را برملا میساختند. اما میبینیم چنین چیزی رخ نداده، بلکه بزرگان عمر خود را به امید دیدار حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف سپری میکردند و از تشرفات محضر ایشان حکایتها نقل نمودهاند. علاوهبر این، سیره و رفتار شیعیان در طول تاریخ غیبت حکایت از ارتکاز و برداشتی دارد که نشان میدهد آنها هیچگاه تشرف محضر امام عصر در دوران غیبت را در تنافی با توقیع شریف نمیانگاشتهاند. شیعیان در همه دورهها برخی از علما و بزرگان را صرفا به این دلیل که سعادت دیدار حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف درباره او محتمل بوده و مورد عنایت خاص ایشان بوده است، به صورت ویژه مورد تعظیم و تکریم قرار میدادند. این نشان از یک سنت تاریخی و ریشهدار در فرهنگ اسلامی از زمان غیبت کبری تا کنون دارد. برای نمونه، شیخ مفید قدسسره که هفت سال بعد از پایان غیبت صغری متولد شد (٣٣۶ هـ.ق)، توقیعات متعددی را با واسطه از امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف دریافت نموده و همه شیعیان هم این توقیعات را تلقی به قبول کردهاند. ابن بطریق حلی (متوفای ۶٠٠ هـ.ق) که حدود دو سده پس از شیخ مفید میزیسته است درباره این توقیعات مینویسد: «إنّه ترويه كافّة الشّيعة و تتلقّاه بالقبول»٨ (همه شیعیان آن را نقل، و تلقی به قبول کردهاند). محدث نوری درباره سید بن طاووس(متوفّاى ۶۶۴ هـ.ق) -از عالمان بزرگ قرن هفتم- چنین مینویسد: «و يظهر من مواضع من كتبه خصوصاً كتاب كشف المحجّة أنّ باب لقائه إياه(صلواتاللّهعليه) كان له مفتوحاً»١١ (از مواضعی از کتابهای سیّد بن طاوس و خصوصاً کتاب کشف المحجّة او بر میآید که باب لقاء امام زمان علیهالسلام برای او باز بوده است). شیخ طبرسی (متوفای ۵٨٨ هـ.ق) نیز این توقیعات را در کتاب «الاحتجاج» نقل نموده و در آغاز کتابش چنین مینویسد: «و لانأتي فی أكثر ما نورده من الأخبار بإسناده إمّا لوجود الإجماع عليه او موافقته لما دلت العقول إليه، او لاشتهاره فی السّير و الكتب بين المخالف و المؤالف» (در بیشتر اخباری که نقل میکنیم، سندش را ذکر نمیکنیم؛ یا به دلیل اجماعی بودن آن، یا به علت موافقت آن با ادله عقلی و یا به دلیل شهرت آن در سیرهها و کتابها در میان موافقان و مخالفان). در سدههای بعدی نیز از هیچ یک از عالمان شیعه، انکار و استبعادی درباره این توقیعات مطرح نشد، تا آنکه سیّد بحرالعلوم قدسسره در قرن سیزدهم به طرح اشکالات مربوط به آنها پرداخت و با ارائه پاسخهای قانعکننده به استحکام و اتقان این توقیعات فزونی بخشید.٩ شیخ اسداللّه تستری قدسسره از عالمان سده های اخیر نیز درباره آن مینویسد: «المفيد... صاحب التّوقيعات المعروفة المهدويّة المنقول عليها إجماع الإماميّة و المخصوص بما فيها من المزايا و الفضائل السنيّة»١٠ (شیخ مفید ... صاحب توقیعات معروف مهدوی است، که به اجماع [علمای] امامیه از ایشان نقل شده است و در آنها مزیّتها و فضیلتهای عالی و ویژهای وجود دارد). سخن از ارتباط بزرگان با امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف منحصر به شیخ مفید نیست و برای برخی دیگر از علما در قرون متمادی در باور مردم همین جایگاه وجود داشته است. عالمان بزرگی همچون سیّد بن طاوس، علامه حلّی، مقدس اردبیلی و سیّد بحرالعلوم قدسسره از کسانیاند که تشرف محضر حضرت درباره ایشان متوقع بوده و به کرّات نقل شده است. محدث نوری درباره سید بن طاووس(متوفّاى ۶۶۴ هـ.ق) -از عالمان بزرگ قرن هفتم- چنین مینویسد: «و يظهر من مواضع من كتبه خصوصاً كتاب كشف المحجّة أنّ باب لقائه إياه(صلواتاللّهعليه) كان له مفتوحاً»١١ (از مواضعی از کتابهای سیّد بن طاوس و خصوصاً کتاب کشف المحجّة او بر میآید که باب لقاء امام زمان علیهالسلام برای او باز بوده است). او همچنین در حکایت پنجاه و پنجم از کتاب «جنّة المأوى» مینویسد: سیّد، دعای امام عجلاللهتعالیفرجهالشریف را سحرگاهان در سرداب مقدس شنیده است١٢. او در ادامه با اشاره به پنج مورد از سخنان سید در کتاب کشف المحجة از ارتباط خاص او با حضرت عج خبر میدهد که در یکی از آنها سید خطاب به فرزندش چنین مینویسد: «فإنَّ أباك عَرَفَه أبلغ من معرفة ضياء شمس السّماء» (همانا پدرت، او عجلاللهتعالیفرجهالشریف را از نور خورشید در آسمان بهتر میشناسد). علامه حلّی قدسسره (متوفای ٧٢۶ هـ.ق) از عالمان بزرگ سده هشتم نیز همینگونه بود. در سده نهم سیّد بهاءالدین نیلی از شاگردان فرزند علامه حلّی، کتاب «السلطان المفرّج» را نگاشت و در آن ١٧ تشرف محضر امام عصر عج را از افراد مختلف روایت نمود. اثری که در میان شاگردانش بسیار مقبول افتاد. هماو در پایان کتاب بعد از نقل رؤیاهای خود و معجزاتی که دیده چنین مینویسد: «و قد أخبرنی جماعة من ثقات الأصحاب أنّهم رأوا صاحبالأمر علیهالسلام فی اليقظة و شاهدوا منه معجزات متعدّدات و أخبرهم بعدّة مغيّبات و دعا لهم بدعواتٍ صارت مستجابات و أنجاهم من أخطار مهلكات تضيق عن تفاصيلها الكلمات، و كلّها من أوضح المعجزات فليضف ذلك إلى ما تقدّم من الحكايات و الرّوايات المتواترات، المشتملة على الآيات البيّنات و البراهين الواضحات أن في ذلك لآيات و اللّه أعلم»١٣ (گروهی از اصحاب مورد اعتماد برایم نقل کردهاند که حضرت ولیّ عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف را در بیداری دیده و معجزات عدیدهای از او مشاهده کردهاند. آن حضرت از برخی امور غیبی به آنها خبر داده و برایشان دعاهایی کرده که همگی مستجاب شدهاند، و آنها را از خطرهای مهلک نجات داده است، که تفصیل آنها در عبارات نگنجد و هر یک از آنها از آشکارترین معجزات است. این را اضافه کنید به حکایات و روایات متواتری که دربردارنده آیات روشن و برهانهای آشکار است بر اینکه در اینها نشانههایی وجود دارد؛ و خداوند آگاهتر است). در سده دهم مقدس اردبیلی (متوفّاى ۹۹۳ هـ.ق) از جمله افرادی است که به ارتباط با امام عصر عج شهرت یافت و وقایع متعددی از دیدار ایشان با امام عصر عج حکایت شده است. در سدههای بعدی بزرگانی همچون سید مهدی بحرالعلوم ظهور یافت که با حضرت حجت عج سر و سرّی داشت و نام ایشان همواره قرین نام امام عصر عج بوده است. کتابهایی همچون «النجم الثاقب»، «جنّة المأوى»، «العبقریّ الحسان» از جمله آثاری است که به بیان تشرفات و دلدادگیها محضر حضرت عج اختصاص یافته و روایتهای دلنشینی از تشرفات حکایت نموده است. با وجود این تشرفات و شهرتی که این افراد در میان مردم مبنی بر ارتباط با امام عصر عج داشتند، آیا تفسیری از توقیع جناب سمری که به انکار هرگونه تشرف محضر حضرت حجت میانجامد، جایی برای پذیرش چنین جایگاهی در میان عالمان شیعه که پاسداران شریعتاند، میگذارد؟! آیا میتوان گفت چنین نسبتهایی در اثر تسامح یا کوتاهی عالمان شیعه رخ داده و حافظان شریعت و ایمان از روی غفلت نسبت به آن واکنش نشان ندادهاند؟! آیا پذیرش چنین مقاماتی برای برخی از بزرگان شیعه در باور عموم مردم، و عدم انکار آن توسط سایر بزرگان و علما نشان از نادرستی تفسیر فوق ندارد؟! این موضع و موقف از سوی علما و بزرگان تشیع که نه تنها این تشرفات را با توقیع شریف در تنافی نمیدیدند، که بر آنها مهر تأیید نیز میزدند و از آنها و ارتباط ویژهای که داشتند با عظمت یاد میکردند، نشان از نادرستی تفسیری از توقیع دارد که هر گونه تشرف را انکار میکند. آیت اللّه بهجت قدسسره نیز که در سخن و در نقلهای خود از گزافه به دور بود، این مقامات را برای بزرگان قائل بود و از تشرفات آنها بسیار سخن میگفت. ایشان بارها فرموده بود از کلمات سیّد بن طاوس بر میآید که باب لقاء برای او مفتوح بوده است. آیا این جز تأییدی مستمر بر امکان حصول تشرّف است؟ قرینه چهارم بر نادرستی شبهه مطرح شده وجود روایاتی است که نشان میدهد برخی از خواص اولیای حضرت در دوره غیبت کبری حتی از مکان ایشان مطلع هستند.١۴ همچنین توقیع شریف حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف به شیخ مفید نشان میدهد در صورت رفع موانع از سوی شیعیان توفیق تشرف محضر حضرت محقق خواهد شد؛ «وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لانُؤْثِرُهُ مِنْهُم»١۵ (اگر شیعیان ما _ که خداوند آنان را در طاعت خود موفق بدارد _ در وفای به پیمانشان یکدل می شدند، میمنت زیارت ما برایشان به تأخیر نمیافتاد و سعادت دیدار ما با معرفت حقیقی و راستین، بر آنان پیشی میگرفت؛ پس ایشان را از ما محروم نمی کند، مگر آنچه از آن ها به ما میرسد و آن را ناپسند می دانیم و ما توقع انجام این کارها را از آنان نداریم). این از موهبتهای الهی است که خداوند به هر که بخواهد عطا میکند. افراد زیادی در طول تاریخ غیبت تجربه تشرف خود را نقل نمودهاند؛ افرادی که در مکانهایی دور از هم، در زمانهای متفاوت و در شرایطی کاملا متفاوت از هم میزیستهاند، بهگونهای که امکان تبانی بر دروغ درباره آنها وجود ندارد. تجاربی که بسیاری از آنها دارای شواهد و قرائنی است که گواه درستی آن است؛ مثل آنکه از رخدادی در آینده خبر میدهد، یا از اموری که بر عموم مردم پنهان است پرده برمیدارد. یک نمونه از آن حکایتی خواندنی است که شیخ صدوق درباره علت شیعه شدن «بنی راشد» از اهل همدان نقل میکند١۶. نمونههای متعددی از این حکایات از زبان آیت الله بهجت در فصل چهارم کتاب بشارت ذکر شده است. ١. كمال الدين، ج٢، ص۵١۶. ٢. الغيبة(طوسی)، ص٣٩۵. ٣. كمال الدين، ج٢، ص۵١۶. ۴. همان، ج١، ص۴٨. ۵. تنزيه الأنبياء، ص١٨٢. ۶. همان، ص١٨۴. ٧. الغيبة (طوسی)، ص٩٩. ١١. كمال الدين، ج٢، ص۴۵٣. ٨. خاتمة مستدرك الوسائل، ج٣، ص٢٢۴. ٩. الفوائد الرجالية، ج٣، ص٣٢٠. ١٠. مقابس الأنوار، ص۵. ١١. همان، ج٢، ص۴۴١. ١٢. بحار الأنوار، ج۵٣، ص٣٠۴. ١٣. إثبات الهداة، ج۵، ص٣۴١. ١۴. الكافی، ج١، ص٣۴٠؛ الغيبة (نعمانی)، ص١٧٠. ١۵. الاحتجاج، ج٢، ص۴٩٩. ١۶. كمال الدين، ج٢، ص۴۵٣.
مطلب هشتم: تعیین وقت ظهور
بررسی برخی از شایعات منتسب به آیت الله بهجت قدسسره مباحث مربوط به امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف شیفتگان و تشنگان زیادی دارد و شیعیان این امام همام عجلاللهتعالیفرجهالشریف چون یعقوبی در پی یوسف همواره به دنبال بشارتی درباره ظهور موفور السرور آخرین ذخیره الهی هستند. اهمیت موضوع ظهور برای منتظران در کنار جایگاه والای آیت الله بهجت در بین عموم مسلمانان خصوصا شیعیان، موجب شده بود هر از گاهی نقل قول های ناقص و حتی کاذب به صورت شایعه با عنوان بشارت های ظهور در جامعه منتشر گردد. رواج این شایعات دست کم سه علت مهم داشت که از سر ضرورت بیان می شود. باشد که موجب هوشیاری بیشتر مؤمنین گردد. جریاناتی خاص به غرض تخریب چهره علمای ربانی طراز اول مذهب عالماً عامداً اقدام به نشر این شایعات می کردند. و در جامعه اسلامی پر واضح بود که حضرت آیت الله بهجت قدسسره از افضل و اوثق علماء برجسته محسوب می شد به خصوص به خاطر تقوا و ورع منحصر به فرد ایشان که مقرون با رسوخ در علم بود، به نحوی که بسیاری از اصحاب خبره اعلمیت و اورعیت ایشان را شهادت داده بودند. و از این جهت چهره ای بسیار محبوب در قلوب مؤمنین داشت که قهراً راهبری دل ها را به دنبال داشت. لذا تخریب چهره ایشان ضربه سنگینی به دین و رجال دین و علما وارد می کرد. بنابراین جای شگفتی نبود که سازمان های اطلاعاتی کفار که سابقه ای چند صدساله در برنامه ریزی های دقیق برای چنین اهدافی دارند، ضربه زدن به اعتماد عمومی مردم به علماء را در اولویت مأموریت های جیره خواران و جاسوس های خود قرار دهند. و متأسفانه ما نیز در خواب غفلت به سر می بریم و گاه با ترویج برخی از همین شایعاتِ به ظاهر ساده ناخواسته در مسیری که کفار آن را پی ریزی کرده اند گام می نهیم. وقتی که این گونه در جامعه تبلیغ شود که عالم برجسته ای مانند حضرت آیت الله بهجت قدسسره در مورد مسأله ای چون ظهور حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف _ با این درجه از اهمیت نزد مؤمنین _ وعده ای قطعی داده اند سپس آن وعده محقق نشود، تو خود پیامدهای منفی این مطلب را دریاب، از سلب اعتماد به علماء و شک و تردید در دیگر بیانات آن ها گرفته تا تردید در اصل ظهور و ...! گروه های دیگری بودند که با کمال شگفتی از کفار نیستند و کاملاً خودی محسوب می شدند بلکه خود را رؤوس برخی جریانات فکری می دانند اما به خاطر تعصب بر عقیده و مسلک خویش، خود را در تخریب هرکسی که او را مخالف خود و فکر خود بشمارند محقّ می دانند، و لو او شیخ مفید باشد یا سیدبن طاوس یا مقدس اردبیلی یا سید بحرالعلوم یا هر کسی دیگری از اعاظم علماء. اینان گاه به دروغ عالماً و عامداً عبارات کذب و یا وعده های محقق نشده را به اعاظم علمای ربانی نسبت می دهند. و یا عده ای دیگر که در افتراء بستن عالم و عامد نیستند لکن از روی حسد یا بغض و ... بدون تفحص از منبع مطالب نقل شده و تأمل در معنای عبارات، شتاب زده جمله ای را به علماء نسبت می دهند و آن را در همه جا نشر می دهند، و بدین ترتیب علماء ربانی شیعه را در حد پیشگویان مادی ای تنزل می دهند که پیشگویی هایشان گاه محقق می شود و گاه دروغ از آب در می آید! سیره آیت الله بهجت در طول دوران حیاتشان به وضوح نشان می دهد که ایشان در عین حال که امید به نزدیکی فرج را همواره در دل مؤمنین زنده و آن را تقویت می نمود تا خود را برای چنین واقعه عظیمی آماده کنند و به اصلاح خویش بپردازند، پیوسته بیم دوری فرج عام و طولانی شدن زمان غیبت را نیز به آن ها گوش زد می نمود تا شیعیان در فکر تحصیل فرج شخصی باشند و با رخ ندادن فرج، ایمان شان را از دست ندهند. گروه سوم توده مردم هستند که از طرفی بی عدالتی و ظلم زمانه و اشتیاق به حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف، شوق شنیدن بشارت های امیدبخش را در آن ها دوچندان کرده است و از سوی دیگر با خوش بینی به ناقلین مطالب بدون فحص و تحقیق و کسب وثاقت آن ناقلین و یا بدون درایت محتوای مطلب و بدون نظر به صدر و ذیل آن و بدون توجه به اصول و مبانی علماء و ردّ متشابهات به محکمات و مفسر قرار دادن محکمات، مطلب و مقصودی را به علماء نسبت می دهند _ و غافل از آثار بسیار منفی چنین اقدامی _ در ترویج آن می کوشند. گاه نیز شدت شوق باعث می شد مخاطبین با توجه به فضای ذهنی خود، از یک جمله ساده برداشتی عجیب بدست آورند. مثلاً یکی از شاگردان معظم له نقل می کنند که فردی را می شناختم که شوق بسیاری برای حصول فرج داشت و دائماً در این فکر بود که ظهور حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف کی واقع می شود، و این سؤال تمام ذهن و دل او را مشغول کرده بود. یک بار نزدیک عید نوروز بود که این فرد با آن حال شیدا و واله خود به من گفت خبر بسیار مهمی برایت دارم، امروز سخن بسیار عجیب و مهمی از حضرت آیت الله بهجت قدسسره شنیدم که نشان می دهد در همین ایام عید ظهور محقق خواهد شد! من بسیار تعجب کردم و از او پرسیدم: مگر تو چه شنیده ای؟ او گفت بعد از نماز از حضرت آیت الله بهجت قدسسره پرسیدم آیا فردا جلسه درس برقرار است؟ ایشان فرمودند: تا ببینیم اوضاع چطور بشود! من وقتی این عبارت را شنیدم به آن دوستم گفتم: فقط همین؟! او در پاسخ من گفت: آقا دست شان را حرکتی دادند و فرمودند تا ببینیم اوضاع چطور شود، یعنی منظور ایشان این بود که فردا خبری هست، یعنی در همین نوروز ظهور محقق می شود و دیگر درس برچیده می شود! در حالی که واقع امر این بود که در تعطیلات نوروز چون معمولاً مهمانان بسیاری برای معظم له می آمدند و با توجه به اینکه در آن زمان جلسه درس در منزل ایشان برگزار می شد، ایشان ناگزیر می شدند درس را تعطیل کنند و به پذیرایی از مهمانان بپردازند، لذا معظم له فرموده بودند که باید ببینیم شرائط چگونه رقم می خورد یعنی آیا شرائط برای برگزاری درس مساعد هست یا نه! حال چنین شخصی با آن حال شیدای خود هر مطلبی را که دریافت می کرد خصوصاً اگر از فردی مثل آیت الله بهجت قدسسره باشد، سریعاً آن را ناظر به امر فرج می دید و طبیعتاً این برداشت خود را با شوق و ذوق در جامعه نشر می داد، و مردم هم طبعاً آن را به عنوان سخن آیت الله بهجت قدسسره تلقی می نمودند و یک به یک و دهان به دهان آن را برای یکدیگر آن را نقل می کردند! از این قبیل افراد اعم از عاشق شیدا و جاهل و مغرض و معاند چه بسیار بودند. سیره آیت الله بهجت در طول دوران حیاتشان به وضوح نشان می دهد که ایشان در عین حال که امید به نزدیکی فرج را همواره در دل مؤمنین زنده و آن را تقویت می نمود تا خود را برای چنین واقعه عظیمی آماده کنند و به اصلاح خویش بپردازند، پیوسته بیم دوری فرج عام و طولانی شدن زمان غیبت را نیز به آن ها گوش زد می نمود تا شیعیان در فکر تحصیل فرج شخصی باشند و با رخ ندادن فرج، ایمان شان را از دست ندهند. ایشان در یکی از بیانات خود می فرمایند: «در بین علمای نجف، بعضی ها که اهل علم جفر و این ها بودند، مبعِّد این قضیه (ظهور) بودند و به کسی گفته بودند نه تو می بینی، نه فرزند تو، و نه نوه ات. درمقابل بعضی ها مقرِّب بوده اند. شاهد این عدّه، در و دیوار است. هرچیزی یک زبانی دارد. ما زبان در و دیوار را بلد نیستیم! «وَلَٰكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ» (و لکن شما تسبیح آن ها را نمی فهمید)». در بیان دیگری ایشان می فرمودند: «یکی از اساتید اخلاق در نجف بعضی از شاگردانش علم جفر و این جور چیزها داشتند، حتی خبرهایی داده بودند که مطابق با واقع درآمد. در جفر خیلی استاد بودند. ایشان به گمانم از بعضی از همین شاگردانش نقل می کردند و می گفته اند: اگر به واسطه این علم جفری که دارند، وقتش را به شما بگویند، همه شما پا می شوید و بیرون می روید و می گویید: وای وای، ما هیچ تحملش را نداریم! از این جهت [وقت ظهور را] تعیین نکرده اند». همچنین به صراحت چنین می فرمایند: «امر ظهور حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف معلوم نیست چند هزار سال طول خواهد کشید، با این همه، می گویند قریب است! خب قیامت هم قریب است، مگر قیامت بعید است؟ «مَثَلُهُ مَثَلُ السَّاعَةِ»، «لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً»، «كَذَبَ الْوَقَّاتُون». ما چه می دانیم؟ نمی شود وقتش را تعیین کرد. خودشان می دانند و خداوند متعال. بله شاید بتوان با زمانیات تعیین کرد، مانند خروج سفیانی. قطعاً قبل از خروج سفیانی نخواهد بود و هر کس چنین ادعایی کند غلط است». همچنین معظم له نه تنها درک کردن زمان ظهور عام را در مورد خود نفرموده بودند بلکه گاه از ایشان در مجالس خاص بیاناتی صادر می شد که برای خواص تلویحاً اشاره داشت به اینکه ایشان زمان ظهور عام را درک نمی کنند. مثلاً حضرت آیت الله بهجت قدسسره در جلسه ای خصوصی، در مورد انتظار فرج و وظایف مؤمنین در زمان غیبت بیاناتی فرمودند. سپس با حال بسیار عجیب و غیر قابل وصفی آه کشیدند و با تأثر شدید جمله ای را فرمودند که از سوز کلام ایشان قلوب حضار منقلب و مالامال از سوز و گداز شد، طوری که تا مدتی پس از پایان جلسه بی اختیار گریه می کردند و حال عجیبی بر آن ها مستولی گشته بود. ایشان با آن حال خاص و با لحن ویژه و غیر قابل توصیف خود فرمودند: «... ما این ها را گفتیم ... حالا هرکس آن زمان باشد و حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف را درک نمود ... _ در این لحظه معظم له سرشان را پایین انداختند و مدتی سکوت کردند و سپس فرمودند: _ سلام برساند، و بگوید که ما به یاد ایشان بودیم، و ما هم منتظر بودیم و حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف را یاد کردیم»١. در تکمیل آنچه پیشتر ذکر شد، حکایتی از سید حسن نصرالله حفظهالله در این باره نقل می شود: «یکی از دوستان من از ایران پیش من آمد که مورد اعتماد من بود. او به من گفت که حضرت آیت الله بهجت قدسسره فرموده اند ظهور در فلان سال است! من از این سخن بسیار شگفت زده شدم و به او گفتم تو مطمئن هستی. محال است که حضرت آیت الله بهجت قدسسره تعیین وقت کنند! آیا تو با گوش خودت این سخن را از حضرت آیت الله بهجت قدسسره شنیده ای؟ او با تأکید گفت بله خود شنیده ام! در اولین سفری که بعد از این قضیه به قم رفتم به محضر حضرت آیت الله بهجت قدسسره مشرف شدم و از ایشان پرسیدم که مولانا شخصی هست که نقل می کند از شما شنیده است که فرموده اید ظهور در فلان سال است. البته نام شخص را نیاوردم تا او را تخریب نکنم. آن هنگامی که من این سؤال را از ایشان پرسیدم هنوز یک سال قبل از سال ادعا شده برای ظهور بود. آن لحظه، معظم له به شدت ناراحت و خشمگین شدند و من نیز از این که چنین سؤالی کردم پشیمان شدم. ایشان بسیار رنجیده خاطر شدند و فرمودند: «استغفر الله. استغفر الله. به خدا پناه می بریم. به خدا پناه می بریم. من تعیین وقت نمی کنم. من چنین سخنی نگفتم. این ها به من دروغ نسبت می دهند. من هرگز چنین سخنی نگفته ام! هر کس برای شما از سوی من نقل کرد که من تعیین وقت نمودم و گفتم ظهور فلان سال است این ها همه دروغ است و او را تصدیق نکنید». و این سؤال و جواب قبل از آن سال ادعاء شده بود، نه بعد از آن سال!». سپس سید حسن نصرالله اضافه می نماید که بعدها آن واسطه نقل را دیدم به او گفتم حضرت آیت الله بهجت قدسسره آن مطلب را انکار نمود، درحالی که تو گفتی این مطلب را مستقیماً از خود ایشان شنیده ای! آن شخص در پاسخ من گفت: «من این مطلب را مستقیماً نشنیده بودم اما برای شما بدون واسطه نقل کردم تا اطمینان بیشتری ایجاد کند!». این گونه بود که چنین شایعاتی درباره تعیین زمان ظهور با دروغ پردازی بعضی و نقل بدون تحقیق عده ای دیگر متأسفانه به شکل گسترده ای انتشار می یافت! ایشان با آن حال خاص و با لحن ویژه و غیر قابل توصیف خود فرمودند: «... ما این ها را گفتیم ... حالا هرکس آن زمان باشد و حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف را درک نمود ... _ در این لحظه معظم له سرشان را پایین انداختند و مدتی سکوت کردند و سپس فرمودند: _ سلام برساند، و بگوید که ما به یاد ایشان بودیم، و ما هم منتظر بودیم و حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف را یاد کردیم» در میان این شایعات، شایعه دیگری نیز به معظم له نسبت داده و بسیار ترویج شد. در این شایعه، این عبارت را به ایشان نسبت دادند: «تا حالا ما به جوانان بشارت می دادیم که ظهور را درک می کنند، حالا به پیرها هم بشارت می دهیم که ظهور را درک می کنند!». این شایعه نیز بسیار متداول شد و در سطح جامعه بسیار گسترش یافت. این درحالی بود که خود ایشان در دفعات متعدد انتساب چنین مطلبی را نفی نموده بودند. در یکی از این موارد، وقتی که از ایشان سؤال می شود که آیا چنین مطلبی را فرموده اند، ایشان با صراحت فرمودند: «نه»، سپس با کمی تأمل و درنگ فرمودند: «لکن باید این گونه باشد که مؤمن انتظار فرج را داشته باشد چه جوان باشد چه پیر». بار دیگر که صحت انتساب این مطلب به معظم له پرسش شد ایشان به گونه ای واضح تر مطلب را بیان نمودند. معظم له فرمودند: فردی _ که البته من او را نمی شناسم _ بعد از نماز کنار محراب آمد و گفت که به دیدار حضرت بقیة الله الأعظم مشرف شده ام و از حضرت پرسیدم که آیا من فرج را درک می کنم، حضرت به من فرمودند کسی که از شما پیرتر است درک می کند! چنان که ملاحظه می شود حضرت آیت الله بهجت قدسسره در این بیان تأکید داشتند که ناقل این مطلب را نمی شناختند. ضمن اینکه باید توجه داشت آیت الله بهجت قدسسره این مطلب را در دیدار یکی از علما با ایشان و در مجلسی خصوصی در میان مطالبی پیرامون مباحث مهدویت فرموده بودند. به طوریکه افراد حاضر به خوبی واقف به محذوریت توقیت و مغایرت آن با سیره علما و همچنین عالم به بیان و مقصد و منش آیت الله بهجت قدسسره و فضا و مقام حاکم بر بیان، و متوجه تأکید معظم له بر عدم شناخت ناقل این سخن بوده اند. لذا بعدها که این نقل در جامعه منتشر شد و افراد عدیده ای به ایشان مراجعه می کردند و صحت این سخن را جویا می شدند ایشان با ناراحتی می فرمودند: «عجب! دیگر نگفتیم بروند از قول ما به دیگران بگویند!» . لذا چنان که ملاحظه می شود مطلب نقل شده بسیار متفاوت با اصل خود حقیقت است و بر اثر دگرگونی های ناقلین متعدد، کاملاً با سخن اصلی که حضرت آیت الله بهجت قدسسره نقل فرموده بودند مغایرت پیدا کرده است. مانند شایعات قبلی، شایعات دیگری نیز چه در زمان حیات چه بعد از وفات معظم له رواج داده شده است. مثلاً بعد از وفات ایشان و هم زمان با حوادث یمن شایعه نمودند که حضرت آیت الله العظمی بهجت قدسسره فرموده است: «هرگاه اذان شیعه از تلویزیون یمن پخش شود، مترقب ظهور باشید!» لکن کذب بودن و عدم صدور این مطلب از معظم له اساساً آن قدر واضح و مبرهن است که نیاز به اطاله بحث ندارد. و همچنین شایعه کرده بودند: «روزی ایشان در نماز جماعت غش کردند و از حال رفتند، و وقتی که به حال آمدند از ایشان پرسیدند که چه چیز برای شما پیش آمد؟ و ایشان فرمودند: در نماز که بودم دیدم که قاتل امام زمان علیهالسلام به دنیا آمد!» ساختن چنین خرافات و خزعبلاتی تنها به این منظور است که ایمان مردم را تضعیف و اعتقادات صحیحه آن ها را خدشه دار کنند و به جایگاه بی نظیر اعاظم علماء شیعه در قلب ها ضربه بزنند، بخصوص معظم له که به فضل الهی از منزلت ویژه و بی بدیلی در قلوب مؤمنین برخوردار است. آری، در مطالب پیشین کذب بودن شایعاتی که بسیار رایج و مشهور شده بود بیان شد. این شایعات چنان توسط غیر مطلعین منتشر شده بود که اگر کسی افتراء بودن آن را مطرح می کرد، خود متهم می شد! در توضیحات پیشین با مراجعه به اصل کلام و شواهد و قرائن متعدد، کذب بودن این شایعات معلوم شد. لکن اگر کسی به مبانی و اصول مستحکم ارائه شده در دین _ که همان اصول حاکم بر منهج علماء ربانی است _ آشنا باشد، و یا حتی اگر لااقل آشنا به لهجه و لحن روایات معصومین علیهالسلام باشد، به محض شنیدن چنین مطالبی خواهد فهمید که چنین مطلبی و به آن شکل نمی تواند از عالمی صادر شده باشد که در این مدرسه تربیت یافته است، چه رسد به عالمی که خود یکی از بهترین مربیان این مدرسه است. اهل بیت علیهمالسلام از تعیین زمان ظهور برای دیگران پرهیز می کردند. ایشان مصلحت و حکمت را در تعیین زمان ظهور نمی دیدند و از همین رو آن را مجمل قرار می دادند. امام صادق علیهالسلام می فرماید: «إِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ لَا نُوَقِّت»(ما اهل بیت وقت[ظهور] را تعیین نمی کنیم). مطلب هشتم: تعیین وقت ظهور یکی از دغدغه های منتظران در عصر غیبت، زمان ظهور است، این که ظهور چه زمانی اتفاق می افتد؟ دور است یا نزدیک؟ و آیا می توان زمان مشخصی برای آن تعیین نمود یا خیر؟ این موضوعات را می توان از جنبه های گوناگونی مورد مطالعه قرار داد، اما در این نوشتار به دو مبحث «توقیت» و «تقریب» و مسائل مربوط به آن ها پرداخته می شود. مطالب این بخش هم جنبه نظری دارد یعنی بر اساس آموزه های اهل بیت علیهمالسلام نگرش منسجمی را برای خواننده به ارمغان می آورد و هم جنبه عملی داشته و سلوک اعتقادی و عملی انسان را در مورد «زمان ظهور» سامان می بخشد. الف: توقیت توقیت از نظر لغوی به معنای تعیین کردن است. «وَقَّتَ» یعنی حدود دقیق چیزی را تعیین کرد. بنابراین توقیت در مورد زمان ظهور به معنای تعیین دقیق زمان آن است که لازمه چنین تعیینی، قطعی و بدون تردید بودن تحقق ظهور در آن زمان است، مثل اینکه کسی بگوید در فلان روز و فلان وقت و فلان ساعت، حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف ظهور می نمايد. ١. نهی از توقیت در طول دوران غیبت، همواره این سؤال پرسیده شده است که: آیا راهی برای کشف زمان ظهور حضرت بقیةاللّه عجلاللهتعالیفرجهالشریف وجود دارد؟ افراد مختلفی از راههای گوناگونی در صدد تعیین زمان ظهور آن حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف بوده اند؛ گاهی با استفاده از علوم غریبه یا اعتماد به مکاشفات، و گاهی با تطبیق دادن وقایع و رویدادهای اجتماعی زمانه بر نشانه های ظهور که در روایات ذکر شده است. اما آیا می توان به این امور اعتماد کرد؟ و آیا اساساً امکان تعیین زمان ظهور وجود دارد؟ سیرۀ اهل بیت علیهمالسلام در این باره چیست؟ اهل بیت علیهمالسلام از تعیین زمان ظهور برای دیگران پرهیز می کردند. ایشان مصلحت و حکمت را در تعیین زمان ظهور نمی دیدند و از همین رو آن را مجمل قرار می دادند. امام صادق علیهالسلام می فرماید: «إِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ لَا نُوَقِّت»٢ (ما اهل بیت وقت[ظهور] را تعیین نمی کنیم). امامان ما دیگران را نیز از توقیت نهی نموده و می فرمودند ظهور ناگهانی است، مگر زمانی که چند نشانه اصلی متصل به ظهور حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف یعنی همان علائم حتمی٣ رخ دهد. امام صادق علیهالسلام در حدیثی شیعیان را نسبت به زمان ظهور به سه گروه تقسیم می کنند: «كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ، و هَلَكَ الْمُسْتَعْجِلُونَ، و نَجَا الْمُسَلِّمُون»۴ (تعیین کنندگان وقت دروغ گفتند، آن ها که عجله نمودند هلاک شدند، و آن ها که تسلیم شدند نجات یافتند). علمای ابرار که تابع سیره اهل بیت علیهمالسلام هستند نیز از توقیت به معنایی که پیشتر ذکر شد به شدت پرهیز می نمودند. آنچه از روش آن ها در طول تاریخ غیبت مشاهده می شود این است که نه تنها اهل توقیت نبودند، بلکه اگر از عوام جملاتی دال بر توقیت و تعیین وقت صادر می شد آن را به شدت تخطئه می نمودند. زمانی که می خواستند امید به تعجیل فرج را در مردم زنده کنند، بیاناتشان از حد تبشیر تجاوز نمی کرد و بر حدسیات و ظنیات به هیچ روی اتکاء نمی کردند؛ اگر هم در این زمینه مکاشفه ای داشتند آن را آشکار نمی کردند. با توجه به مطالبی که گفته شد به دو نکته مهم باید توجه داشت: • بر اساس معارف اهل بیت علیهمالسلام حق نداریم برای ظهور زمانی را تعیین کنیم، اگر دیگری نیز وقت دقیق ظهور را _ چه صادقانه و چه از روی کذب _ تعیین کند، نسبت به آن تکلیف و وظیفه ای نداریم و نباید از او متابعت کنیم. • نهی از توقیت امری قطعی و مسلم است، اما باید توجه داشت که پیش از آنکه انسان بخواهد کسی را متهم به توقیت کند و بر این اساس به تکذیب او بپردازد، شایسته است به معنای دقیق توقیت در روایات توجه کند تا ببیند آیا اساساً سخن مورد نظر واقعاً مصداق توقیت هست یا خير، نه اینکه با دست آویز کردن «كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ»، بزرگان را متهم به توقیت نماید. بنابراین اگر با جمله ای منقول از علما مواجه شویم که به ظاهر شباهت به توقیت دارد، با توجه به سیره علما در نفی توقیت، حتماً معنای دیگری مقصود بوده است. آیت الله بهجت قدسسره با شناختی که از بزرگان و اساتید خود داشتند سخنانی که در ظاهر به نظر عوام شباهت به توقیت داشت را حمل بر تبشیر می نمودند. ایشان می فرمودند: «از هر کس درباره وقت ظهور سؤال شده، پاسخ داده که ظهور آن حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف نزدیک است. البته نزدیکی وسعت دارد؛ لذا قیامت و ساعت هم قریب شمرده شده۵ و نیز فرموده شده است: «کُل آتٍ قَریبٌ»۶ (هرچه آمدنی است نزدیک است) . لذا اگر بزرگان فرمودهاند: «فلان سال» محمول بر مجاز یا توریه می شود لمَصلحةٍ (برای مصلحتی)؛ زیرا شیعه طاقت طول مدت غیبت را ندارد!». ٢. مبانی نهی از توقیت چنان که بیان شد نهی از توقیت از آموزه های مسلّم دینی است. نگاهی ژرف تر به این آموزه مهم، آشکار می سازد که مبانی خاصی پشتوانه این نهی هستند که در ادامه به برخی از آن ها اشاره می شود. • سرّ بودن زمان ظهور در احادیث متعددی مسأله قیام حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف به مسأله قیامت تشبیه شده است. بسیاری از آیاتی که معنای ظاهری آن ها درباره مواطن قیامت است، طبق تفسیر اهل بیت علیهمالسلام باطن آن ها درباره ظهور حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف و وقایع بعد از آن است. بنابراین باید توجه داشت که یکی از پرسش هایی که در زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بسیار متداول بوده زمان تحقق قیامت است. اما خدای متعال در پاسخ به این سؤالات تعابیری همچون «لَا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ»٧ (در زمانش، تنها خود او آن را آشکار خواهد کرد)، «لَا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً»٨ (تنها به صورت ناگهانی به سراغ شما خواهد آمد) و امثال آن را ذکر نموده است. لذا یکی از خصوصیات ظهور حضرت حجت علیهالسلام همین است که قرار نیست زمان آن برملا و برای عموم آشکار شود. • امکان حصول بداء در زمان ظهور یکی از مسائل مهم درباره زمان تحقّق ظهور امکان تحقّق «بداء» در آن است. حقیقت بداء به این معناست که خداوند متعال با تغییر اسباب، مسبّبات (نتایج) را _ برخلاف آنچه مورد انتظار بندگان است _ تغییر دهد. در بداء خداوند آنچه مورد انتظار بوده محو می کند و چیزی جدیدی را ایجاد می کند، در حالی که به هر دو آگاه است. بداء، یکی از معارف مهم قرآنی است که اهل بیت علیهمالسلام به شیعیان تعلیم دادهاند و سنتی الهی است که تمام انبیا به آن معتقد بوده اند. در روایات آمده است: «مَا عُبِدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَيْءٍ مِثْلِ الْبَدَاءِ» (خدای متعال به چیزی همچون بداء عبادت نشده است).٩ در مورد زمان ظهور نیز بداء ممکن است روی دهد. این بداء، دوسویه است و تعجیل و تأخیر را در بر میگیرد؛ یعنی ممکن است بر اثر اعمال صالح بندگان و دعا و تضرّع آنها و اجتماع سایر شرایط، زمان ظهور نزدیک شود، یا بر اثر گناه و معصیت و عدم توبه و انابه، زمان آن به تأخیر افتد. امام صادق علیهالسلام در روایت مهمی به حصول بداء در تحقّق ظهور اشاره می فرماید: «أَوْحَى اللَّهُ إِلَى إِبْرَاهِيمَ أَنَّهُ سَيُولَدُ لَكَ، فَقَالَ لِسَارَةَ، فَقَالَتْ أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ؟! فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَنَّهَا سَتَلِدُ وَ يُعَذَّبُ أَوْلَادُهَا أَرْبَعَمِائَةِ سَنَةٍ بِرَدِّهَا الْكَلَامَ عَلَيَّ. قَالَ فَلَمَّا طَالَ عَلَى بَنِيإِسْرَائِيلَ الْعَذَابُ ضَجُّوا وَ بَكَوْا إِلَى اللَّهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً، فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى وَ هَارُونَ عَلَيْهِمَاالسّلام يُخَلِّصُهُمْ مِنْ فِرْعَوْنَ فَحَطَّ عَنْهُمْ سَبْعِينَ وَ مِائَةَ سَنَةٍ» ثمّ قال: «هَكَذَا أَنْتُمْ لَوْ فَعَلْتُمْ لَفَرَّجَ اللَّهُ عَنَّا، فَأَمَّا إِذْ لَمْ تَكُونُوا فَإِنَّ الْأَمْرَ يَنْتَهِي إِلَى مُنْتَهَاهُ» (خداوند به ابراهیم علیهالسلام وحی کرد که بهزودی برای تو فرزندی به دنیا خواهد آمد. ابراهیم علیهالسلام این را به ساره گفت. او گفت: چگونه من بچهدار شوم؛ در حالی که پیرزنی نازا هستم. خداوند به ابراهیم علیهالسلام وحی کرد که ساره بهزودی بچهدار خواهد شد و فرزندان او تا چهارصد سال عذاب خواهند شد؛ به دلیل تردیدی که در کلام من کرد. وقتی که عذاب بر بنیاسرائیل طولانی شد، آنها ناله نمودند و چهل روز به درگاه الهی گریه و زاری کردند تا اینکه خداوند به موسی و هارون علیهماالسلام وحی کرد که آنها را از دست فرعون نجات خواهد داد؛ سپس صدوهفتاد سال از آن عذاب از آنان برداشته شد. سپس امام صادق علیهالسلام فرمود: شما هم همینطور هستید. اگر همین کار را بکنید، خداوند برای شما فرج و گشایش میآورد، اما اگر چنین نکنید (به درگاه الهی گریه و زاری نکنید)، امر غیبت تا نهایت خود به طول خواهد انجامید).١٠ همچنان که در حدیث فوق مشهود است، اعمال صالح بندگان و تضرّع آنها به درگاه الهی، میتواند منشأ بداء و تعجیل در فرج شود؛ و از سوی دیگر، در روایات تأکید شده است که اعمال ناشایست انسانها نیز میتواند منشا بداء و تأخیر در فرج گردد.١١ حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف دراین باره میفرماید: «وَ لَوْ أَنَّ أَشْیاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَی اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَی حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا یحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا یتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَکرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ» (اگر خداوند به شیعیان ما توفیق دهد و آنها با اجتماع دلهایشان بر وفای به عهدی که بر دوششان است، بر طاعت خداوند مجتمع شوند، شرفیاب شدن آنان به دیدار ما به تأخیر نمیافتد و سعادت مشاهده ما با معرفت شایسته و راستین زودتر رخ میدهد. پس تنها چیزی که آنها را از دیدار ما محروم کرده، کارهایی است که از ناحیه آنان به ما میرسد و ما را ناراحت میکند و ما آن کارها را از آنها نمیپسندیم).١٢ آیت الله بهجت قدسسره با شناختی که از بزرگان و اساتید خود داشتند سخنانی که در ظاهر به نظر عوام شباهت به توقیت داشت را حمل بر تبشیر می نمودند. ایشان می فرمودند: «از هر کس درباره وقت ظهور سؤال شده، پاسخ داده که ظهور آن حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف نزدیک است. البته نزدیکی وسعت دارد؛ لذا قیامت و ساعت هم قریب شمرده شده۵ و نیز فرموده شده است: «کُل آتٍ قَریبٌ»۶ (هرچه آمدنی است نزدیک است) . لذا اگر بزرگان فرمودهاند: «فلان سال» محمول بر مجاز یا توریه می شود لمَصلحةٍ (برای مصلحتی)؛ زیرا شیعه طاقت طول مدت غیبت را ندارد!». آیت الله بهجت می فرمود: «سبب غیبت امام زمان خود ما هستیم و الّا او غیبت ندارد». معظّم له همیشه دو بال خوف و رجاء را متوازن و متقارن سیر می داد و بر قضیه حصول بداء در تحقّق ظهور، چه در جهت تعجیلی و چه تأجیلی، تأکید بسیار داشت. بداء تعجیلی را مایه امید می دانست و میفرمود: «علائمی اعم از حتمیه و غیرحتمیه برای ظهور آن حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف ذکر کردهاند، ولی اگر خبر دهند حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف فردا ظهور می کند، هیچ استبعاد ندارد. لازمه این مطلب آن است که در بعضی از علائم بَداء صورت می گیرد، و بعضی دیگر از علائم حتمی هم مقارن با ظهور آن حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف اتفاق میافتد.» و از بداء تأجیلی بر حذر میداشت و می فرمود: «آیا نباید در فکر این باشیم که از کسی که خداوند [او را] برای اصلاح جامعه قرار داده، بخواهیم که بیاید؟! خود او در مسجد سهله و جمکران، در خواب و بیداری، در گوش افرادی از دوستانش بدون اینکه او را ببینند، فرموده است: فرج من نزدیک است، دعا کنید! یا به نقلی فرموده: فرجم نزدیک شده، دعا کنید بَداء (تغییر) حاصل نشود!» در واقع تحقق ظهور منوط به اجتماع مجموعه ای از شرایط و وقایع است نه منوط به گذشت یک زمان مشخص. آن شرایط و زمینه ها در هر زمان که محقق شود، ظهور محقق می شود چه امروز و چه هزار سال دیگر. بر اساس این مبنا آیت الله بهجت قدسسره تعیین زمان برای ظهور را کار درستی نمی دانستند _ حتی اگر نهی از آن وارد نشده باشد_ زیرا اساساً آن را منوط به زمان خاصی نمی دیدند. از همین روست که آیت الله بهجت می فرمودند: «فرج به زمانیات، موقّت است، نه به نفس زمان!». ٣. تبیین روایات توقیت یکی از مباحث پیرامون مسأله توقیت، روایاتی است که از اهل بیت علیهمالسلام صادر شده است و دربردارنده نوعی تعیین وقت است. از طرفی می دانیم از اعتقادات واضح شیعه اثنا عشری لزوم تکذیب توقیت کننده است، و اینکه شتاب زدگی در امر فرج موجب هلاکت است. روایات نهی از توقیت آن چنان در فرهنگ شیعی رسوخ پیدا کرده است که تعابیر مذکور در آن ها مانند «كَذَبَ الوَقَّاتُونَ، وَ هَلَكَ المُسْتَعْجِلُونَ، وَ نَجَا المُسَلِّمُونَ» (تعیین کنندگان وقت دروغ می گویند، شتاب زدگان هلاک شوند و تسلیم شدگان نجات یابند)، «كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ، إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لَا نُوَقِّتُ» (تعیین کنندگان وقت دروغ می گویند، ما اهل بیت علیهمالسلام زمانی را تعیین نمی کنیم) و «أَبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُخَالِفَ وَقْتَ الْمُوَقِّتِينَ» (خداوند همواره با وقت هایی که تعیین کنندگان وقت تعیین می کنند مخالفت می کند) همچون ضرب المثل در میان مردم مشهور و معروف است. در کتاب کافی که از مهم ترین کتب حدیثی شیعه است یک باب با هفت روایت به این موضوع اختصاص دارد.١٣ این روایات تصریح دارد که نه تنها شیعیان نباید توقیت کنند، بلکه خود اهل بیت علیهمالسلام نیز چنین کاری نمی کنند. اما از سوی دیگر برخی روایات به گونه ای دربردارنده نوعی تعیین زمان ظهور است. مثلاً در روایات آمده است که «إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ قَدْ أُخِّرَ مَرَّتَيْنِ»١۴ (این امر (فرج) دو بار به تأخیر افتاده است). ظاهر این روایت این است که دو بار زمان ظهور تعیین شده است اما ظهور در آن واقع نشده است. مؤید این مطلب روایت دیگری است که در آن ابوحمزه ثمالی به امام باقر علیهالسلام عرض می کند که: «وَ قَدْ مَضَتِ السَّبْعُونَ وَ لَمْ نَرَ رَخَاءً!» (سال هفتاد هم گذشت و ما آسایشی ندیدیم!) حضرت علیهالسلام نیز در پاسخ می فرماید: «يَا ثَابِتُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى كَانَ وَقَّتَ هَذَا الْأَمْرَ فِي السَّبْعِينَ، فَلَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَخَّرَهُ إِلَى أَرْبَعِينَ وَ مِائَةِ سَنَةٍ، فَحَدَّثْنَاكُمْ فَأَذَعْتُمُ الْحَدِيثَ وَ كَشَفْتُمْ قِنَاعَ السِّتْرِ، فَأَخَّرَهُ اللَّهُ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ وَقْتاً عِنْدَنَا وَ يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ»١۵ (ای ثابت، خداوند زمان این امر (فرج) را سال هفتاد تعیین کرده بود، اما وقتی که امام حسین علیهالسلام به شهادت رسید، خشم خداوند بر اهل زمین شدت یافت و لذا آن را تا سال ١۴٠ به تأخیر انداخت. سپس ما این را به شما گفتیم و شما این حدیث را پخش و برملا کردید و پوشش پرده را کنار زدید و لذا خداوند آن را تأخیر انداخت و دیگر برای آن زمانی را نزد ما تعیین نکرد و خداوند هر چه بخواهد محو یا اثبات می کند و نزد اوست ام الکتاب). ظاهر این روایت این است که در ابتدا سال هفتاد به عنوان سال ظهور تعیین شده است به طوری که ابو حمزه هم از آن با خبر بوده، اما با گذر زمان، ظهور در این سال اتفاق نیفتاده است. همچنین امام باقر علیهالسلام در این حدیث بار دیگر سال صد و چهل را به عنوان زمان ظهور ذکر می کنند و می فرمایند این زمان نیز به تأخیر افتاد و سپس حضرت علیهالسلام به آیه بداء اشاره می کنند. باید توجه داشت که زمان صدور این روایت دست کم بیست و شش سال قبل از سال صد و چهل بوده است، زیرا امام باقر علیهالسلام در سال ١١۴ هجری قمری به شهادت رسیده اند. روایت دیگر در این زمینه روایت ابو لبید است که امام باقر علیهالسلام زمان ظهور را بر اساس حروف مقطعه قرآن تعیین می کنند. نکته قابل توجه این است که آیت الله بهجت قدسسره در مجلس درسشان به این روایت اشاره و پیرامون زمانی که بر اساس این روایت می توان بدست آورد جملاتی فرموده اند. بر همین اساس یکی از شایعاتی که در زمان حیات معظم له انتشار گسترده ای یافت این بود که ایشان فرموده اند که «سال ١۴١۴ هـ.ق» سال ظهور است. متأسفانه غرض ورزان که در صدد بازی با دین مردم و تضعیف عقیده شیعه و تخریب وجهه علمای ربانی بودند، این شایعه را آگاهانه و عامدانه تا می توانستند نشر دادند. بنابراین در اینجا چند مسأله باید بررسی شود: نخست اینکه چگونه می توان بین روایات تعیین کننده زمان ظهور و روایات مسلّم و صریح نفی توقیت جمع کرد؟ دوم اینکه شایعه مذکور آیا با واقعیت تطابق دارد و آیا اساساً این سخن صحیح است که آیت الله بهجت قدسسره برای ظهور، زمان و تاریخی را تعیین نموده است؟ باید به چند نکته توجه داشت: نخست: نفی توقیت در روایات متعددی ذکر شده است که از جمله مهم ترین آن ها حدیث امام رضا علیهالسلام برای دعبل است که فرموده اند: «وَ أَمَّا مَتَى فَإِخْبَارٌ عَنِ اَلْوَقْتِ وَ لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ علیهالسلام أَنَّ اَلنَّبِيَّ صلیاللهعلیهوآلهوسلم قِيلَ لَهُ: يَا رَسُولَ اَللَّهِ، مَتَى يَخْرُجُ اَلْقَائِمُ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ؟ فَقَالَ صلیاللهعلیهوآلهوسلم: مَثَلُهُ مَثَلُ اَلسَّاعَةِ لاٰ يُجَلِّيهٰا لِوَقْتِهٰا إِلاّٰ هُوَ ثَقُلَتْ فِي اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ لاٰ تَأْتِيكُمْ إِلاّٰ بَغْتَةً»١۶ (و اما «چه زمانی؟» سخن گفتن از وقت است. همانا پدرم از پدرانش از امیرالمؤمین علیهالسلام از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل می کنند که به ایشان گفته شد: ای رسول خدا، چه زمانی قائم از فرزندان شما قیام می کند؟ حضرت فرمودند: مثال او مثال قیامت است. وقتش که برسد، جز خودش چیزی آشکارش نمی کند. بر آسمان ها و زمین گران می آید و جز ناگهانی به سراغتان نمی آید). این روایت به صورت آشکار توقیت را نفی می کند و می گوید همان طور که برای روز قیامت نمی توان زمانی را تعیین کرد برای ظهور نیز نمی توان وقتی را مشخص ساخت. اینکه این روایت از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده است، و امام رضا علیهالسلام نیز این حدیث را از پدران معصومش از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل می کنند نشان دهنده عنایت اهل بیت علیهمالسلام به این روایت است. این حدیث از احادیث بسیار مهم در فهم سخنان اهل بیت علیهمالسلام است و نقشی کلیدی در جمع بین سخنان آن ها دارد. آیت الله بهجت قدسسره نیز در بحث افتراق بین اموری که حدوث آن ها منوط به زمان است و اموری که حدوث آن ها منوط به زمانیات (یعنی وقوع رخدادهای معیّن) است، به این حدیث اشاره می نمايند. دوم: ذکر نشانه های ظهور، ارتباطی با توقیت ندارد. مقصود از توقیت تعیین زمان است، مقصود از نشانه، حوادث و اتفاقاتی است که قبل از ظهور یا همزمان با آن به وقوع می پیوندند. مثل قیامت که نشانه های متعددی برای آن در قرآن آمده، بدون آنکه زمان آن بیان شده باشد. بنابراین روایات در بردارنده نشانه های ظهور، محل بحث نیست. سوم: علمای شیعه اعم از قدما و متأخرین، با وجود علم و اعتراف به اینکه در مذهب شیعه توقیت منفی و منهی است، روایات مشتمل بر توقیت را ذکر کرده اند، و آن ها را در کتب خود ثبت و تدوین کرده اند، و در فهم و شرح و حل آن سخن گفته اند. بنابراین وجه جمعی نزد آن ها وجود داشته است که مسوغ ذکر و نگارش این روایات بوده است. چهارم: در جمع بین روایات، علماء احتمالات مختلفی را مطرح کرده اند. چه بسا مرحوم کلینی قدسسره که دو بار روایات توقیت را ذکر کرده و باب مربوطه را به جای اینکه «حرمة التوقیت» نام گذاری کند، باب «کراهیة التوقیت» نام نهاده است، اشاره به وجه جمع این روایات با ادله نهی از توقیت داشته است. علامه مجلسی قدسسره نیز در باب بیست و یکم جلد ۵٢ بحار الأنوار دو بار درباره جمع این روایات سخن می گوید. وی ابتدا بحثی طولانی ذیل حدیث ابو لبید که پیش تر به آن اشاره شد، مطرح می کند١٧ و بار دیگر در پایان باب، وجوه جمع را ذکر می کند. آنچه وی در پایان بحث می گوید این است: «ثمّ إنّ هذه التوقيتات على تقدير صحّة أخبارها لا ينافي النهي عن التوقيت، إذ المراد بها النهي عن التوقيت على الحتم لا على وجه يحتمل البداء كما صرّح في الأخبار السالفة، أو عن التصريح به فلا ينافي الرمز و البيان على وجه يحتمل الوجوه الكثيرة أو يخصّص بغير المعصوم علیهالسلام، و ينافي الأخير بعض الأخبار و الأوّل أظهر. و غرضُنا من ذكر تلك الوجوه إبداء احتمال لا ينافي ما مرّ من هذا الزمان، فإن مرّ هذا الزمان و لم يظهر الفرج و العياذ بالله كان ذلك من سوء فهمنا و الله المستعان. مع أنّ احتمال البداء قائمٌ في كلٍّ من محتملاتها كما مرّت الإشارة إليه في خبر ابن يقطين و الثماليّ و غيرهما، فاحذَر من وساوس شياطين الإنس و الجان و على الله التكلان» (این توقیت ها به فرض صحت اخبارشان، منافاتی با نهی از توقیت ندارند، زیرا مراد از آن نهی از توقیت به صورت حتمی است نه به صورتی که همراه با احتمال بداء باشد همان طور که در اخبار پیشین به آن تصریح شد، و یا اینکه مقصود توقیت همراه با بیان صریح و آشکار است و لذا منافاتی با رمزگویی و سخن گفتن به گونه ای که قابل حمل بر وجوه متعدد باشد ندارد. همچنین ممکن است نهی از توقیت مختص غیر معصوم علیهالسلام باشد. این وجه اخیر با برخی روایات منافات دارد و وجه اول با ظاهر روایت سازگارتر است. غرض ما نیز از ذکر این وجوه (درباره زمان ظهور)، مطرح کردن احتمالی است که با گذشتن از آن زمان منافاتی نداشته باشد، چه اینکه اگر آن زمان گذشت و العیاذ بالله فرج آشکار نشد، معلوم می شود که این از برداشت اشتباه ما بوده است و خداوند یاری رسان است. علاوه بر اینکه احتمال بداء در هر یک از این محتملات وجود دارد همان طور که در خبر ابن یقطین و ثمالی و ... به آن اشاره شد. پس از وساوس شیاطین انس و جن بپرهیز، و تکیه گاه خداست».١٨ پنجم: وجه اخیری که مرحوم مجلسی قدسسره مطرح می کند یعنی اختصاص داشتن جواز توقیت به امام معصوم علیهالسلام _ به فرموده خود ایشان _ با برخی روایات منافات دارد. در توضیح و تأیید سخن مرحوم مجلسی قدسسره به دو نکته اساسی باید توجه داشت: تأمل در احادیث نشان می دهد که باب فهم چنین اموری برای غیر معصوم علیهالسلام کاملاً بسته نیست. در برخی روایات امام علیهالسلام مستقیماً زمان ظهور را تعیین نمی کنند، بلکه باب فهمی را باز و راهی را معرفی می کنند، که انسان می تواند با پیگیری آن به سرچشمه های کشف این حقیقت، یعنی قرآن کریم دسترسی پیدا کند که «تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ» (آشکارکننده هر چیز) است. مثلاً در حدیث ابولبید که پیشتر به آن اشاره شد، حضرت علیهالسلام مخاطب را به فهم حروف مقطعه قرآن ارجاع می دهند و می فرمایند: «يَا أَبَا لَبِيدٍ، إِنَّ فِي حُرُوفِ الْقُرْآنِ الْمُقَطَّعَةِ لَعِلْمًا جَمًّا» (ای ابولبید، همانا در حروف مقطعه قرآن علمی انبوه است). سپس حضرت علیهالسلام به این هم اکتفا نمی کنند و به نحوه فهم حروف مقطعه نیز اشاره ای می کنند و می فرمایند: «وَ تِبْيَانُهُ فِي كِتَابِ اللَّهِ فِي الْحُرُوفِ الْمُقَطَّعَةِ إِذَا عَدَدْتَهَا مِنْ غَيْرِ تَكْرَارٍ» (توضیح آن در کتاب خدا در حروف مقطعه است، وقتی آن ها را بدون تکرار بشماری). در پایان نیز حضرت می فرمایند: «فَافْهَمْ ذَلِكَ وَ عِهْ وَ اكْتُمْهُ» (این را بفهم و دریاب و کتمان کن). اینگونه حضرت علیهالسلام ابولبید را به فهمیدن و دریافتن آنچه برایش شرح داده است، ترغیب و تحریک می کند. بدیهی است اگر دانش این امور مختص به امام معصوم علیهالسلام می بود، حضرت علیهالسلام تنها به بیان نتیجه حاصل از این علم اکتفا می نمود و او را بر فهمیدن و دریافتن ترغیب نمی نمود. بنابراین برای غیرمعصوم علیهالسلام نیز باب فهم این مطلب باز است، گرچه شاید عده بسیار اندکی به این توفیق و کمال دست یابند. آیت الله بهجت می فرمود: «سبب غیبت امام زمان خود ما هستیم و الّا او غیبت ندارد». معظّم له همیشه دو بال خوف و رجاء را متوازن و متقارن سیر می داد و بر قضیه حصول بداء در تحقّق ظهور، چه در جهت تعجیلی و چه تأجیلی، تأکید بسیار داشت. بداء تعجیلی را مایه امید می دانست و میفرمود: «علائمی اعم از حتمیه و غیرحتمیه برای ظهور آن حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف ذکر کردهاند، ولی اگر خبر دهند حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف فردا ظهور می کند، هیچ استبعاد ندارد. لازمه این مطلب آن است که در بعضی از علائم بَداء صورت می گیرد، و بعضی دیگر از علائم حتمی هم مقارن با ظهور آن حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف اتفاق میافتد.» باید توجه داشت که طبق احادیث، حروف مقطعه چکیده قرآن است که کل قرآن از آن استخراج می شود. ابوفاخته که از اصحاب خاص امیرالمؤمنین علیهالسلام است ذیل آیه شریفه «مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ»١٩ (پاره ای از آن آیات محکم [صریح] است، آن ها اساس کتابند) نقل می کند که «أُمُّ الْكِتَابِ فَوَاتِحُ السُّوَرِ مِنْهَا يُسْتَخْرَجُ الْقُرْآنُ «ألم ذَلِكَ الْكِتَابُ» مِنْهَا اسْتُخْرِجَتِ الْبَقَرَةُ، وَ «ألم اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ» مِنْهَا اسْتُخْرِجَتْ آلُ عِمْرَانَ»٢٠ (ام الکتاب آغاز سوره ها (حروف مقطعه) است که قرآن از آن استخراج می شود. از «ألم ذَلِكَ الْكِتَابُ» سوره بقره استخراج می شود و از «ألم اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ» سوره آل عمران. بنابراین حروف مقطعه گنجینه های علم الهی است و از سنخ علم مخلوقات نیست. خدای متعال که به همه چیز آگاه است و علم قیام و قیامت نزد اوست، قرآن را نازل کرده و اسرار خود را در آن قرار داده است. و لذا کسی که به ام الکتاب آگاهی بیابد در واقع به کل کتاب که تبیاناً لکلّ شیء است آگاهی یافته است. و به همین دلیل است که امام علیهالسلام تمام علم غیب خود را بر گرفته از کتاب خدا معرفی می کند. چنان که در روایت حماد لحام امام صادق علیهالسلام می فرمایند: «نَحْنُ وَ اللَّهِ نَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ مَا فِي الْجَنَّةِ وَ مَا فِي النَّارِ وَ مَا بَيْنَ ذَلِكَ»٢١ (به خدا سوگند ما از آنچه در آسمان ها و در زمین است و آنچه در بهشت و در جهنم است و آنچه میان این هاست آگاهیم). حماد می گوید با شنیدن این سخن بهت زده به حضرت علیهالسلام نگاه می کردم که حضرت علیهالسلام سه بار فرمودند: «يَا حَمَّادُ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ» (ای حماد این دانش از کتاب خداست). در روایت عبد الاعلی بن اعین نیز آمده است که امام صادق علیهالسلام فرمودند: «قَدْ وَلَدَنِي رَسُولُ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآلهوسلم وَ أَنَا أَعْلَمُ كِتَابَ اللَّهِ وَ فِيهِ بَدْءُ الْخَلْقِ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ فِيهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ وَ خَبَرُ الْجَنَّةِ وَ خَبَرُ النَّارِ وَ خَبَرُ مَا كَانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ كَائِنٌ، أَعْلَمُ ذَلِكَ كَأَنَّمَا أَنْظُرُ إِلَى كَفِّي، إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْ ءٍ»٢٢ (رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم مرا به دنیا آورد درحالی که از کتاب خدا آگاهی داشتم که در آن آغاز آفرینش و آنچه تا روز قیامت روی می دهد و خبر آسمان و زمین و خبر بهشت و جهنم و خبر آنچه روی داده و روی خواهد داد موجود است. این ها را می دانم چنان که به کف دست خود نگاه می کنم. خداوند متعال می فرماید: در قرآن روشن کننده همه چیز وجود دارد). حال اگر با این دید به امثال روایت ابولبید نگاه کنیم و با در نظر گرفتن اینکه قرآن کریم چون شب و روز در جریان است٢٣ و در هر زمان تأویلاتی دارد که اهلش از آن با خبرند، مشخص می شود که اگر کسی حقیقت آنچه حضرت علیهالسلام فرموده است را به نیکی در یابد _ چنان که خود حضرت علیهالسلام نیز به چنین فهمی ترغیب می کند _ می تواند جزئیاتی از امور مربوط به دین و ایمان در سطح فردی و اجتماعی و آنچه مرتبط با زندگانی مؤمنین و فرج خصوصی یا عمومی آن هاست و بشارتی برای منتظران محسوب می شود را از قرآن کریم و حروف مقطعه آن در یابد. و چه بسا از سخن و سلوک حضرت آیت الله بهجت قدسسره چنین برداشت شود که ایشان از کسانی است که خداوند متعال چنین علمی را به او روزی داده است که ما از آن محرومیم. و لذا تمییز امور برای او آشکار بود، و اخبار حتمی را با بداء خلط نمی کرد، و فهم و ایمان به آن دو را با هم جمع نموده بود. مقصود از امر به کتمان در پایان روایت ابولبید، به قرائن متعدد کتمان از نااهلان است. دست کم سه دسته قرینه برای چنین تقییدی وجود دارد که هر یک به تنهایی برای اطمینان یافتن به صحت چنین تقییدی کافی است: قرینه نخست در درون خود روایت است، زیرا اگر امر حضرت علیهالسلام به کتمان، یک دستور مطلق بود لازمه اش لزوم کتمان حتی نسبت به افراد دارای ظرفیت و اهل فهم و رازدار می باشد. در این صورت خود راوی با نقل چنین روایتی از امام علیهالسلام از دستور امام تخلف کرده است! آن گاه چرا بزرگان علمای شیعه از گذشته تا کنون به روایت چنین شخصی اعتنا نموده اند و به او اعتراض نکرده اند که با سرپیچی از دستور حضرت علیهالسلام از عدالت و وثوق خارج شده است؟! این نشان می دهد روایت یک مخصص لبّی به همراه دارد که هر فرد آگاه به سخنان اهل بیت علیهمالسلام آن را می فهمد. قرینه دوم، یک قرینه بیرونی و کلی است و آن روایات متعددی است که بر جواز و بلکه وجوب تعلیم علم و حکمت به اهل آن و ممنوعیت کتمان آن از افراد دارای اهلیت دلالت دارد. در کتاب بحار الأنوار بابی در این خصوص تنظیم شده است که بیش از هشتاد روایت را در بر دارد. از جمله مشهورترین این روایات، حدیث منقول از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امامان معصوم علیهمالسلام از حضرت عیسی علیهالسلام است که در ده ها کتاب روایی مانند کافی، فقیه، امالی و ... با این عبارت آمده است: «يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ، لَا تُحَدِّثُوا بِالْحِكْمَةِ الْجُهَّالَ فَتَظْلِمُوهَا، وَ لَا تَمْنَعُوهَا أَهْلَهَا فَتَظْلِمُوهُمْ»٢۴ (ای بنی اسرائیل، به نادانان حکمت را نگویید که در این صورت به حکمت ظلم کرده اید و آن را از اهلش دریغ نکنید که در این صورت به اهلش ظلم کرده اید). بسیاری از روایات عبارات آشکاری در این راستا دارند مانند حدیث چهل و هشتم همین باب: «أَمَّا مَا حَدَّثْتَ بِهِ أَصْحَابَكَ فَلَا بَأْسَ، إِنَّمَا الْإِذَاعَةُ أَنْ تُحَدِّثَ بِهِ غَيْرَ أَصْحَابِكَ»٢۵ (حدیثی که به اصحابت می گویی، اشکالی ندارد [و افشای سر محسوب نمی شود] افشای سر این است که آن را به غیر یارانت بگویی). قرینه سوم نیز قرینه ای بیرونی و خاص است و آن اینکه در موارد مشابهی امام افراد دارای اهلیت را از امر به لزوم کتمان خارج کرده اند. از آشکارترین آن ها حدیث یونس بن ظبیان است که یونس در پایان می گوید: «يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، إِنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ سَعْدٍ دَخَلَ عَلَيْكَ بِالْأَمْسِ، فَسَأَلَكَ عَمَّا سَأَلْتُكَ، فَأَجَبْتَهُ بِخِلاَفِ هَذَا؟!» (ای فرزند رسول خدا، دیروز عبد الله بن سعد نزد شما آمد و همین سؤال مرا از شما پرسید ولی شما پاسخی مغایر حرف کنونی تان به او فرمودید). حضرت علیهالسلام در پاسخ او فرمودند: «يَا يُونُسُ، كُلُّ امْرِئٍ وَ مَا يَحْتَمِلُهُ، وَ لِكُلِّ وَقْتٍ حَدِيثُهُ، وَ إِنَّكَ لَأَهْلٌ لِمَا سَأَلْتَ، فَاكْتُمْهُ إِلاَّ عَنْ أَهْلِهِ، وَالسَّلاَمُ»٢۶ (ای یونس، هر کسی ظرفیتی دارد و هر سخن جایی دارد. تو اهلیت پاسخ آن سؤال را داری، پس آن را جز از اهلش کتمان کن و السلام). این روایت به نیکی نشان می دهد که امر به کتمان ناظر به نااهلان است. در روایات بسیار دیگری نیز در مواردی ویژه تعابیری مانند: «فَصُنْهُ إِلّا عَنْ أَهْلِه»٢٧ (آن را جز از اهلش صیانت کن) ، و «فَاكْتُمْهُ إِلّا عَنْ أَهْلِهِ»٢٨ (آن را جز از اهلش کتمان کن) آمده است که می توان از آن ها قانون کلی استنباط کرد. چه بسا به دلیل وجود چنین قرائنی و با توجه به قاعده عامه لزوم ابلاغ حکمت به افراد دارای اهلیت و لزوم کتمان آن از نااهلان که مأخوذ از روایات است، با اینکه در روایت ابولبید امر کتمان به صورت «وَ اكْتُمْهُ» و بدون قید معهود ذکر شده است، حضرت آیت الله بهجت قدسسره در هنگام نقل این حدیث ارتکازاً یا التفاتاً عبارت «وَ اكْتُمْهُ إِلاَّ عَنْ أَهْلِهِ» را ذکر کرده اند که در واقع جمع روایاتی است که پیشتر ذکر شد. بنابراین در جمع بین روایات نهی از توقیت و ادله مشتمل بر توقیت باید گفت، توقیت منهی، تعیین زمانی است که از حیث دلالت صریح باشد و از حیث مدلول به صورت اِخبار قطعی و حتمی و غیر قابل بداء مطرح شده باشد. ۴. آمادگی برای ظهور اگر کسی واقعاً منتظر ظهور امام و محبوب خود است، باید در زمان غیبت تمام تلاش خود را برای خرسند کردن او انجام دهد و خود را برای ظهور، آماده سازد. رعایت تقوا و اخلاق، از لوازم این آمادگی است. امام صادق علیهالسلام فرمودند: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ فَإِنْ مَاتَ وَ قَامَ الْقَائِمُ بَعْدَهُ كَانَ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ أَدْرَكَهُ فَجِدُّوا وَ انْتَظِرُوا هَنِيئاً لَكُمْ أَيَّتُهَا الْعِصَابَةُ الْمَرْحُومَةُ» (هر کس دوست دارد که از اصحاب حضرت قائم عجلاللهتعالیفرجهالشریف باشد، پس انتظار بکشد و ورع و تقوا و اخلاق نیکو را در حالی که منتظر است، رعایت کند. در این صورت، اگر وفات کرد و بعد از آن حضرت قائم عجلاللهتعالیفرجهالشریف قیام نمود، اجر و ثواب او همچون اجر کسی است که حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف را درک کرده باشد. پس بسیار تلاش کنید و منتظر باشید. گوارایتان باد [این ظهور] ای گروه رحمت شده!).٢٩ چنین فردی، اگر فرج را درک نمود که خوشا به حالش، و اگر درک نکرد، باز خوشا به حالش؛ چرا که به وظایف خود به نیکی عمل کرده است و در زمره اصحاب حضرت قائم عجلاللهتعالیفرجهالشریف شمرده میشود. از این رو، کسی که معرفت به امام داشته باشد، مقدّم یا مؤخّر شدن فرج هیچ ضرری به او نمیرساند؛ زیرا او همچون کسی است که همراه با حضرت قائم عجلاللهتعالیفرجهالشریف در خیمه ایشان نشسته است: «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ وَ مَنْ مَاتَ وَ هُوَ عَارِفٌ لِإِمَامِهِ لَمْ يَضُرَّهُ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ وَ مَنْ مَاتَ وَ هُوَ عَارِفٌ لِإِمَامِهِ كَانَ كَمَنْ هُوَ قَائِمٌ مَعَ الْقَائِمِ فِي فُسْطَاطِه» (هر که بمیرد، در حالی که امامی ندارد، مرگ او مرگ جاهلی است؛ و هر که بمیرد، در حالی که امام خود را میشناسد، دیگر برای او ضرری ندارد که این امر (فرج) پیش یا به تأخیر افتد. و هر کس با معرفت به امام خود بمیرد، مانند کسی است که همراه حضرت قائم عجلاللهتعالیفرجهالشریف در خیمه او ایستاده باشد).٣٠ بر اساس روایات، انتظار فرج، خود مرتبه ای از فرج و گشایش است. در روایتی ابوبصیر از امام صادق علیهالسلام می پرسد: «جُعِلْتُ فِدَاكَ مَتَى الْفَرَجُ؟ فَقَالَ: يَا أَبَابَصِيرٍ وَ أَنْتَ مِمَّنْ يُرِيدُ الدُّنْيَا؟! مَنْ عَرَفَ هَذَا الْأَمْرَ فَقَدْ فُرِّجَ عَنْهُ بِانْتِظَارِهِ» (فدای شما بشوم! فرج چه زمانی خواهد بود؟ حضرت فرمود: ای ابابصیر! مگر تو دنیا را میخواهی؟! کسی که این امر (امامت) را شناخته باشد، با همین انتظارش فرجش حاصل شده است).٣١ آیت الله بهجت قدسسره تأکید می کردند به جای آنکه به دنبال پیدا کردن زمان ظهور باشیم همواره باید خود را برای این امر، آماده و مهیا کنیم. این آمادگی با توبه و اصلاح نفس تحصیل می شود و زمینه ساز فرج شخصی خواهد بود. ایشان می فرمایند: «چرا به این اهمیت نمی دهیم که چگونه با آن حضرت ارتباط برقرار کنیم و از این مطلب غافل هستیم، ولی به ظهور و دیدار عمومی آن حضرت اهمیت می دهیم؟ و حال اینکه اگر برای فرج شخصی به اصلاح خود نپردازیم، بیم آن است که در ظهور آن حضرت از او فرار کنیم، چون راهی که می رویم، راه کسانی است که اَهَمّ و مهمّی قائل نیستند!» بنابراین مؤمن همیشه باید مترصد تحقق شرائط ظهور باشد، از نظر آیت الله بهجت قدسسره اصلاح نفس و منطبق نمودن خود با اراده امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف بهترین و مهم ترین راه برای زمینه سازی ظهور است.٣٢ چرا که اگر آن حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف تعداد اندکی یار حقیقی و خالص داشته باشد حتماً ظهور خواهد نمود.٣٣ ضرورت آمادگی برای ظهور، از روایاتی که در مبحث توقیت ذکر شد هم قابل استفاده است. امام صادق علیهالسلام فرمودند: «كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ، و هَلَكَ الْمُسْتَعْجِلُونَ، و نَجَا الْمُسَلِّمُون»٣۴. «نَجَا الْمُسَلِّمُون» یعنی تنها کسانی که تسلیم خواست الهی اند، اهل نجات اند. مؤمنانی که همواره با اعمال صالح منتظر و مترقب ظهوراند، و اعمال خود را با رضای قلبی امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف هماهنگ می کنند و به وظایف دینی خود پایبندند. اگر ظهور نزدیک باشد، خود را آماده خدمت و یاری حضرت بقیة الله عجلاللهتعالیفرجهالشریف می کنند، و اگر دور باشد به وظیفه خود عمل نموده اند. چنین افرادی حتی اگر ظهور عام را درک نکنند، فرج شخصی برای شان حاصل می شود. و در هر دو صورت اهل نجات اند. آيت اللّه بهجت قدسسره بر تسلیم بودن نسبت به زمان ظهور تأکید بسیار داشت و توصیه می کرد که انسان باید تصمیم بر بندگی و عبودیّت داشته باشد و به وظایف بندگی خود عمل کند؛ چه وقت ظهور نزدیک باشد و چه دور. معظّمله میفرمود: «با کمال دوستی ما نسبت به امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف، ظهور او نه به حرف بنده است و نه به حرف شما!» همچنین ایشان میفرمود انسان در هر فعل و ترکی باید رضای حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف را ملاک قرار دهد؛ چه وقت ظهور نزدیک باشد، چه دور: «از خدا بخواهیم برساند صاحب کار عجلاللهتعالیفرجهالشریف را، با او باشیم؛ حالا اگر رساند که رساند، اگر نرساند، از او دور نرویم، از رضای او دور نرویم.» ب: تقریب در بحث پیشین بیان شد که «توقیت» در روایات اهل بیت علیهمالسلام مورد نهی و تحذیر واقع شده است، اما توجه به این نکته لازم است که نباید «توقیت» با «تقریب» اشتباه گرفته شود. «تقریب» نه تنها مورد نهی نیست بلکه به آن توصیه شده و راه نجات شیعیان معرفی شده است. امام صادق علیهالسلام می فرمایند: «هَلَكَتِ الْمَحَاضِيرُ ... وَ نَجَا الْمُقَرِّبُونَ» (اسب های چموش(شتاب کنندگان) هلاک شدند ... و نزدیک شمارندگان نجات یافتند). در روایت دیگری داشتیم «هَلَکَ الُمسْتَعجِلُونَ وَ نَجَا المُسَلِّمُونَ». از مجموع این دو روایت به دست می آید، تسلیم باید همراه با تقریب باشد تا به نجات بیانجامد. یعنی شیعیان ضمن تسلیم در برابر خواست الهی و پایبندی به دستورات، همواره باید ظهور را نزدیک بدانند، تا از اهل نجات شوند. بنابراین تقریب در انتظار فرج اهمیت فراوانی دارد و از همین رو در این قسمت به ذکر نکاتی درباره آن پرداخته می شود. آیت الله بهجت قدسسره تأکید می کردند به جای آنکه به دنبال پیدا کردن زمان ظهور باشیم همواره باید خود را برای این امر، آماده و مهیا کنیم. این آمادگی با توبه و اصلاح نفس تحصیل می شود و زمینه ساز فرج شخصی خواهد بود. ایشان می فرمایند: «چرا به این اهمیت نمی دهیم که چگونه با آن حضرت ارتباط برقرار کنیم و از این مطلب غافل هستیم، ولی به ظهور و دیدار عمومی آن حضرت اهمیت می دهیم؟ و حال اینکه اگر برای فرج شخصی به اصلاح خود نپردازیم، بیم آن است که در ظهور آن حضرت از او فرار کنیم، چون راهی که می رویم، راه کسانی است که اَهَمّ و مهمّی قائل نیستند!» ١. تفاوت تقریب با توقیت توقیت در زمینه ظهور به معنای «تعیین قطعی زمان ظهور» است، اما تقریب یعنی «نزدیک دانستن زمان ظهور». بنابراین «صرف بشارت دادن به نزدیکی ظهور حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف»، چه از حیث لغوی و چه از حیث حدیثی و فقهی توقیت محسوب نمی شود. در احادیث اهل بیت علیهمالسلام ده ها بلکه صدها روایت در باب علائم و نشانه های ظهور وجود دارد بدون آن که وقت معینی برای ظهور بیان کند. «قیامت» در قرآن کریم نیز همین گونه است. یعنی در عین حال که نزدیک است و درباره آن گفته شده «وَنَرَاهُ قَرِيبًا» (آن را نزدیک می بینیم) زمان تحقّق آن پوشیده است و درباره آن آمده «أَكَادُ أُخْفِيهَا» (نزدیک است که آن را مخفی کنم). اساساً «تقریب» ماهیتی متفاوت با «توقیت» دارد و از سنخ امید است، اما نه یک امید واهی بلکه امید به تحقق وعده حتمی الهی. در مقابل تبعید یعنی دور از انتظار دانستن که نتیجه آن یأس و ناامیدی است. ٢. امیدواری در عین دوراندیشی اهل بیت علیهمالسلام هیچ گاه زمان ظهور و قیام حضرت قائم عجلاللهتعالیفرجهالشریف را یک زمان بسیار دور ترسیم نمی نمودند و مؤمنین را همواره امیدوار و مترصد قیام حضرت قائم عجلاللهتعالیفرجهالشریف قرار می دادند و زمان آن را نزدیک می شمردند. از این رو علما و بزرگان نیز همیشه نزدیکی ظهور را بشارت می دادند و آن را وظیفه تربیتی خود می دانستند. البته گفتنی است با اینکه علمای ربانی بر آموزه تقریب تأکید داشتند و آن را در سیره خود اظهار می کردند، اما دیدگاه شان نسبت به تقریب نوعاً بر دو گونه بوده است. برخی از آنان با اعتقاد قلبی به نزدیکی ظهور و فرج، آن را بشارت می دادند و به این قضیه ایمان و باور راسخ داشتند.٣۵ برخی دیگر بر این باور بودند که غیبت حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف طولانی خواهد بود اما در عین حال به دلیل توصیه های صریح اهل بیت علیهمالسلام، به نزدیکی فرج و تحقق برخی از علائم ظهور بشارت می دادند.٣۶ این بشارت ها اغراء به جهل نبود و حکمت ها و اغراضی داشت. یکی از آن ها زنده نگه داشتن امید در دل های شیعیان بود، از باب «الشّیعَةُ تُرَبَّى بِالأمَانِي»٣٧،آن ها می دانستند در این زمینه امکان بداء وجود دارد و خداوند متعال می تواند بر خلاف تمام اسباب و مسببات عادی امر فرج را به یک باره محقق کند، چنانکه در اثر ۴٠ روز تضرع و انابه به درگاه الهی ١٧٠ سال از وعده عذاب ۴٠٠ ساله بنی اسرائیل بخشوده شد. اما آیت الله بهجت قدسسره به روش سومی اعتقاد داشتند، که امر بین الامرین بود. ایشان تأکید داشتند که مؤمن هم باید احتمال نزدیکی ظهور را در نظر بگیرد و هم احتمال دور بودن آن را. معظم له می فرمودند: «اگر خبر دهند حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف فردا ظهور می کند، هیچ استبعاد ندارد. لازمه این مطلب آن است که در بعضی از علائم بَداء صورت می گیرد، و بعضی دیگر از علائم حتمی هم مقارن با ظهور آن حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف اتفاق می افتد.» بر این اساس انسان همواره و در هر لحظه باید امیدوار و آماده ظهور حضرت باشد. چراکه با توجه به روایات، ممکن است تمام امر فرج و مقدمات آن حتی در یک روز محقق شود. در روایتی حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم قسم یاد می کنند که حتی اگر یک روز از دنیا باقی مانده باشد، خدای متعال در همان یک روز تمام امور مقدّر برای حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف را عملی خواهد نمود: «وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ فِيهِ وَلَدِيَ الْمَهْدِيُّ فَيَنْزِلَ رُوحُ اللَّهِ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ فَيُصَلِّيَ خَلْفَهُ وَ تُشْرِقَ الْأَرْضُ بِنُورِهِ وَ يَبْلُغَ سُلْطَانُهُ الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِبَ» (قسم به خدایی که مرا به پیامبری مبعوث کرد، اگر تنها یک روز از دنیا باقی مانده باشد، خداوند آن روز را آنقدر طولانی خواهد کرد که فرزندم مهدی علیهالسلام در آن روز قیام کند و روح خدا، عیسی بن مریم علیهماالسلام فرود آید و پشت سر او نماز بخواند، و زمین به نور او روشن شود و حکومت او شرق و غرب را در بر گیرد.)٣٨ و در روایت دیگری از ایشان صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده است: «الْمَهْدِيُّ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ يُصْلِحُ اللَّهُ لَهُ أَمْرَهُ فِي لَيْلَةٍ» (مهدی علیهالسلام از ما اهلبیت است؛ خداوند کار او را در یک شب اصلاح میکند.)٣٩ در روایتی دیگر، امام صادق علیهالسلام به صراحت امر نموده است که هر صبح و شب توقع ظهور حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف را داشته باش: «تَوَقَّعْ أَمْرَ صَاحِبِكَ لَيْلَكَ وَ نَهَارَكَ فَإِنَّ اللَّهَ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ لَايَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْن» (شب و روز منتظر [ظهور] صاحب خویش عجلاللهتعالیفرجهالشریف باش که همانا خداوند هر روز در کاری است و هیچ کاری او را از کار دیگر منصرف نمیکند.)۴٠ همچنین حضرت علیهالسلام میفرماید: «إِذَا أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَيْتَ يَوْماً لاتَرَى فِيهِ إِمَاماً مِنْ آلِ محمّد فَأَحْبِبْ مَنْ كُنْتَ تُحِبُّ وَ أَبْغِضْ مَنْ كُنْتَ تُبْغِضُ وَ وَالِ مَنْ كُنْتَ تُوَالِي وَ انْتَظِرِ الْفَرَجَ صَبَاحاً وَ مَسَاء» (اگر روزی صبح کردی یا شبی بر تو گذشت و امامی از آلمحمّد را ندیدی، پس به هر کس پیش از این محبت داشتهای، همچنان محبت داشته باش و هر کس را پیش از این مبغوض داشتهای، مبغوض بدار و با هر کس دوست بودهای، دوست باش و صبح و شام منتظر فرج باش).۴١ آيت اللّه بهجت قدسسره در عین حال که نزدیک بودن فرج را تا این حد محتمل می دانست، تأكيد میکرد که انسان باید احتمال دور بودن ظهور را هم بدهد. از این رو میفرمود: «خصوصاً با آن چیزی که به ما فرموده اند که «حَتَّى يَرْجِعَ أَكْثَرُ الْقَائِلِينَ بِإمَامتِه» (تا اینکه اکثر قائلین به امامت او، [از عقیده خود] باز میگردند).۴٢ خدا می داند [که ظهور] فرداست یا چقدر آن طرف تر است!» ایشان میفرمود: «مشایخ نجف دو دسته بودند؛ بعضیها مبعِّد بودند، و بعضیها مقرِّب بودند.» سپس نظر خود را این گونه بیان می کرد: «بنده گمان میکنم خیلی نزدیک است. به چه دلیل؟ [سپس اشاره میکرد به در و دیوار و میفرمود:] به دلیل اینکه در و دیوار میگوید حالا دیگر باید بیاید؛ «مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً» (مملو از ظلم و ستم) شده است. اما خود ملئت یک درجهای دارد، آن درجه امتلاء را ما نمیدانیم!» و نیز می فرمود: «در زمان ما مثلاً همین فردا را ما یقیناً احتمال می دهیم [که ظهور محقّق شود]؛ همین فردا خروج سفیانی هم بشود، بعد از چند ساعتی معلوم بشود امام عجلاللهتعالیفرجهالشریف هم ظهور کرده و اینها باید با هم بجنگند. همین فردا را احتمال میدهیم؛ اما پس فردا را هم احتمال می دهیم، ماه دیگر را هم احتمال می دهیم، سال دیگر را هم احتمال می دهیم، سال بعد از آن را هم احتمال می دهیم و…». تاکید توأمان بر نزدیک بودن ظهور و ندانستن زمان دقیق ظهور، بیانگر نقطه تعادل در دیدگاه معظم له است. این همان مرز خوف و رجا است که در دو حدیث «هَلَكَتِ الْمَحَاضِير و نَجَا الْمُقَرِّبُون»۴٣ (شتابزدگان هلاک شدند و نزدیک شمارندگان نجات یافتند) و «كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ، و هَلَكَ الْمُسْتَعْجِلُونَ، و نَجَا الْمُسَلِّمُون» (تعیین کنندگان وقت دروغ گفتند و شتابزدگان هلاک شدند و اهل تسلیم نجات یافتند) به خوبی بیان شده است. این دو روایت، ضمن بیان تمایز میان اهل توقیت، اهل شتاب، و اهل تقریب و تسلیم نشان می دهد شتابزدگی در امر فرج به انحراف می انجامد و بذر ناامیدی و شک را در دل مؤمن می کارد. این شتابزدگی رابطه وثیقی با توقیت هم دارد، گاهی موجب باور سخنان کذب اهل توقیت می شود و گاهی هم ممکن است انسان را به وادی توقیت بکشاند. در مقابل، تقریب و تسلیم امری سازنده است و به اصلاح نفس و افزایش ایمان می انجامد. مؤمن باید از یک سو تمام تلاش خود را برای اصلاح نفس به کارگیرد، و از سوی دیگر ظهور را نزدیک بشمارد تا هر زمان محقق شد به امام خود بپیوندد، و این دو مایه رشد ایمان است. انسان باید آن قدر منتظر فرج باشد و آن را قریب الوقوع بداند که هر روز و هر صبح و شب در توقع ظهور، به سر برد. این، دقیقاً همان لحن و لهجه قرآن است که بهصراحت میفرماید: «إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَ نَریهُ قَرِيباً»۴۴ (آنها آن را دور میبینند و ما آن را نزدیک میبینیم). از این رو، کسانی که از فرهنگ و لهجه قرآن تبعیّت کنند، طبیعی است که همیشه مقرِّب باشند، امید به فرج داشته باشند و از رحمت خدا مأیوس نباشند. چنانچه از مجموع مطالب پیشین به دست می آید و در سیره عملی آیت الله بهجت قدسسره هم مشاهده می کنیم، روش ایشان در امر فرج بر نزدیک شمردن بدون تعیین وقت بود و هیچ گاه سخنی را بیان نمی کردند که موجب غلبه خوف بر رجاء یا ترجیح رجاء بر خوف در مخاطبین گردد. ٣. معانی نزدیک بودن فرج و بشارت دهی بزرگان علما و بزرگان در طول تاریخ غیبت، همیشه از نزدیک بودن فرج یاد کرده اند. آیت الله بهجت می فرمودند: «از هرکس دربارۀ وقت ظهور سؤال شده، پاسخ داده که ظهور آن حضرت نزدیک است». این نزدیکی به چه معنا است؟ اگر زمان ظهور مخفی است خبر دادن از نزدیکی ظهور چه توجیهی دارد؟ فلسفه این بشارت ها چیست؟ براساس آموزه تقریب، نزدیک دانستن زمان ظهور، یکی از وظایفی است که بر عهده شیعیان قرارداده شده است. بر همین اساس علما همیشه ظهور را نزدیک می دانستند، و دیگران را هم به آن بشارت می دادند. فلسفه این بشارت، امیدبخشی، صبر در دین و حفظ حیات جامعه اسلامی است. علی بن یقطین در روایتی از امام کاظم علیهالسلام نقل می کند: «الشِّيعَةُ تُرَبَّى بِالْأَمَانِيِّ مُنْذُ مِائَتَيْ سَنَة؛ دویست سال است که شیعه با آرزوها تربیت می شود.» همین انتظار فرج و قریب الوقوع دانستن آن است که بقای شیعیان را تضمین نموده است، در غیر این صورت مردم از دین بر می گشتند. نزدیک بودن ظهور، در بیانات بزرگان و مرتبطین با امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف معانی متفاوتی دارد. ١. گاهی وقتی گفته می شود ظهور نزدیک است، مفهوم نسبی «نزدیکی» مد نظر گوینده است. زمان باقی مانده تا ظهور اگر با مجموع زمان خلقت در نظر گرفته شود، زمان نزدیکی است. چنانکه قیامت در قرآن نزدیک شمرده شده است. یا آنکه پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم می فرمودند: «بُعِثْتُ أنَا وَ السّاعَةِ كَهاتَیْنِ»۴۵ (مبعوث شدم؛ درحالی که من و قیامت مانند این دو [انگشت] به هم نزدیک هستیم). آیت الله بهجت میفرمود: «از هر کس درباره وقت ظهور سؤال شده، پاسخ داده که ظهور آن حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف نزدیک است. البته نزدیکی وسعت دارد؛ لذا قیامت و ساعت هم قریب۴۶ شمرده شده و نیز فرموده است: "کُلّ آتٍ قَریبٌ"۴٧ (هر آینده[ای]، نزدیک است).» همچنین میفرمود: «خصوصاً با آن چیزی که به ما فرموده اند که "حَتّی یَرجَعَ أکثَرُ القائِلیِنَ بِاٍمامَتِه"۴٨ (ظهور زمانی است که بیشتر قائلین به امامت او [از اعتقاد خود] باز می گردند). خدا می داند [که ظهور] فرداست یا چقدر آن طرف تر است! فردی که در جفر و این ها اطلاعاتی داشت، از کسی که می دانست در جفر و این ها خیلی اطلاعات دارد، نقل می کرده است که او وقتی را می گوید که اگر ما به شما بگوییم، همه شما پا می شوید و داد و بی داد [راه می اندازید] که وای! اینقدر؟! این قدر طول می کشد؟! طاقت ندارید که بشنوید و لذا برای اینکه ما طاقت نداریم، می فرماید: قریب است؛ خب، [دروغ هم نمی گویند] روز قیامت هم قریب است. [رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود:] «بُعِثْتُ أنَا وَ السّاعَةِ كَهاتَیْنِ».۴٩ می گویند: [ظهور] قریب است، دعا کنید.» ٢. ظهور مراتب دارد. بالاترین مرتبه آن، همان ظهور عمومی است که وعده حتمی الهی است و وقوع آن در آینده حتمی است. مرتبه پایین تر آن، تشرف به محضر امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف است۵٠، اگرچه هنگام مرگ و در حال احتضار باشد۵١. گاهی منظور از نزدیک بودن ظهور، بشارت افراد به فرج شخصی است. معظم له می فرمودند: «... یا اینکه در جواب توریه بکنند. «الشّیعَةُ تُرَبَّى بِالأمَانِي».۵٢ توریه بکنند؛ [مثلاً بگویند:] فلان وقت می بینی. مقصودش این است که فلان وقت اجل تو می رسد و همان نزدیک اجلت، جمال مبارکش را مشاهده می کنی. بالأخره خدا می داند چه وقت [محقّق] می شود.» ٣. همان طور که گذشت، در ظهور، امکان بداء وجود دارد و ممکن است ظهور در اثر اعمال بندگان به تاخیر افتد. بنابراین وقتی از نزدیک بودن ظهور سخن به میان می آید، مقصود این است که نزدیک است اگر به تاخیر نیافتد. آیت الله بهجت می فرمودند: «خود او(امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف) در مسجد سهله و جمکران، در خواب و بیداری در گوش افرادی از دوستانش بدون اینکه او را ببینند، فرموده است: فرج من نزدیک است، دعا کنید! یا به نقلی فرموده، فرجم نزدیک شده، دعا کنید بداء(تأخیر) حاصل نشود.» ١. البته هیچ جای تعجب نیست کسی که برای دیدار حضرت بقیة الله الأعظم عجلاللهتعالیفرجهالشریف مهم ترین حجاب ها _ که همان معاصی و ذنوب است _ را در نوردیده، این گونه عاشقانه توسط دوستان به حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف سلام برساند، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم که خود فرزندش امام باقر علیهالسلام و نور مبارک وجود ایشان را در عوالم گوناگون غیب و ظاهر، بدون هیچ حجابی همچون خورشید تابان دیده است و مستغنی از هرگونه واسطه ایست، باز از کسی مثل جابر بن عبدالله انصاری می خواهد که سلامش را به فرزندش برساند، و یا امام هادی علیهالسلام هنگامی که بیمار شده بودند _ با اینکه در زمان متوکل زیارت امام حسین علیهالسلام بسیار خطرناک بود _ به ابوهاشم جعفری سفارش نمودند که زیر گنبد امام حسین علیهالسلام برای ایشان دعا کند، حال آنکه برای ابوهاشم عجیب بود که حضرت علیهالسلام با اینکه خود امام است و حجاب و مانعی ندارد، این گونه از او دعا زیر گنبد مطهر امام حسین علیهالسلام را درخواست می کند. از این موارد و امثال آن فهمیده می شود که این سلام رساندن به اولیاء الله توسط دیگران، علاوه بر آثار تربیتی و برکات ویژه ای که برای واسطه دارد، و فرهنگ سازی که برای مخاطبین ایجاد می کند، خود فی نفسه دارای موضوعیت است، و آثاری در عالم تکوین دارد، که آن آثار بر اهلش پوشیده نیست! ٢. بحار الأنوار، ج۵٢، ص١١٩. ٣. از جمله خروج سفیانی. ۴. کافی، ج١، ص٣۶٨. ۵. احزاب، ۶٣. ۶. عیون الحکم، ص٣٧۶؛ بحار الأنوار، ج۱۰۰، ص۲۷. ٧. اعراف، ١٨٧. ٨. همان. ٩. توحید صدوق قدسسره، ص٣٣٢. ١٠. تفسیر عیاشی، ج٢، ص١۵۴. ١١. در روایت است که امام باقر علیهالسلام به ابوحمزه ثمالی فرمود: «يَا ثَابِتُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ كَانَ وَقَّتَ هَذَا الْأَمْرَ فِي السَّبْعِينَ فَلَمَّا أَنْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ تَعَالَى عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَخَّرَهُ إِلَى أَرْبَعِينَ وَ مِائَةٍ فَحَدَّثْنَاكُمْ فَأَذَعْتُمُ الْحَدِيثَ فَكَشَفْتُمْ قِنَاعَ السَّتْرِ وَ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ وَقْتاً عِنْدَنَا وَ يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ قَالَ أَبُوحَمْزَةَ فَحَدَّثْتُ بِذَلِكَ أَبَاعَبْدِاللَّهِ علیهالسلام فَقَالَ قَدْ كَانَ كَذَلِكَ؛ ای ثابت! همانا خدای تبارک و تعالی زمان این امر (فرج) را در سال هفتاد قرار داده بود، اما هنگامی که امام حسین، که صلوات خدا بر او باد، کشته شد، خشم خدای متعال بر اهل زمین شدت گرفت و از این رو، امر فرج را تا سال صدوچهل به تأخیر انداخت. سپس ما برای شما حدیث گفتیم و شما حدیث را افشا کردید و پرده را کنار زدید و خداوند بعد از آن دیگر وقتی نزد ما قرار نداد و خداوند هر چه را بخواهد، محو یا اثبات میکند و امالکتاب نزد اوست. ابوحمزه میگوید این حدیث را برای امام صادق علیهالسلام بازگو کردم. ایشان فرمود: همینطور بوده است»؛ کافی، ج١، ص ٣۶٨؛ بحار الأنوار، ج۵٢، ص١٠۵. همچنین از جمله اموری که ممکن است موجب تأخیر فرج شود، فاش کردن سرّ اهل بیت علیهمالسلام است. در روایتی از اسحاق بن عمار صیرفی نقل شده است: «سمعت أباعبداللّه علیهالسلام یقول: قَدْ كَانَ لِهَذَا الْأَمْرِ وَقْتٌ وَ كَانَ فِي سَنَةِ أَرْبَعِينَ وَ مِائَةٍ فَحَدَّثْتُمْ بِهِ وَ أَذَعْتُمُوهُ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَل؛ برای این امر (فرج) زمانی بود و آن سال صدوچهل بود، اما شما از آن سخن گفتید و افشایش کردید، پس خداوند متعال آن را به تأخیر انداخت»؛ غیبة نعمانی، ص٢٩٢؛ در روایت دیگری نیز چنین آمده است: «عَنْ أَبِيبَصِيرٍ عَنْ أَبِيعبْدِاللَّهِ علیهالسلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا لِهَذَا الْأَمْرِ أَمَدٌ يُنْتَهَى إِلَيْهِ وَ يُرِيحُ أَبْدَانَنَا قَالَ بَلَى وَ لَكِنَّكُمْ أَذَعْتُمْ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ؛ ابیبصیر میگوید به امام صادق علیهالسلام عرض کردم: آیا برای این امر (فرج) سرآمدی هست که به پایان برسد و ما راحت شویم؟ حضرت فرمود: بله هست، ولی شما افشا کردید، پس خداوند آن را به تأخیر انداخت»؛ غیبة نعمانی، ص٢٨٨. ١٢. احتجاج، ج٢، ص۴٩٩؛ الخرائج و الجرائح، ج٢، ص٩٠٣. ١٣. کافی، ج١، ص٣۶٨. ١۴. الغیبة (نعمانی)، ص٢٩٣. ١۵. الغيبة (طوسی)، ص۴٢٨؛ بحار الأنوار، ج۵٢، ص١٠۵. ١۶. كمال الدين، ج٢، ص٣٧٣. ١٧. بحار الأنوار، ج۵٢، ص١٠٧. ١٨. بحار الأنوار، ج۵٢، ص١٢١. ١٩. آل عمران،٧. ٢٠. تفسير طبری، ج۶، ص ١٨۴. ٢١. بصائر الدرجات، ج١، ص١٢٨. ٢٢. كافی، ج١، ص۶١. ٢٣. ر.ک: بحار الأنوار، ج٣۵، ص۴٠٣ حدیث ۲۱. ٢۴. كافی، ج١، ص۴٢. ٢۵. محاسن، ج١، ص٢۵٨. ٢۶. بحار الأنوار، ج٣۶، ص۴٠۵. ٢٧. كافی، ج١، ص۵٢٨. ٢٨. بحار الأنوار، ج٣۶، ص٢۵٠. ٢٩. غیبة نعمانی، ص٢٠٠. ٣٠. همان، ص٣٣٠. ٣١. همان. ٣٢. مرحوم علامه شیخ علی اکبر نهاوندی قدسسره از عالم ربانی مرحوم حجت الاسلام آقا سید علی اکبر موسوی خویی قدسسره (پدر مکرم آیت الله خویی) نقل می کند: «وقتی از نجف اشرف جهت انجام مطلبی که در نظر بود به حلّه سیفیّه رفتم. در اثنای عبور از بازار آن بلد، نظرم به قبّه مسجد مانندی افتاد که بر سر در آن زیارت مختصری از حضرت صاحب الزمان و خلیفه الرحمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف نوشته بود و آن نوشته این بود: «هذا مقام صاحب الزمان». مردمان آن سامان از دور و نزدیک در آن مکان جنّت نشان، به زیارت می رفته، به ساحت قدس باری دعا، تضرّع، زاری و توسّل می جستند. از اهالی حلّه وجه تسمیه آن مقام به مقام صاحب الزمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف را سؤال نمودم، متّفق الکلمه گفتند: این مکان، خانه یکی از اهل علم این جاست که آقا شیخ علی نام داشت و مردی بسیار زاهد، عابد، متّقی و همیشه منتظر ظهور حضرت مهدی علیهالسلام بود و همیشه مشغول خطاب و عتاب با آن جناب است که این غیبت شما در این ازمنه و اعصار موقعیّتی ندارد، چرا که مخلصین جنابت در اقطار و امصار به اندازه برگ درختان و قطرات باران است. در همین بلده بیش از هزار نفرند. پس چرا ظهور نمی کنی تا دنیا را پر از قسط و عدل نمایی؟ تا آن که وقتی اتّفاق افتاد که به بیابانی رفته، همین عتاب و خطاب ها را به آن بزرگوار می نمود. ناگاه دید عربی بدوی نزد او حاضر شده، به ایشان فرمود: جناب شیخ! به چه کسی این همه عتاب و خطاب می نمایی؟ عرض کرد: خطابم به حجّت وقت و امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف است که مخلصین صمیمی ای در این عصر دارد که فقط بیش از هزار نفر آن ها در حلّه است و با ظلم و جوری که عالم را فراگرفته، چرا ظهور نمی کند؟ آن مرد عرب فرمود: یا شیخ! من صاحب الزمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف هستم، با من این همه خطاب و عتاب مکن! مطلب چنین نیست که تو فهمیدی. اگر سیصد و سیزده نفر اصحاب من موجود بودند، هر آینه ظاهر می شدم. و در بلد حلّه که می گویی متجاوز از هزار نفر مخلص واقعی دارم، جز تو و فلان شخص قصّاب، کسی که اخلاص بر کیش من داشته باشد نیست. اگر می خواهی واقع امر بر تو مکشوف شود، شب جمعه، مخلصین مرا که می شناسی دعوت کن و در صحن حیاط خود، برای شان مجلسی آماده نما و فلان قصّاب را هم دعوت کن. دو بزغاله بر بام خانه ات بگذار و در پشت بام خود منتظر ورود من باش، تا من حاضر شده، واقع امر را به تو بفهمانم و تو را ملتفت کنم که اشتباه نموده ای. چون این مکالمات را با آقا شیخ علی به پایان رساند از نظرش غایب شد. شیخ مذکور با کمال فرح و سرور به حلّه برگشته، ماجرا را به آن مرد قصّاب گفت و به تصویب یکدیگر از میان بیش از هزار نفر _ که همه آن ها را از اخیار و ابرار و منتظران حقیقی غایب از انظار می دانستند _ چهل نفر را انتخاب نمودند. و شیخ علی از آن ها دعوت نمود که شب جمعه به منزل او بیایند تا به شرف لقای امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف مشرّف شوند. چون شب موعود رسید، مرد قصاب با آن چهل نفر در صحن حیاط خانه شیخ علی اجتماع نمودند و همه با طهارت و مواجه قبله، مشغول ذکر و صلوات و دعا و منتظر من الیه الالتجاء بودند. !" او طبق دستور آن سرور، از قبل دو بزغاله بالای پشت بام برده بود. چون برهه ای از شب گذشت، دیدند نور عظیم درخشانی در جوّ هوا ظاهر شد که تمام آفاق را پر کرده و از آفتاب و ماه بسیار درخشنده تر است. آن نور به سمت خانه شیخ متوجّه گردیده، آمد تا بر بالای پشت بام خانه شیخ قرار گرفت. قدری نگذشت که صدایی از پشت بام بلند شد و آن مرد قصّاب را برای رفتن به پشت بام خواند. قصّاب حسب الامر به پشت بام رفت. بعد از لحظاتی آن سرور به او امر فرمود یکی از دو بزغاله را نزدیک ناودان بام برده، سر ببرد، طوری که خون آن تماماً از ناودان، میان صحن خانه ریخته شود. قصّاب به فرموده آن بزرگوار عمل نمود. چون آن چهل نفر خون ها را دیدند گمان قوی پیدا کردند که آن بزرگوار سر قصّاب را از بدن جدا نموده و این خون او است که از ناودان جاری شده. سپس صدایی از پشت بام بلند شده، شیخ علی صاحب خانه را امر فرمود به سطح بام بالا رود. شیخ علی بالای پشت بام رفت؛ دید مرد قصّاب صحیح و سالم بالای پشت بام است. یکی از دو بزغاله را سر بریده و خونی که از ناودان به صحن خانه ریخته، خون بزغاله است. آن بزرگوار به مرد قصّاب امر فرمود بزغاله دیگر را به همان کیفیّت ذبح کند. قصّاب هم حسب الامر بزغاله دیگر را نزدیک ناودان برده، ذبح کرد. چون خون آن میان صحن خانه ریخت، چهل نفری که در صحن خانه بودند، مطمئن شدند که آن سرور شیخ علی مزبور را نیز به قتل رسانده و به زودی نوبت به هریک از آن ها خواهد رسید. لذا همه از حیاط خانه بیرون آمده، رو به فرار نهادند. سپس آن بزرگوار به شیخ علی فرمود: حالا به حیاط خانه برو و به این جماعت بگو به بام آمده، مرا دیدار نمایند. وقتی شیخ به حیاط خانه آمد، احدی از آن چهل نفر را ندید. به بام برگشته، فرار آن جماعت را به عرض آن سرور رساند. آن بزرگوار فرمود: یا شیخ! دیگر این قدر با من عتاب و خطاب مکن، این بلد حلّه بود که می گفتی متجاوز از هزار نفر از مخلصین ما آن جاست؛ چه شد که از میان آن منتخبین، کسی جز تو و این مرد قصّاب نماند؟ جای های دیگر را هم به همین نحو قیاس کن! این را فرمود و از نظر شیخ و مرد قصّاب ناپدید شد. آن گاه، شیخ آن بقعه را مرمّت نموده، به مقام صاحب الزمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف نام گذاشت و از آن وقت تاکنون آن مقام شریف مطاف انام و مزار خاصّ و عام است»؛ العبقري الحسان في احوال مولانا صاحب الزمان علیهالسلام ، ج۵، ص٣١٧ _٣٢٠. ٣٣. حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام می فرمایند: «قسم به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر من روزی که با برادر قبیله تیم (ابوبکر) بیعت شد _ که تو اکنون مرا به خاطر داخل شدن در بیعت او سرزنش می کنی _ چهل مرد می یافتم که همگی همان بصیرت آن چهار نفری که یافتم را می داشتند، کوتاهی نمی کردم و در مقابل آن ها قیام می نمودم، اما شخص پنجمی را پیدا نکردم و لذا خویشتنداری کردم!»؛ کتاب سلیم بن قیس، ج٢، ص۶۶٨. همچنین حضرت علیهالسلام در جای دیگری می فرمایند: «به خدا سوگند، اگر به تعداد اصحاب طالوت یا به تعداد اهل بدر _ که آن ها دشمنان شما هستند _ یارانی !" می داشتم، با شمشیر خود با شما مبارزه می کردم تا به حق باز گردید و به سوی صداقت انابه کنید»؛ کافی، ج٨، ص٣٢. امام صادق علیهالسلام نیز به یکی از اصحاب خود فرمودند: «ای سدیر به خدا سوگند اگر به تعداد این گوسفندان شیعیانی داشتم، دیگر حق نشستن (و ترک قیام) نداشتم. سدیر می گوید: آنجا توقف کردیم و آن ها را شمردم، دیدم هفده عدد هستند!»؛ کافی، ج٢، ص٢۴٣. روایاتی از این دست دربارۀ سایر ائمه علیهمالسلام نیز وجود دارد، بر اساس روایات اگر حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف تنها به تعداد اصحاب بدر یعنی ٣١٣ نفر یار راستین داشته باشد، خداوند امر به ظهور ایشان می فرماید. مسأله قیام در صورت وجود اصحاب راستین اختصاص به امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف ندارد و درباره سایر امامان نیز صادق است. لذا بهترین راه برای یاری رساندن به حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف اصلاح نفس و ایجاد آمادگی برای ظهور است. ٣۴. کافی، ج١، ص٣۶٨. ٣۵. البته بدیهی است که مقصود این نیست که اعتقاد فقهاء به نزدیکی یا دوری وقت ظهور تنها دلیل آن ها برای تعیین استلام کننده خمس و یا مصارف آن است، بلکه مقصود این است که این موضوع وقت ظهور و دیدگاه فقیه نسبت به دوری یا نزدیکی آن از امور مؤثر حتى بر احکام فقهی می باشد و به عنوان یکی از شواهد آراء فقهی قابل طرح است. ٣۶. گفتنی است علائم ظهور خود تدریجی و نسبی هستند، چنان که ظهور پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیز در کتب ادیان سابق به عنوان علائم آخرالزمان و اشراط الساعة ذکر شده است؛ لذا ظهور ایشان صلیاللهعلیهوآلهوسلم به طریق اولی می تواند از علائم ظهور حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف نیز محسوب شود. ٣٧. در کتاب کافی آمده است که علی بن یقطین گفت که امام موسی بن جعفر علیهماالسلام به من فرمود: «الشِّيعَةُ تُرَبَّى بِالْأَمَانِيِّ مُنْذُ مِائَتَيْ سَنَة؛ دویست سال است که شیعه با آرزوها تربیت می شود». یقطین به پسرش علی گفت: چرا آنچه درباره ما (حکومت عباسی) می گویند می شود و آنچه درباره شما می گویند نمی شود؟ علی بن یقطین در جواب گفت: آنچه درباره ما و شما گفته شده از یک منبع است، جز اينكه امر شما وقتش رسيده بود، خالصش به شما داده شد، و مطابق آنچه به شما گفته بودند واقع گشت، ولى امر ما وقتش نرسيده است؛ لذا با آرزوها دلگرم گشتهايم. اگر به ما می گفتند: اين امر (ظهور دولت حق) تا دويست يا سيصد سال ديگر واقع نمی شود، دل ها سخت می شد و بيشتر مردم از اسلام برمی گشتند، ولى گفتند: چقدر زود و به شتاب مىآید، براى اين كه دل ها گرم و فرج نزدیک [پنداشته] شود؛ کافی، ج١، ص٣۶٩. ٣٨. کمال الدین، ج١، ص٢٨٠. ٣٩. کمال الدین، ج١، ص١۵٢. ۴٠. اقبال الأعمال، ج١، ص٣۶٨. ۴١. غیبة نعمانی، ص١۵٨. ۴٢. کمال الدین، ج٢، ص٣٨۵. ۴٣. «عَنْ أَبِي الْمُرْهِفِ قَالَ: قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ؟ع؟ هَلَكَتِ الْمَحَاضِيرُ! قَالَ قُلْتُ وَ مَا الْمَحَاضِيرُ؟ قَالَ: الْمُسْتَعْجِلُونَ، وَ نَجَا الْمُقَرِّبُونَ وَ ثَبَتَ الْحِصْنُ عَلَى أَوْتَادِهَا كُونُوا أَحْلَاسَ بُيُوتِكُمْ فَإِنَّ الْغَبَرَةَ عَلَى مَنْ أَثَارَهَا وَ إِنَّهُمْ لَايُرِيدُونَكُمْ بِجَائِحَةٍ إِلَّا أَتَاهُمُ اللَّهُ بِشَاغِلٍ إِلَّا مَنْ تَعَرَّضَ لَهُمْ؛ ابیمرهف میگوید: امام صادق علیهالسلام فرمود: محاضیر (اسبهای چموش) هلاک شدند. عرض کردم: محاضیر چه کسانی هستند؟ حضرت علیهالسلام فرمود: شتابزدگان. سپس ادامه داد: و نزدیکشمارندگان نجات یافتند. قلعه بر میخهایش استوار میماند. چون فرشهای خانههایتان باشید؛ چرا که غبار بر کسی مینشیند که آن را برانگیخته است. هرگاه آنها بخواهند به شما آسیبی برسانند، خداوند مشغولیّتی برای آنها پیش میآورد؛ مگر کسی که متعرّض آنها بشود»؛ الغیبة (نعمانی)، ص١٩۶. ۴۴. معارج، ۶-٧. ۴۵. بحار الأنوار، ج١۶، ص٢۵۶. ۴۶. اشاره به آیه «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ» «قیامت نزدیک شد و ماه از هم شکافت»؛ قمر، ١. ۴٧. عیون الحکم، ص٣٧۶؛ بحار الأنوار، ج۱۰۰، ص۲۷. ۴٨. کمال الدین، ج٢، ص٣٨۵. ۴٩. «مبعوث شدم؛ در حالی که من و قیامت مانند این دو [انگشت] به هم نزدیک هستیم»؛ بحار الأنوار، ج١۶، ص٢۵۶. ۵٠. بر اساس مطالب نقل شده، برای آیتاللّه خوئی قدسسره این اتفاق افتاد و با اینکه طبق نقل مذکور، زمان ظهور به تأخیر افتاده بود، اما برای شخص آيتاللّه خوئی، ظهور و فرج شخصی قبل از وفات حاصل شد. ۵١. همان گونه که از مفاد روایات استفاده میشود، مؤمنان واقعی در حال احتضار، ذوات مقدسه معصومین علیهمالسلام را زیارت میکنند. حضرت آيت اللّه بهجت قدسسره نیز نقل میکرد: «شخص طبیبی در نزدیکی وفاتش، به همه انوار معصومین علیهمالسلام سلام کرد و تعظیم نمود، ولی هیچ کدام از حضار کسی را نمی دیدند!» ۵٢. کافی، ج١، ص٣۶٩. جهت مشاهده تمامی تولیدات رسانهای مرتبط با کتاب «بشارت از حضرت حجت(عج)»، و دسترسی به مجموع صوتها و فیلمهای بیانات حضرت آیتالله بهجت، که قابلیت دسترسی به آنها از طریق بارکد(QR)، در حاشیه صفحات کتاب فراهم گردیده است، به لینک ذیل مراجعه فرمایید: ویژهنامه اینترنتی کتاب بشارت از حضرت حجت(عج)
مطلب نهم: گمنامی بهتر است!
برگی از دفتر اسرار مگو... سر تعظیم به خاک مینهیم و هزاران بار خدا را شکر میگوییم که در زمان غیبت، بندگانش را از زيارت وجه خویش در بين خلق محروم نساخت و بر خواص اولیائش منّت گذاشت و سُرمه دیدار امام مبین عجلاللهتعالیفرجهالشریف را بر چشم اهل یقین کشید. هرچند که ما به سبب اعمال خود در بَنديم و محجوب، اما خدا را گواه میگیریم که به تشرّف در محضر قدوسی آن حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف _ ولو با بضاعت اندک خود _ بسیار مشتاقیم، و از اینکه توفیق یافتهایم تا اشاراتی در باب دلدادگی آیت اللّه بهجت قدسسره به امام زمان خود بیان کنیم، خدا را شاکریم. البته با قرار گرفتن نام عالم ربّانی، آیت اللّه بهجت قدسسره ذیل نام مبارک ذخیره خداوند در زمین، حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف، انتظار یک فصل مفصلی از ملاقاتها می رود؛ زیرا سخن از کسی است که اعاظم و اولیا، اعتقاد دارند که ایشان نه تنها صاحب تشرّفات متعدد بوده، بلکه شايد باب لقا برای او مفتوح بوده است؛ ایشان میفرمودند: «کسانی که نه ظالم اند و نه رفیق ظالم هستند و نه با ظالمین معاشرند و نه در خانه و نه در محله ظالمین هستند، اینها اصلاً از وجود شریفش عجلاللهتعالیفرجهالشریف محجوب نیستند!» این، یعنی اصلاً برای آنها غیبتی متصور نیست، بلکه همه لحظاتشان همواره حضور و همه وجودشان پیوسته حاضر در محضر دوست عجلاللهتعالیفرجهالشریف است؛ و حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف نیز هیچگاه از آنها غایب و محجوب نیست. «کسانی که نه ظالم اند و نه رفیق ظالم هستند و نه با ظالمین معاشرند و نه در خانه و نه در محله ظالمین هستند، اینها اصلاً از وجود شریفش عجلاللهتعالیفرجهالشریف محجوب نیستند!» با این حال؛ انتظار به جایی است که خوانندگان محترم تصور کنند که شرح حال تشرفات حضرت آیت الله بهجت، می بایست بیش از مقداری باشد که در ادامه به آن اشاره می شود؛ اما با توجه به کتمان عجیب ایشان در این زمینه و مراقبت شدیدشان در مخفی ماندن ملاقات ها و ارتباطشان با حضرت، ارائه مطالب بیشتر میسر نگردید. درجه کتمان ایشان به حدی بود که حتی اگر بر حسب مصلحت و حکمتی، امر خارقالعادهای از ایشان دیده میشد، سعی میکرد ذهنها را از انتساب آن به خویش كاملاً منصرف نمايد. ایشان از اوایل عمر شریفش همانطور که مراتب قرب و کمال را می پیمود، به موازات آن، رعایت اشدّ مراتب کتمان را بر خود واجب میدانست و هرچه مقاماتش افزون میشد، به همان نسبت کتمان ایشان شدت بیشتری پیدا می کرد.١ ایشان نه تنها مقامات و کمالات خود را مخفی نگاه میداشت، بلکه خود رادر مظانّ شناخته شدن هم قرار نمی داد و از شُهرت و قرار گرفتن در منظر عموم پرهیز مینمود. ایشان با اشاره به جریانی خاص میفرمود: «[قبل از آن جریان] در حرم حضرت معصومه علیهاالسلام یکی از رجال الغیب حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف را دیدم. او گفت یک قضایایی قرار است اتفاق افتد که هر چه گمنام باشید، برای شما بهتر است!» این شیوه و روش در کتمان، به نحو شدیدتر در مورد تشرّفات ایشان جاری بود، و چه بسا به دلیل همین شدت کتمان به آن مقام از قرب رسید؛ همانطور که هنگامی که از ابوسهل نوبختی پرسیدند: چگونه امر نیابت به جای تو، به شیخ ابوالقاسم حسین بن روح رسید؟ او در پاسخ، از میان تمام صفات نیکویی که حسین بن روح رضواناللهعلیه داشت، به یک ویژگی خاص او اشاره کرد: «أَبُوالْقَاسِمِ فَلَوْ كَانَتِ الْحُجَّةُ تَحْتَ ذَيْلِهِ وَ قُرِّضَ بِالْمَقَارِيضِ مَا كَشَفَ الذَّيْلَ عَنْهُ!»٢ (ابوالقاسم طوری است که چنانچه حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف زیر عبایش باشد، حتی اگر با قیچی تکه تکهاش کنند، باز هم جای ایشان را آشکار نخواهد کرد). فقيه عظيمالشأن شیعه، آيت اللّه بهجت قدسسره، حقیقتاً مصداق این مطلب بود و همه افعالش بر حسب وظیفه ظاهری قابل تفسیر بود و هیچ دلالت و اشارتی بر ربط و اتصال با آن ناحیه مقدسه نداشت. ایشان تمام تلاش خویش را به کار میبست، تا اذهان را از اتصال خود به غیب یا امور فوقالعاده دور کند و موفق هم بود. تشرفات علما و صلحا را بسیار نقل میکرد، اما ملاقاتهای خویش را کتمان مینمود، و حتى از نقل رؤیاهایی که از حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف دیده بود، هم ابا داشت. مثلاً وقتی از ایشان پرسیده میشد که آیا فلان ختم را برای تشرّف انجام دادهاید، با اینکه پاسخ مثبت به این سؤال، دلالتی بر حصول تشرّف ندارد، اما از پاسخ به این سؤال ابتدایی نیز طفره میرفت و میفرمود: «نپرسید!» گاهی اگر سؤال کنندگان را شیدا و شیفته امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف میدید، میفرمود: «عاشق امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف لااقل ایشان را در خواب میبیند!» نسبت به برخی از خواص در پاسخ به این سوال که آیا به محضر حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف مشرّف شدهاید؟ با زیرکی و هوشمندی میفرمود: «در خواب؟ بله!»٣ و بعد هم می فرمود «در خواب را که خیلی ها ممکن است دیده باشند». در موارد نادری هم برای خاص الخواصی که اهلیّت لازم را داشتند و رجحان شرعی از عدم کتمان بود، به تشرّف در بیداری اذعان کرده بودند. اگر چه همین موارد هم نوعی سرپوش نهادن بر تشرفات بالاتر و اساسی تر بود. ایشان با بیان یکی دو تشرّف، اذهان بزرگان را که مرتباً از تشرفات ایشان میپرسیدند به همین یکی دو تشرّف مشغول کرده بود. اگر نبودند برخی از علمای برجسته که از احتمال مفتوح بودن باب لقا برای ایشان خبر داده بودند، عوام که جای خود دارد حتی بسیاری از بزرگان هم گمانشان به همان یکی دو تشرّف محدود میشد و شاید فکر میکردند تمام دلدادگی معظّمله به امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف به یکی دو خواب خلاصه میشود! آری؛ آیت اللّه بهجت قدسسره اهل کتمان و استاد کتمان بود. از این رو، غیر از یک جریان تشرّف که از خود ایشان در موردی بسیار خاص شنیده شده، سایر وقایع از زبان موثّقین نقل میشود. ایشان نه تنها مقامات و کمالات خود را مخفی نگاه میداشت، بلکه خود رادر مظانّ شناخته شدن هم قرار نمی داد و از شُهرت و قرار گرفتن در منظر عموم پرهیز مینمود. ایشان با اشاره به جریانی خاص میفرمود: «[قبل از آن جریان] در حرم حضرت معصومه علیهاالسلام یکی از رجال الغیب حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف را دیدم. او گفت یک قضایایی قرار است اتفاق افتد که هر چه گمنام باشید، برای شما بهتر است!» مطلب نهم: گمنامی بهتر است! کتمان مقامات و اخفای سِرّ؛ یکی از مهمترین ویژگیهای اولیای الهی است. بزرگانی که توفیق تشرف به محضر قدسی امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف برایشان حاصل شده بود و اهل ارتباط با ایشان بودند از افشای راز خود بر حذر بودند و مراقب بودند کسی از آن بویی نبرد. آيت اللّه بهجت قدسسره نیز درباره تشرّفات خود، بسیار کتوم بود. رفتار ایشان بهقدری ساده بود که اگر کسی او را نمیشناخت، احتمال نمیداد او نیز اهل مقامات است. عمری را در گمنامی سپری کرده بود تا جایی که اهل خانه و خانواده ایشان نیز از جایگاه معنوی ایشان چنانکه باید مطلع نبودند. شاید بیش از همه علامه جعفری بود که از جایگاه منحصر بهفرد ایشان برای فرزندشان پرده برداشت. حجت الاسلام علی بهجت نقل میکند در حدود سال ١٣۶٣ شمسی -یعنی زمانی که نزدیک به هفتاد سال از سن مبارک آیت الله بهجت میگذشت!- علامه جعفری هنگام خروج از منزل پدرم به من فرمود: «بیا تمام کارهایت را رها کن و خدمت همین پیر را بکن. هرچه گفت، یادداشت کن. ضبط کن. امانتدار باش. هرچه گفت بنویس و برای نسل بعدی نگهدار. تو متوجه مقام ایشان نیستی. نه میشناسیاش و نه میگذارد که بشناسی. او به فکر دنیای خودش نیست؛ چه برسد به فکر دنیای تو باشد»؛ «من قم را دیدهام، تهران و مشهد و نجف و عراق را دیدهام. شیعه و سنی را دیدهام ...؛ همین یکی آخرش مانده است. وقتی او را از تو گرفتند، آن وقت میفهمی که بوده!» ایشان میگوید: «این توصیه علامه جعفری برای من تلنگری شد و از آن زمان بیشتر در احوالات ایشان دقت میکردم و نکات و مطالب ایشان را یادداشت میکردم». اهتمام آیت الله بهجت قدسسره در کتمان به حدی بود که اگر بر اساس حکمت، امر خارقالعادهای از ایشان دیده میشد، ذهنها را از انتساب آن به خویش منصرف مینمود. هرچه مقاماتش افزون میشد، کتمانش نیز شدت بیشتری مییافت. خود را در مظانّ شناخته شدن هم قرار نمی داد و از شُهرت و قرار گرفتن در منظر عموم پرهیز مینمود. ایشان روزی با اشاره به ماجرای خاصی اینگونه از راز کتمان عجیب خود پرده برداشت و فرمود: «[قبل از آن جریان] در حرم حضرت معصومه علیهاالسلام یکی از رجال الغیب حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف را دیدم. او گفت یک قضایایی قرار است اتفاق افتد که هر چه گمنام باشید، برای شما بهتر است!». امثال این توصیه در زمان ائمه علیهمالسلام نیز از سوی ایشان به اصحاب صادر شده بود. برای مثال، امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از وقوع برخی از فتنههای خلفای بنی عباس، در نامهها و توقیعاتی به اصحاب خاص خود هشدار داده بودند که تا میتوانند، از خانه خود خارج نشوند و در دید مردم قرار نگیرند.۴ بهطور کلی مدح گمنام بودن و اجتناب از شهرت در روایات معصومین علیهمالسلام بسیار مورد تأکید قرار گرفته است و تا جایی که در انجام وظایف دینی (مثل تفقّه در دین و احیای امر اهل بیت علیهمالسلام) اختلال ایجاد نکند، پسندیده شمرده شده است.۵ برخلاف آنچه در جهان امروز شهرت ارزش تلقی میشود، در معارف دینی ما این شهرتگریزی و گمنامی است که یک ارزش محسوب میشود و بسیار هم به آن توصیه شده است. بر اساس بیانات حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم این ویژگی نهتنها از صفات مؤمن، بلکه از اوصاف اولیای الهی است: «إِنَّ أَغْبَطَ أَوْلِيَاءِ اللّه عَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَفِيفُ الْحَاذِ ذُو حَظٍّ مِنَ الصَّلَاةِ أَحْسَنَ عِبَادَةَ رَبِّهِ وَ أَطَاعَهُ فِي السِّرِّ وَ كَانَ غَامِضاً فِي النَّاسِ لَا يُشَارُ إِلَيْهِ بِالْأَصَابِعِ فَمَنْ صَبَرَ عَلَى ذَلِكَ ثُمَّ نَقَرَ رَسُولُ اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم بِيَدِهِ فَقَالَ وَ عُجِّلَتْ مَنِيَّتُهُ وَ قَلَّ تُرَاثُهُ وَ قَلَّتْ بَوَاكِيهِ؛ همانا مورد غبطهترین اولیای خدا، بنده مؤمن سبک دوش و سبک حالی است که بهرهمند از نماز باشد و به نیکی پروردگارش را عبادت کند و در نهان از او اطاعت نماید و مورد توجه مردم نباشد و مورد اشاره انگشتان قرار نگیرد. پس چه کسی بر این حالت صبر کند؟ -در این لحظه، رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم دست خود را به نشانه پرسش تکان داد و فرمود-: در حالی که مرگش بهزودی فرا رسد، میراثش اندک باشد و گریهکنندگان بر او انگشت شمار باشند؟!»۶ همچنین پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم میفرماید: «إِنَّ اللّه يُحِبُّ الْأَتْقِيَاءَ الْأَبْرِيَاءَ الْأَخْفِيَاءَ الَّذِينَ إِذَا حَضَرُوا لَمْ يُعْرَفُوا، وَ إِذَا غَابُوا لَمْ يُفْتَقَدُوا، قُلُوبُهُمْ مَصَابِيحُ الْهُدَى، يُنْجَوْنَ مِنْ كُل غَبْرَاءَ مُظْلِمَة؛ خداوند پرهیزکاران بیگناه ناپیدا را دوست دارد؛ آنهایی که وقتی حضور پیدا میکنند، شناخته نمیشوند و وقتی غایب میشوند، کسی سراغشان را نمیگیرد. دلهایشان چراغهای هدایت است و از هر [فتنه] غبارآلود تاریکی نجات مییابند.»٧ توصیه به کتمان و اجتناب از شناختهشدن، به امور دنیوی اختصاص ندارد و امور دینی و معنوی را هم شامل میشود. رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمودند: «كَفَى بِالرَّجُلِ بَلَاءً أَنْ يُشَارَ إِلَيْهِ بِالْأَصَابِعِ فِي دِينٍ أَوْ دُنْيَا؛ برای دچار بلا شدن، همین بس که انسان مورد اشاره انگشتان باشد؛ چه در امری دینی، چه در امری دنیوی.»٨ امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز فرمودند: «تَبَذَّلْ وَ لَا تُشْهَر وَ أَخْفِ شَخْصَكَ لِئَلَّا تُذْكَرَ وَ تَعَلَّمْ وَ اكْتُمْ وَ اصْمُتْ تَسْلَمْ؛ متواضع و بیآلایش باش و خود را مشهور نکن و خویشتن را مخفی بدار، تا کسی از تو یاد نکند. بیاموز و پنهان کن و سکوت کن، تا در سلامت و امنیت بمانی.»٩ گمنامی یکی از اسباب سعادت انسان شمرده شده: «السَّعیدُ مَن خَمَلَ صِیتُه؛ سعادتمند، کسی است که ذکرش مخفی باشد.»١٠ امام صادق علیهالسلام فرمودند: «إِنْ قَدَرْتُمْ أَنْ لَاتُعْرَفُوا فَافْعَلُوا وَ مَا عَلَيْكَ إِنْ لَمْ يُثْنِ النَّاسُ عَلَيْكَ؛ اگر میتوانید شناخته نشوید، کاری کنید که شناخته نشوید. اگر مردم شما را مدح نکنند، چه ضرری به شما میرسد؟!»١١ ایشان همچنین میفرمودند: «إِنَّ مِمَّا يَحْتَجُّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِهِ عَلَى عَبْدِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَنْ يَقُولَ أَ لَمْ أُخْمِلْ ذِكْرَكَ؛ از جمله اموری که خداوند متعال در روز قیامت با آن بر بندهاش احتجاج میکند، این است که میفرماید: آیا تو را گمنام نکردم؟»١٢ توصیه به اجتناب از شهرت در دستورات دینی بهمعنای کنارهگیری از مردم و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیتهای اجتماعی نیست. در یکی از احادیث نبوی چنین آمده است: «كُونُوا يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ مَصَابِيحَ الْهُدَى أَحْلَاسَ الْبُيُوتِ سُرُجَ اللَّيْلِ جُدُدَ الْقُلُوبِ خُلْقَانَ الثِّيَابِ تُعْرَفُونَ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ وَ تُخْفَوْنَ فِي أَهْلِ الْأَرْضِ؛ چشمههای حکمت و چراغهای هدایت باشید. فرشهای خانه هایتان و چراغهای شب باشید، با دلهای تازه و لباسهای کهنه. در میان اهل آسمان شناخته شوید و در میان زمینیان پنهان باشید.»١٣ توصیه توأمان به ویژگیهایی مثل «ینابیع الحکمة» و «مصابیح الهدی» از یک سو و «أحلاس البیوت» از سوی دیگر به این معناست که دوری از شهرت نباید در وظیفه هدایتگری خللی ایجاد نماید، و اهل ایمان نمیتوانند نسبت به جامعه بیتفاوت باشند. در حدیث دیگری از امیرالمؤمنین علیهالسلام آمده است: «طُوبَى لِكُلِّ عَبْدٍ نُوَمَةٍ لَايُؤْبَهُ لَهُ يَعْرِفُ النَّاسَ وَ لَايَعْرِفُهُ النَّاسُ يَعْرِفُهُ اللّه مِنْهُ بِرِضْوَانٍ أُولَئِكَ مَصَابِيحُ الْهُدَى يَنْجَلِي عَنْهُمْ كُلُّ فِتْنَةٍ مُظْلِمَةٍ وَ يُفْتَحُ لَهُمْ بَابُ كُلِّ رَحْمَةٍ لَيْسُوا بِالْبُذُرِ الْمَذَايِيعِ وَ لَا الْجُفَاةِ الْمُرَاءِين؛ خوشا به حال بنده گمنامی که به او اعتنا نمیشود. مردم را میشناسد، اما مردم او را نمیشناسند. خدا او را به رضایت خویش میشناسد. آنها چراغهای هدایت هستند. هر فتنه تاریکی از آنها برداشته و درِ هر رحمتی برای آنها باز میشود. نه پرگو و خبرپخش کن هستند و نه بدرفتار و ریاکار.»١۴ از این رو، ولیّ خدا در همان حال که در جهت گمنام ماندن و در معرض شهرت قرار نگرفتن تلاش وافر مینماید، خداوند متعال برای او رسالتی اجتماعی تعریف میکند و او را چراغ هدایت و چشمه حکمت قرار میدهد. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیز پیش از بعثت مبارکش، به عنوان «گمنامترین اشخاص قریش» توصیف شده است: «وَ اللّه مَا فِي قُرَيْشٍ أَخْمَلُ ذِكْراً مِنْهُ؛ در میان قریش، گمنامتر از او نبود.»١۵ این احادیث نشان میدهد که پرهیز علمای دینی از شهرت و شناخته شدن، نه تنها مانع هدایت و ارشاد مردم نمیشود، بلکه زمینه را برای وسیعترین و دقیقترین هدایتها فراهم میکند. گفتنی است که این قاعده در زمان غیبت که فتنههای تاریک و گمراه کننده زیاد است بهطور خاص جریان دارد، و بیشتر مورد تأکید اهل بیت علیهمالسلام قرار گرفته است. عبداللّه بن عمرو نقل میکند: «بَيْنَا نَحْنُ حَوْلَ رَسُولِ اللّه إِذْ ذَكَرَ الْفِتْنَةَ أَوْ ذُكِرَتْ عِنْدَهُ الْفِتْنَةُ قَالَ فَقَالَ إِذَا رَأَيْتَ النَّاسَ (مَرِجَتْ عُهُودُهُمْ وَ حُقِّرَتْ أَمَانَتُهُمْ) وَ كَانُوا هَكَذَا وَ شَبَّكَ بَيْنَ أَصَابِعِهِ قَالَ فَقُمْتُ إِلَيْهِ فَقُلْتُ كَيْفَ أَفْعَلُ عِنْدَ ذَلِكَ جَعَلَنِيَ اللّه فِدَاكَ قَالَ الْزَمْ بَيْتَكَ وَ أَمْسِكْ عَلَيْكَ لِسَانَكَ وَ خُذْ مَا تَعْرِفُ وَ ذَرْ مَا تُنْكِرُ وَ عَلَيْكَ بِأَمْرِ خَاصَّةِ نَفْسِك وَ ذَرْ عَنْكَ أَمْر الْعَامَّةِ؛ اطراف رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم نشسته بودیم که ایشان یا کس دیگری حرف از فتنه زد. در این هنگام، ایشان فرمود: وقتی که دیدی پیمانهای مردم نابسامان گردید و امانتهایشان کمارزش شمرده شد و اینگونه شدند _حضرت انگشتان دو دست مبارکش را در هم فرو کرد_ [هنگام فتنه است]. من ایستادم و گفتم: در چنین شرایطی چه باید بکنم؛ خدا مرا فدای شما گرداند؟ حضرت فرمود: در خانهات بمان و زبانت را نگه دار و آنچه را پسندیده و آشناست، بگیر و آنچه را نامأنوس و ناپسند است، رها کن. به اصلاح امور شخصی خود بپرداز و در کار عموم مردم دخالت نکن.»١۶ همچنین در روایتی عجیب از حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل شده است: «يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ يَكُونُ الْعَافِيَةُ فِيهِ عَشَرَةَ أَجْزَاءٍ تِسْعَةٌ مِنْهَا فِي اعْتِزَالِ النَّاسِ وَ وَاحِدَةٌ فِي الصَّمْتِ؛ زمانهای برای مردم فراخواهد رسید که اگر عافیت ده جزء باشد، نه جزء آن در کنارهگیری از مردم و یک جزء آن در سکوت است.»١٧ از امام باقر علیهالسلام نقل شده است: «إنَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیهالسلام يَقُولُ يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ يَكُونُ فِيهِ أَحْسَنُهُمْ حَالًا مَنْ كَانَ جَالِساً فِي بَيْتِهِ؛ امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید زمانهای برای مردم خواهد آمد که نیکوترین وضعیت را کسی خواهد داشت که در خانهاش بنشیند.»١٨ و در روایتی از امام صادق علیهالسلام در مورد آخرالزمان صراحتاً امر شده است که: «الْزَمْ بَيْتَكَ وَ كُنْ حِلْساً مِنْ أَحْلَاسِهِ وَ اسْكُنْ مَا سَكَنَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ فَإِذَا بَلَغَكَ أَنَّ السُّفْيَانِيَّ قَدْ خَرَجَ فَارْحَلْ إِلَيْنَا ولو عَلَى رِجْلِكَ؛ در خانهات بمان و زیراندازی از زیراندازهای آن باش و تا شب و روز ساکن است، تو نیز ساکن باش؛ اما هرگاه به تو خبر رسيد كه سفیانی قیام کرده است، به سوی ما کوچ کن، ولو با پای پیاده.»١٩ با در نظر گرفتن این روایات، حکمت پرهیز شدیدی که ولیّ صالح خدا، آیت اللّه بهجت قدسسره، از شهرت داشت تا حدودی روشن میگردد. و از آنجا که اراده خداوند متعال بر این است که اولیای خود را چراغ هدایت امت قرار دهد، حکمت اقبال عمومی و محبت مردم به معظّم له، در عین مکتوم ماندن بسیاری از مقامات الهی ایشان و دوری کامل از رسانههای جمعی، آشکار میشود. ١. از صفات اصحاب حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام که باعث میشد آنها به آن مقامات و درجات عالی برسند، کتوم بودن آنها ذکر شده است. در روایت است که ابی بصیر میگوید از امام صادق علیهالسلام پرسیدم: «مِنْ أَيْنَ أَصَابَ أَصْحَابَ عَلِيٍّ مَا أصابوا في عِلْمِهِمْ بِمَنَايَاهُمْ وَ بَلَايَاهُمْ؟ فَأَجَابَنِي شِبْهَ الْمُغْضَبِ: مِمَّ ذَاكَ إِلَّا مِنْهُم! قَالَ قُلْتُ: فَمَا يَمْنَعُكَ جَعَلَنِيَ اللّه فِدَاكَ؟ قَالَ ذَلِكَ بَابٌ قَدْ أُغْلِقَ إِلَّا أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ علیهماالسلام فَتَحَ مِنْهُ شَيْئاً يَسِيراً. ثُمَّ قَالَ: أَبَامحمّد إِنَّ أُولَئِكَ كَانَتْ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ أَوْكِيَةٌ؛ چگونه اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام در علم به مرگها و بلاها به آن درجات رسیدند؟ حضرت علیهالسلام با حالتی شبیه غضب فرمود: از کجا جز از خودشان؟! گفتم: خداوند مرا فدای شما گرداند، پس چه چیز مانع شما میشود [که به ما هم این علم را بدهید]؟ حضرت فرمود: این دری است که بسته شده است؛ جز اینکه امام حسین بن علی علیهماالسلام مقدار اندکی از آن را باز کرد. سپس حضرت فرمود: ای ابامحمّد! آنها دهانشان با ریسمان بسته شده بود»؛ بصائر الدرجات، ج١، ص٢۶١. ٢. الغیبة (شیخ طوسی)، ص٣٩١. ٣. . البته ایشان بهطور کلی از نقل خواب و بهخصوص خوابهای خود پرهیز داشت و بنای ایشان بر نقل خواب نبود؛ حتی دیگران را از دل مشغولی به آنچه که در بیداری شهود میشد، پرهیز میداد، تا چه رسد به خواب. معظّم له تأکید داشت که بنده خدا باید مشغول به انجام وظیفه و تکلیف باشد. بنابراین، روش و منش ایشان بر نقل خواب نبود؛ مگر در موارد نادری که مصلحت یا حکمت یا رجحان شرعی اقتضا میکرد ! "و در این صورت ممکن بود به خوابی اشاره کند. از این رو، ایشان نه تنها خوابمحور نبود، بلکه آنچه که در بیداری هم شهود میشد، محور کار معظّم له نبود، و در هر حالی محور کار خود را انجام تکالیف واضح و بندگی مطلق قرار می داد. ۴. ر.ک: كافی، ج١، ص۵٠۶؛ کشف الغمة، ج٢، ص۴١٧؛ الإرشاد فی معرفه حجج اللّه علی العباد، ج٢، ص٣٢۵؛ دلائل الإمامة، ص۴٢٨. ۵. کافی، ج٢، ص٢٣٧ و ج١، ص٣١. ۶. مجموعه ورام، ج١، ص١٨٢. ٧. نزهه الناظر و تنبیه الخاطر، ص١۵؛ شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج٢، ص١٨٣؛ التحصين فی صفات العارفين، ص١٨. ٨. مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص٣٢٠. ٩. امالی مفيد، ص٢٠٩. ١٠. شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج٢، ص١٨٣. ١١. کافی، ج٨، ص١٢٨. ١٢. التحصين، ص١١. ١٣. منیة المرید، ص١٣۵. ١۴. کافی، ج٢، ص٢٢۵. ١۵. کمال الدین، ج١، ص١٩٠. ١۶. التحصين، ص١٠. ١٧. التحصین، ص١٨. ١٨. همان. ١٩. كافی، ج٨، ص٢۶۵. جهت مشاهده تمامی تولیدات رسانهای مرتبط با کتاب «بشارت از حضرت حجت(عج)»، و دسترسی به مجموع صوتها و فیلمهای بیانات حضرت آیتالله بهجت، که قابلیت دسترسی به آنها از طریق بارکد(QR)، در حاشیه صفحات کتاب فراهم گردیده است، به لینک ذیل مراجعه فرمایید: ویژهنامه اینترنتی کتاب بشارت از حضرت حجت(عج)
مطلب دهم: انوار إلاهی
تشرّفی بینظیر بعد از گذشت سالیان بسیار، ممکن است الآن کسانی که شوق برای لقاء حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف در قلبشان ریشه دوانده و با تقوا و پیروی از آن امام آبیاری شده است، این سؤال را از سر عشق و شوق بپرسند که: کسی مانند حضرت آیت اللّه بهجت قدسسره چند بار در خواب یا بیداری به محضر مبارک حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف مشرّف شد؟ در پاسخ باید گفت درباره دفعات ملاقات حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف در خواب و تشرّف به ساحت قدسیاش در عالم رؤیا، تنها یک بار از ایشان شنیده شد که فرمود: «در خواب که الی ماشاءاللّه!» ایشان همچنین فرمود: «یک بار، بنده ایشان را در عالم رؤیا زیارت کردم، به هیأت مردی که بیش از هزار سال عمر کرده: محاسن بلند، قد کشیده ... . بار دیگر ایشان را به هیأت مردی سی ساله دیدم، اما احساس میکردم که بیش از هزار سال دارد.»١ ایشان تنها دو بار در اواخر حیات خویش و به صورت کاملا استثنایی درباره تشرّف در بیداری سخن گفت. یک بار نیز اینگونه تعبیر نمود: «من العجائب بنده یکجور خوابی دیدم که نشنیدم تا حالا چنین خوابی از کسی، که بارها حضرت را در سن واقعی هزار و خوردهای دیدم.» باید توجه داشت که هرچه مطابقت قول و ذهن و عمل انسان بیشتر باشد و مراتب صدق را از صادق بودن تا صدیق بودن بیشتر بپیماید، رؤیای او نیز در حکایت حقایق عالم، آیینه شفافتری میشود و رؤیای او صادقتر میگردد، و هرچه در مراتب ایمان بیشتر ترقی کند، خواب او به بیداری نزدیکتر میشود؛ چنانکه در اوج این قله، خود اهل بیت علیهمالسلام قرار دارند که فرمودند: «إِنَّ مَنَامَنَا وَ يَقَظَتَنَا وَاحِدَة»٢ (همانا خواب و بیداری ما یکی است). همانگونه که بیان شد، ایشان حتی از بیان خوابهای مربوط به حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف نیز پرهیز می کرد و اهل ابراز و اظهار این امور نبود. چه رسد به ملاقات و تشرّف به محضر امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف در بیداری. ایشان تنها دو بار در اواخر حیات خویش و به صورت کاملا استثنایی درباره تشرّف در بیداری سخن گفت. این مسأله به قدری غیر منتظره بود که تعجب نزدیکترین اشخاص به ایشان را هم برانگیخت؛ چگونه ایشان بر خلاف روش و منش همیشگی خود _ که بسیار به آن پایبند بود _، به ملاقات در بیداری اذعان کرد؟! شاید منکران جاهل و گرگهای درنده را میدید که عقاید حقه مؤمنان را نشانه گرفتهاند، و میدید که آنقدر به سفر لقاءاللّه نزدیک شده است که بیان این مطلب آن هم در جلسه ای خصوصی، نه تنها بهانهای برای نااهلان نمیشود، بلکه مایه دلگرمی شایستگان خواهد شد؛ البته در همین مورد هم هر چه بود را، نگفت و تنها به قدر ضرورت اکتفا کرد: «بیش از چهل، پنجاه بار حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف را به همین سن معمول، و چند بار هم به همان سن واقعی زیارت نموده ام.» در جلسه خصوصی دیگری هم در دیدار با یکی از بزرگان با ایشان فرمودند: «بیش از چهل، پنجاه بار در سن معروف و دو بار در سن واقعی و یک بار هم در یک دیدار در هر دو سن امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف را ملاقات کرده ام. از دور که تشریف میآوردند، به همین سن معمول بودند، لکن نزدیک که رسیدند، دیدم نه آقا! فوقالعاده است! بیش از هزار سال!»٣ گفتنی است که ایشان قدسسره درباره این مورد آخر افزود: «خیلی عجیب است که این حالت (دیدن حضرت در دو سن مختلف، آن هم در یک دیدار) از دیگری نقل نشده است.»۴ در واقع، ایشان بر اثر ایمان عالی و تقوای بینظیر، به مراتب عالی «يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه» (با نور الهی نظاره می کند) رسیده بود و «کَانَ اللّه بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِه»۵ (خداوند دیده او می شود که با آن می نگرد) و در نتیجه، امور را کما هو حقه میدید. «بیش از چهل، پنجاه بار در سن معروف و دو بار در سن واقعی و یک بار هم در یک دیدار در هر دو سن امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف را ملاقات کرده ام. از دور که تشریف میآوردند، به همین سن معمول بودند، لکن نزدیک که رسیدند، دیدم نه آقا! فوقالعاده است! بیش از هزار سال!» تشرّف به محضر حضرت و دیدن ایشان در سن سی تا چهل سالگی، کرامتی شریف و افتخاری عظیم است که در عصر غیبت جز با تقوای الهی و قدم گذاشتن جدی در راه خدا حاصل نمیشود؛ اما زیارت حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف در عصر غیبت، آن هم در صورت و سیمای عمر حقیقی، کرامتی کمنظیر است؛ چرا که چنین منزلتی تنها با تقوای عادی و ترک معاصی ظاهری حاصل نمیشود، بلکه تقوای ظاهری و باطنی در همه ساحتهای وجودی، اعم از اعتقادات و اعمال جوارحی و جوانحی را میطلبد، تا انسان به آن مرتبه برسد که حقایق امور را ببیند و بالاتر از آن، جمع بین این دو است به نحوی که انسان در یک تشرّف، حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف را هم به سن معمول و هم به سن حقیقی زیارت کند، و یعنی نه ظاهر، حجاب او از باطن است و نه باطن، او را از ظاهر منصرف میکند. مطلب دهم: انوار إلاهی ائمه اطهار علیهمالسلام که حقایق و بواطن امور را میدیدند و از ما فی الضمیر انسانها خبر دارند، با اشاره به آیه ٧۵ سوره حجر «إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِين» (همانا در اين آیات، براى اشارت فهمان و تيزبينان نشانه هايى روشن است)، منشأ این معرفت عمیق را نوعی فراست الهی شمردهاند. امیرالمؤمنین علیهالسلام با اشاره به آیه مذکور میفرماید: «كَانَ رَسُولُ اللّه يَعْرِفُ الْخَلْقَ بِسِيمَاهُمْ وَ أَنَا بَعْدَهُ الْمُتَوَسِّمُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّيَّتِي الْمُتَوَسِّمُونَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ؛ رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم مردم را با چهرههایشان میشناخت و بعد از ایشان، نشانه شناس و تیزبین من هستم و امامان از ذریه من، نشانه شناس و تیزبین تا روز قیامت هستند.»۶ اما نکته حائز اهمیت در اینجا این است که منشأ این توسّم و فراست الهی، نیز درجات عالی ایمان است و لذا در روایات متعددی، ائمه معصومین علیهمالسلام در تفسیر آیه فوق، به حدیث شریف پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم اشاره میکنند که: «اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ؛ از هوشمندی مؤمن برحذر باشید.»٧ مثلاً امام باقر علیهالسلام در تفسیر متوسّمین میفرماید: «هُمُ الْأَئِمَّةُ علیهالسلام قَالَ رَسُولُ اللّه اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ؛ آنها (هوشمندان اشارتبین) همان امامان علیهمالسلام هستند. رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم میفرماید: از هوشمندی مؤمن برحذر باشید؛ چرا که او با نور خدای متعال میبیند.»٨ محمّد بن حرب الهلالی نقل میکند که: «سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ محمّد علیهالسلام فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه فِي نَفْسِي مَسْأَلَةٌ أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْهَا فَقَالَ إِنْ شِئْتَ أَخْبَرْتُكَ بِمَسْأَلَتِكَ قَبْلَ أَنْ تَسْأَلَنِي وَ إِنْ شِئْتَ فَسَلْ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه وَ بِأَيِّ شَيْءٍ تَعْرِفُ مَا فِي نَفْسِي قَبْلَ سُؤَالِي عَنْهُ قَالَ بِالتَّوَسُّمِ وَ التَّفَرُّسِ، أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ» وَ قَوْلَ رَسُولِ اللّه ص اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ ... ؛ از امام صادق علیهالسلام پرسیدم: ای فرزند رسول خدا! درون من پرسشی است که میخواهم از شما بپرسم. حضرت فرمود: اگر خواستی قبل از اینکه بپرسی، من به تو بگویم چه سؤالی داری و اگر نخواستی، خودت بپرس. گفتم: چگونه قبل از آنکه بپرسم، آنچه را در نفس من است، میشناسی؟ حضرت فرمود: با نشانهشناسی و هوشمندی. آیا کلام خداوند را نشنیدهای که «همانا در این آیات، نشانههایی برای تیزبینان و اشارتفهمان هست» و آیا این کلام رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم را نشنیدهای که از هوشمندی مؤمن برحذر باشید که او با نور خداوند میبیند؟»٩ امام رضا علیهالسلام نیز در روایتی دیگر این قاعده را بهصراحت بیان میفرماید. حسن بن جهم میگوید: «حَضَرْتُ مَجْلِسَ الْمَأْمُونِ يَوْماً وَ عِنْدَهُ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا علیهالسلام وَ قَدِ اجْتَمَعَ الْفُقَهَاءُ وَ أَهْلُ الْكَلَامِ مِنَ الْفِرَقِ الْمُخْتَلِفَةِ، فَسَأَلَهُ بَعْضُهُمْ فَقَالَ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه بِأَيِّ شَيْءٍ تَصِحُّ الْإِمَامَةُ لِمُدَّعِيهَا؟ قَالَ: بِالنَّصِّ وَ الدَّلِيلِ. قَالَ لَهُ: فَدَلَالَةُ الْإِمَامِ فِيمَا هِيَ؟ قَالَ: فِي الْعِلْمِ وَ اسْتِجَابَةِ الدَّعْوَةِ. قَالَ: فَمَا وَجْهُ إِخْبَارِكُمْ بِمَا يَكُونُ؟ قَالَ: ذَلِكَ بِعَهْدٍ مَعْهُودٍ إِلَيْنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ. قَالَ: فَمَا وَجْهُ إِخْبَارِكُمْ بِمَا فِي قُلُوبِ النَّاسِ؟ قَالَ لَهُ: أَ مَا بَلَغَكَ قَوْلُ الرَّسُولِ اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ؟ قَالَ: بَلَى. قَالَ: وَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لَهُ فِرَاسَةٌ يَنْظُرُ بِنُورِ اللّه عَلَى قَدْرِ إِيمَانِهِ وَ مَبْلَغِ اسْتِبْصَارِهِ وَ عِلْمِهِ وَ قَدْ جَمَعَ اللّه لِلْأَئِمَّةِ مِنَّا مَا فَرَّقَهُ فِي جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ: «إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ» فَأَوَّلُ الْمُتَوَسِّمِينَ رَسُولُ اللّه ثُمَّ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة؛ روزی در مجلس مأمون حاضر شدم. امام رضا علیهالسلام هم آنجا بود و فقها و متکلمین از فرقههای مختلف آنجا جمع شده بودند. یکی از آنها از امام رضا علیهالسلام پرسید: ای فرزند رسول خدا! چگونه امامت کسی که ادعای آن را کرده است، درست میشود؟ حضرت فرمود: با نص و با نشانه امامت. آن فرد گفت: نشانه امام چیست؟ حضرت فرمود: در علم و مستجابالدعوه بودن اوست. آن فرد گفت: پس اینکه از آینده خبر میدهید، وجهش چیست؟ حضرت فرمود: این پیمانی که از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم به ما رسیده است. آن فرد گفت: چگونه از آنچه در دل مردم است، خبر میدهید؟ حضرت فرمود: آیا این کلام پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را نشنیدهای که «از هوشمندی مؤمن برحذر باشید که او با نور خدا میبیند»؟ گفت: بله، شنیدهام. حضرت فرمود: هر مؤمنی یک هوشمندی دارد و به مقدار ایمان و به اندازه بصیرت و علمش، با نور خدا میبیند و خداوند آن هوشمندی را که در همه مؤمنان پراکنده است، در ما امامان جمع کرده و در کتاب استوارش فرموده است: «در این آیات، نشانههایی برای هوشمندان هست». اولین هوشمند تیزبین، رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم است، بعد از او امیرالمؤمنین علیهالسلام و سپس امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و سپس امامانی که فرزند امام حسین علیهالسلام هستند تا روز قیامت.»١٠ مؤمنان حقیقی به تناسب درجات ایمان خود، از این فراست و توسم بهرهمند میشوند و با نور الهی به امور عالم نظر میکنند و میتوانند حقایق و بواطن امور را ببینند. البته هر چه انسان به قله ایمان نزدیکتر شود، بهره بیشتری نیز از فراست الهی خواهد داشت و ائمه معصومین علیهمالسلام که در اوج این قله و در غایت فراست و توسم و بهرهمندی از نور الهی هستند. از این روایات و امثال آن، میتوان این مطلب را بهدست آورد که ویژگی فوق از خصوصیات ائمه اطهار علیهمالسلام است، ولی در غیر ایشان نیز محال نیست. از تصریح این روایت شریف، این قاعده کلی حاصل میشود که مؤمنان حقیقی به تناسب درجات ایمان خود، از این فراست و توسم بهرهمند میشوند و با نور الهی به امور عالم نظر میکنند و میتوانند حقایق و بواطن امور را ببینند. البته هر چه انسان به قله ایمان نزدیکتر شود، بهره بیشتری نیز از فراست الهی خواهد داشت و ائمه معصومین علیهمالسلام که در اوج این قله و در غایت فراست و توسم و بهرهمندی از نور الهی هستند، باطن و حقیقت امور، هیچ مخفیگاهی از دید آنها ندارد. این ایمان عالی در مؤمن، بر اثر ادای واجبات و التزام به مستحبات حاصل میشود که همواره او را نزد خداوند مقربتر و محبوبتر میگرداند، تا جایی که خداوند او را به نور الهی خود تأیید میکند و اگر حدیث قدسی قرب نوافل نبود، کسی جرأت به کار بردن این تعبیر را نداشت که خداوند چشم و گوش و دست و پای او میشود. امام صادق علیهالسلام میفرماید: «نَزَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَى النَّبِيِّ فَقَالَ يَا محمّد إِنَّ رَبَّكَ يَقُولُ: مَنْ أَهَانَ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنَ فَقَدِ اسْتَقْبَلَنِي بِالْمُحَارَبَةِ، وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنُ بِمِثْلِ أَدَاءِ الْفَرَائِضِ وَ إِنَّهُ لَيَتَنَفَّلُ لِي حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا وَ رِجْلَهُ الَّتِي يَمْشِي بِهَا؛ جبرئیل بر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نازل شد و گفت: ای محمّد! پروردگارت میگوید: هر کس به عبد مؤمن من اهانت کند، با من به جنگ درآمده است، و عبد مؤمن من با چیزی بهتر از انجام دادن واجبات به من تقرب پیدا نمیکند. و همچنین او مستحبات را برای من انجام میدهد، تا اینکه او را دوست بدارم. وقتی او را دوست داشتم، گوشش میشوم که با آن بشنود و چشمش میشوم که با آن ببیند و دستش میشوم که با آن ضربه زند و پایش می شوم که با آن راه برود.»١١ ١. زمزم عرفان، ص١۵٣. ٢. قرب الإسناد، ص٣۴٨. ٣. در ادامه، معظّمله به برخی از خصوصیات ظاهری حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف در آن تشرّف نیز اشاره نمود. البته چه بسا به تناسب حال و مصالح، ایشان از ذکر بعضی از خصوصیات باطنی مشاهده شده، پرهیز کرده باشد. ۴. زمزم عرفان، ص١۵۴. ۵. مفاد حدیث قرب نوافل؛ المؤمن، ص٣٢. ۶. بحارالانوار، ج١٧، ص١۴٧. ٧. بحارالانوار، ج ٢۵، ص ٢١ و ج ۶۵، ص ٣۵۵؛ و منابع متعدد دیگر. ٨. کافی، ج١، ص٢١٨. ٩. معانی الأخبار، ص٣۵٠. ١٠. عیون اخبار الرضا علیهالسلام، ج٢، ص٢٠٠. ١١. المؤمن، ص٣٢.
مطلب یازدهم: در محضر حجت
در اعصار و قرون و دهور، علما و صلحای بسیاری توفیق یافتند و خداوند بر آنها منت گذاشت که به محضر قدسی حضرت بقیةاللّه الأعظم عجلاللهتعالیفرجهالشریف مشرّف شوند، و این منزلت و منقبت عظیمی برای آنهاست که نصیب هر کس نمیشود، و گرچه طالبان زیادی دارد، اما واصلان آن اندک هستند. بزرگانی همچون سیّد بن طاوس را در تاریخ داریم که طبق نقل، باب لقا برایش مفتوح بود و این چه عظمت و چه موهبتی است که در دوران غیبت نصیب کسی شود! و یا سیّدِ بحرالعلوم که حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف او را در آغوش کشید و سینه خود را به سینه او چسباند و آن علوم در سینه او جای گرفت و او به حق بحرالعلوم شد. مطلب یازدهم: در محضر حجت از جمله اموری که از زندگی علامه بحر العلوم قدسسره نقل می شود، ملاقاتهای ایشان با امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف است که در آثار علمای بزرگ نیز به آن اشاره شده است. یکی از آنها حکایتی است که در کتاب «جنةالمأوی» اثر محدث نوری -که در آن به جمعآوری حکایات افرادی پرداخته که محضر شریف حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف مشرّف شدهاند- آمده و در پایان جلد ۵٣ بحارالأنوار به چاپ رسیده است. «قال العالم البدل الورع التقيّ صاحب الكرامات و المقامات العاليات، المولى زين العابدين ابن العالم الجليل المولى محمّد السلماسي رحمه اللّه تلميذ آيتاللّه السيّد السند و العالم المسدّد، فخر الشيعة و زينة الشريعة، العلّامة الطباطبائي السيّد محمّد مهديّ المدعوّ ببحرالعلوم أعلى اللّه درجته، و كان المولى المذكور من خاصّته في السرّ و العلانية: «كنت حاضراً في مجلس السيّد في المشهد الغرويّ إذ دخل عليه لزيارته المحقّق القمّيّ _صاحب القوانين_ في السّنة الّتي رجع من العجم إلى العراق زائراً لقبور الأئمة علیهمالسلام و حاجّاً لبيت اللّه الحرام، فتفرّق من كان في المجلس و حضر للاستفادة منه، و كانوا أزيد من مائة، و بقي ثلاثة من أصحابه أرباب الورع و السّداد البالغين إلى رتبة الاجتهاد. فتوجّه المحقّق الأيّد إلى جناب السيّد و قال: إنّكم فزتم و حُزتم مرتبة الولادة الروحانيّة و الجسمانيّة. و قرب المكان الظاهريّ و الباطنيّ. فتصدّقوا علينا بذكر مائدةٍ من موائد تلك الخوان، و ثمرةٍ من الثّمار الّتي جنيتم من تلك الجنان، كي ينشرح به الصّدور، و يطمئنّ به القلوب. فأجاب السيّد من غير تأمّل، و قال: إنّي كنت في الليلة الماضية قبل ليلتين أو أقلّ _و التّرديد من الرّاوي_ في المسجد الأعظم بالكوفة. لأداء نافلة الليل عازماً على الرجوع إلى النّجف في أوّل الصّبح، لئلّا يتعطّل أمر البحث و المذاكرة _و هكذا كان دأبه في سنين عديدة_ فلمّا خرجت من المسجد أُلقيَ في روعي الشوق إلى مسجد السهلة، فصرفت خيالي عنه خوفاً من عدم الوصول إلى البلد قبل الصّبح، فيفوت البحث في اليوم، و لكن كان الشوق يزيد في كلّ آنٍ، و يميل القلب إلى ذلك المكان، فبينا أُقدّم رِجلًا و أؤخّر أخرى، إذا بريحٍ فيها غبارٌ كثير، فهاجت بي و أمالتني عن الطّريق فكأنّها التوفيق الّذي هو خير رفيق، إلى أن ألقتني إلى باب المسجد. فدخلت فإذا به خالياً من العبّاد و الزوّار، إلاّ شخصاً جليلًا مشغولًا بالمناجاة مع الجبّار، بكلماتٍ ترقّ لها القلوب القاسية، و تسحّ الدموع من العيون الجامدة، فطار بالي، و تغيّرت حالي، و رجفت ركبتي، و هملت دمعتي من استماع تلك الكلمات الّتي لم تسمعها أذني، و لم ترها عيني، ممّا وصلتُ إليه من الأدعية المأثورة، و عرفت أنّ الناجي ينشئها في الحال، لا أنّه ينشد ما أودعه في البال، فوقفت في مكاني مستمعاً متلذّذاً إلى أن فرغ من مناجاته، فالتفت إليّ و صاح بلسان العجم: «مهدي بيا!» أي هلمّ يا مهدي! فتقدّمت إليه بخطواتٍ فوقفت، فأمرني بالتقدّم فمشيت قليلًا ثمّ وقفت، فأمرني بالتقدّم و قال: إنّ الأدب في الامتثال، فتقدّمت إليه بحيث تصل يدي إليه، و يده الشّريفة إليّ و تكلّم بكلمة. قال المولى السلماسي رحمه اللّه: و لمّا بلغ كلام السيّد السند إلى هنا أضرب عنه صفحاً و طوى عنه كشحاً و شرح في الجواب عمّا سأله المحقّق المذكور قبل ذلك عن سرّ قلّة تصانيفه مع طول باعه في العلوم، فذكر له وجوهاً فعاد المحقّق القمّي فسأل عن هذا الكلام الخفيّ فأشار بيده شبه المنكر بأنّ هذا سرّ لايُذكر!؛ "در پاسخش چه بگویم، حال آنکه حضرت علیهالسلام مرا به آغوش کشید و به سینه خود چسباند و از سوی دیگر در روایت آمده است که ادعا کننده رؤیت در زمان غیبت را تکذیب کنید!" عالم بزرگوار و با تقوا و صاحب کرامات و مقامات عالی، زین العابدین فرزند عالم جلیل القدر محمّد سلماسی، شاگرد آیتاللّه علامه بحرالعلوم قدسسره، که از خواص و افراد مورد اعتماد ایشان بود، نقل میکند: در نجف اشرف، در مجلس سیّد حاضر بودم که ناگاه محقق قمی -صاحب قوانین- وارد شد و این در آن سالی بود که از ایران به عراق برای زیارت مشاهد مشرّفه ائمه علیهمالسلام و همچنین برای تشرّف به بیتاللّه الحرام و ادای مناسک حج آمده بود. وقتی ایشان وارد شد، افراد دیگری که دور سیّد بحرالعلوم و برای استفاده از ایشان جمع شده بودند، پراکنده شدند و رفتند و آنها بیش از صد نفر بودند، و تنها سه نفر از کسانی که اهل تقوا و نیز مجتهد بودند، باقی ماندند. محقق قمی رو به سیّد بحرالعلوم کرد و گفت: شما رستگار شدید به تولّد روحانی و جسمانی، و هم قرب ظاهری و هم قرب باطنی به اهل بیت علیهمالسلام پیدا کردهاید. پس، از مائدههای آسمانی این سفره و از میوههایی که از این باغها چیدهاید، چیزی به ما مرحمت کنید، تا سینه ما فراخ شود و قلب ما طمأنینه بیابد. در اینجا بود که سیّد بی درنگ گفت: شب گذشته یا دو شب پیش _ تردید از راوی است_ برای ادای نافله شب به مسجد اعظم کوفه رفته بودم و قصد داشتم که اول صبح به نجف بازگردم تا بحث و مذاکره علمی تعطیل نشود. دأب ایشان در سالهای متمادی این چنین بود. وقتی که از مسجد خارج شدم، در دلم اشتیاق به مسجد سهله افتاد، اما ذهن و خیال خود را از آن منصرف کردم که مبادا نتوانم پیش از صبح به شهر بازگردم و بحث آن روز از دست برود. اما لحظه به لحظه بر شوق من افزوده میشد و دل من به آن مکان شریف گرایش پیدا میکرد. در حالی که مردد بودم، ناگهان بادی آمد که پر از گرد و غبار بود. وزش این باد، مرا از جاده منحرف کرد و تو گویی این همان توفیقی بود که بهترین همراه انسان است، تا اینکه مرا به کنار در مسجد سهله برد. داخل مسجد شدم؛ در حالی که هیچکس آنجا نبود، جز یک شخص بزرگوار که مشغول راز و نیاز با پروردگار خویش بود؛ آن هم با واژگانی که دلهای سخت را نرم میکرد و چشمهای خشک را اشکبار میساخت. با شنیدن این جملات که هرگز نشنیده بودم و در ادعیه مأثورهای که به دست ما رسیده است، ندیده بودم، دلم از جا کنده شد و حالم دگرگون و زانوانم سست و اشکهایم سرایز گردید. فهمیدم که آن بزرگوار که مناجات مینمود، این دعا را در همان لحظه انشاء میکرد، نه اینکه آنچه را از قبل در ذهن خود حفظ نموده است، بازگو کند. در جای خود ایستادم و با لذت به صدای او گوش میدادم، تا اینکه مناجاتش به پایان رسید و به من رو کرد و به زبان فارسی صدا زد: "مهدی بیا!" پس چند گامی پیش رفتم و توقف نمودم. باز مرا امر نمود که پیش آی. اندکی دیگر پیش رفتم و توقف کردم. باز مرا امر نمود که پیش آی و فرمود: ادب در امتثال امر است. پس پیش رفتم تا جایی که دستم به او میرسید و دست شریف او نیز به من میرسید و سپس جملهای فرمود. مرحوم سلماسی میگوید: وقتی سیّد بحرالعلوم به اینجا رسید، از ادامه سخن پرهیز نمود و موضوع کلام را تغییر داد. اما محقق قمی دوباره به این مطلب بازگشت و پرسید: آن کلام مخفی که حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف فرمود، چه بود؟ ایشان با حالت انکار فرمود: این رازی است که گفتنی نیست!» همچنین محدث نوری در حکایت دهم مینویسد: «حدّثني الأخ الصفيّ المذكور عن المولى السلماسي رحمه اللّه تعالى، قال: كنت حاضراً في محفل إفادته، فسأله رجلٌ عن إمكان رؤية الطّلعة الغرّاء في الغيبة الكبرى، و كان بيده الآلة المعروفة لشرب الدخان المسمّى عند العجم بغليان، فسكت عن جوابه و طأطأ رأسه، و خاطب نفسه بكلامٍ خفيٍّ أسمعه فقال ما معناه: «ما أقول في جوابه؟ و قد ضمّني صلوات اللّه عليه إلى صدره، و ورد أيضاً في الخبر تكذيب مدّعيّ الرّؤية في أيّام الغيبة»، فكرّر هذا الكلام، ثمّ قال في جواب السائل: إنّه قد ورد في أخبار أهل العصمة تكذيب من ادعى رؤية الحجّة عجلاللهتعالیفرجهالشریف، و اقتصر في جوابه عليه من غير إشارةٍ إلى ما أشار إليه؛ آقای سلماسی رحمةاللهعلیه میگوید: روزی در مجلس علامه بحرالعلوم حاضر بودم که فردی از امکان رؤیت چهره دلبر حضرت بقیةاللّه در زمان غیبت کبری پرسید. سیّد _ در حالی که قلیانی به دست داشت_ سکوت کرد و سرش را تکان داد و با خود سخنی آهسته گفت؛ به گونهای که من شنیدم: "در پاسخش چه بگویم، حال آنکه حضرت علیهالسلام مرا به آغوش کشید و به سینه خود چسباند و از سوی دیگر در روایت آمده است که ادعا کننده رؤیت در زمان غیبت را تکذیب کنید!" او این کلام را تکرار کرد و سپس در جواب آن فرد پرسشگر فرمود: در اخبار اهلبیت عصمت علیهمالسلام آمده است که مدعی رؤیت حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف را تکذیب کنید؛ و دیگر به آنچه آهسته گفته بود، اشارهای نکرد.» جهت مشاهده تمامی تولیدات رسانهای مرتبط با کتاب «بشارت از حضرت حجت(عج)»، و دسترسی به مجموع صوتها و فیلمهای بیانات حضرت آیتالله بهجت، که قابلیت دسترسی به آنها از طریق بارکد(QR)، در حاشیه صفحات کتاب فراهم گردیده است، به لینک ذیل مراجعه فرمایید: ویژهنامه اینترنتی کتاب بشارت از حضرت حجت(عج)
مطلب دوازدهم: حديث ثقلين دليل قطعی بر وجود امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف
احتجاج به ثقلین عالمان مذهب تشیع برای استدلال بر وجود مبارک حضرت بقیةاللّه عجلاللهتعالیفرجهالشریف در دوران غیبت کبری، به حدیث شریف و متواتر ثقلين نیز در کنار سایر دلایل، استدلال کردهاند. در این زمینه، میتوان به کتاب «الشافی» اثر سیّد مرتضی قدسسره و «تلخیص الشافی» از شیخ طوسی قدسسره اشاره کرد١. همین مطلب در سایر کتابهای کلامی نیز از دیرباز تا کنون مطرح بوده است. در میان کتابهای معاصر، میتوان به کتاب معروف «المراجعات» اشاره کرد٢. آیت اللّه بهجت قدسسره نیز با استناد به حدیث ثقلین برای اثبات وجود امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف میفرماید: «[حدیث ثقلین] دلیل قطعی است بر اینکه امام زمان علیهالسلام حیّ موجود إلی زمان ظهوره، نه اینکه بعد موجود و متولد میشود». ایشان همچنین میفرماید: «مثل اینکه جایی دیده نشده که کسی این مطلب را بگوید». با توجه به وجود استناد به حدیث ثقلین در کتب کلامی شیعه برای اثبات امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف مقصود از این نوآوری چیست؟ حدیث ثقلین از احادیث متواتر نزد شیعه و اهل سنت است که در منابع حدیثی متعدد با عباراتی شبیه به هم و عموماً به دو شکل روایت شده است. نخست: «إنّي تارِكٌ فِيكمُ الثِّقْلَينَ، كتابَ اللهِ وَ عِتْرَتِي، وَ إنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حتّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض؛ من در میان شما دو شیء گرانبها گذاشتم، کتاب خدا و عترتم و این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا اینکه در حوض بر من وارد شوند» و دوم: «أُوصِيكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ أَهْلِ بَيْتِي، فَإِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لَا يُفَرِّقَ بَيْنَهُمَا حتّى يُورِدَهُمَا عَلَيَّ الْحَوْضَ، فَأَعْطَانِي ذَلِك؛ شما را به کتاب خدا و اهل بیتم وصیت می کنم، چرا که من از خدای عز وجل خواسته ام که میان این دو تا روزی که آن دو را در حوض بر من وارد می کند، جدایی نیندازد و خداوند این خواسته را به من عطا کرد». آیت اللّه بهجت قدسسره نیز با استناد به حدیث ثقلین برای اثبات وجود امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف میفرماید: «[حدیث ثقلین] دلیل قطعی است بر اینکه امام زمان علیهالسلام حیّ موجود إلی زمان ظهوره، نه اینکه بعد موجود و متولد میشود». بر اساس روایت نخست از این حدیث، قرآن و اهل بیت علیهمالسلام همیشه باهماند و هیچگاه از یکدیگر جدا نمیشوند. بنابراین در دوران حاضر نیز یکی از اهل بیت علیهمالسلام -یعنی امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف- باید حضور داشته باشد، در غیر این صورت بین آن دو جدایی افتاده و این با حدیث ثقلین سازگار نیست. استدلال به این روایت مبتنی بر آن است که جداییناپذیری قرآن و عترت، همراهی فیزیکی و ناظر به عالم خارج تفسیر شود یعنی مادام که قرآن در جامعه اسلامی وجود دارد امام هم در میان مردم وجود خواهد داشت. اما ممکن است اشکال شود شاید منظور از جداییناپذیری، همراهی در عوالم و مراتب بالاتر از نشئه دنیوی باشد نه این دنیا. همچنین ممکن است جدایی ناپذیری به هماهنگی در بیان معارف اسلامی تفسیر شود؛ بر این اساس منظور از همراهی این است که هیچگاه سخنی مغایر با قرآن از اهل بیت صادر نخواهد شد. بنابراین استدلال به روایت اول از حدیث ثقلین با این شبهات مواجه است. اما در روایت دوم از حدیث ثقلین پیامبر دعا میکند و از خداوند میخواهد بین قرآن و عترت جدایی نیافتد تا روزی که در کنار حوض کوثر هر دو بر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم وارد شوند. و در ادامه خبر میدهد که این دعا از سوی خداوند تبارک و تعالی مورد اجابت قرار گرفته است. بنابراین مفاد روایت دوم، اِخبار از جداییناپذیری قرآن و عترت نیست، بلکه دعای مستجاب برای همراهی آن دو است. اینجا دیگر منظور از جداییناپذیری، همراهی در عوالم و مراتب دیگر نخواهد بود، چون آن هماهنگی همیشه هست و نیاز به دعا ندارد. همچنین هماهنگی در بیان معارف هم نخواهد بود چون این هماهنگی نیز همیشگی است و هیچگاه سخنی مغایر با قرآن از اهل بیت علیهمالسلام صادر نخواهد شد. تنها صورتی که میماند همین است که این دو در این دنیا از هم جدا نشوند، و هرگاه قرآن هست امامی از اهل بیت نیز در میان مردم باشد و جامعه اسلامی را -اگر چه غیر مستقیم و از پس پرده غیبت- راهبری کند. میتوان گفت اجابت دعای پیامبر از سوی خداوند در اعطای طول عمر به امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف و مراقبت از ایشان در طول دوران غیبت تجلی یافته است. نقطه تمایز آیتالله بهجت با علمای دیگر در استدلال به این حدیث شریف، استناد به روایت دوم از آن و صورتبندی جدیدی از استدلالی است که هیچکدام از شبهات پیشگفته درباره آن قابل طرح نیست. عدم دسترسی عمومی به عترت در زمان غیبت کبری، با این استجابت دعا منافات ندارد، چرا که راهبری جامعه اسلامی توسط امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف منوط به ظهور ایشان نیست، و حکایات متعددی که از عوام و خواص در تشرف محضر امام عصر رسیده گواه آن است. امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف هر جا نیاز باشد از مردم دستگیری میکند، چنانکه بزرگان و عالمان دین را هم در شناخت معارف دینی و هم در هدایت جامعه کمک مینماید. امامی که وجود او مایه امید مردم و دیدار و توفیق تشرف محضر او آرزوی آنها و ظهور او دعای همیشگیشان است؛ چه آنکه فرج عمومی اگر میسر نیست، فرج شخصی محضر امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف امکانپذیر است و در فصلهای پیشین به عبارات علمای بزرگ شیعه؛ همچون شیخ صدوق، سیّد مرتضی و شیخ طوسی قدسسرّهم مبنی بر اینکه راه فرج شخصی برای کسانی که در مراجعه به عترت علیهمالسلام صادق هستند، در هر زمان گشوده است اشاره شد. آیت الله بهجت در ادامه با استناد به «إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ»٣ به جنبه مفسر و شارح بودن اهل بیت برای قرآن اشاره میکند که به عنوان یکی از فلسفههای وجودی امام معصوم در همه زمانها است. حقیقت قرآن را تنها مخاطبان حقیقی آن میفهمند و دیگران را یارای دست یافتن به همه معارف قرآن نیست. قرآن نیاز به مفسر دارد پس در هر عصری باید یکی از امامان اهل بیت علیهمالسلام وجود داشته باشد تا قرآن را -اگرچه غیر مستقیم و با واسطه- برای مردم شرح نماید. سرّ اینکه اهل بیت بهعنوان تنها مفسر حقیقی قرآن معرفی شدهاند یگانگی آنها با حقیقت قرآن است که در قیامت در کنار حوض کوثر این یگانگی به تجلی تام و تمام خواهد رسید. ١. الشافی، ج٣، ص۱۲۲؛ تلخیص الشافی، ج٢، ص٢۴۵. ٢. المراجعات، ص۴٠٨. ٣. الکافی، ج٨، ص٣١٢. جهت مشاهده تمامی تولیدات رسانهای مرتبط با کتاب «بشارت از حضرت حجت(عج)»، و دسترسی به مجموع صوتها و فیلمهای بیانات حضرت آیتالله بهجت، که قابلیت دسترسی به آنها از طریق بارکد(QR)، در حاشیه صفحات کتاب فراهم گردیده است، به لینک ذیل مراجعه فرمایید: ویژهنامه اینترنتی کتاب بشارت از حضرت حجت(عج)
مطلب سیزدهم: از واضحات شیعه
[برخی از مخالفان اشکال میکنند:] از کجا معلوم شد که [حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف] متولد شده است؛ یک زنی خبر داده است دیگر! حکیمه علیهاالسلام یک زنی بوده که آمده گفته است: مجلس و اتاق نورانی شد و... . راوی یک زن است.١ [در جواب میگوییم: اوّلاً آیا] اینهمه مدّت که [امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف در میان مردم] بوده است، هیچکس از اصحاب او را ندید و نفهمید؟! [ثانیاً] خود حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام و همه ائمه علیهمالسلام [ولادت ایشان را] خبر دادند٢ و [ثالثاً] شیعه الی ماشاءاللّه از وجود مقدسش کرامات دیده اند و میبینند. ما چه می دانیم همین امروز در کجاها چه اغاثه هایی برای مستغیث ها و چه اجاره هایی٣ برای مستجیرها مینماید و چه کارهایی هر روز دارد میشود! «الْمُحْتَجَبِ عَنْ أَعْیُنِ الظّالِمینَ»۴ ( پنهان از چشم ظالمین) است. کسانی که نه ظالم اند، و نه رفیق ظالم هستند، و نه با ظالمین معاشرند، و نه در خانه و نه در محله ظالمین هستند، وجود شریف حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف از دیده آنها اصلاً محجوب نیست! [رابعاً] دیدن با چشم موضوعیت ندارد، و طریق است [برای حصول یقین].۵ اگر آدم از پشت پرده صدایی شنید و فهمید و یقین کرد [که در پشت پرده کسی هست، همین حجت است]. [یا اگر کسی] خبرهایی داد و خبرها مطابق با واقع شد، از سابقِ ما خبر داد، و همچنین از لاحقِ ما خبر داد، یقین پیدا میکنیم؛ ولو چشمانمان او را نبیند. [خامساً] همین دیدن را هم خیلی از بزرگان علما ادعا کرده اند، که اگر ما بگوییم آنها دروغگو بودند، دیگر معلوم است که ما در چه حالی هستیم! همه امامان علیهالسلام نوید آمدن امامزمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف را داده اند و امام حسن عسکری علیهالسلام خبر از تولد ایشان داده است. شیعه الی ماشاءاللّه از وجود مقدسش کرامات دیده اند و میبینند. ما چه می دانیم همین امروز در کجاها چه اغاثه هایی برای مستغیث ها و چه اجاره هایی٣ برای مستجیرها مینماید و چه کارهایی هر روز دارد میشود! مطلب سیزدهم: از واضحات شیعه یکی از اشکالاتی که از سوی مخالفان مطرح می شود تشکیک در وجود امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف است. شبهه این است که آیا می توان در یک مسأله اعتقادی با این درجه از اهمیت به گزارش یک نفر (جناب حکیمه خاتون علیهاالسلام) بسنده کرد و آن را پایه همه اعتقادات مربوط به مهدویت قرار داد؟ آیا در وقایع تاریخی مثل تولد امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف می توان بر اساس یک گزارش به یقین یا اطمینان رسید؟ آیا پاسخ برهانی در این زمینه امکان پذیر است؟ آیت الله بهجت به این اشکال پنج پاسخ داده اند. ابتدا این پاسخ ها را به اختصار بیان نموده، سپس به توضیح آن ها می پردازیم. اول آنکه پیش از آغاز غیبت افراد متعددی ایشان را دیده اند، و دیدار ایشان اختصاص به حکیمه خاتون علیهاالسلام ندارد. دوم آنکه همه امامان علیهالسلام نوید آمدن امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف را داده اند و امام حسن عسکری علیهالسلام خبر از تولد ایشان داده است. سوم آنکه شیعیان در طول تاریخ غیبت به صورت متواتر از تشرف به محضر نورانی ایشان و دستگیری حضرت از آن ها خبر داده اند. چهارم آنکه تنها راه اطمینان از وجود ایشان دیدن با چشم نیست. گاهی به واسطه شنیدن صدای ایشان و خبر دادن از ضمیر پنهان و اموری که از دیگران مخفی است، این اطمینان به دست می آید. پنجم آنکه بسیاری از علمای راستین که دروغ در ساحتشان راه ندارد، ایشان را با چشم هم دیده اند و با ایشان در ارتباط بوده اند. پاسخ ایشان، پاسخ جامعی است و هر انسان آزاد اندیشی را نسبت به اینکه حضرت بقیة الله عجلاللهتعالیفرجهالشریف در سامرا متولد شده و اکنون حجت خدا بر خلق است به یقین می رساند. آنچه پیشتر درباره احادیث دال بر امامان دوازده گانه علیهمالسلام در منابع فریقین مطرح شد، نقش مهمی در این بیان دارد و رویکرد پژوهشگر را از یک نگاه تاریخی صرف، به نگاهی تاریخی_ کلامی تغییر می دهد. آن احادیث نشان می دهد تولد امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف در ارتباط تام با امامان دوازده گانه علیهمالسلام و از وعده های حتمی الهی است. اتفاق مبارکی که بشارت به آن در زمان حضرت ابراهیم علیهالسلام داده شده، در تورات بازتاب یافته و در طی سه قرن در صدر اسلام مستقر گردیده و روز به روز بر وضوح و حقانیت آن ها در طول تاریخ افزوده شده است. بنابراین، به جای اینکه بپرسیم: «آیا در سال ٢۵۵هـ. فرزندی در خانه امام عسکری علیهالسلام در سامرا متولد شده است؟» میپرسیم: «آیا دوازدهمین امام علیهالسلام در خانه یازدهمین امام علیهالسلام متولد شده است یا خیر؟» و تفاوت این دو سؤال از زمین تا آسمان است، چرا که کشف حقایق و وقایع مربوط به یک شخص خاص، با کشف آنها نسبت به شخصی که حلقه پایانی زنجیره امامت و ولایت و موعود همه ادیان است، بسیار متفاوت است. همین نکته بهطور ناخودآگاه در کلام یک عالم بزرگ اهل سنّت یعنی «حافظ ذهبی» جلوهگر شده است، و در کتاب معروفش «سیر أعلام النبلاء» وقتی به نام نامی و اسم گرامی و شرح حال امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف میرسد، به منظور تشکیک در ولادت حضرت علیهالسلام مقدمهای بیان میکند که خود این مقدمه، جواب حرف او را میدهد!! و این از کرامات الهی در حق حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف به حساب میآید، تا همگان توجه کنند که با یک فرد منفرد روبه رو نیستند، بلکه با سلسلهای هماهنگ و مرتبط سر و کار دارند. «ذهبی» از ابتدا شروع میکند و خلاصه کلامش این است که نه تنها تمام آباء گرامی حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف سزاوار خلافت بودند، بلکه تصریح میکند که از خلیفه زمان خودشان به خلافت سزاوارتر بودند! ذهبی به اولویّت خلافت برای امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام نسبت به خلیفه مهم اهل سنّت تصریح میکند: «جَعْفَرٌ الصَّادِقُ: كَبِيْرُ الشَّأْنِ، مِنْ أَئِمَّةِ العِلْمِ، كَانَ أَوْلَى بِالأَمْرِ مِنْ أَبِي جَعْفَرٍ المَنْصُوْرِ. وَ كَانَ وَلَدُهُ مُوْسَى، كَبِيْرَ القَدْرِ، جَيِّدَ العِلْمِ، أَوْلَى بِالخِلاَفَةِ مِنْ هَارُوْنَ؛ جعفر صادق، دارای منزلتی عظیم است و از سران علم و دانش است و از ابی جعفر منصور به خلافت سزاوارتر بود. و فرزند او موسی، شأنی عظیم دارد و عالم است و از هارون به خلافت سزاوارتر بود.»۶ همینجا باید از ذهبی پرسید: آیا این که دوازده نفر مترتّب بر هم و نسل به نسل سزاوار برای خلافت باشند، خود امر سادهای است؟ آیا چنین امری اتفاقی رخ داده است؟ آیا پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از وجود دوازده امام از نسل او که سزاوار خلافتش هستند، خبر نداد؟ دهها نفر در زمان امام عسکری علیهالسلام، حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف را دیدند؛ مانند احمد بن اسحاق قمی که این جمله لطیف را حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف به او فرمود: «فَلاتَطلُب أثَراً بَعدَ عینٍ یا أحمَد بنِ إسحاق»(ای احمد بن اسحاق بعد از آنکه حقیقت را با چشم خود دیدی، به دنبال نشانه نباش!) در اینجا در درجه نخست باید توجه کرد که قضیه ولادت امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف تنها از سوی حکیمه خاتون علیهاالسلام نقل نشده است، بلکه چندین روایت از کنیزان متعددی که در منزل حاضر بودند، وارد گردیده است و همچنین یکی از همسایگان امام حسن عسکری علیهالسلام که بر مذهب شیعه هم نبود، در لحظه ولادت، به دعوت خود امام علیهالسلام برای کمک رساندن حاضر و شاهد آن بود و آن خبر را حتی برای مخالفان نقل کرده است. در آن شرایط خفقان شدیدی که برای خانواده امام حسن عسکری علیهالسلام وجود داشت و آنها ملزم به رعایت اشد کتمان بودند، همین مقدار از نقل و انتشار این خبر، خود از تدبیر آن حضرت علیهالسلام است. همچنین از همه مهمتر، گواهیِ خود امام حسن عسکری علیهالسلام است که حتی عامه و از جمله ذهبی با تمام تعصب و عنادی که دارد، او را انسانی شریف و جلیلالقدر خوانده است و آنهمه عقیقههایی که به دست یاران و اصحاب ایشان انجام شد و نامههایی که حضرت علیهالسلام برای اصحاب خود نوشت و این خبر را به آنها داد و دعوت اصحاب برای دیدن نوزاد تازه متولد شده و گواهی دادن آن اصحاب، همگی از شواهد ولادت امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف محسوب میشوند. اما نکته جالب توجه این است که حضرت آیت اللّه بهجت قدسسره در این برهان میفرماید حتی اگر بخواهیم تمام این اخبار را نادیده بگیریم و در مقام بحث، با پیشفرض شخص مخالف _ ولو اساساً پیشفرضش هم غلط است! _ همراه شویم و فرض بگیریم ولادت آن حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف را _ چنانکه ذهبی فرض میگیرد _ تنها یک زن خبر داده است، به لحاظ روششناسی تحقیق، باید نگاه به واقعه تولد امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف تغییر کند؛ یعنی باید از یک دیدگاه تنگ و چشم دوختن به خبر دادن یک زن از آن، به سوی یک دیدگاه وسیع و جامع نگر برود. از این رو، معظّمله سؤال میکند: مگر وقتی کسی متولد شد، تنها منبع اطلاع یافتن از وجودش، فرد خبر دهنده از وقت تولد اوست؟ کدام عاقلی یافت میشود که وقتی با شخصی سخن میگوید، از خود بپرسد چه کسی به من خبر داده است که این شخص که با او سخن میگویم، متولد شده است؟! پس ابتدا باید یقین کنم که متولد شده است و سپس با او سخن بگویم!! مگر یقین به وجود شخص، منحصر در خبر دهنده وقت ولادت اوست؟ حتی اگر شخص را ندیده باشیم، برای یقین به وجود او به دنبال هزاران شاهد مختلف میرویم، نه اینکه تنها سراغ کسی برویم که در هنگام ولادت او حاضر بوده و از آن خبر داده است. کدام عاقلی در وجود خودش شک میکند، به بهانه اینکه وقت تولد خودش را به خاطر نمیآورد و کسی هم به او در اینباره خبر نداده است؟! پس آیت اللّه بهجت قدسسره در طلیعه جواب میفرماید: «اینهمه مدت هیچکس از اصحاب، او را ندید و نفهمید؟» دهها نفر در زمان امام عسکری علیهالسلام، حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف را دیدند؛ مانند احمد بن اسحاق قمی که این جمله لطیف را حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف به او فرمود: «فَلاتَطلُب أثَراً بَعدَ عینٍ یا أحمَد بنِ إسحاق»(ای احمد بن اسحاق بعد از آنکه حقیقت را با چشم خود دیدی، به دنبال نشانه نباش!).٧ بر همین اساس، معظّمله در فقره دوم از جواب خود میفرماید: «خود حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام و همه ائمه علیهمالسلام خبر دادند». یعنی چرا مطلب را منحصر در خبر دادن یک زن میکنید؛ در حالی که تمام معصومین علیهمالسلام از تولد ایشان خبر دادهاند؟ مگر دستور امام عسکری علیهالسلام به چند نفر برای عقیقه کردن، خبر دادن از تولد نیست؟ اساساً در طول تاریخ که اهل بیت علیهمالسلام درباره خصوصیات حضرت بقیةاللّه عجلاللهتعالیفرجهالشریف بیاناتی داشتند، واضحات و مسلّماتی از سوی اهل بیت علیهمالسلام شکل گرفته که کاشف از استقرار فرهنگ اعتقادی شیعه توسط اهل بیت علیهمالسلام است. از جمله این خصوصیات واضح و مسلّم که از ابتدا در فرهنگ اعتقادی شیعه مستقر بوده، مخفی بودن ولادت ایشان است که از همان ابتدا در بیانات اهل بیت علیهمالسلام ذکر میشد، نه اینکه ناگهان در سال دویست و پنجاه و پنج، این مطلب رایج شده باشد؛ همچنان که در روایات متعدد آمده است که: «تُخفَي وِلادَتُه».٨ همچنین فرموده که علت این غیبت و مخفی ماندن ولادت ایشان، این است که همه اهل بیت علیهمالسلام با طاغی زمان خود بیعت میکنند، مگر آخرین امام که: «لَيْسَ لِأَحَدٍ فِي عُنُقِهِ بَيْعَة؛ بر گردن او بیعت با هیچکسی نیست»٩ و تمام اهل بیت علیهمالسلام یک به یک بر این فرهنگ شیعی تأکید داشتند؛ همان طور که در جریان صلح امام مجتبی علیهالسلام با معاویه، وقتی در اینباره به ایشان اعتراض شد، حضرت علیهالسلام فوراً به نظام فکری شیعه اشاره فرمود: علت این غیبت و مخفی ماندن ولادت ایشان، این است که همه اهل بیت علیهمالسلام با طاغی زمان خود بیعت میکنند، مگر آخرین امام که: «لَيْسَ لِأَحَدٍ فِي عُنُقِهِ بَيْعَة؛ بر گردن او بیعت با هیچکسی نیست» و تمام اهل بیت علیهمالسلام یک به یک بر این فرهنگ شیعی تأکید داشتند؛ «أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّهُ مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا وَ يَقَعُ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطَاغِيَةِ زَمَانِهِ إِلَّا الْقَائِمُ الَّذِي يُصَلِّي رُوحُ اللَّهِ عِيسَى بْنُ مَرْيَمَ علیهماالسلام خَلْفَهُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُخْفِي وِلَادَتَهُ وَ يُغَيِّبُ شَخْصَهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِأَحَدٍ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ إِذَا خَرَجَ ذَلِكَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ أَخِي الْحُسَيْنِ ابْنِ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ يُطِيلُ اللَّهُ عُمُرَهُ فِي غَيْبَتِهِ ثُمَّ يُظْهِرُهُ بِقُدْرَتِهِ فِي صُورَةِ شَابٍّ دُونَ أَرْبَعِينَ سَنَةً ذَلِكَ لِيُعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ آيا نمیدانيد كه هيچ يك از ما ائمه نيست، جز آنكه بيعت سركش زمانش بر گردن اوست؛ مگر قائمى كه روح اللَّه عيسى بن مريم پشت سر او نماز میخواند؟ خداوند ولادت او را مخفى میسازد و شخص او را پنهان مینماید، برای اینکه هر گاه خروج كند، بيعت احدى بر گردن او نباشد. او نهمين فرد از فرزندان برادرم حسين علیهالسلام است و فرزند سرور كنيزان است. خداوند عمر او را در دوران غيبتش طولانى میگرداند، سپس با قدرت خود او را در صورت جوانى كه كمتر از چهل سال دارد، ظاهر میسازد، تا بدانند كه خداوند بر هر كارى توانا است.»١٠ همچنین وقتی به امام صادق علیهالسلام در جریان قیام ابومسلم خراسانی پیشنهاد قبول خلافت دادند، حضرت فرمود: «أُفٍّ أُفٍّ مَا أَنَا لِهَؤُلَاءِ بِإِمَامٍ أَ مَا يَعْلَمُونَ أَنَّهُ إِنَّمَا يَقْتُلُ السُّفْيَانِيَ؛ اف بر اینها! اف بر اینها! من امام اینها نیستم. آیا نمیدانند که قائم همانا کسی است که سفیانی را میکشد؟»١١ مقصود حضرت علیهالسلام این است که فرهنگ شیعه بر دوازده امام بنا شده است، نه بر شش امام؛ آیا اینها که آرزوی خلافت مرا دارند، این واضحات اعتقادات شیعه را نمیدانند؟ مگر اصحاب امام صادق علیهالسلام نمیدیدند که ایشان با چشم گریان و اشکهای جاری با امام دوازدهم عجلاللهتعالیفرجهالشریف این گونه نجوا میکردند: «سَيِّدِي غَيْبَتُكَ نَفَتْ رُقَادِي وَ ضَيَّقَتْ عَلَيَّ مِهَادِي وَ ابْتَزَّتْ مِنِّي رَاحَةَ فُؤَادِي؛ آقای من! غیبت تو خواب از چشمم ربوده و زمین فراخ را بر من تنگ نموده و آسایش قلب مرا از من گرفته است.»١٢ در فقرات بعدی، معظّمله به شواهد غیر قابل انکار دیگری اشاره مینماید که هر منصفی با نظر به آنها، یقین به حقانیت این مطلب پیدا میکند. اینهمه کرامات که متوسلین به حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف در طول قرنها از ایشان دیدهاند و میبینند که بسیاری از این افراد حتی شیعه هم نیستند و حاجات و گرفتاریهایی که از آنها برآورده شده است، از طرق عادی و طبیعی به هیچ وجه قابل حل نبوده و این دلیلی واضح است بر اینکه فردی متّصل به غیب حاجاتشان را برآورده کرده است و این افراد یقین کردهاند که خود حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف به آنها عنایت کرده و در بسیاری از موارد حتی آن فرد، قبل از آن شناختی نسبت به حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف نداشته، تا اینکه حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف مشکلی را حل کرده و خود را به او شناسانده است. همچنین بسیاری از بزرگان علما و افراد صالح که صداقت فعلی و فاعلی آنها برای ما محرز است، ادعا کردهاند که ایشان را دیدهاند و ما نمیتوانیم بگوییم همه اینها دروغگو بودهاند. بنابراین، هر انسان منصفی وقتی به اینهمه نقلیات متواتر از افراد مطمئن که از مقدسین علما و یا اتقیا و صلحا بودهاند، نظر کند، اطمینان مییابد که دستکم بسیاری از آنها صحیح هستند؛ اگر نگوییم همه آن تشرّفات. علاوه بر این، برای حصول یقین به وجود یک شخص، اصلاً دیدن او با چشم موضوعیتی ندارد، و تمام عقلای عالم به این موضوع اذعان دارند که دیدن با چشم، تنها یکی از راههای تحصیل یقین است. برای مثال، اگر کسی از پشت پرده صدای فردی را بشنود، میتواند یقین کند که آنجا شخصی هست، ولو او را ندیده است. به همین صورت، ممکن است کسی از راههایی غیر از دیدن، مثل این که صدای حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف را بشنود، و یا وجود برخی از قرائن دیگر، یقین کند که او همان حجت خداوند است و یا اینکه آن حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف از امور غیبی و یا امور شخصی که هیچکس جز آن فرد از آن خبر ندارد، مطالبی به او بگوید که آن فرد یقین کند حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف با او سخن گفته است. و چه بسیار کسانی که تشرّف سمعی برایشان حاصل شده و یا به طرق دیگری از ناحیه حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف به آنها عنایاتی صورت گرفته است. ١. نک : کمال الدین، ج٢، صص۴٢۶ - ۴٢٨؛ بحارالأنوار، ج۵١، صص١١ - ١٣. ٢. احادیث بسیار زیادی درباره وجود مبارک امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف و غیبت آن حضرت از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و همچنین از ائمه معصومین علیهمالسلام روایت شده و در کتب عامه به وفور ذکر گردیده است؛ چه رسد به کتب شیعه (نک: کفایة الأثر). علاوه بر اینکه راوی ولادت مبارک حضرت بقیةاللّه عجلاللهتعالیفرجهالشریف تنها حضرت حکیمه علیهاالسلام نیست، بسیاری از اصحاب امام هادی و امام حسن عسکری علیهماالسلام نیز حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف را در محضر امام عسکری علیهالسلام زیارت نموده و به این مطلب شهادت داده اند. و حتی برخی از عامه و مخالفان در همان زمان ایشان را دیده و آن را نقل کرده اند، و روایات بسیاری در اینباره وارد شده است که جای هرگونه تردید را حتی از عامه رفع میکند. برای نمونه، نک: کمال الدین، باب ٢٣ و بحارالأنوار، ج۵١. ٣. اجاره: پناه دادن. ۴. در زیارتنامه امام حسن عسکری علیهالسلام ، امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف با این عبارت وصف شده است؛ بحارالأنوار، ج٩٩، ص۶٧. ۵. یعنی دیدن تنها یکی از راههای یقین کردن به وجود یک شخص است، نه اینکه یقین کردن به وجود یک شخص، فقط منحصر در دیدن او باشد، بلکه از راههای دیگری مثل شنیدن صدا از پشت پرده نیز میتوان یقین به وجود فرد پیدا کرد. ۶. سیر أعلام النبلاء، ج۱۳، ص۱۱۹. ٧. کمال الدین، ج۲، ص۳۸۴. ٨. کمال الدین، ج۱، ص۳۰۳. ٩. الغیبة نعمانی، ص191. ١٠. کمال الدین، ج۱، ص۳۱۶. ١١. کافی، ج۸، ص۳۳۱. ١٢. کمال الدین، ج۲، ص۳۵۳ جهت مشاهده تمامی تولیدات رسانهای مرتبط با کتاب «بشارت از حضرت حجت(عج)»، و دسترسی به مجموع صوتها و فیلمهای بیانات حضرت آیتالله بهجت، که قابلیت دسترسی به آنها از طریق بارکد(QR)، در حاشیه صفحات کتاب فراهم گردیده است، به لینک ذیل مراجعه فرمایید: ویژهنامه اینترنتی کتاب بشارت از حضرت حجت(عج)
مطلب چهاردهم: حروف مقطعه
از دلایل لزوم وجود حجت خدا علیهالسلام در هر عصر از جمله دلایل لزوم حجت و عالم مطلق در هر عصر، وجود «کهیعص»١، «الم»٢ و «الر»٣ در قرآن است. آیا کسی میتواند همه اینها را بفهمد؟ شاید یکی بگوید «الر»، یعنی «اللّه الرؤوف». فرض کنید فلان کس روایت کرده که معنایش چنین است. یعنی چه؟ به چه مناسبتی «اللّه الرؤوف» را برداشته و به جایش «الر» را جایگزین کرده است؟! این خود علامت این است که قرآن مجملاتی دارد که مفصِل و مفسّر و شارحش غیر آدمهای عادی هستند. اینها باید با خود مبدأ وحی بالواسطه یا بلا واسطه اتصال داشته باشند. این یکی از حجج است بر اینکه این رمزهای قرآن، شارح میخواهد؛ و شارح این رموز با قرآن هست و الّا معنی ندارد که اینها را بیاورند. اینها را برای چه میخواهید؟ برای مردم میخواهید؟ او که محتاج به اینها نیست، خودش میداند دیگر لازم نیست که در قرآن باشد! لذا از حجج این است که قرآن شارح و مفسّری دارد که ملازم با آن است. فهم حروف مقطعه در فهم قرآن و معانی آن بسیار اهمیت دارد، نه اینکه تنها بخش کوچک و کماهمیتی از قرآن حساب شود. در مورد اهمیت آن، همین بس که شیعه و سنّی از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل کردهاند: «لِکُلّ کِتابٍ صفوةٌ و صفوةُ القُرآن حُرُوفُ التَّهجي؛ هر کتابی گزیدهای دارد و گزیده قرآن، حروف مقطعه آن است.» مطلب چهاردهم: حروف مقطعه همان گونه که پیشتر بیان شد، حضرت آیت اللّه بهجت قدسسره با توجه به دعای حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم در حدیث ثقلین، نیاز امت اسلامی به مفسّر قرآن کریم را تبیين نمود. حال ایشان یک مصداق صغروی از آن را ذکر میکند که هیچکس را یارای انکار آن نیست، و آن مسأله، «فواتح سور وحروف مقطعه» در قرآن کریم است. این مسأله، نزد کوچک و بزرگ از مسلمین واضح است و همه اعتراف دارند که چیزی از آن نمیدانند. حال که همه اذعان به ندانستن آن دارند، پس چرا خداوند متعال آن را نازل فرموده و در کتاب آسمانی مسلمانان قرار داده و دستور داده است که مرتب آن را تلاوت کنند؟! اینکه همگان جهل نسبت به معانی حروف مقطعه قرآن را در خود مییابند، یک اعتراف عمومی به این مسأله است که برای فهم معانی آنها، نیاز به کسی دارند که خداوند متعال او را تعیین نموده است. همچنین باید توجه داشت که فهم حروف مقطعه در فهم قرآن و معانی آن بسیار اهمیت دارد، نه اینکه تنها بخش کوچک و کماهمیتی از قرآن حساب شود. در مورد اهمیت آن، همین بس که شیعه و سنّی از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل کردهاند: «لِکُلّ کِتابٍ صفوةٌ و صفوةُ القُرآن حُرُوفُ التَّهجي؛ هر کتابی گزیدهای دارد و گزیده قرآن، حروف مقطعه آن است.»۴ «صفوة»، خلاصه و عصاره یک چیز است که مهمترین نقش را در آن شیء دارد. آیا مسلمین محتاج به دانستن صفوه و عصاره قرآن کریم نیستند؟ انبیای پیشین علیهمالسلام، حروف مقطعه را به عنوان خصوصیّت خاص کتابی که بر پیامبر خاتم النبیین صلیاللهعلیهوآلهوسلم نازل خواهد شد قرآن، ذکر میکردند و میفرمودند: «يَأْتِي بِكِتَابٍ بِالْحُرُوفِ الْمُقَطَّعَة؛ [پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآلهوسلم] با کتابی خواهد آمد که حروف مقطعه دارد.»۵ با این حال، آیا ممکن است که وجود این آیات در قرآن، امری ساده یا لغو باشد و یا بگوییم امت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم، محتاج به فهم معارف و معانی آن نیست؟ از اینجا نکتهای جلوهگر میشود که امیرالمؤمنین علیهالسلام در روايتی آن را تذکر داده است: «إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ لِسَعَةِ رَحِمَتِهِ وَ رَأْفَتِهِ بِخَلْقِهِ وَ عِلْمِهِ بِمَا يُحْدِثُهُ الْمُبَدِّلُونَ مِنْ تَغْيِيرِ كِتَابِهِ قَسَّمَ كَلَامَهُ ثَلَاثَةَ أَقْسَامٍ فَجَعَلَ قِسْماً مِنْهُ يَعْرِفُهُ الْعَالِمُ وَ الْجَاهِلُ وَ قِسْماً لايَعْرِفُهُ إِلَّا مَنْ صَفَا ذِهْنُهُ وَ لَطُفَ حِسُّهُ وَ صَحَّ تَمْيِيزُهُ مِمَّنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ قِسْماً لايَعْرِفُهُ إِلَّا اللَّهُ وَ أُمَنَاؤُهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ وَ إِنَّمَا فَعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ لِئَلَّا يَدَّعِيَ أَهْلُ الْبَاطِلِ مِنَ الْمُسْتَوْلِينَ عَلَى مِيرَاثِ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ مَا لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُمْ وَ لِيَقُودَهُمُ الِاضْطِرَارُ إِلَى الِايتِمَارِ لِمَنْ وَلَّاهُ أَمْرَهُم؛ همانا خداوند متعال برای گسترش رحمت و رأفت خود در میان خلقش و به سبب آگاهیاش از آنچه تبدیلکنندگان و تغییردهندگان کتابش انجام خواهند داد، کلام خود را بر سه قسم قرار داد. یک قسم را به گونه ای قرار داده است که عالم و جاهل آن را بشناسند؛ قسم دیگر را چنان قرار داد که تنها کسی آن را بشناسد که ذهنش صفا پیدا کرده و حسش لطیف شده و امور را به نیکی از هم تمییز میدهد، و آنها کسانی هستند که خداوند سینهشان را برای پذیرش اسلام فراخ گردانیده است؛ و قسم دیگر کلامش را به گونهای قرار داد که جز خداوند و امینهای او و راسخان در علم آن را نمیشناسند. همانا خداوند چنین کرده است، تا اهل باطل که بر میراث پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم استیلا یافتهاند، در آگاهی از کتاب خدا ادعایی نکنند که خداوند برای آنها قرار نداده است، و در نتیجه، اضطرار آنها را مجبور به پرسیدن و گوش دادن به کسی کند که خداوند سرپرستی آنها را به او سپرده است.»۶ اختصاص فهم قرآن کریم به امام علیهالسلام در مهمترین کتب اهل سنّت مثل صحیح بخاری بازتاب پیدا کرده و با عبارات مختلف آمده است که از امیرالمؤمنین علیهالسلام سؤال کردند: «هَلْ عِنْدَكُمْ مَا لَيْسَ عِنْدَ النَّاس؟؛ آیا نزد شما چیزی هست که نزد مردم نباشد؟» یعنی در واقع از ایشان پرسیدند که آیا چیز اختصاصی نزد امام علیهالسلام هست که نزد مردم نباشد، و امام در جواب فرمود: «وَ الَّذِي فَلَقَ اَلْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَهُ مَا عِنْدَنَا الاّ مَا فِي الْقُرْآنِ الاّ فَهماً يُعْطیٰ رَجُلٌ فِي كِتابِهِ؛ قسم به کسی که دانه را شکافت و جانها را آفرید، نزد ما چیزی نیست جز آنچه در قرآن است، جز فهمی که به شخصی در مورد کتاب خداوند داده میشود» کسانی که معانی قرآن را نمیدانند، چارهای ندارند جز اینکه به کسانی مراجعه کنند که خداوند این معانی را به آن ها تعلیم داده است. در روايت است که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امام علیهالسلام این حروف مقطعه را طوری کنار هم قرار میدهند که اسم اعظم الهی از آن حاصل میشود و با آن دعا میکنند. آیا عالم به کیفیت تألیف و چینش حروف مقطعه، با جاهل به این مطلب برابر است؟ جالب این که این نکات زیبا، یعنی اختصاص فهم قرآن کریم به امام علیهالسلام در مهمترین کتب اهل سنّت مثل صحیح بخاری بازتاب پیدا کرده و با عبارات مختلف آمده است که از امیرالمؤمنین علیهالسلام سؤال کردند: «هَلْ عِنْدَكُمْ مَا لَيْسَ عِنْدَ النَّاس؟؛ آیا نزد شما چیزی هست که نزد مردم نباشد؟» یعنی در واقع از ایشان پرسیدند که آیا چیز اختصاصی نزد امام علیهالسلام هست که نزد مردم نباشد، و امام در جواب فرمود: «وَ الَّذِي فَلَقَ اَلْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَهُ مَا عِنْدَنَا الاّ مَا فِي الْقُرْآنِ الاّ فَهماً يُعْطیٰ رَجُلٌ فِي كِتابِهِ؛ قسم به کسی که دانه را شکافت و جانها را آفرید، نزد ما چیزی نیست جز آنچه در قرآن است، جز فهمی که به شخصی در مورد کتاب خداوند داده میشود»٧. یعنی اگر چیزی نزد ما هست که نزد مردم نیست، همانا فهم قرآن کریم است. جالبترین و مهمترین سخنی که در باب عظمت حروف مقطعه و نقش آنها در قرآن کریم نقل شده، کلام «سعید بن علاقه ابوفاخته» از اصحاب خاص امیرالمؤمنین علیهالسلام است.٨ طبری در تفسیر معروف جامع البیان، ذیل آیه شریفه «مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ؛ برخى از آن آيههاى محكم هستند كه آنها مادر و اساس كتاب اند، و برخى ديگر آيههاى متشابه است»٩، با اسناد خود از ابوفاخته نقل کرده است که: «أُمُّ الکِتابِ فَواتحُ السُّوَر مِنها یُستَخرَجُ القُرآنُ. "الم ذلک الکتاب"، مِنها استُخرِجَت البقرة و "الم اللّه لااله الّاهو" مِنها استُخرِجَت آلُ عِمران؛ مادر کتاب، همان آغازهای سورههاست که قرآن از آنها استخراج میشود. از الم ذلک الکتاب، سوره بقره استخراج شده و از الم اللّه لااله الّاهو، سوره آلعمران استخراج گردیده است.»١٠ ملاحظه کنید که حروف مقطعه را أمّالکتاب میداند؛ بهطوری که از آنها تمام قرآن کریم استخراج میشود. ابتدا کل قرآن را میگوید و سپس بهصراحت، دو سوره بقره و آلعمران را مثال میزند. و چقدر این حرف او مناسب و همسو با روایتی است که گذشت، دال بر اینکه این حروف، صفوه و عصاره قرآن است. آیا یک مسلمان نیازی بالاتر از دستیابی به امّالکتابِ قرآن کریم دارد؟ اگر امّ الکتاب و معارف آن را نداند، آیا متشابهات را میداند؟! پس چارهای ندارد جز اینکه سراغ کسی برود که خود این «ابوفاخته» سراغ او رفته و از اصحاب خاص حضرت علیهالسلام بوده است. چه کسی میتواند با علم الهی خود، تمام قرآن را از حروف مقطعه استخراج کند؟ آیا چنین کاری، برای کسی جز ثقل دیگر مقدور است؟ اینجاست که مفسّر حقیقی قرآن و کسی که عالم به حقیقت حروف مقطعه است، باید به نحوه دلالت این حروف بر مدلول آنها نیز آگاهی داشته باشد؛ و این همان چیزی است که حضرت آیت اللّه بهجت قدسسره فرمود: «فرض کنید فلان کس روایت کرده که معنایش چنین است، یعنی چه؟! به چه مناسبتی "اللّه الرؤوف" را برداشته وبه جایش "الر" را جایگزین کرده است؟!» بنابراین، تنها مفسّر الهی و حقیقی قرآن است که این مناسبت را میفهمد و قدرت بر «استخراج» حقایق قرآن از دل حروف مقطعه دارد. کسانی که معانی قرآن را نمیدانند، چارهای ندارند جز اینکه به کسانی مراجعه کنند که خداوند این معانی را به آن ها تعلیم داده است. در روايت است که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امام علیهالسلام این حروف مقطعه را طوری کنار هم قرار میدهند که اسم اعظم الهی از آن حاصل میشود و با آن دعا میکنند. آیا عالم به کیفیت تألیف و چینش حروف مقطعه، با جاهل به این مطلب برابر است؟ روایتی جالب در کتاب «بصائر الدرجات» آمده است که ابان بن تغلب از امام صادق علیهالسلام نقل میکند و در آن همین تعبیر استخراج مطرح شده است. در این روایت، حضرت علیهالسلام میفرماید که امیرالمؤمنین علیهالسلام صحیفه کوچکی را به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام داد که بخوانند: «فَقَرَأَ الْحَسَنُ الْأَلْفَ وَ الْبَاءَ وَ السِّينَ وَ اللَّامَ وَ حَرْفاً بَعْدَ حَرْفٍ؛ پس امام حسن علیهالسلام اینگونه خواند: الف و باء و سین و لام و همینطور حرف به حرف خواند». این دو امام معصوم علیهالسلام آن صحیفه را به حروف مقطعه خواندند. سپس حضرت همان صحیفه را به محمّد حنفيه داد و فرمود: «اقْرَأْ؛ بخوان»، اما محمّد حنفیه «فَلَمْ يَسْتَخْرِجْ مِنها شَيْئاً؛ نتوانست از آن چیزی استخراج کند.»١١ پس معلوم میشود که قدرت استخراج، چیزی است که از طرف خداوند متعال به امام معصوم علیهالسلام داده شده است، و تمام امت محتاج به علم او هستند. و در روایت ابولبید که در تفسیر عیاشی نقل شده است، امام باقر علیهالسلام به این مطلب و علوّ جایگاه حروف مقطعه در قرآن کریم تصریح فرمود: «يَا ابَا لَبِيدٍ إِنَّ فِي حُرُوفِ الْقُرْآنِ الْمُقَطَّعَةِ لَعِلْماً جَمّاً؛ ای ابالبید! در حروف مقطعه قرآن علم بسیار بسیار زیادی است.»١٢ همین تعبیر «عِلْماً جَمّا» را اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام مکرر از ایشان شنیده بودند: «إِنَّ هَاهُنَا _ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ _ لَعِلْماً جَمّاً لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً؛ همانا اینجا _ حضرت با دست خویش به سینه مبارکش اشاره کرد _ علم بسیار زیادی هست، کاش حاملانی برای آن مییافتم.»١٣ آری؛ وقتی حروف مقطعه مشتمل بر علم کثیر است، مفسّر حقیقی قرآن هم باید سینه شریفش مالامال از علم بوده و سنخیت بین این دو برقرار باشد. در پایان، برای بیان عظمت حروف مقطعه، ذکر روايتی از امام باقر علیهالسلام کافی است: «عِلْمُ كُلِّ شَيْءٍ فِي «عسق»؛ دانش هر چیزی در عسق است.»١۴ ١. مریم، ١. ٢. بقره، ١. ٣. یوسف، ١. ۴. بحارالأنوار، ج۸۸، ص۱۱؛ تفسیر الثعلبی، ج١، ص١٣۶. ۵. تفسیر امام عسکری علیهالسلام، ص۶٢. ۶. الاحتجاج، ج۱، ص۲۵۲ ٧. صحیح بخاری، ج۹، ص۱۲. ٨. اختصاص مفید، ص۴. ٩. آلعمران، ٧. ١٠. تفسیر طبری، تحقيق شاکر، ج۶، ص۱۸۳. ١١. بصائر الدرجات، ج۱، ص۳۰۷. ١٢. تفسیر عیاشی، ج۲، ص٣ و ۲۰۲. ١٣. کمال الدین، ج۱، ص۲۹۱. ١۴. تفسیر قمی، ج٢، ص٢۶٨. جهت مشاهده تمامی تولیدات رسانهای مرتبط با کتاب «بشارت از حضرت حجت(عج)»، و دسترسی به مجموع صوتها و فیلمهای بیانات حضرت آیتالله بهجت، که قابلیت دسترسی به آنها از طریق بارکد(QR)، در حاشیه صفحات کتاب فراهم گردیده است، به لینک ذیل مراجعه فرمایید: ویژهنامه اینترنتی کتاب بشارت از حضرت حجت(عج)
مطلب پانزدهم: دوازده نور
دوازده امام علیهمالسلام اوصیاء پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به اذعان مخالفین یادم می آید که بنده همان وقتی که در نجف بودم، بیست روایت جمع کردم، که رُواتش با هم تداخل ندارند [از نظر سندی] و بدون اینکه هیچکدام از آنها به خود امام علی علیهالسلام منتهی شود. در [سلسله راویان] آنها ابوبکر هست، عمر هست، عثمان هست؛ همه رجال اهل سنّت هستند که نقل کرده اند. روایت از حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم است که ائمه اثنی عشر علیهمالسلام را تسمیه نموده و حضرات حسن علیهالسلام و حسین علیهالسلام را ذکر کرده است؛ به این مضمون که: «یَکُونُ بَعْدي إثْناعَشَرَ خَلیفَةً، تاسِعُ أوْلادِ الْحُسَیْنِ، صاحِبُهُمْ» (پس از من دوازده جانشین خواهد بود که نهمین فرزند حسین علیهالسلام صاحبِ از میان ایشان خواهد بود). در واقع، این روایات پیش آنها متواتر است، زیرا تواتر نزد عامه نسبت به شیعه خیلی آسانتر ثابت و حاصل میشود. حتی اگر کسی از شیعیان بگوید برای اثبات حقانیت شیعه فقط به روایات واضحه از منابع و مصادر اهل تسنن تمسّک کردهام، ابداً گزاف نگفته است. بنده همان وقتی که در نجف بودم، بیست روایت جمع کردم، که رُواتش با هم تداخل ندارند [از نظر سندی] و بدون اینکه هیچکدام از آنها به خود امام علی علیهالسلام منتهی شود. در [سلسله راویان] آنها ابوبکر هست، عمر هست، عثمان هست؛ همه رجال اهل سنّت هستند که نقل کرده اند. روایت از حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم است که ائمه اثنی عشر علیهمالسلام را تسمیه نموده و حضرات حسن علیهالسلام و حسین علیهالسلام را ذکر کرده است؛ به این مضمون که: «یَکُونُ بَعْدي إثْناعَشَرَ خَلیفَةً، تاسِعُ أوْلادِ الْحُسَیْنِ، صاحِبُهُمْ» (پس از من دوازده جانشین خواهد بود که نهمین فرزند حسین علیهالسلام صاحبِ از میان ایشان خواهد بود) مطلب پانزدهم: دوازده نور مسأله امامان دوازدهگانه علیهمالسلام نزد شیعه و سنّی به تواتر نقل شده، بلکه سابقه آن از این هم فراتر میرود و در کتب آسمانی پیشین مثل تورات هم مطرح گردیده است. بهطور کلی وقتی مطلبی حقیقت داشته و صدق و راستی در آن باشد، هر چه زمان بگذرد، زوایای آن و شواهد صدق آن نزد عموم واضح تر میشود و در باور مردم استقرار پیدا میکند؛ درست بر خلاف مطلب کذب که متزلزل و متذبذب است و هر چه زمان بگذرد، عدم حقانیت آن آشکار میگردد. شواهد صدقی که برای یک مطلب میتواند اقامه شود، به سه دسته قابل تقسیم است: امور سابق بر آن مطلب، امور مقارن و هم زمان با آن، و امور لاحقی که بعد از آن محقق میشود. وقتی یک مسأله حقانیت داشته باشد، دیده میشود که شواهد سابق و مقارن و لاحق آن، همگی با آن مسأله توافق دارند و هماهنگ هستند. البته این هماهنگی امور سابق و مقارن و لاحق، فقط نزد باورمندان به آن امر نیست، بلکه موافق و مخالف و بیطرف در فهم و اعتراف به آن متفق هستند. مسأله وصایت دوازده خلیفه و امام علیهمالسلام بعد از پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم از این قبیل است، چون عدد، مفهوم بسیار واضح و بدون تردیدی دارد. در تحقق یک امر مترتّب و سلسلهوار تاریخی، عدد دوازده عدد بزرگی است، و اگر ادعا شود که این امر سلسلهوار به صورت اتفاقی رخ داده است، اغلب مردم نمیپذیرند؛ بهخصوص اگر سابقه قابل فهمی برای همگان داشته باشد؛ همچنان که مسأله دوازده امام علیهمالسلام همین گونه است و سابقه الهی دارد. ابن تیمیه یکی از سرسختترین مخالفان شیعه و مخالف اعتقاد آنها به دوازده امام از اهل بیت علیهمالسلام به حساب میآید. اعتراف شخصی مانند او در كتاب «منهاج السنة» درباره امامان دوازده گانه، میتواند سابقه ریشهدار این مسأله را نزد هر انسان منصفی آشکار کند. ابن کثیر دمشقی نیز که شاگرد معروف اوست، هم کتابی در تفسیر با نام «تفسیر القرآن العظیم» دارد که نزد اهل سنّت و تمام سلفیها از اعتبار و اشتهار برخوردار است و هم کتابی معروف در تاریخ به نام «البدایة و النهایة» دارد. جالب این است که او، در هر دو کتابش به مناسبتی از استادش نقل میکند که بسیاری از اهل کتاب و یهود، مدتی پس از مسلمان شدن، شیعه میشوند، چون از سابق، بشارت تورات به دوازده عظیم در امت اسلامی را شنیده بودند و انطباق آن بر ائمه اهل بیت علیهمالسلام را واضح میبینند که چگونه با گذشت قرنها قلوب را تسخیر کردهاند و هر چه میگذرد، صدق و حقانیت آنها بیشتر آشکار میشود، و چون ذهن آنها، بر خلاف سنّیها از ابتدا با جریان سقیفه و توجیه عملکرد کارگزاران آن، انس نگرفته است، میتوانند به سرعت بفهمند که دوازده امام که بشارت تورات است و نیز تمام مسلمین از شیعه و سنّی هم از پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل کرده اند، چه کسانی هستند. ابن تیمیه در کتاب «منهاج السنة» پس از ذکر بشارت حدیث رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم، میگوید این دوازده خلیفه همانها هستند که بشارت به آنها در تورات آمده است: «وَ هؤلاء الاثنی عَشَر خَلِيفَةً هُمُ الْمَذْكُورُونَ فِی التَّوْرَاةِ حَيْثُ قَالَ فِي بِشَارَتِهِ باسمَاعِيلَ وَ سيلِدُ اِثْنَی عَشَرَ عَظِيماً؛ و این خلفای دوازدهگانه، همانهایی هستند که در تورات ذکر شدهاند؛ چنانکه در بشارت به اسماعیل میگوید: و او دوازده عظیم را به دنیا خواهد آورد.»١ او پس از چند سطر اعتراف می کند: «وَ كَثِيرٌ مِنَ الْيَهُودِ اذا أَسْلَمَ يَتَشَيَّعُ لِأَنَّهُ رَآيَ فِی التَّوراة ذَكَرَ الاِثْنَی عَشَرَ فَظَنَّ أَنَّ هَوَلاَءَ هُمْ أُولَئِكَ؛ بسیاری از یهودیان پس از مسلمان شدن شیعه میشوند، زیرا میبینند که در تورات به دوازده تن اشاره شده است و لذا اینها گمان میکنند که این دوازده نفر همانها هستند.» ابنتیمیه انتظار دارد یهودیِ مسلمان شده هم مثل او یزید را جزء این بشارت عظیم تورات به حساب آورد: «فَكَانَ اَلْخُلَفَاءُ ابوبكر وَ عُمَر وَ عُثْمَان و عَليٌ ثُمَّ تُوَلِّي مَنِ اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَيْهِ و صَارَ لَهُ عِزٌ و مَنَعَةُ: مُعَاوِيَةَ وَ ابْنه يَزِيدَ ثُمَّ عَبْدالْمَلكَ و أَوْلادَهُ الأرْبَعَة؛ پس خلفا ابوبکر و عمر و عثمان و علی هستند و بعد از او کسی که همه مردم بر وی اجتماع کنند و این برای او عزت و قدرت شود، تولی امور را به دست گرفت: معاویه و پسرش یزید، سپس عبدالملک و چهار فرزندش!» بسیاری از اهل کتاب و یهود، مدتی پس از مسلمان شدن، شیعه میشوند، چون از سابق، بشارت تورات به دوازده عظیم در امت اسلامی را شنیده بودند و انطباق آن بر ائمه اهل بیت علیهمالسلام را واضح میبینند که چگونه با گذشت قرنها قلوب را تسخیر کردهاند و هر چه میگذرد، صدق و حقانیت آنها بیشتر آشکار میشود، و چون ذهن آنها، بر خلاف سنّیها از ابتدا با جریان سقیفه و توجیه عملکرد کارگزاران آن، انس نگرفته است، میتوانند به سرعت بفهمند که دوازده امام که بشارت تورات است و نیز تمام مسلمین از شیعه و سنّی هم از پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل کرده اند، چه کسانی هستند. به هر حال، این اتفاق نظر شیعه و سنّی بر عدد دوازده، با پشتوانه بشارت تورات، هر کنجکاو عاقلی را برمیانگیزد تا بفهمد آنها کیستند. ابن کثیر که شاگرد ابن تیمیه بود، هم در کتاب تفسیرش و هم در کتاب تاریخش همین اعتراف استاد خود را نقل و تأیید میکند: «وَ بَعْضُ الْجُمْلَةِ مِمَّنْ أَسْلَمَ مِنَ الْيَهُودِ إِذَا اقْتَرَنَ بِهِمْ بَعْضُ الشِّيعَهِ يُوهِمُونَهُمْ أَنَّهُمُ الاِثْنَی عَشَرُ فَيَتَشَيَّعُ كَثِيرٌ مِنْهُم؛ بعضی از یهودیانی که مسلمان میشوند، وقتی شیعیان به آنها نزدیک میگردند، این مطلب را به ایشان القا میکنند که آنان (دوازده امام شیعه) همان دوازده فرد مذکور در تورات هستند و در نتیجه بسیاری از آنها شیعه میشوند»٢؛ «وَ غَلَط كَثِيرٌ مِمَّنْ تَشَرَّفَ بِالإِسْلامِ فَظَنُّوا أَنَّهُمُ الَّذِينَ تَدْعُو إِلَيْهِمْ فِرْقَةُ الرَّافِضَةُ فَاتَّبِعُوهُمْ؛ بسیاری از کسانی که مشرّف به دین اسلام میگردند، اشتباه مینمایند و گمان میکنند آن دوازده امام، همانهایی هستند که فرقه رافضه مردم را به سوی آنها فرا میخواند، و لذا تابع آنها میشوند.»٣ ابن کثیر میگوید که اینها جاهل اند و باید به عالم مراجعه کنند، تا بدانند این دوازده نفر چه کسانی هستند! اما نمیگوید خود او در همین کتابش سرگردان است، و جالب است که در نقد قول بیهقی میگوید: «فَهَذَا الَّذِي سَلَكَهُ عَلي هَذَا التَّقْدِيرُ يَدْخُلُ فِي الاِثْنی عَشَرِ يَزِيدُ بْنُ مُعَاوِيةِ وَ يَخْرُجُ مِنْهُمْ عمربن عَبْدِالْعَزِيزِ الَّذِي أَطْبَقَ الائمَّةَ عَلي ... عَده مِنَ اَلخُلَفَاء الرَّاشِدِينَ؛ طبق این شیوه و فریضه ای که او اتخاذ کرده است، یزید بن معاویه داخل در دوازده امام میشود و عمر بن عبدالعزیز که همه پیشوایان، او را از خلفای راشدین حساب کردهاند، از آن خارج میشود.»۴ اگر کسی در سخن علمای عامه بنگرد، میبیند که در تعیین مصداق امامان دوازدهگانه، به چه اختلافات و تناقضگوییهایی دچار شدهاند و این خود نشاندهنده این است که، حتی عامه که در انکار یقینیات و خدشه در مسلّمات تاریخی تبحر دارند، نمیتوانند روایات متواتر را که از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده و دال بر وجود دوازده امام است، در کتب حدیثی متعددشان انکار کنند، و با این حال با هیچ معیار منطقی و معقولی نمیتوانند از میان خلفای خود، این دوازده امام را گزینش نمایند؛ بهطوری که هر یک از علمای آنها که دست به چنین گزینشی زده، با اشکالات متعدد از سوی سایر علمای خود آنها مواجه شده است. در این میان، برخی همچون عبداللّه بن عمر، پس از ذکر نام چند خلیفه، از خلفایی با نامهای ناآشنایی مانند «جابر» و «سلام» و «امیر العصب» نام برده اند که به حسب تاریخی اصلاً وجود خارجی ندارند! و یا اصلاً عدالت و دوری از ظلم را که حداقل شرط عقلی و نقلی برای خلفای دوازدهگانه است، در آن رعایت نکردهاند و کسانی همچون یزید و سفاح و منصور را که حتی بین خود عامه مشهور به ظلم و فساد هستند، داخل در این امامان دوازدهگانه نمودهاند و در عین حال کسانی همچون عمر بن عبدالعزیز را که نزد آنها به صلاح و عدالت معروف است، از این گروه خارج کردهاند.۵ اما جلال الدین سیوطی که سعی میکند از میان خلفایی که به زعم خود، آنها را عادل میشمارد، کسانی را انتخاب کند، نمیتواند عدد خلفای عادل را به دوازده برساند و مجبور میشود در کنار ذکر مهدی که از اهل بیت حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم است، خلیفه دیگری را بتراشد که هیچ نام و نشانی ندارد.۶ ابن حجر عسقلانی نیز که ظاهراً علاقه خاصی به خلفای اموی داشته، سعی در گلچین کردن خلفای ظالم اموی دارد و در این میان نیز یزید بن معاویه را با تمام ظلمها و فسادهایی که کرده است، از قلم نمیاندازد و سخنی از عمر بن عبدالعزیز به میان نمیآورد.٧ سفیان ثوری نیز که همچون سیوطی به دنبال خلفای عادل گشته، نتوانسته است بیش از پنج خلیفه پیدا کند که به زعم او بتوانند شایستگی خلافت رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم را داشته باشند!.٨ همان گونه که ملاحظه میشود، یک یهودی که تازه مسلمان شده است، برایش کاملاً واضح و آشکار میشود که آنچه میتواند مصداق دوازده امام باشد، که در کتاب تورات به عنوان نشانه ذکر شده است، دوازده امام شیعه هستند که از ابتدا نامشان در روایات پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم معلوم بوده و امام مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف آخرینِ این دوازده امام است، اما علمای عامه چشم خود را بر این حقیقت آشکار میبندند! به هر حال سابقه دوازده امام علیهمالسلام در پیش از اسلام، بحث گسترده ای دارد و نکات دقیقی در آن است که تفصیل بیشتری میطلبد، اما شواهدی که مقارن حیات دنیوی این انوار مقدسه است، بهطور متواتر در دسترس تمام مسلمین است. از صدر اول از زبان پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم گرفته، تا پایان غیبت صغری از زبان هر کدام از معصومین علیهمالسلام، این مطلب آنقدر نقل شده که از حالت روایت به درایت رسیده، و بازه زمانی قریب سیصد سال فرصت کافی را فراهم کرده است تا این امر بر احدی مخفی نماند. آنچه که آیت اللّه بهجت قدسسره اشاره می فرماید که در ایام اقامت در نجف اشرف، بیست روایت با این مضمون جمعآوری کرده بود، از لوازم و آثار همین فرهنگسازی اهل بیت علیهمالسلام، در طول قرنها است. همچنین کتاب معروف «کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الاثنی عشر علیهمالسلام»، شاهدی گویا بر این امر است. و مهمتر از این، نقش شعر است که از موضوع تخصصی حدیث و روایت فراتر میرود و افراد در بدنه اجتماع آن را تکرار میکنند و برای آیندگان باقی میگذارند. مجموع این مسائل است که سبب واکنش عملی دستگاه خلافت میشد. آیا نمیتوان حدس زد سبب اینکه مأمون دختر خود را به ازدواج امام جواد علیهالسلام درآورد، این بود که میخواست موعود منتظَر، از نسل او باشد؟ او این مطلب را آشکارا از قصیده معروف دعبل خزاعی در محضر مبارک امام رضا علیهالسلام دریافت کرد؛ هر چند شاید قبلاً مکرّر به گوش او خورده بود، اما به خوبی آگاه بود که تأیید امام علیهالسلام بر این شعر، اعتبار مضاعفی به آن میبخشد. آیا رفتار عملی دستگاه حکومت که امام هادی علیهالسلام را به محله عسکر در سامرّا آورد تا کاملاً تحت نظر باشد، می تواند دلیلی جز اطلاع بر نزدیک شدن و کامل شدن عدد دوازده داشته باشد؟ در کتب اهل سنّت آمده است که خلیفه هفت سال تقسیم ارث امام عسکری علیهالسلام را تأخیر انداخت، تا بفهمد که وضعیت فرزند ایشان چگونه است. اینکه امام علیهالسلام به «عسکری» ملقب شد، خود از الطاف الهی و اتمام حجتی بر خلق است. از این رو، وقتی احمد بن حنبل شهر سامرّا را زندان مینامد، هر منصفی میفهمد که محله عسکر در این شهر، یک سلول نظامی در این شهر نظامی است. به هر حال تا سال ۲۶۰هـ.ق که شهادت امام عسکری علیهالسلام است و سپس جریان غیبت صغری تا سال ۳۲۹هـ.ق، قضیه دوازده امام علیهالسلام مستقر گردید، و با وفات نایب چهارم (علی بن محمّد سمری رضواناللهعلیه) ارتباط رسمی مردم با بیت عصمت علیهمالسلام قطع شد، و دیگر کسی نبود که در بین مردم حضور فیزیکی داشته باشد و از بیت امام عسکری علیهالسلام دفاع کند، و آنچه مانده بود، تراث عظیم فرهنگی به جای مانده از این ۳۰۰ سال بود. هر خلیفه عباسی که از فطانت برخوردار بود، به حقانیت اثناعشریه پی میبرد، تا اینکه نوبت به یکی از مقتدرترین خلفای عباسی رسید؛ یعنی ناصرالدین باللّه عباسی (متوفای ۶۲۲ هـ.ق) که همه مسلمین اعم از شیعه و سنّی گرایش او به عقیده دوازده امام علیهمالسلام و حیات امام دوازدهم عجلاللهتعالیفرجهالشریف را اعتراف کردند، و تعمیرات او برای سرداب مقدس سامرّا تا قرنها در منظر دید زوار و مراجعهکنندگان بود. از این زمان، مرحله سوم بحث ما که امور لاحق بر امامت دوازده امام علیهمالسلام است، شروع میشود؛ یعنی هر چه بهتدریج زمان از پایان غیبت صغری میگذشت، نخبگان فهم و فکر کمکم متوجه حقانیت ائمه شیعه علیهمالسلام میشدند، و هر کدام از خواص و عوام که مطلب برای خودش واضح میگردید، پرچم دفاع از ائمه علیهمالسلام و ترویج امر آنها را به دوش میکشید، و آنچه را خود بهوضوح دریافته بود، در معرض دید سایرین قرار میداد، تا آنها هم مثل او رفتار کنند و مدافع عقیده اثناعشریه شوند. مسأله دوازده امام علیهمالسلام، هرچند بر خلفای عباسی مخفی نبود، اما هر چه میگذشت، بر اطمینان آنها افزوده میشد. آنچه علاوه بر این امر، آنچه باعث آشکار شدن حقانیت مذهب شیعه شد، سیطره آل بویه بر بغداد بود که آنها به نوبه خود در محیطی آزاد و بیطرف به حقانیت شیعه پی بردند و وقتی قدرت حکومتی پیدا کردند، به بهترین وجهی عقاید بر حق شیعه را ترویج کردند؛ بهطوری که در سال ۳۵۲ هـ.ق کلان شهر بغداد دو روز تعطیل عمومی را برای اولین بار تجربه کرد، اولی عید غدیر در هجدهم ذیالحجه و دومی روز عاشورا بود. این امور حتی بر اندرونی بیت خلافت عباسی تأثیر گذاشت و هر خلیفه عباسی که از فطانت برخوردار بود، به حقانیت اثناعشریه پی میبرد، تا اینکه نوبت به یکی از مقتدرترین خلفای عباسی رسید؛ یعنی ناصرالدین باللّه عباسی (متوفای ۶۲۲ هـ.ق) که همه مسلمین اعم از شیعه و سنّی گرایش او به عقیده دوازده امام علیهمالسلام و حیات امام دوازدهم عجلاللهتعالیفرجهالشریف را اعتراف کردند، و تعمیرات او برای سرداب مقدس سامرّا تا قرنها در منظر دید زوار و مراجعهکنندگان بود. آیا جالب نیست که خلیفه عباسی که دارای طولانیترین دوره خلافت (قریب ۵۰ سال) بود، با وجود اقتداری که در حکومتش داشت و نزد مردم به ظهور کرامات معروف بود، معتقد به وجود امام معصوم علیهالسلام از اهلبیت عصمت و طهارت باشد؟ و جالبتر اینکه در نقل سیّد یوسف صنعانی (متوفای ۱۱۲۱ هـ.ق) در کتاب «نسمة السحر فی من تشیّع و شعر» به نقل از ذهبی (متوفای ۷۴۸ هـ.ق) آمده است که این خلیفه عباسی خودش را نایب امام دوازدهم منتظر عجلاللهتعالیفرجهالشریف میدانست: «وَ مِنَ الْعَجَائِبِ أَنَّهُ كَانَ مِنَ الشِّيعَةِ الإمامِيَّةِ فِي الْإِمَامَةِ وَ المعتقِد وَ كَانَ يُرِي نَفْسَهُ نَائِباً لِلْإِمَامِ اَلْمُنْتَظَرْ عجلاللهتعالیفرجهالشریف وَ بِذَلِكَ ذَكَرَهُ الذَّهَبِيُّ وَ عَجِبَ مِنْهُ؛ و از عجایب است که او در بحث امامت و اعتقادات از شیعیان امامی بود و خود را نایب امام منتظَر عجلاللهتعالیفرجهالشریف میدانست. ذهبی نیز او را با همین خصوصیت ذکر نموده و از او تعجب کرده است.»٩ در کتاب «أعیان الشیعه» هم آمده است: «وَ الْإِمَامُ اَلنَّاصِرُ هُوَ الَّذِي بَنِيَ سرداب الْغَيْبَةَ في سَامَرَّاءَ وَ جَعَلَ فِيهِ شُبَاكاً مِنَ الْأَبْنُوسِ الفاخر او السَّاجِ كَتِبَ عَلِيٌ دَائِرُهُ اِسْمُهُ وَ تَارِيخُ عَمَلِهِ وَ هُوَ باقٍ لِهَذَا الْوَقْتِ وَ كَأَنَّمَا فَرَغَ مِنْهُ الصّناع اَلآن؛ و امام ناصر، همان کسی است که سرداب غیبت را در سامرّا بنا کرد و در آن ضریحی از چوب آبنوس فاخر یا چوب ساج ساخت و دور آن نام خود و تاریخ بنایش را نگاشت و آن تا زمان حاضر باقی است؛ گویی که همین الآن از آن فارغ شده است.»١٠ همچنین ابن المظفر (متوفای ۶۱۷ هـ.ق) که معاصر خلیفه ناصر است، در کتابش «مضمار الحقائق»، در بیان وقایع سال ۵٨٠ هـ.ق میگوید: «وَ فِي هَذَا السَّنَةِ سَأَلْتُ اُمّالْخَلِيفَةَ أَنْ يُؤْذَنَ لَهَا فِي زِيَارَةِ مَشْهَدِ سُرّ مَنْ رَأی ... وَ خَرَجَ الْخَلِيفَةُ وَ أُمُّهُ إِلَی الزِّيَارَةُ وَ الْعَسْكَرُ في خدْمته؛ در همین سال، مادر خلیفه اجازه خواست که به زیارت حرم سامرّا برود ... خلیفه و مادرش به زیارت رفتند و سپاهش در خدمتش بودند.» او سپس تفصیل قضیه را ذکر میکند تا اینکه میگوید: «وَ كَانَ الْخَلِيفَهُ قَدْ تَقَدَّمَ إِلَی أُسْتَاذُ الدَّارِ أَنْ يُعْمُرَ مشهد سُرّمَنْ رَأَي وَ أَنْ يُشِيدَهُ وَ يُنْفِذَ إِلَيْهِ فَرْشاً وَ بَسْطاً وَ جَمِيعَ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْه؛ خلیفه از استاد معمار خواست که حرم سامرّا را تعمیر کند و آن را محکم سازد و فرشها و زیراندازها و هر چیزی را که به آن نیاز دارد، به سوی او بفرستد.»١١ اکنون باید به دقت ملاحظه شود که بیت مظلوم امام هادی و عسکری علیهماالسلام که توسط متوکل و خلیفه دیگر پس از او، در کمال غربت در شهر نظامی سامرّا محبوس و مهجور بود، چگونه پس از سه قرن توسط خود دستگاه خلافت عباسی تجلیل میشود و دارای حرم عظیمی میگردد. آیا غیر از این است که هر چه میگذرد، حقانیت ائمه اثناعشر علیهمالسلام بر همگان آشکارتر میشود؟ حتی به آنجا میرسد که امروزه در مهد وهّابیّت و سلفیّت در مدینه منوّره و مسجد مطهّر نبوی صلیاللهعلیهوآلهوسلم، نمیتوانند بنای تاریخی و أسماء مطهّر امامان معصوم علیهمالسلام را که در منظر دید تمام مشرّفشدگان به مسجد شریف است، از بین ببرند! عجبا! امام منتظر علیهالسلام که شیعه عقیده به او و حیات او دارند، با اینکه زعمای حرمین شریفین بهشدت بر ضد او و عقیده به حیات ایشان هستند، و وجود مبارکش را موهوم میدانند، چگونه نام مبارک او و آباء گرامیاش علیهمالسلام را در منظر دید ناظران در حرم مطهر نبوی صلیاللهعلیهوآلهوسلم قرار دادهاند؟ آیا نام شخصی موهوم را در حرم مطهر مینویسند؟! یا اینکه برای همیشه نمیتوان حق و حقیقت را پنهان کرد؟ ١. منهاج السنة، ج۸، ص۲۳۷. ٢. تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۳۳. ٣. البدایة و النهایة، ج۶، ص۲۵۰. ۴. البدایة و النهایة، ج۶، ص٢۴٩. ۵. تاریخ الخلفاء، صص١٠-١٢. ۶. همان. ٧. فتح الباری، ج١٣، ص٢١۴. ٨. سنن ابی داوود، ج۴، کتاب السنّة، باب٧. ٩. نسمة السحر، ج۱، ص۲۵۳. ١٠. أعیان الشیعه، ج۲، ص۵۰۷. ١١. مضمار الحقائق و سرّ الخلائق، ص۱۷۷. جهت مشاهده تمامی تولیدات رسانهای مرتبط با کتاب «بشارت از حضرت حجت(عج)»، و دسترسی به مجموع صوتها و فیلمهای بیانات حضرت آیتالله بهجت، که قابلیت دسترسی به آنها از طریق بارکد(QR)، در حاشیه صفحات کتاب فراهم گردیده است، به لینک ذیل مراجعه فرمایید: ویژهنامه اینترنتی کتاب بشارت از حضرت حجت(عج)
مطلب شانزدهم: انتظار فرج
معنای انتظار فرج با اینکه روایت «أَفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِي انْتِظَارُ الْفَرَجِ»١ (بهترین اعمال امت من، انتظار فرج است) به نقل عامه هم ثابت است، چگونه ممکن است که حکومت و سیادت رؤسای کشورهای اسلامی، اُولُواالاَمْر باشند؟! اگر چنین است، فرَج، موجود و حاصل است! دیگر انتظار فرج برای چه؟ آیا با وجود این همه فرج، باز هم فرج میخواهیم؟! پس «انتظار الفرج» یعنی چه؟!٢ شیعه اعتقاد دارد مقصود از اولیالامر دوازده امام معصوم علیهمالسلام هستند، که خدای متعال دستور به اطاعت از آنان داده و آنها را از هر گناه و اشتباهی مصون داشته است. مطلب شانزدهم: انتظار فرآن برخی از عامه معتقدند هر فردی که بر مسلمانان سلطه پیدا کند، ولو اینکه فاسق و زانی و شرابخوار باشد، قهراً حاکم مسلمین خواهد شد و مصداق آیه شریفه «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ؛ از خدا اطاعت کنید و از رسول خدا و اولیاء امرتان اطاعت کنید»٣ میشود، و اطاعت او بر جمیع مسلمین واجب است؛۴ در حالی که شیعه اعتقاد دارد مقصود از اولیالامر دوازده امام معصوم علیهمالسلام هستند، که خدای متعال دستور به اطاعت از آنان داده و آنها را از هر گناه و اشتباهی مصون داشته است. در روایتی خود عامه نقل کردهاند که انتظار فرج، برترین اعمال است. این انتظار فرج برای شیعه، به معنای ظهور حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف خواهد بود که ولیّ امر غایب است، و با ظهورش دنیا را پر از عدل و قسط مینماید و گشایش و فرج برای همگان رخ خواهد داد. اما عامه که همه سلاطین را مصداق ولیّ امر میدانند و اینهمه فرج برای آنها حاصل است، دیگر انتظار فرج برای آنها چه معنایی دارد؟! نکته مهم در این حدیث، این است که انتظار فرج را برترین و بالاترین عبادت میشمارد. از تناسب حکم و موضوع، میفهمیم این فرجی که انتظار آن کشیده میشود، از امور عادی نخواهد بود؛ حتی اگر ظالمترین سلطان بر سر کار بوده و همه مردم دچار و مبتلا به ظلم او باشند، باز نمیتوان گفت انتظار رفع ظلم او بالاترین عبادت است، چون نمیدانیم سلطان پس از او کیست و چه بسا سلطان بعدی ظالمتر از او یا مثل او باشد! اما اگر مقصود از انتظار فرج، انتظار وعده الهی به ریشهکن شدن ظلم باشد و انتظار تحقق بشارت قرآن کریم به: «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ؛ تا دین راستین را بر همه ادیان غالب گرداند»۵ باشد، هر عاقل منصفی تصدیق میکند که انتظار این امر عظیم، میتواند بالاترین عبادت باشد. در روایتی خود عامه نقل کردهاند که انتظار فرج، برترین اعمال است. این انتظار فرج برای شیعه، به معنای ظهور حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف خواهد بود که ولیّ امر غایب است، و با ظهورش دنیا را پر از عدل و قسط مینماید و گشایش و فرج برای همگان رخ خواهد داد. اما عامه که همه سلاطین را مصداق ولیّ امر میدانند و اینهمه فرج برای آنها حاصل است، دیگر انتظار فرج برای آنها چه معنایی دارد؟! نکته دیگر اینکه هنگامی «انتظار»، یک امر واقعی خواهد بود که از وضع موجود راضی نباشیم، اما اگر کسی حاکم موجود را اولیالامر مذکور در قرآن بداند که قرآن در کنار خدا و پیامبر صلیاللهعلیهوآله به متابعت از او دستور میدهد، آیا منتظر است فردی که خدا برای او به عنوان ولیّ امر و مطاع تعیین کرده است، از بین برود؟! چگونه مرگ کسی را انتظار میکشد که خداوند درباره او میفرماید: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»؟! اما اگر مقصود از انتظار فرج، انتظار ظهور موعود الهی باشد، هر کسی در هر زمانی میتواند منتظر آن باشد و بالاترین عبادت را با این انتظار الهی انجام دهد. از این رو، بالاترین افراد در انتظار فرج، خود معصومین علیهمالسلام بودهاند. پس از آنها نیز بزرگان شیعه دائماً منتظر و مترقّب فرج بودند؛ حتی قبل از تولد حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف سلاح خود را برای یاری ایشان آماده کرده بودند. یکی از آنها راوی احادیث امامان دوازدهگانه است؛ یعنی ابوسعید عبّاد بن یعقوب منصوری رواجنی که حتی اهل سنّت، او را بیش از شیعه میشناسند، چون در میان آنها زندگی میکرد و پنج سال قبل از تولد حضرت بقیةاللّه عجلاللهتعالیفرجهالشریف از دنیا رفت (۲۵۰هـ.ق). ذهبی از قاسم مطرز نقل میکند: «دَخَلتُ إلی عَبَّادِ بنِ یَعقوبَ وَ کانَ مَکفُوفاً وَ رَأیتُ فی دارِه سَیفاً مُعَلَّقاً و حَجَفَةً. فقُلتُ أیُّها الشَّیخُ لِمَن هَذَا السَّیفُ؟ فَقال لي: أعدَدتُه لِأقاتِلَ بِه مَعَ المَهدِي؛ نزد عبّاد بن یعقوب رفتم و او شخصی نابینا بود. در خانهاش شمشیر و سپری آویزان دیدم. گفتم: ای پیرمرد! این شمشیر برای چیست؟ گفت: آن را آماده کردهام تا با آن همراه با مهدی جهاد کنم.»۶ ببینید چگونه یک سنّی با دیدن شمشیر نزد پیرمردی که نابینا است، تعجب میکند، اما جواب میشنود که من این را آماده کردهام تا امام مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف را یاری نمایم؛ و این است فرهنگ شیعه که تنها گزینه تبیین این مسأله است که انتظار فرج، برترین اعمال و عبادت ها است. ١. رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «أَفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِي انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل؛ برترین اعمال امت من، انتظار فرج و گشایش از جانب خداوند عزوجل است»؛ کمال الدین، ج٢، ص۶۴۴؛ و نیز نک: مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴٢۶؛ بحارالأنوار، ج۵٠، ص٣١٨ و ج۵٢، ص١٢٢؛ سنن ترمذی، ج۵، ص٣٨۵؛ مجمع الزوائد، ج١٠، ص١۴٧. برای آگاهی بیشتر درباره مصادر این روایت در کتب شیعه و سنّی، نک: معجم احادیث الامام المهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف؛ ج١، صص۵٢٩ - ۵٣٣. ٢. برخی از عامه معتقدند هر فردی که بر مسلمانان سلطه پیدا کند، ولو اینکه فاسق و زانی و شرابخوار باشد، قهراً حاکم مسلمین خواهد شد و مصداق آیه شریفه «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ؛ از خدا اطاعت کنید و از رسول خدا و اولیاء امرتان اطاعت کنید»(نساء،۵٩) میشود، و اطاعت او بر جمیع مسلمین واجب است؛(نک: التفسیر الکبیر (فخر رازی)، ج١٠، ص١١٣؛ روح المعانی (آلوسی)، ج٣، ص۶٣.) در حالی که شیعه اعتقاد دارد مقصود از اولیالامر دوازده امام معصوم علیهمالسلام هستند، که خدای متعال دستور به اطاعت از آنان داده و آنها را از هر گناه و اشتباهی مصون داشته است. در روایتی خود عامه نقل کردهاند که انتظار فرج، برترین اعمال است. این انتظار فرج برای شیعه، به معنای ظهور حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف خواهد بود که ولیّ امر غایب است، و با ظهورش دنیا را پر از عدل و قسط مینماید و گشایش و فرج برای همگان رخ خواهد داد. اما عامه که همه سلاطین را مصداق ولیّ امر میدانند و اینهمه فرج برای آنها حاصل است، دیگر انتظار فرج برای آنها چه معنایی دارد؟!. ٣. نساء،۵٩. ۴. نک: التفسیر الکبیر (فخر رازی)، ج١٠، ص١١٣؛ روح المعانی (آلوسی)، ج٣، ص۶٣. ۵. توبه،٣٣. ۶. المنتظم، ج١٢، ص۴١. جهت مشاهده تمامی تولیدات رسانهای مرتبط با کتاب «بشارت از حضرت حجت(عج)»، و دسترسی به مجموع صوتها و فیلمهای بیانات حضرت آیتالله بهجت، که قابلیت دسترسی به آنها از طریق بارکد(QR)، در حاشیه صفحات کتاب فراهم گردیده است، به لینک ذیل مراجعه فرمایید: ویژهنامه اینترنتی کتاب بشارت از حضرت حجت(عج)
مطلب هفدهم: تنها انتظار فرج کافی نیست!
تنها انتظار فرج کافی نیست! تنها انتظار فرج کافی نیست، تهیّؤ (آمادگی)، بلکه طاعت و بندگی نیز لازم است؛ مخصوصاً با توجه به قضایایی که پیش از ظهور امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف واقع میشود، به حدی که: «مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً» (جهان پر از ظلم و جور می گردد). خدا می داند که به واسطه ضعف ایمان بر سر افراد چه می آید! خدا کند ظهور آن حضرت با عافیت مطلقه برای اهل ایمان باشد و زود تحقق پیدا کند. مگر امکان دارد عافیت مطلقه بدون ایمان، طاعت و بندگی انجام گیرد؟! خدا به اهل ایمان توفیق دهد که از فِتَن مُضِلّه کناره گیری کنند! تنها انتظار فرج کافی نیست، تهیّؤ (آمادگی)، بلکه طاعت و بندگی نیز لازم است؛ خدا می داند که به واسطه ضعف ایمان بر سر افراد چه می آید! خدا کند ظهور آن حضرت با عافیت مطلقه برای اهل ایمان باشد و زود تحقق پیدا کند. مگر امکان دارد عافیت مطلقه بدون ایمان، طاعت و بندگی انجام گیرد؟! خدا به اهل ایمان توفیق دهد که از فِتَن مُضِلّه کناره گیری کنند! مطلب هفدهم: تنها انتظار فرج کافی نیست! بدیهی است که شیعیان باید همواره مترصّد ظهور حضرت بقیةاللّه عجلاللهتعالیفرجهالشریف باشند و خود را برای سربازی در رکاب ایشان آماده کنند و شرایط تحقق این امر عظیم را فراهم نمایند؛ تا جایی که در روایت از امام صادق علیهالسلام آمده است: «لَيُعِدَّنَ أَحَدُكُمْ لِخُرُوجِ الْقَائِمِ وَ لَوْ سَهْماً فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى إِذَا عَلِمَ ذَلِكَ مِنْ نِيَّتِهِ رَجَوْتُ لِأَنْ يُنْسِئَ فِي عُمُرِهِ حَتَّى يُدْرِكَهُ فَيَكُونَ مِنْ أَعْوَانِهِ وَ أَنْصَارِهِ؛ هر یک از شما برای قیام امام قائم عجلاللهتعالیفرجهالشریف چیزی را مهیا کند، ولو یک تیر باشد، زیرا خدای متعال وقتی نیت او را بداند، من امیدوارم که خداوند عمر او را طولانی نماید تا امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف را درک کند و از یاران و کمککاران او شود.»١ همچنین دستور صریح خدای متعال در قرآن کریم بر این است که مؤمنان همواره خود را مسلح و آماده برای دفاع و مبارزه با دشمنان اسلام کنند، تا رعب و وحشت در دل کفار بیفتد: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ»؛٢ و آنچه در توان داريد، از نيرو و اسبانِ آماده، در برابر آنان فراهم سازيد كه بدان دشمن خداوند و دشمن خود را به هراس میافكنيد. البته باید توجه داشت که اصلیترین عاملی که باعث زمینهسازی برای ظهور حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف میشود و انسان را آماده یاریرسانی به ایشان میکند، آمادهسازی روح و مقاومسازی نفس آدمی در مقابل هواهای نفسانی و پاکسازی جان از رذایل اخلاقی است؛ یعنی همان عبودیّت و بندگی خداوند متعال. اگر مؤمن بخواهد در پی رضای اهل بیت علیهمالسلام و خشنودی امام زمان خویش باشد، باید همان راهی را بپیماید که خود ایشان ترسیم کرده است. با تأمل و تدبر در روایات، می فهمیم که تقرب به امام و تحصیل فرج و زمینهسازی ظهور و آماده شدن برای جانبازی در رکاب آن حضرت، تنها و تنها از راه تقوا و خودسازی و ترک معصیت و تهذیب نفس حاصل میشود، نه اینکه انسان بدون آماده کردن روح خود و با غفلت از جهاد اکبر، تنها توجهش به جهاد اصغر باشد و به سراغ ورزیده کردن عضلات بدن خود برود و گمان کند که تنها با کسب مهارتهای نظامی، توانسته است خود را برای یاری رساندن به حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف آماده نماید. علاوه بر این، حتی در جهاد اصغر نیز آنچه موجب پیروزی لشکر امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف بر دشمنان میشود، همان قوت ایمان یاران حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف و تسلیم محض بودن آنها در قبال اوامر و دستورات حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف است و در حقیقت، آنها قلوبی دارند که مانند تکههای آهن سخت و قدرتمند است و بر اثر عنایت خاص امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف، آنها قدرت چهل مرد را پیدا میکنند: «قَالَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَاالسَّلاَمُ: إِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَذْهَبَ اَللَّهُ عَنْ شِيعَتِنَا اَلْعَاهَةَ وَ جَعَلَ قُلُوبَهُمْ كَزُبَرِ اَلْحَدِيدِ وَ جَعَلَ قُوَّةَ اَلرَّجُلِ مِنْهُمْ قُوَّةَ أَرْبَعِينَ رَجُلاً وَ يَكُونُونَ حُكَّامَ اَلْأَرْضِ وَ سَنَامَهَا؛ امام سجاد علیهالسلام فرمود: آنگاه كه قائم ما قيام كند، خداوند متعال همه بيماریها را از شيعيان ما برمىدارد و دلهاى آنها را همچون پارههاى آهن قرار داده و به هر كدام از آنها نيروى چهل مرد را میدهد و آنان فرمانروايان زمين و بزرگان آن خواهند بود.»٣ این بدین معنی است که آنان پیش از این عنایت، دارای چنین قدرتی نبودند و اشاره به قدرت قلبی و معنوی آنها دارد، که حاصل از عبودیّت خداوند متعال در طول عمرشان است. همچنین نشان می دهد که منشأ قدرت این افراد، همان شدت ایمان و طاعت آنها از امامشان است و آنچه این افراد را آماده این طاعت و گوشسپاری به اوامر امام و سیر در مسیر ایشان کرده، همانا مراقبت بر طاعت ایشان عجلاللهتعالیفرجهالشریف و سیر در مسیر رضای ایشان در زمان غیبتش بوده است و آنها قبل از ظهور حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف، خود را با تهذیب نفس و عبودیّت خداوند متعال تقویت نمودهاند. از اینرو، سرّ توصیه مؤکدی که حضرت آيت اللّه بهجت قدسسره به زعیم مقاومت لبنان کرد، آشکار میشود؛ مبنی بر اینکه همانگونه که به نیروهای خود فنون و تعالیم نظامی را آموزش میدهند، حتماً احکام فقهی و عقاید صحیح دین و مذهب را تعلیم نمایند؛ به نحوی که متمکن باشند از عمل صحیح طبق شرع و دفاع از عقاید حقه اهل بیت علیهمالسلام. بهطور کلی آنچه باعث نیرومندی مؤمن میشود، قدرت ایمان اوست. در روایت است که قدرت مؤمن در قلب او قرار دارد؛ گرچه ممکن است به لحاظ جسمانی ضعیف و نحیف به نظر برسد. از این رو، در توصیف یاران حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف، بر عبادتهای طولانی شبانه و تسلیم مطلق بودن آنان در مقابل اوامر حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف تأکید شده و همین مناجاتهای شبانه و اوصاف معنویشان است که آنها را در روز همچون شیران غرنده قرار داده است: «فِيهِمْ رِجَالٌ لايَنَامُونَ اللَّيْلَ لَهُمْ دَوِيٌّ فِي صَلَاتِهِمْ كَدَوِيِّ النَّحْلِ يَبِيتُونَ قِيَاماً عَلَى أَطْرَافِهِمْ وَ يُصْبِحُونَ عَلَى خُيُولِهِمْ رُهْبَانٌ بِاللَّيْلِ لُيُوثٌ بِالنّهارِ هُمْ أَطْوَعُ لَهُ مِنَ الْأَمَةِ لِسَيِّدِهَا كَالْمَصَابِيحِ كَأَنَّ قُلُوبَهُمُ الْقَنَادِيلُ وَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ مُشْفِقُون؛ در میان آنها مردانی هستند که شب را نمیخوابند. در نمازشان صدایی همچون صدای زنبور دارند. شب را ایستاده بر پاهایشان به سر میبرند و در حالی که بر روی اسبهایشان هستند، صبح را آغاز میکنند. پارسایان شب و شیران روزند. آنان برای امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف، فرمانبردارتر از کنیز برای سرورش هستند. آن ها مانند چراغ هستند؛ گویی قلبشان فانوس است و آنان از خشیت خدا هراسانند.»۴ عجیبتر از روایات فوق، نقلی است که در کتاب «الغیبة» شیخ طوسی قدسسره آمده است که: آن ها نه تنها بدنهایی عضلانی و قوی ندارند، بلکه آنقدر در ظاهر ضعیف و نحیف هستند که مردم از ترس مغلوب شدن آنها در مواجهه با لشکریان تنومند دشمن، بر آنها گریه میکنند: «فَعِنْدَ ذَلِكَ يَبْعَثُ اللَّهُ قَائِمَ آلِ محمّد فِي عَصَبَةٍ لَهُمْ أَدَقُّ فِي أَعْيُنِ النَّاسِ مِنَ الْكُحْلِ إِذَا خَرَجُوا بَكَى لَهُمُ النَّاسُ لايَرَوْنَ إِلَّا أَنَّهُمْ يَخْتَطِفُونَ يَفْتَحُ اللَّهُ لَهُمْ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا أَلَا وَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً أَلَا إِنَّ خَيْرَ الْجِهَادِ فِي آخِرِ الزَّمَان؛ در آن هنگام، خداوند قائم آلمحمّد عجلاللهتعالیفرجهالشریف را همراه با گروهی برمیانگیزد که در چشم مردم از سرمه ظریفترند. وقتی که قیام میکنند، مردم بر آنها میگریند و دیدشان نسبت به آنها این است که ربوده خواهند شد! خداوند برای آنها شرق و غرب زمین را فتح میکند. بدانید که آن ها مؤمنان حقیقی هستند. بدانید که برترین جهاد در آخر الزمان است.»۵ از این رو، این که در روایات میفرمایند آنان قدرت چهل نفر را پیدا میکنند، به سبب عنایتی است که بعد از ظهور، حضرت به آنها برای یاری دین خدا موهبت مینماید، نه اینکه خود پیش از ظهور چنین قدرتی داشته و غافل از جهاد اکبر تنها به تقویت قوای جسمانی خود پرداخته باشند. البته بدیهی است که تقویت بدن به نحوی که فرد بتواند به آسانی به عبادت خداوند متعال بپردازد و وظایف دینیاش را به نیکی انجام دهد و از کیان خود و مؤمنان دفاع نماید، امری نیکو و مورد توصیه و تأکید است. اما نباید فراموش کنیم که که مؤلفه اصلی آماده شدن برای نصرت و یاری حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف، تقویت ایمان و اعتقاد و طاعت و عبودیّت است. اگر این حاصل شد، در وقت نیاز، حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف آن قدرت ظاهری مورد نیاز و بلکه بیشتر از قدرت متعارف یک انسان را به انسان موهبت مینماید؛ یعنی به او قدرت چهل مرد توانمند را میدهد که اگر بر کوهها گذر کنند، کوهها چون پنبه رشته میشوند، و تمام این قدرت فوقالعاده ظاهری از قدرت ایمان قلبی آنها نشأت میگیرد: «فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ يُعْطَى قُوَّةَ أَرْبَعِينَ رَجُلاً وَ إِنَّ قَلْبَهُ لَأَشَدُّ مِنْ زُبَرِ الْحَدِيدِ وَ لَوْ مَرُّوا بِجِبَالِ الْحَدِيدِ لَقَطَعُوهَا لايَكُفُّونَ سُيُوفَهُمْ حَتَّى يَرْضَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ؛ به هر یک مرد از آنها قدرت چهل مرد داده میشود و قلب او از پارههای آهن سختتر میگردد. اگر بر کوههای آهن گذر کنند، آنها را میبُرند. تا خداوند از آنها راضی نشود، شمشیر را به نیام نبرند.»۶ همچنین سيّد بن طاوس در كتاب «الملاحم و الفتن» از ابن رزين غافقی نقل میكند كه از حضرت علی علیهالسلام شنيدم: «وَ رِجَالٌ كَأَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبَرُ الْحَدِيدِ لايَشُوبُهَا شَكٌّ فِي ذَاتِ اللَّهِ أَشَدُّ مِنَ الْحَجَرِ لَوْ حَمَلُوا عَلَى الْجِبَالِ لَأَزَالُوهَا؛ مردانی که گویی دلهایشان پارههای آهن است. دل آنها به هیچ شکی در راه خدا آغشته نمیشود. از سنگ سختتر هستند و اگر بر کوهها هجوم برند، آنها را از جای بر کنند.»٧ از این روایت معلوم میشود که این افراد آنچنان در عقیده خود راسخ و ثابت هستند که هرگز ذرهای شک به آنها راه نمییابد، و این مهم حاصل نمیشود، مگر اینکه انسان معارف و علوم دین خود را به نیکویی فرا گرفته و با عمل به علم خود، به درجات عالی یقین رسیده باشد. از اینرو، سرّ توصیه مؤکدی که حضرت آيت اللّه بهجت قدسسره به زعیم مقاومت لبنان کرد، آشکار میشود؛ مبنی بر اینکه همانگونه که به نیروهای خود فنون و تعالیم نظامی را آموزش میدهند، حتماً احکام فقهی و عقاید صحیح دین و مذهب را تعلیم نمایند؛ به نحوی که متمکن باشند از عمل صحیح طبق شرع و دفاع از عقاید حقه اهل بیت علیهمالسلام. بهطور کلی آنچه باعث نیرومندی مؤمن میشود، قدرت ایمان اوست. در روایت است که قدرت مؤمن در قلب او قرار دارد؛ گرچه ممکن است به لحاظ جسمانی ضعیف و نحیف به نظر برسد: «عَنْ جَعْفَرِ بْنِ محمّد عَنْ أَبِيهِ عَلَيْهِالسَّلاَمُ عن رسولاللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم: إِنَّ قُوَّةَ اَلْمُؤْمِنِ فِي قَلْبِهِ أَلاَتَرَوْنَ أَنَّهُ قَدْ تَجِدُونَهُ ضَعِيفَ اَلْبَدَنِ نَحِيفَ اَلْجِسْمِ وَ هُوَ يَقُومُ اَللَّيْلَ وَ يَصُومُ اَلنهارَ وَ قَالَ: اَلْمُؤْمِنُ أَشَدُّ فِي دِينِهِ مِنَ اَلْجِبَالِ اَلرَّاسِيَةِ وَ ذَلِكَ أَنَّ اَلْجَبَلَ قَدْ يُنْحَتُ مِنْهُ وَ اَلْمُؤْمِنُ لاَيَقْدِرُ أَحَدٌ عَلَى أَنْ يَنْحَتَ مِنْ دِينِهِ شَيْئاً وَ ذَلِكَ لِضَنِّهِ بِدِينِهِ وَ شُحِّهِ عَلَيْهِ؛ امام صادق علیهالسلام از پدرش از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل مینماید که ایشان فرمود: قدرت مؤمن در قلب اوست. آیا نمیبینید که گاهی او را با بدنی ضعیف و جسمی نحیف مییابید و با این حال شب را به عبادت قیام میکند و روز را روزه میدارد. همچنین فرمود: مؤمن در دین خود سختتر از کوههای شامخ است، زیرا گاهی از کوه چیزی تراشیده میشود، اما هیچکس نمیتواند از دین مؤمن چیزی بتراشد؛ چرا که او بر دین خود حریص و بر آن بخیل است.»٨ امیرالمؤمنین علیهالسلام که در غزوات پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم کلیدیترین نقش را در پیروزی سپاه اسلام داشت و رشادتهای ایشان به حدی شگفتانگیز بود که مجاهدتهای سایر اصحاب در مقایسه با آن کوچک و حقیر شمرده میشد، درباره کندن در قلعه خیبر میفرماید که من این کار را با نیروی جسمانی انجام ندادم، بلکه با نیروی الهی انجام دادم: «وَ اعْلَمْ أَنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطَمْرَيْهِ يَسُدُّ فَوْرَةَ جُوعِهِ بِقُرْصَيْهِ لايَطْعَمُ الْفِلْذَةَ فِي حَوْلَيْهِ إِلَّا فِي سَنَةِ أُضْحِيَّةٍ وَ لَنْ تَقْدِرُوا عَلَى ذَلِكَ فَأَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ كَأَنِّي بِقَائِلِكُمْ يَقُولُ إِذَا كَانَ قُوتُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ هَذَا قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ مُبَارَزَةِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ وَ اللَّهِ مَا قَلَعْتُ بَابَ خَيْبَرَ بِقُوَّةٍ جَسَدَانِيَّةٍ وَ لابِحَرَكَةٍ غَذَائِيَّةٍ لَكِنِّي أُيِّدْتُ بِقُوَّةٍ مَلَكِيَّةٍ وَ نَفْسٍ بِنُورِ رَبِّهَا مُضِيئة؛ بدان که امام شما از دنیایش به دو جامه کهنه اکتفا کرده و شدت گرسنگى خود را با دو قرص نان برطرف نموده است و در طول سال، گوشت نمیخورد؛ مگر در عید قربان. و شما هرگز نمیتوانید این کار را بکنید، پس مرا با ورع و تقوا و تلاش و کوشش یاری رسانید. گویی میشنوم که گویندهای از شما میگوید: اگر غذاى فرزند ابوطالب اینگونه است، بنا بر این از شدّت ضعف، باید در مبارزه با پهلوانان و شجاعان فرو بماند! به خدا سوگند! من دروازه خیبر را با قدرت جسمانى و تحرک غذایى (انرژی حاصل از غذا) از جای نکندم، بلکه به نیروی ملکوتی و روحى که به نور پروردگارش روشن است، تأیید و حمایت شدم.»٩ در این حدیث شریف، حضرت علیهالسلام ابتدا اشاره میکند که زهد و کم خوراکی ایشان به حدی است که مردم میگویند ضعف بدنی، قدرت مبارزه با دشمنان تنومند را از او میگیرد. سپس ایشان متذکر میشود که آنچه به ایشان قدرت مبارزه با این افراد را میدهد، اصلاً قدرت جسمانی نیست، بلکه قدرت الهی و آسمانی است که بر اثر شدت ایمان و تقوا به دست آمده است. چنین قدرتی است که توانایی از جا کندن در قلعه خیبر را به ایشان میدهد؛ در حالی که به نقل ابن حجر عسقلانی، عالم اهل سنّت در کتاب «الاصابه»، هفتاد نفر با هم بهسختی توانستند آن در را به جای اول خود بازگردانند.١٠ پس پیروان و شیعیان امیرالمؤمنین علیهالسلام هم باید همواره در مسیر تهذیب نفس و تقویت ایمان و عقیده خویش باشند، تا به تناسب میزان عبودیّتشان، به آن قدرت الهی متصل شوند. امیرالمؤمنین علیهالسلام در روایتی طاعت و بندگی و پرهیز از گناهان و مواظبت بر عبادات را مؤلفه های اصلی شیعیان حقیقی خود معرفی مینماید؛ در حالی که آنها به حسب ظاهری ممکن است به دلیل کثرت روزه و زهد در دنیا، آنقدر نحیف باشند که شکمشان فرورفته باشد: «رُوِينَا عَنْ عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَنَّ قَوْماً أَتَوْهُ فِي أَمْرٍ مِنْ أُمُورِ اَلدُّنْيَا يَسْأَلُونَهُ فَتَوَسَّلُوا إِلَيْهِ فِيهِ بِأَنْ قَالُوا نَحْنُ مِنْ شِيعَتِكَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ فَنَظَرَ إِلَيْهِمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ طَوِيلاً ثُمَّ قَالَ مَا أَعْرِفُكُمْ وَ لاَأَرَى عَلَيْكُمْ أَثَراً مِمَّا تَقُولُونَ إِنَّمَا شِيعَتُنَا مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولُهُ وَ عَمِلَ بِطَاعَتِهِ وَ اِجْتَنَبَ مَعَاصِيَهُ وَ أَطَاعَنَا فِيمَا أَمَرَنَا بِهِ وَ دَعَوْنَا إِلَيْهِ شِيعَتَنَا رُعَاةَ اَلشَّمْسِ وَ اَلْقَمَرِ وَ اَلنُّجُومِ يَعْنِي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ لِلْوُقُوفِ عَلَى مَوَاقِيتِ اَلصَّلاَةِ شِيعَتُنَا ذُبُلٌ شِفَاهُهُمْ خُمُصٌ بُطُونُهُمْ تُعْرَفُ اَلرَّهْبَانِيَّةُ فِي وُجُوهِهِمْ لَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا مَنْ أَخَذَ غَيْرَ حَقِّهِ وَ لاَ مَنْ ظَلَمَ اَلنَّاسَ وَ لاَ مَنْ تَنَاوَلَ مَا لَيْسَ لَهُ؛ روایت شده است که عدهای نزد حضرت علیهالسلام رفتند تا درباره امری از امور دنیوی از ایشان درخواستی کنند. آنها برای اینکه درخواستشان برآورده شود، گفتند: ای امیرالمؤمنین علیهالسلام! ما از شیعیان شما هستیم. حضرت علیهالسلام نگاهی طولانی به آنها کرد و سپس فرمود: شما را نمیشناسم و نشانهای از آنچه گفتید، در شما نمیبینم. شیعیان ما تنها کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده باشند و در طاعت او بکوشند و از معصیت او بپرهیزند و به دستورات ما و آنچه آنها را بدان فراخوانیم، عمل کنند. آنها کسانی هستند که مراعات خورشید و ماه و ستارگان را میکنند. (مقصود حضرت این بود که آنها مراقب اوقات نماز هستند) شیعیان ما، لبهایشان پژمرده و شکمهایشان فرو رفته است. پارسایی در چهرههایشان دیده میشود. کسی که حق دیگری را بستاند و یا به مردم ستم کند یا به حق دیگران دستدرازی نماید، از شیعیان ما نیست.»١١ بنابراین، تنها تنومند بودن و ورزیده کردن بدن، غافل از ورزیده کردن و پرورش دادن عقیده و روح، انسان را در مسیر صحیح آمادگی برای ظهور قرار نمیدهد. کسی که سلاح و جنگ افزار خود را برای جهاد اصغر آماده کرده، اما توجهی به جهاد اکبر _ که محوریّت اصلی برای فرج امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف با آن است _ نداشته باشد، نه تنها موفق به یاری امام عصر خویش نمیشود، بلکه تا قبل از ظهور و یا مقارن آن از ایمان خود نیز برخواهد گشت، زیرا ملاک ثابت ماندن در اعتقاد به امامت حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف در آخر الزمان، پیروزی قلب در آزمون ایمان است: حضرت آيتاللّه بهجت قدسسره همواره تأکید میکرد: «ما نباید فقط برای ظهور دعا کنیم، بلکه باید دعا کنیم برای ظهور مع العافیة [ظهور همراه با سلامت]، وگرنه ممکن است تنها یک هفته تا ظهور مانده [باشد] ولی ما نعوذ باللّه تعالی در این هفته فرار کنیم!» «لايَثْبُتُ فِيهَا عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ إِلَّا مَنِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَان؛ در آن زمان کسی بر اعتقاد به امامت او ثابتقدم باقی نمیماند، مگر کسی که خداوند قلب او را برای ایمان آزموده است.»١٢ در غیر این صورت، در وقتش ندا میآید که: «ردّوه فإنّه رجل صابونی». از این رو، حضرت آيتاللّه بهجت قدسسره همواره تأکید میکرد: «ما نباید فقط برای ظهور دعا کنیم، بلکه باید دعا کنیم برای ظهور مع العافیة [ظهور همراه با سلامت]، وگرنه ممکن است تنها یک هفته تا ظهور مانده [باشد] ولی ما نعوذ باللّه تعالی در این هفته فرار کنیم!» پس بر ما لازم است که بیشترین اهتمام خود را برای سیر در همان مسیری بگذاریم که خود امام زمان علیهالسلام در توقیع شریفش برای ما ترسیم نموده است: «وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لانُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ؛ اگر خداوند به شیعیان ما توفیق دهد و آنها با اجتماع دلهایشان بر وفا به عهدی که بر دوششان است، بر طاعت خداوند مجتمع شوند، شرفیابشدنشان به دیدار ما به تأخیر نمیافتد و سعادت مشاهده ما با معرفت شایسته و راستین زودتر رخ میدهد. پس تنها چیزی که آنها را از دیدار ما محروم کرده، آن کارهایی است که از ناحیه آنها به ما میرسد و ما را ناراحت میکند و ما آن را نمیپسندیم.»١٣ همچنین با صراحت ما را به آنچه موجب تقرب و تحصیل محبت ایشان میشود _ یعنی همان طاعت پروردگار متعال _ امر فرموده است و بر اجتناب از آنچه موجب نزدیک شدن انسان به ناخرسندی ایشان میشود _ یعنی گناهان _ تأکید کرده است: «فَلْيَعْمَلْ كُلُ امْرِئٍ مِنْكُمْ بِمَا يَقْرُبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنَا وَ يَتَجَنَّبُ مَا يُدْنِيهِ مِنْ كَرَاهَتِنَا وَ سَخَطِنَا؛ پس هر یک از شما آن عملی را انجام دهد که او را به محبت و دوستی ما نزدیک نماید و از کاری که او را به ناراحتی و خشم ما نزدیک میکند، بپرهیزد.»١۴ حال کسی که همت اصلی خود را بر طاعت و بندگی امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف قرار دهد و با تهذیب نفس، خود را آماده ظهور حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف کند، قطعاً فراهم کردن مقدمات جهاد اصغر نیز بر آمادگی او میافزاید و کمال آن است؛ چنانکه در حالات «عبّاد بن یعقوب» که در زمان امامین عسکریین علیهماالسلام زندگی میکرده و از محدثان بوده، آمده است؛ او با اینکه پیرمرد و نابینا بود، اما شمشیر و سپری را در خانهاش آویخته بود و هنگامی که از او پرسیده شد این شمشیر برای چیست، پاسخ داد: این را آماده کردهام تا به همراه حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف و برای نصرت ایشان قتال نمایم. «یَقولُ قَاسِمُ بن زَکَریّا المُطَرَّز: دَخَلتُ إلی عَبَّادِ بنِ یَعقوبَ وَ کانَ مَکفُوفاً وَ رَأیتُ فی دارِه سَیفاً مُعَلَّقاً و حَجَفَةً. فقُلتُ أیّها الشَّیخُ لِمَن هذا السَّیفُ؟ فقال لي: أعدَدتُه لِأقاتِلَ بِه مَعَ المَهدِي».١۵ آری؛ منتظر واقعی، پس از تهذیب نفس و مواظبت بر طاعت و بندگی خداوند متعال و تحصیل رضای امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف، از سایر جهات نیز آمادگی خود را به کمال میرساند. ١. الغیبة نعمانی، ص٣٢٠. ٢. انفال،۶٠. ٣. الخصال، ج٢، ص۵۴١. ۴. بحارالأنوار، ج۵٢، ص٣٠٨. ۵. الغیبة طوسی، ص۴۶۵. ۶. بحارالأنوار، ج۵٢، ص٣٢٧. ٧. بحارالأنوار، ج۵٢، ص٣٠٨. ٨. بحارالأنوار، ج۶۴، ص٢٩٩. ٩. الخرائج و الجرائح، ج٢، ص۵۴٢. ١٠. الإصابة، ج٢، ص۵٠٢. ١١. دعائم الإسلام، ج٢، ص۵۶. ١٢. کمال الدین، ج١، ص٢۵٣. ١٣. الإحتجاج، ج٢، ص۴٩٩. ١۴. همان، ص۴٩٨. ١۵. المنتظم، ج١٢، ص۴١. جهت مشاهده تمامی تولیدات رسانهای مرتبط با کتاب «بشارت از حضرت حجت(عج)»، و دسترسی به مجموع صوتها و فیلمهای بیانات حضرت آیتالله بهجت، که قابلیت دسترسی به آنها از طریق بارکد(QR)، در حاشیه صفحات کتاب فراهم گردیده است، به لینک ذیل مراجعه فرمایید: ویژهنامه اینترنتی کتاب بشارت از حضرت حجت(عج)
مطلب هجدهم: علائم و نشانههای ظهور
تشیع با تخریب قبور ائمه ریشه کن نمی شود! بسم اللّه الرّحمن الرّحیم١ الحمدلله و الصّلاة علی سیّد الأنبیاء محمّد و آله الطّاهرین و اللّعن الدّائم علی اعدائهم أجمعین. ضمن تسلیت به صاحب اعظم تمام امثالِ این مصائب و مسألت تعجیل فرج با اذن خداوند اجل، بیان میشود: جاهلها گمان میکنند که با تخریبات قبور ائمه علیهمالسلام میتوانند تشیّع را ریشهکن کنند. شیعه و سادات و بزرگان آنها، بالاتر از تخریبات را در زمان ائمه ایشان دیدهاند و آنکه پس از تبدیل تخریب به تعمیر، بر قوّه ایمان ایشان در صورت و معنا افزوده گردیده است. از زمان حضرات علی و فاطمه علیهماالسلام تا زید[بنعلی] و یحیی[بنزید]، یکبهیکِ مقتولین [توسط] بنی العباس و تخریبات متوکل ملعون و متوکل های هر زمان، همه مشهود ائمه حق بوده و با اِخبار آنها به فساد و افسادهای دشمنانِ ایمان تا خروج سفیانی که از حتمیّات قبل از ظهورِ دولت حقّه _ عجّل اللّه فرج صاحبها _ است٢ و غیر حتمیّات بوده و خبر دادهاند به آنچه که به اهل ایمان رسیده و می رسد قبل از ظهور، تا به آنجا که فرمودهاند: جاهلها گمان میکنند که با تخریبات قبور ائمه علیهمالسلام میتوانند تشیّع را ریشهکن کنند. شیعه و سادات و بزرگان آنها، بالاتر از تخریبات را در زمان ائمه ایشان دیدهاند و آنکه پس از تبدیل تخریب به تعمیر، بر قوّه ایمان ایشان در صورت و معنا افزوده گردیده است. «نَحْنُ صَبَرْنَا وَ شِيعَتُنَا أَصْبَرُ مِنَّا وَ ذَلِكَ أَنَا صَبَرْنَا عَلَى مَا نَعْلَمُ وَ هُمْ صَبَرُوا عَلَى مَا لايَعْلَمُون»٣ (ما صبور هستیم و شیعیان ما صبورتر از ما هستند؛ زیرا ما از روی علم و آگاهی صبر میکنیم و شیعیان ما بر آنچه نمی دانند، صبر میکنند). با همه این امور، چهار نفر با ایمان آن زمان، به بیش از چهارصد میلیون شیعه _ کثر اللّه امثالهم _ رسیدند. همه اهل حق باید تشخیص وظیفه عملی بدهند؛ از جمله: مسارعت در تعمیر کامل تخریبات ظالمین و فاسقین و تأکید بر اقامه مجالس درس و تدریس احکام ثابته اهل بیت علیهمالسلام۴ و مجالس روضه و بیان فضایل آنان و انشاء مدایح و مراثی و رسیدگی به ضعفای شیعیان و دوستان آنها، به نحوی که علمای شیعه تصویب فرمایند و با بکاء، با سوزش دل که موجب اتصال روحی و معنوی به آنان و قرب معنوی به مبدأ اجل و اعلی میشود؛ اگرچه جاهل ها فواید آن و تظاهرات مشروعه موجبه آن۵ را نفهمیدهاند. از خداوند عذاب دنیوی و اخروی کفار و منافقین به آلمحمّد علیهمالسلام و شیعیان و دوستان ایشان، و هلاک صوری و معنوی آنها را به زودی در دنیا، قبل از آخرت، با تعجیل در فرج و عدم مهلت به آنان به فساد و افساد بیش از این به ظالمین مسألت داریم. والسّلام علی جمیع اهل الایمان فی الشرق و الغرب و رحمة اللّه و برکاته. مطلب هجدهم: علائم و نشانه های ظهور بهطور کلی علائم و نشانه های ظهور به دو دسته حتمی و غیر حتمی تقسیم میشوند. با ملاحظه مجموع روایات، معلوم میگردد که علائم حتمی، آن نشانههایی هستند که احتمال وقوع بداء و عدم تحقق آنها بسیار ضعیف و نزدیک به صفر است؛ به نحوی که مورد اعتنا واقع نمیشود و از اینرو آنها را علائم حتمی مینامند. اما در نشانههای غیر حتمی، حصول بداء احتمال بالایی دارد و در نتیجه معتنیبه است. امام صادق علیهالسلام در روایت زیر به تقسیم علائم به حتمی و غیر حتمی اشاره میفرماید: «مِنَ اَلْأَمْرِ مَحْتُومٌ وَ مِنْهُ مَا لَيْسَ بِمَحْتُومٍ وَ مِنَ اَلْمَحْتُومِ خُرُوجُ اَلسُّفْيَانِيِّ فی رَجَب».۶ بهطور کلی علائم و نشانه های ظهور به دو دسته حتمی و غیر حتمی تقسیم میشوند. با ملاحظه مجموع روایات، معلوم میگردد که علائم حتمی، آن نشانههایی هستند که احتمال وقوع بداء و عدم تحقق آنها بسیار ضعیف و نزدیک به صفر است؛ به نحوی که مورد اعتنا واقع نمیشود و از اینرو آنها را علائم حتمی مینامند. اما در نشانههای غیر حتمی، حصول بداء احتمال بالایی دارد و در نتیجه معتنیبه است. همچنین در روایات، برخی از مصادیق علائم حتمی ذکر شده است؛ مانند ندای آسمانی، خروج سفیانی و کشته شدن نفس زکیّه. امام صادق علیهالسلام در روایتی به ذکر مصادیق علائم حتمی میپردازد و میفرماید: «اَلنِّدَاءُ مِنَ اَلْمَحْتُومِ وَ السُّفْيَانِيُّ مِنَ اَلْمَحْتُومِ وَ قَتْلُ اَلنَّفْسِ اَلزَّكِيَّةِ مِنَ اَلْمَحْتُومِ وَ كَفٌّ يَطْلُعُ مِنَ اَلسَّمَاءِ مِنَ اَلْمَحْتُومِ قَالَ عَلَيْهِالسَّلاَمُ وَ فَزْعَةٌ فی شَهْرِ رَمَضَانَ تُوقِظُ اَلنَّائِمَ وَ تُفْزِعُ اَلْيَقْظَانَ وَ تُخْرِجُ اَلْفَتَاةَ مِنْ خِدْرِهَا؛ ندای آسمانی از حتمیّات است. سفیانی از حتمیّات است. کشته شدن نفس زکیّه از حتمیّات است. دستی که از آسمان ظاهر میگردد، از حتمیّات است. سپس حضرت فرمود: و همچنین است صیحه در ماه رمضان که خواب را بیدار کند و بیدار را هراسان نماید و دختران پردهنشین را از اندرون بیرون کند.»٧ در روایات و از بین مصادیق فوق، بر حتمی بودن خروج سفیانی تأکید زیادی شده است. فضل کاتب نقل میکند: «كُنْتُ عِنْدَ أَبيعَبدِاَللَّهِ عَلَيْهِالسَّلاَمُ فَأَتَاهُ كِتَابُ أَبِي مُسْلِمٍ، فَقَالَ لَيْسَ لِكِتَابِكَ جَوَابٌ اُخْرُجْ عَنَّا إِلَى أَنْ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ لاَيَعْجَلُ لِعَجَلَةِ اَلْعِبَادِ، وَ لَإِزَالَةُ جَبَلٍ عَنْ مَوْضِعِهِ أَهْوَنُ مِنْ إِزَالَةِ مُلْكٍ لَمْ يَنْقَضِ أَجَلُهُ إِلَى أَنْ قَالَ: قُلْتُ فَمَا اَلْعَلاَمَةُ فِيمَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ لاَتَبْرَحِ اَلْأَرْضَ يَا فَضْلُ حَتَّى يَخْرُجَ اَلسُّفْيَانِيُّ، فَإِذَا خَرَجَ اَلسُّفْيَانِيُّ فَأَجِيبُوا إِلَيْنَا يَقُولُهَا ثَلاَثاً وَ هُوَ مِنَ اَلْمَحْتُومِ؛ نزد امام صادق علیهالسلام بودم که نامهای از ابومسلم برای حضرت علیهالسلام رسید. ایشان (به نامهرسان) فرمود: برای نامه تو جوابی نیست؛ از پیش ما بیرون رو. سپس حضرت فرمود: خداوند به دلیل شتابزدگی بندگان، عجله نمیکند. و همانا کنده شدن یک کوه از جای خود، آسانتر از نابودی حکومتی است که سرآمد آن نرسیده است. فضل کاتب میگوید که در ادامه پرسیدم: پس چه علامتی بین ما و شما هست، فدایت شوم؟ ایشان فرمود: ای فضل! از زمین تکان نخور تا اینکه سفیانی خارج شود. هر گاه سفیانی خارج شد، ما را اجابت نمایید. حضرت علیهالسلام این جمله را سه بار فرمود: و خروج سفیانی از حتمیّات است.»٨ در روایت دیگری حمران بن اعین نزد امام باقر علیهالسلام، آرزو میکند که سفیانی از علائم غیر حتمی باشد و میگوید: «إِنِّي لَأَرْجُو أَنْ يَكُونَ أَجَلُ اَلسُّفْيَانِيِّ مِنَ اَلْمَوْقُوفِ»، اما امام باقر علیهالسلام بلافاصله در پاسخ او با تأکید و سوگند میفرماید: «لا وَ اَللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ اَلمَحتُومِ» نه به خدا قسم! همانا سفیانی از حتمیّات است. بر اساس همین روایات، حضرت آيتاللّه بهجت قدسسره همواره نگران ابتلائات زمان سفیانی بود و با توجه به عطوفت شدیدی که ایشان نسبت به مردم و ابتلائاتشان داشت؛ به نحوی که حتی اگر مثلا در بغداد انفجاری رخ میداد، ایشان کاملاً منقلب میشد و این مسأله بر کارهای روزانه معظّم له تأثیر میگذاشت؛ کراراً دیده میشد که ایشان دو دست خود را بر هم میزد و با حالی پریشان میفرمود: «چه باید کرد؟ چه باید کرد؟ خدایا! رحم کن! سفیانی از حتمیّات است. [اگر] در همه علائم ظهور بداء حاصل شود، اما سفیانی بداء ندارد! این را چگونه باید تحمل کنیم؟ او به اسم میکشد؛ [مثلا كسی كه] اسمش علی است، اسمش حسن است، اسمش حسین، اسمش فاطمه است را میکشد! با این باید چه کار کنیم؟! اینقدر این مسأله وحشتناک است که طاقت نداریم! نمیدانیم و مرددیم دعا کنیم بمانیم تا زمان ظهور؟!» حضرت آيتاللّه بهجت قدسسره همواره نگران ابتلائات زمان سفیانی بود و با توجه به عطوفت شدیدی که ایشان نسبت به مردم و ابتلائاتشان داشت؛ به نحوی که حتی اگر مثلا در بغداد انفجاری رخ میداد، ایشان کاملاً منقلب میشد و این مسأله بر کارهای روزانه معظّم له تأثیر میگذاشت؛ کراراً دیده میشد که ایشان دو دست خود را بر هم میزد و با حالی پریشان میفرمود: «چه باید کرد؟ چه باید کرد؟ خدایا! رحم کن! سفیانی از حتمیّات است. [اگر] در همه علائم ظهور بداء حاصل شود، اما سفیانی بداء ندارد! این را چگونه باید تحمل کنیم؟ او به اسم میکشد؛ [مثلا كسی كه] اسمش علی است، اسمش حسن است، اسمش حسین، اسمش فاطمه است را میکشد! با این باید چه کار کنیم؟! اینقدر این مسأله وحشتناک است که طاقت نداریم! نمیدانیم و مرددیم دعا کنیم بمانیم تا زمان ظهور؟!» آری؛ مسأله سفیانی از حتمیّات است و چنانکه از روایات به دست میآید، علائم حتمی مثل خروج سفیانی، احتمال وقوعشان به قدری بالاست که قطعی و یقینی محسوب شده و احتمال بداء در آنها نادیده گرفته میشود. با این حال، طبق برخی از احادیث اهل بیت علیهمالسلام، حتی در علائم حتمی نیز احتمال بداء راه دارد و یقینی مطلق نیستند؛ یعنی با اینکه عرفاً و عقلاً یقینی محسوب میشوند، ولی عقلاً و منطقاً احتمال بداء در آنها منتفی نیست. البته باید توجه داشت که علائم حتمی غیر از میعادها و وعدههای الهی است. در وعدههای الهی به هیچ وجه احتمال بداء راه ندارد، زیرا خدای متعال از وعدههای خود تخلف نمیکند؛ چنانکه در آیه نهم سوره آلعمران آمده است: «إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ»٩ (زيرا خداوند، از وعده خود، تخلف نمی كند). در حدیث شریفی از امام جواد علیهالسلام ایشان به تفاوت علائم حتمی و وعدههای الهی اشاره میکند و میفرماید: بداء در علائم حتمی منطقاً احتمال دارد، اما در وعدههای الهی احتمال ندارد. طبق این حدیث، سفیانی از علائم حتمی است، اما خود ظهور حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف از وعدههای الهی است: «عن أَبُوهَاشِمٍ دَاوُدُ بْنُ اَلْقَاسِمِ اَلْجَعْفَرِيُّ: كُنَّا عِنْدَ أَبِيجَعْفَرٍ محمّد بْنِ عَلِيٍّ اَلرِّضَا عَلَيْهماالسَّلاَمُ فَجَرَى ذِكْرُ السُّفْيَانِيِّ وَ مَا جَاءَ فِي اَلرِّوَايَةِ مِنْ أَنَّ أَمْرَهُ مِنَ الْمَحْتُومِ فَقُلْتُ لِأَبِيجَعْفَرٍ عَلَيْهِالسَّلاَمُ هَلْ يَبْدُو لِلَّهِ فِي اَلْمَحْتُومِ قَالَ نَعَمْ قُلْنَا لَهُ فَنَخَافُ أَنْ يَبْدُوَ لِلَّهِ فِي الْقَائِمِ فَقَالَ إِنَّ الْقَائِمَ مِنَ اَلْمِيعَادِ وَ اَللَّهُ لاٰيُخْلِفُ اَلْمِيعادَ» (از ابوهاشم، داود بن قاسم جعفری نقل شده: نزد امام جواد فرزند امام رضا علیهماالسلام بودیم که بحث از سفیانی و اینکه [خروجش] از نشانه های قطعی است به میان آمد. به امام جواد عرضه داشتم: آیا در این نشانه قطعی بَدا [و تغییر] از طرف خدا راه دارد؟ فرمود: بله. عرضه داشتیم: می ترسیم در خود قائم (امام عصر) هم بدای الهی رخ دهد! فرمود: قائم از وعده های الهی است و خداوند خلف وعده نمی کند).١٠ ١. این بیانات را معظّمله پس از تخریب بارگاه مطهر امامین عسکریین علیهماالسلام به درخواست بعضی از مؤمنان مرقوم فرمود. ٢. بهطور کلی علائم و نشانه های ظهور به دو دسته حتمی و غیر حتمی تقسیم میشوند. با ملاحظه مجموع روایات، معلوم میگردد که علائم حتمی، آن نشانههایی هستند که احتمال وقوع بداء و عدم تحقق آنها بسیار ضعیف و نزدیک به صفر است؛ به نحوی که مورد اعتنا واقع نمیشود و از اینرو آنها را علائم حتمی مینامند. اما در نشانههای غیر حتمی، حصول بداء احتمال بالایی دارد و در نتیجه معتنیبه است. امام صادق علیهالسلام در روایت زیر به تقسیم علائم به حتمی و غیر حتمی اشاره میفرماید: «مِنَ اَلْأَمْرِ مَحْتُومٌ وَ مِنْهُ مَا لَيْسَ بِمَحْتُومٍ وَ مِنَ اَلْمَحْتُومِ خُرُوجُ اَلسُّفْيَانِيِّ فی رَجَب». (الغیبة نعمانی، ص٣٠٠) همچنین در روایات، برخی از مصادیق علائم حتمی ذکر شده است؛ مانند ندای آسمانی، خروج سفیانی و کشته شدن نفس زکیّه. امام صادق علیهالسلام در روایتی به ذکر مصادیق علائم حتمی میپردازد و میفرماید: «اَلنِّدَاءُ مِنَ اَلْمَحْتُومِ وَ السُّفْيَانِيُّ مِنَ اَلْمَحْتُومِ وَ قَتْلُ اَلنَّفْسِ اَلزَّكِيَّةِ مِنَ اَلْمَحْتُومِ وَ كَفٌّ يَطْلُعُ مِنَ اَلسَّمَاءِ مِنَ اَلْمَحْتُومِ قَالَ عَلَيْهِالسَّلاَمُ وَ فَزْعَةٌ فی شَهْرِ رَمَضَانَ تُوقِظُ اَلنَّائِمَ وَ تُفْزِعُ اَلْيَقْظَانَ وَ تُخْرِجُ اَلْفَتَاةَ مِنْ خِدْرِهَا؛ ندای آسمانی از حتمیّات است. سفیانی از حتمیّات است. کشته شدن نفس زکیّه از حتمیّات است. دستی که از آسمان ظاهر میگردد، از حتمیّات است. سپس حضرت فرمود: و همچنین است صیحه در ماه رمضان که خواب را بیدار کند و بیدار را هراسان نماید و دختران پردهنشین را از اندرون بیرون کند.»(همان، ص٢۵٢) در روایات و از بین مصادیق فوق، بر حتمی بودن خروج سفیانی تأکید زیادی شده است. فضل کاتب نقل میکند: «كُنْتُ عِنْدَ أَبيعَبدِاَللَّهِ عَلَيْهِالسَّلاَمُ فَأَتَاهُ كِتَابُ أَبِي مُسْلِمٍ، فَقَالَ لَيْسَ لِكِتَابِكَ جَوَابٌ اُخْرُجْ عَنَّا إِلَى أَنْ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ لاَيَعْجَلُ لِعَجَلَةِ اَلْعِبَادِ، وَ لَإِزَالَةُ جَبَلٍ عَنْ مَوْضِعِهِ أَهْوَنُ مِنْ إِزَالَةِ مُلْكٍ لَمْ يَنْقَضِ أَجَلُهُ إِلَى أَنْ قَالَ: قُلْتُ فَمَا اَلْعَلاَمَةُ فِيمَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ لاَتَبْرَحِ اَلْأَرْضَ يَا فَضْلُ حَتَّى يَخْرُجَ اَلسُّفْيَانِيُّ، فَإِذَا خَرَجَ اَلسُّفْيَانِيُّ فَأَجِيبُوا إِلَيْنَا يَقُولُهَا ثَلاَثاً وَ هُوَ مِنَ اَلْمَحْتُومِ؛ نزد امام صادق علیهالسلام بودم که نامهای از ابومسلم برای حضرت علیهالسلام رسید. ایشان (به نامهرسان) فرمود: برای نامه تو جوابی نیست؛ از پیش ما بیرون رو. سپس حضرت فرمود: خداوند به دلیل شتابزدگی بندگان، عجله نمیکند. و همانا کنده شدن یک کوه از جای خود، آسانتر از نابودی حکومتی است که سرآمد آن نرسیده است. فضل کاتب میگوید که در ادامه پرسیدم: پس چه علامتی بین ما و شما هست، فدایت شوم؟ ایشان فرمود: ای فضل! از زمین تکان نخور تا اینکه سفیانی خارج شود. هر گاه سفیانی خارج شد، ما را اجابت نمایید. حضرت علیهالسلام این جمله را سه بار فرمود: و خروج سفیانی از حتمیّات است.»(وسائل الشیعه، ج١۵، ص۵٢) در روایت دیگری حمران بن اعین نزد امام باقر علیهالسلام ، آرزو میکند که سفیانی از علائم غیر حتمی باشد و میگوید: «إِنِّي لَأَرْجُو أَنْ يَكُونَ أَجَلُ اَلسُّفْيَانِيِّ مِنَ اَلْمَوْقُوفِ»، اما امام باقر علیهالسلام بلافاصله در پاسخ او با تأکید و سوگند میفرماید: «لا وَ اَللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ اَلمَحتُومِ» نه به خدا قسم! همانا سفیانی از حتمیّات است. ٣. امام صادق علیهالسلام فرمود: «نَحْنُ صَبَرْنَا وَ شِيعَتُنَا أَصْبَرُ مِنَّا وَ ذَلِكَ أَنَا صَبَرْنَا عَلَى مَا نَعْلَمُ وَ هُمْ صَبَرُوا عَلَى مَا لايَعْلَمُون؛ ما صبر کردیم و شیعیان ما صبورتر از ما هستند؛ چراکه ما بر چیزی صبر کردیم که می دانیم و آنها بر چیزی صبر کردند که نمی دانند»؛ تفسیر قمی، ج٢، ص١۴١. و نیز نک: تفسیر قمی، ج۱، ص۳۶۵؛ کافی، ج۲، ص۹۳. ۴. متأسفانه امروزه رسم شده است که به اندک مناسبتی دروس را تعطیل میکنند. از مسائلی که حضرت آيت اللّه بهجت قدسسره بسیار بر آن تأکید داشت، مواظبت بر اقامه مجالس درس و تدریس احکام اهل بیت علیهمالسلام و رساندن تعطیلات به حداقل بود. ایشان توصیه میکرد که در عین حال که مجالس تسلیت و سوگواری و عزاداری برگزار میشود، مجالس درس نیز تعطیل نگردد؛ چرا که اساساً تعطیل شدن مجالس درس، از نقشههای کفار برای اهل علم بوده است. البته گاهی خود معظّمله در برخی از مناسبتها، در ابتدای جلسه درس، با دعوت از واعظ و مادحی مجلس عزا را برگزار و سپس درس خود را آغاز میکرد. بدیهی است این مطلب شامل بعضی از مناسبتهای خاص (مانند روز عاشورا و...) که اشتغال انسان باید منصرف به عزاداری و حزن باشد، نمیگردد؛ چنان که معظّمله نقل مینمود که طلبهای در نجف درس خود را حتی در روز عاشورا تعطیل نکرد، و به همین جهت بعد از مدتی توفیق از او سلب شد و از تحصیل علوم باز ماند. ۵. کارهایی که سبب میشود آن گریه محقق شود؛ همچون مجالس عزا، دسته جات و... . ۶. الغیبة نعمانی، ص٣٠٠. ٧. همان، ص٢۵٢. ٨. وسائل الشیعه، ج١۵، ص۵٢. ٩. آل عمران، ٩. ١٠. الغیبة نعمانی، ص٣٠٢. جهت مشاهده تمامی تولیدات رسانهای مرتبط با کتاب «بشارت از حضرت حجت(عج)»، و دسترسی به مجموع صوتها و فیلمهای بیانات حضرت آیتالله بهجت، که قابلیت دسترسی به آنها از طریق بارکد(QR)، در حاشیه صفحات کتاب فراهم گردیده است، به لینک ذیل مراجعه فرمایید: ویژهنامه اینترنتی کتاب بشارت از حضرت حجت(عج)
مطلب نوزدهم: علم امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف به زمان ظهور
علم امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف به زمان ظهور در روایتی از امام صادق علیهالسلام آمده است که فرمود: «نَحْنُ صَبَرْنَا وَ شِيعَتُنَا أَصْبَرُ مِنَّا وَ ذَلِكَ أَنَا صَبَرْنَا عَلَى مَا نَعْلَمُ وَ هُمْ صَبَرُوا عَلَى مَا لايَعْلَمُون»١ (ما صبر کردیم و شیعیان ما صبورتر از ما هستند؛ چراکه ما بر چیزی صبر کردیم که می دانیم و آنها بر چیزی صبر کردند که نمی دانند). حضرت غایب عجلاللهتعالیفرجهالشریف عجب صبری دارد؛ با اینکه از تمام آنچه که ما می دانیم و یا نمی دانیم، اطلاع دارد و از همه امور و مشکلات و گرفتاری های ما با خبر است، خود حضرت هم منتظر روز موعود است و خودش می داند که چه وقت ظهور میکند. اینکه گفته میشود که آن حضرت وقت ظهورش را نمی داند، درست نیست. حضرت غایب عجلاللهتعالیفرجهالشریف عجب صبری دارد؛ با اینکه از تمام آنچه که ما می دانیم و یا نمی دانیم، اطلاع دارد و از همه امور و مشکلات و گرفتاری های ما با خبر است، خود حضرت هم منتظر روز موعود است و خودش می داند که چه وقت ظهور میکند. مطلب نوزدهم: علم امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف به زمان ظهور در بسیاری از احادیث شریفه تأکید میشود که امامان معصوم علیهمالسلام به اذن الهی، عالم به گذشته و حال و آینده و جمیع امور عالَم هستند، زیرا آنان علمالکتاب را دارند، و قرآن کتابی است که خدای متعال همه حقایق هستی را در آن تدوین کرده، و «ما کان و یکون الی یوم القیامه» نزد اهل بیت علیهمالسلام حاضر است، و آنها محیط به زمان و مکان هستند، بلکه طبق روایات، امامی که خبر آسمان از او پوشیده باشد، اصلاً شایستگی امامت را ندارد؛ چنانکه امام صادق علیهالسلام میفرماید: «اللَّهُ أَكْرَمُ وَ أَرْأَفُ بِالْعِبَادِ مِنْ أَنْ يَفْرِضْ عَلَيْهِ طَاعَةَ عَبْدٍ يَحْجُبُ عَنْهُ خَبَرَ السَّمَاءِ صَبَاحاً وَ مَسَاءً؛ خداوند نسبت به بندگانش کریمتر و مهربانتر از آن است که اطاعت بندهای را بر آنها واجب کند که خبر آسمان، صبح یا شب، از او پوشیده باشد.»٢ در روایات متعددی تصریح شده که امام معصوم علیهالسلام به تمام وقایعی که در گذشته روی داده است و تمام وقایعی که در آینده تا روز قیامت روی میدهد، آگاه است. برای نمونه، امام باقر علیهالسلام میفرماید: «سُئِلَ عَلِيٌّ علیهالسلام عَنْ عِلْمِ النَّبِيِ صلیاللهعلیهوآلهوسلم. فَقَالَ: عَلِمَ النَّبِيُّ صلیاللهعلیهوآلهوسلم عِلْمَ جَمِيعِ النَّبِيِّينَ وَ عِلْمَ مَا كَانَ وَ عِلْمَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى قِيَامِ السَّاعَةِ. ثُمَّ قَالَ وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ إِنِّي لَأَعْلَمُ عِلْمَ النَّبِيِّ صلیاللهعلیهوآلهوسلم وَ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَ قِيَامِ السَّاعَة؛ از امیرالمؤمنین علیهالسلام درباره علم پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم پرسیده شد. ایشان فرمود: پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم علم همه پیامبران را دارد و نیز علم آنچه در گذشته واقع شده است و آنچه در آینده تا روز قیامت به وقوع خواهد پیوست. سپس حضرت علیهالسلام فرمود: قسم به خدایی که جان من در دست اوست، من نیز به علم پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم آگاه هستم و آنچه را در گذشته اتفاق افتاده و آنچه را از این به بعد تا روز قیامت رخ خواهد داد، میدانم.»٣ امام صادق علیهالسلام هم در اینباره میفرماید: «وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَعْلَمُ مَا فِي السَّمَوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ مَا فِي الْجَنَّةِ وَ مَا فِي النَّارِ وَ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ ثُمَّ قَالَ أَعْلَمُهُ مِنْ كِتَابِ [اللَّهِ] أَنْظُرُ إِلَيْهِ هَكَذَا ثُمَ بَسَطَ كَفَّيْهِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: «إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْءٍ»؛ به خدا قسم! من به آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و آنچه در بهشت و آنچه در جهنم است و به آنچه بوده است و آنچه تا روز قیامت خواهد آمد، آگاهم. سپس فرمود: من این را از کتاب خدا میفهمم. اینگونه به آن نگاه میکنم (حضرت دست مبارک خود را باز کرد و به آن نگریست)؛ سپس فرمود که خداوند میفرماید: ما کتاب را بر تو نازل کردیم که در آن تبیین همهچیز وجود دارد.» [البته به حسب ظاهر راوی آیه را نقل به معنی نموده است]۴ بر اساس این روایات و بسیاری از اخبار دیگر، امام علیهالسلام نه تنها به وقایع آینده دنیا و تمام عوالمی که در آسمانها و زمین وجود دارد، بلکه به وقایع عالم آخرت نیز آگاه است؛ چرا که آنها عالم به کتاب خدا هستند که در آن تمام وقایع عالم ثبت شده است. همچنین طبق روایات، بین خدای متعال و امام علیهالسلام، عمودی از نور هست که هر گاه امام بخواهد به امری آگاه شود، به آن نور نگاه میکند و آن را میفهمد: «إِنَّ اللَّهَ ... جَعَلَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْإِمَامِ عَمُوداً مِنْ نُورٍ يَنْظُرُ اللَّهُ بِهِ إِلَى الْإِمَامِ وَ يَنْظُرُ الْإِمَامُ [بِهِ إِلَيْه] إِذَا أَرَادَ عِلْمَ شَيْءٍ نَظَرَ فی ذَلِكَ النُّورِ فَعَرَفَهُ؛ خداوند بین خود و امام علیهالسلام، عمودی از نور قرار داده است که خداوند با آن به امام نظر میکند و امام با آن به خداوند نگرد. هر گاه امام علیهالسلام بخواهد چیزی را بداند، به آن نور نگاه میکند و آن را میفهمد.»۵ همچنین امام کاظم علیهالسلام درباره منزلت و جایگاه امام میفرماید: «إِنَّمَا مَنْزِلَةُ الْإِمَامِ فِي الْأَرْضِ بِمَنْزِلَةِ الْقَمَرِ فِي السَّمَاءِ وَ فی مَوْضِعِهِ هُوَ مُطَّلِعٌ عَلَى جَمِيعِ الْأَشْيَاءِ كُلِّهَا؛ همانا منزلت امام علیهالسلام در زمین مانند ماه در آسمان است. او در جایگاه خودش است و در عین حال بر همه اشیا کاملا مطلع است.»۶ علاوه بر این، امامان معصوم علیهمالسلام کتابهایی مانند کتاب جفر و جامعه، مصحف حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام، صحف ابراهیم علیهالسلام، الواح موسی علیهالسلام و... را دارند که هر یک از این کتابها علوم خاصی را دربردارد؛ گرچه این کتابها در مقابل علم لدنی امام علیهالسلام، علم به حساب نمیآیند، بلکه «اثر» نامیده میشوند.٧ یکی از این کتاب ها، کتاب جفر است که دربردارنده همه وقایع اجتماعی است که تا روز قیامت اتفاق میافتد. امام علیهالسلام نه تنها به وقایع آینده دنیا و تمام عوالمی که در آسمانها و زمین وجود دارد، بلکه به وقایع عالم آخرت نیز آگاه است؛ چرا که آنها عالم به کتاب خدا هستند که در آن تمام وقایع عالم ثبت شده است. همچنین طبق روایات، بین خدای متعال و امام علیهالسلام، عمودی از نور هست که هر گاه امام بخواهد به امری آگاه شود، به آن نور نگاه میکند و آن را میفهمد سدیر صیرفی در اینباره میگوید: «دَخَلْتُ أَنَا وَ الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ وَ أَبُوبَصِيرٍ وَ أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ عَلَى مَوْلانَا أَبيعَبدِاللَّهِ الصَّادِقِ علیهالسلام ... قَالَ وَيْلَكُمْ نَظَرْتُ فی كِتَابِ الْجَفْرِ صَبِيحَةَ هَذَا الْيَوْمِ وَ هُوَ الْكِتَابُ الْمُشْتَمِلُ عَلَى عِلْمِ الْمَنَايَا وَ الْبَلايَا وَ الرَّزَايَا وَ عِلْمِ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ الَّذِي خَصَّ اللَّهُ بِهِ محمّداً صلیاللهعلیهوآلهوسلم وَ الْأَئِمَّةَ علیهمالسلام مِنْ بَعْدِهِ وَ تَأَمَّلْتُ مِنْهُ مَوْلِدَ قَائِمِنَا عجلاللهتعالیفرجهالشریف وَ غِيبَتَهُ وَ إِبْطَاءَهُ وَ طُولَ عُمُرِهِ وَ بَلْوَى الْمُؤْمِنِينَ فی ذَلِكَ الزَّمَانِ وَ...؛ من و مفضل بن عمر و ابوبصیر و ابان بن تغلب بر امام صادق علیهالسلام وارد شدیم ... ایشان فرمود: امروز صبح به کتاب جفر نظر کردم و آن کتابی است که علم مرگها و بلاها و مصیبتها در آن است، و علم آنچه رخ داده و آنچه تا روز قیامت رخ خواهد داد، در آن هست، و خدای متعال این کتاب را مختص به حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امامان علیهمالسلام بعد از ایشان کرده است. در این کتاب نظر کردم و ولادت حضرت قائم عجلاللهتعالیفرجهالشریف و غیبت او و طول کشیدن غیبتش و طول عمرش و بلاهایی که بر مؤمنان در این زمان وارد میشود و... را دیدم.»٨ همچنین از امام باقر علیهالسلام روایت شده است که: «عِنْدَنَا الْجَفْرُ وَ هُوَ أَدِيمٌ عُكَاظِيٌّ قَدْ كُتِبَ فِيهِ حَتَّى مُلِئَتْ أَكَارِعُهُ فِيهِ مَا كَانَ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة؛ کتاب جفر نزد ماست و آن پوستی عکاظی است که آنقدر در آن نوشته شده که تمام گوشههایش پر شده است. علم آنچه رخ داده و آنچه تا روز قیامت روی خواهد داد، در آن وجود دارد.»٩ امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز در اینباره میفرماید: «وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لاتَسْأَلُونِّي مِنْ فِئَةٍ تَبْلُغُ ثَلَاثَمِائَةٍ فَمَا فَوْقَهَا فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ قِيَامِ السَّاعَةِ إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِسَائِقِهَا وَ قَائِدِهَا وَ نَاعِقِهَا وَ بِخَرَابِ الْعَرَصَاتِ مَتَى تَخْرُبُ وَ مَتَى تَعْمُرُ بَعْدَ خَرَابِهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة؛ قسم به خدایی که دانه را شکافت و جانها را پدید آورد، درباره هر گروه سیصد نفری یا بیشتر که از الآن تا روز قیامت شکل میگیرد، از من بپرسید؛ به شما خبر خواهم داد که سوقدهنده آن و رهبر آن و راننده آن کیست و خبر خواهم داد زمینهایی که خراب میشوند، کی خراب میشوند و در چه زمانی بعد از آنکه خراب شدند، دوباره آباد میشوند تا روز قیامت.»١٠ حضرت علی علیهالسلام در روایتی دیگر نیز اینچنین میفرماید: «سَلُونِي قَبْل أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ اللَّهِ لاَتَسْأَلُونِي عَن فِئَةٍ تُضِلُّ مِائَةً أَوْ تَهْدِيي مِائَةً إِلاَّ نَبَّأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا و سائِقِهَا وَ لَوْ شِئْتُ لَأَخْبَرْتُ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْكُمْ بِمَخْرَجِهِ وَ مَدْخَلِهِ وَ جَمِيعِ شَأْنِهِ؛ قبل از اینکه مرا از دست بدهید، از من بپرسید پس به خدا سوگند! از هر گروهی بپرسید که صد نفر را گمراه یا صد نفر را هدایت میکنند، به شما خبر خواهم داد که راهبر و کشاننده آن کیست و اگر بخواهم، درباره هر یک از شما خبر خواهم داد که از کجا خارج میشود و به کجا وارد میشود و به همه شئون او خبر خواهم داد.»»١١ بنابراین، چنین کتابی که زمان و مکان و خصوصیات هر جنبش اجتماعی کوچکی را تا روز قیامت دربردارد، آیا امکان دارد که زمان و مکان و خصوصیات بزرگترین و مهمترین قیام جهان یعنی قیام حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف را در بر نداشته باشد؟ و این اضافه بر علم لدنی امام علیهالسلام است که روایات آن گذشت. با وجود آیات و روایات متعدد، ادله واضح و صریح و شواهدی قطعی که گستره علم امام علیهالسلام را نشان میدهد، شاید باز عدهای با تردید بپرسند: آیا امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف از وقت ظهور خود خبر دارد؟ و در این راستا ممکن است به وجوهی استناد نمایند. در ادامه، به این وجوه می پردازیم و سپس جواب هر یک از این وجوه را به اختصار بیان میکنیم. ١. وقت ظهور مربوط به آینده است و علم به آن از مصادیق علم غیب محسوب میشود و علم غیب نیز اختصاص به خداوند متعال دارد؛ چرا که در آیه شریفه آمده است: «لايَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ؛ در آسمانها و زمين هيچ كس جز خدا غيب نمىداند.»١٢ ٢. در روایات، وقت ظهور از اسرار الهی شمرده شده و امر ظهور به قیامت تشبیه گردیده است. بنابراین، همان گونه که جز خداوند متعال، کسی اطلاع از وقت بر پا شدن قیامت و وقوع الساعه ندارد، همچنین علم به ظهور حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف و اطلاع از وقت خاص آن نیز مختص به خداوند است. در حدیث معروف دعبل، وقتی او از امام رضا علیهالسلام پرسید: حضرت قائم عجلاللهتعالیفرجهالشریف کی ظهور میکند؟ حضرت علیهالسلام با ذکر تشابه امر ظهور و امر قیامت، به آیاتی درباره قیامت اشاره فرمود که نشان میدهد کسی جز خداوند متعال از زمان قیامت مطلع نیست: «قَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ علیهمالسلام أَنَّ النَّبِيَّ صلیاللهعلیهوآلهوسلم قِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَتَى يَخْرُجُ الْقَائِمُ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ؟ قَالَ: مَثَلُهُ مَثَلُ السَّاعَةِ لايُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ، ثَقُلَتْ فِي السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ لاتَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً؛ همانا پدرم از پدرانش علیهمالسلام از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل کرد که به ایشان گفته شد: حضرت قائم عجلاللهتعالیفرجهالشریف از فرزندان شما کی قیام میکند؟ حضرت فرمود: مَثَل او مانند قیامت است که تنها خداوند متعال آن را در زمانش آشکار خواهد کرد. بر آسمانها و زمین گران آمد. و تنها ناگهانی به سراغ شما خواهد آمد.»١٣ به این صورت، معلوم شد که زمان ظهور هم برای کسی جز خدای متعال آشکار نمیشود. ٣. در روایات، تعابیری در نهی از توقیت آمده که دال بر این است که اهل بیت علیهمالسلام وقت ظهور را نمیدانند. مثلاً فرمودهاند: «إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لانُوَقِّتُ؛ ما اهلبیت، تعیین وقت نمیکنیم.»١۴ این روایت میتواند به این معنا باشد که چون خداوند علم به وقت ظهور را به ما نداده است، ما نیز نمیتوانیم وقت ظهور را تعیین کنیم. ۴. با توجه به احتمال حصول بداء در امر ظهور، وقت موعود به صورت قطعی قابل کشف نیست، چون وقتی ممکن است در آن بداء حاصل شود، علم قطعی به آن هم ممکن نیست. ۵. خود حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف از شیعیان درخواست دعا برای فرج فرمود: «أَکْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِکَ فَرَجُکُم ؛ برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید که فرج و گشایش شما در آن است.»١۵ پس دعا کردن شیعیان برای فرج، سبب تعجیل آن میشود و چون حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف وقت آن را نمیداند، از شیعیان میخواهد که دعا کنند. این پنج وجهی بود که ممکن است مورد استدلال و باعث تردید برخی از افراد نسبت به علم امام عجلاللهتعالیفرجهالشریف به وقت ظهور خویش باشد. البته اگر کسی از شیعیان به یکی از وجوه فوق معتقد باشد، ضرری به ایمان و تشیّع او نمیزند، به این معنی که او حد نصاب از عقاید حقه را دارد، اما به هر حال این وجوه، صحیح و حق نیست. گاهی ممکن است بعضی از محکمات اعتقادی، لوازم پنهان و دقیقی داشته باشد و شخصی متوجه این لوازم نشود. چنین شخصی به دلیل عدم توجه به این لوازم، مورد مؤاخذه و توبیخ قرار نمیگیرد و همین که امام معصوم علیهالسلام را مفترضالطاعه از سوی خداوند متعال بداند، کافی است. در ادامه، اشاره مختصری به ضعف وجوه مذکور میشود. در ابتدا ناچار باید مقدمه کوتاهی درباره علم امام علیهالسلام ذکر شود. برای اینکه به علم امام علیهالسلام معرفت پیدا کنیم، ابتدا باید به تفاوتهای وجود امام علیهالسلام با وجود انسانهای عادی توجه نماییم. یکی از این تفاوتها این است که در وجود انسانهای متعارف، تنها یک عالَم متحقق است؛ یعنی هر شخص احساس میکند که تمام شئونات وجودش، در یک هماهنگی آشکار، او را به یک حالت متمایز از حالات دیگر میرساند. برای مثال، هر شخص نسبت به اطلاع بر یک مطلب، آن را یا میداند یا نمیداند، چون در وجود او یک عالَم هست، پس دو حکم ندارد. اما اگر فرض بگیریم شخصی باشد که در وجود او عوالم عدیده بوده و هر عالَمی کاملاً مستقل از عالم دیگر باشد، هر چند این عوالم ارتباط با هم داشته باشند، در این صورت هر عالَمی حکم خاص خود را دارد و اتّصاف شخص به احکام و آثار هر عالَم، او را از اتّصاف به احکام و آثار عالَم دیگر محجوب نمیکند، و اشاره به این نکته مهم، در روایت معروف ارواح انبیا و اوصیا علیهمالسلام آمده است. طبق این حدیث، در کفار سه روح، و در مؤمنان چهار روح، اما در انبیا و اوصیا علیهمالسلام پنج روح موجود است، و روح القدس که اختصاص به آنها دارد، وجود آنها را از عالَم واحد درآورده است و آنان را عوالم بالفعل میکند. نکته جالب در این روایت، جواب بودن آن برای سؤالی حیرتانگیز است. راوی میپرسد: امام علیهالسلام در حالی که در خانه خودش هست و حالات دنیوی دارد و «مرخی علیه ستره» است؛ یعنی خواب است و یا پوششهای مختلف خانهاش، او را در برگرفته، نه او کسی را میبیند و نه کسی او را، با این حال چگونه علم به تمام نواحی کره زمین دارد؟! و در جواب این سؤال بود که امام علیهالسلام از پنج روح در انبیا و اوصیا علیهمالسلام نام برد و همین معنی در روایات دیگر با تعابیر نزدیک به هم آمده، و در توضیح آن گفته شده است: «رُوحُ الْقُدُسِ لايَنَامُ وَ لايَغْفُلُ وَ لايَلْهُو وَ لايَسْهُو ... رُوحُ الْقُدُسِ ثَابِتٌ يَرَى بِهِ مَا فی شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا؛ روح القدس نمیخوابد و غفلت نمیکند و دچار لهو و فراموشی و خطا نمیشود ... روح القدس ثابت است و امام علیهالسلام با او، آنچه را در شرق و غرب زمین و آنچه را در بیابانها و دریاهای زمین است، میبیند.»١۶ با این مقدمه، معلوم میشود که علم امام علیهالسلام از ناحیه روح القدس است که عالَم و بلکه عوالم مستقل را در وجود مبارک امام علیهالسلام پدید میآورد. همچنین باید توجه داشت که علم حاصل از روح القدس، از ناحیه خداست و خود امام علیهالسلام نقشی در آن ندارد؛ حتی اگر بخواهند آن علم را از خود دور کنند، ممکن نیست. بررسی اشکالات و اثبات بطلان آن ها پس از بیان این مقدمه، پنج وجهی را که به عنوان اشکال مطرح شده بود، بررسی و ضعف و بطلان آنها را بیان میکنیم. ١. تمام عقلا میدانند و بدیهی است که آیات قرآن کریم را باید با همدیگر ملاحظه کرد؛ چون اگر قرار باشد تنها به یک آیه توجه شود و به سایر آیات قرآن و مفسِّر بودن بعضی از آیات بر بعضی دیگر توجه نگردد، ممکن است که حتی _ نستجیر باللّه _ کسی در علم خدا هم تشکیک کند! چرا که ممکن است ظاهر برخی از تعبیرهای قرآن کریم در نگاه اوّل برای او نفی علم از خداوند بکند؛ مانند این آیه شریفه: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصَّابِرِينَ؛ آیا گمان میکنید که وارد بهشت میشوید؛ در حالی که هنوز خداوند از میان به شما آنان که مجاهدت میکنند و آن ها را که صبر میکنند، علم پیدا نکرده است»؛١٧ و یا این آیه شریفه: «يَا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لَيَبْلُوَنَّکُمُ اللَّهُ بِشَيْءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنالُهُ أَيْديکُمْ وَ رِماحُکُمْ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَخافُهُ بِالْغَيْبِ؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد! خدا شما را به چيزى از شكار كه در دسترس شما و نيزههاى شما باشد، خواهد آزمود، تا علم پیدا کند چه كسى در نهان از او مىترسد.»١٨ البته آیات دیگری نیز مانند این آیات وجود دارد که مجموعاً ۱۲ مورد میشود؛ در حالی که شک نداریم خداوند به همه امور عالِم است و هیچ چیز بر او پوشیده نیست: «إِنَّ اللَّهَ لايَخْفَى عَلَيْهِ شَيْءٌ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّمَاءِ؛ همانا چیزی در آسمان و زمین از خدا پوشیده نیست.»١٩ بنابراین، در بحث علم امام علیهالسلام نیز باید تمام آیات قرآن با هم دیده شوند. آیا فقط در قرآن کریم آمده است: «لايَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ؛ در آسمانها و زمين هيچ كس جز خدا غيب نمىداند»؟!٢٠ در آیات متعدد بیان شده است که خداوند علم غیب را به اولیاء خودش میدهد: «وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُسُلِهِ مَن يَشَاءُ؛ و خدا بر آن نيست كه شما را از غيب آگاه گرداند، ولى خدا هر كس را از ميان فرستادگانش بخواهد، برمىگزيند»؛٢١ «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلايُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً؛ داناى نهان است، و كسى را بر غيب خود آگاه نمىكند، جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد، كه براى او از پيش رو و از پشت سرش نگهبانانى خواهد گماشت.»٢٢ حضرت خضر علیهالسلام غیبی را میدانست که حضرت موسی علیهالسلام نمیدانست و قرآن میفرماید: «عَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً؛ از نزد خود علمی به او آموختیم.»٢٣ آصف بن برخیا که طبق آیه شریفه «عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتاب؛ نزد او علمی از کتاب بود»٢۴، آیا ممکن است بدون اطلاع از تخت بلقیس در سرزمین دیگر، آن را حاضر کند؟ بنابراین، آنجا که میفرماید علم غیب به خداوند اختصاص دارد، منظور این است که علم غیب استقلالی که از آنِ خودش بوده و دیگری به او نداده باشد، فقط و فقط برای خداوند متعال وجود دارد. علاوه بر این، در ذیل آیه شریفه «قُل لايَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ؛ در آسمانها و زمين هيچ كس جز خدا غيب نمىداند »٢۵ اشارهای است که این احتمال را تقویت میکند که منظور از «الْغَيْبَ» علم غیب معهود (با الف و لام عهد) باشد؛ در ادامه این عبارت آمده است: «وَ مَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ؛ و نمیدانند چه هنگام برانگیخته میشوند»٢۶ یعنی علم غیبی که کسی را به آن راه نیست، همانا علم بعث و نشور و قیامت است، نه مطلق علم غیب. در این صورت، این آیه مربوط به همان مطلبی میشود که در وجه دوم از وجوه پنجگانه فوق مطرح شد و در ادامه، آیات آن را بررسی میکنیم. ٢. در آیات زیادی آمده است که علم به برپایی قیامت، اختصاص به ذات باریتعالی دارد، و در ضمن این آیات و سایر آیات مربوط به قیامت، اشارات ظریف و دقیقی به رمز این مطلب شده است که چرا نمی شود علم به ساعت و قیامت نصیب کسی گردد. برای نمونه، با توجه به آیه «إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحيط؛ از عذاب روزى فراگير بر شما بيمناكم»،٢٧ میفهمیم که قیامت بر این عالم احاطه دارد. وقتی دانستیم که قیامت احاطه به گذشته و آینده دارد، طبعاً راهیابی به عالم محیط و آگاهی بر آن برای فردی که محاط به آن شده است، امکان ندارد و این بسیار واضح است. برای توضیح این احاطه، تعبیری زیباتر از تعبیر قرآن کریم نمیتوان یافت که میفرماید: «ثَقُلَتْ فِي السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ؛ بر آسمانها و زمین گران آمد.»٢٨ آسمانها و زمین با همه عظمتی که دارند، اما عالمی که بر آنها محیط است، بر آنها سنگینی میکند و آسمان ها و زمین تاب و تحمل ظهور او را در خود ندارند. از سوی دیگر، همه میدانیم که جنات عدنِ در دار قرار و اقامت، پس از قیام قیامت است؛ در نتیجه کسانی که وارد جنات عدن میشوند، قیامت را پشت سر گذاشته و وارد عالم احاطه شدهاند و وعدههای قیامت برای آنها محقق شده است و به تعبیر نهج البلاغه: «حَقَّقَتِ الْقِيَامَةُ عَلَيْهِمْ عِدَاتِهَا؛ قیامت وعدههای خود را برای آنها محقق کرده است.»٢٩ پس اهل بهشت که وارد عالم احاطه شدهاند، میتوانند به قیامت علم پیدا کنند، و از اینجا میفهمیم که وقتی گفته میشود علم به قیامت مختص خدای سبحان است، این مطلب ناظر به کسانی است که در عوالم قبل از قیامت هستند، نه کسانی که در عوالم بعد از قیامت قرار دارند. از این رو، در همین آیه شريفه که فرمود: «ثَقُلَتْ فِي السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ»، وعده داده شده است که ناگهان برای شما میآید: «لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً؛ تنها ناگهانی به سراغ شما خواهد آمد»٣٠ و وعده فرمود: «لايُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ؛ تنها خداوند متعال آن را در زمانش آشکار خواهد کرد»؛٣١ یعنی خداوند متعال که محیط بر همه عوالم (از دنیا و برزخ گرفته تا قیامت و جنت و نار در عالم خلود) است، همان قیامت و ساعت را که کسی غیر او علم به آن نداشت، برای خلق خود آشکار میکند؛ به این معنا که آنها را وارد صحنه عالم احاطه مینماید و به آنها آگاهی فوقالعاده میدهد. در نتیجه، در وصف افرادی که وارد قیامت شدهاند، میفرماید که اینها در این روز عجب آگاهی و تیزبینی شگرفی دارند: «أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنَا؛ چه شنوا و بينا هستند در روزى كه به سوى ما مىآيند»٣٢ و کسانی که قیامت را پشت سر گذاشتند و به توفیق الهی وارد جنات عدن و خلود شدند، در عالمی قرار میگیرند که بر عالم قیامت محیط است؛ یعنی خداوند متعال آنها را در جایگاهی قرار داده است که حتی بر احوال قیامت مطلع هستند، و بهوضوح مییابند که حشر و نشر و قیامت، محیط بر گناهکاران است و راه فراری از آن برایشان ممکن نیست، و حقیقت این آیه را میبینند که: «يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ؛ و از تو عذاب را به شتاب مىخواهند، و حال آنكه جهنّم قطعاً بر كافران احاطه دارد»؛٣٣ «بَلَى مَنْ کَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ ؛ بله، کسی که مرتکب گناه شود و گناهش سراسر وجود او را دربرگیرد.»٣۴ مطلب بسیار مهم در اینجا این است که اولیای خدا میتوانند به مقامی برسند که در همین دنیا به عالم احاطه بروند و مراتب قیامت را درنوردند؛ و همچنان که در نهج البلاغه در توصیف احوال اولیای خدا آمده است: «أَسْفَرَتِ السَّاعَةُ عَنْ وَجْهِهَا؛ قیامت[برای آنها] از چهره خود پرده برداشته است.»٣۵ از سوی دیگر، از مطالب مهم و واضحی که در روایات اهل بیت علیهمالسلام به آن تصریح شده، این است که اکنون نیز بهشت و جهنم و جنت و نار، موجود و مخلوق هستند، بلکه در روایت توحید صدوق قدسسره، امام رضا علیهالسلام میفرماید کسی که قائل نباشد که جنت و نار امروز موجود و مخلوق هستند، از ما نیست و ما از او بریء هستیم. سپس حضرت علیهالسلام استشهاد فرمود به اینکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم در معراج به بهشت وارد شد و از سیب آن تناول فرمود که زمینه نزول نور مبارک حضرت صدیقه علیهاالسلام فراهم گردید، و در سوره مبارکه نجم بهوضوح این مطلب بیان شده است: «وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى عِندَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى؛ و بىترديد يك بار ديگر هم او را ديده، نزد سدرةالمنتهى، در آنجا كه جنةالمأوی است.»٣۶ ملاحظه نمایید که جنةالمأوی نزد سدرةالمنتهى است و کسی که خداوند متعال او را به جنةالمأوی رسانده، چقدر از عوالم را درنوردیده است؟! بلکه آیه شریفه اشاره به تکرار آن و تمکین در آن مقام برای رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم دارد. در فقرهای از روایت معراج، تعبیر بسیار مهمی آمده است: «قَدْ صَارَتِ الدُّنْيَا وَ الآخِرَةُ عِنْدَهُمْ وَاحِدَةً؛ دنیا و آخرت نزد آنها یکی شده است.»٣٧ مقصود از این تعبیر، این نیست که دنیای آنها از دنیا بودن خارج شده است، بلکه چون به عالم آخرت پر کشیدند و به عالم احاطه پیوستند، دنیا را از آن منظر احاطی ملاحظه میکنند؛ همانطور که امیرالمؤمنین علیهالسلام در جواب جاثلیق رومی جملهای فرمود که کلید فهم تمام مسائل و معضلات معارف معاد است. جاثلیق پرسید: «أَخْبِرْنِي عَنِ الْجَنَّةِ هَلْ فِي الدُّنْيَا هِيَ أَمْ فِي الآخِرَة؛ درباره بهشت برایم بگو که آیا در دنیا است یا در آخرت؟» حضرت علیهالسلام در پاسخ فرمود: «الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ وَ الآخِرَةُ مُحِيطَةٌ بِالدُّنْيَا؛ دنیا در آخرت است و آخرت محیط به دنیا است.» سپس افزود: «وَ الدُّنْيَا رَسْمُ الآخِرَةِ وَ الآخِرَةُ رَسْمُ الدُّنْيَا وَ لَيْسَ الدُّنْيَا الآخِرَةَ وَ لا الآخِرَةُ الدُّنْيَا؛ و دنیا تصویر آخرت است و آخرت تصویر دنیا، ولی نه دنیا آخرت است و نه آخرت دنیاست.»٣٨ امیرالمؤمنین علیهالسلام در ادامه فرمود: «وَ الرَّسْمُ لِمَنْ عَقَلَ مَوْجُودٌ وَاضِح؛ و تصویر برای آنکه تعقل کند، بهوضوح موجود است»، و استشهاد فرمود به این آیه شریفه: «لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ؛ اگر علماليقين داشتيد، به يقين دوزخ را مىدیديد.»٣٩ همچنین در روایت دیگر آمده که غفلت از یاد خداست که توانایی شنیدن را از انسان میگیرد: «وَ لَوْ عَلِمَ الْإِنْسَانُ مَا هُوَ فِيهِ مَاتَ خَوْفاً مِنَ الْمَوْتِ وَ مَنْ نَجَا فَبِفَضْلِ الْيَقِين؛ و اگر انسان از آنچه در آن است، آگاهی میداشت، از ترس مرگ میمرد و هر که نجات یافت، به سبب فضیلت یقین است.»۴٠ با در نظر گرفتن آنچه در اینجا ذکر شد و نیز مقدمهای که در ابتدا بیان گردید که در انبیا و اوصیا علیهمالسلام پنج روح موجود است و وجود مبارک آنها یک عالَم نیست، بلکه عوالم عدیده است که هر کدام حکم خود را دارد و مستقل از یکدیگر است، اکنون میگوییم آیات متعددی بهصراحت علم غیب را از پیامبران علیهمالسلام نفی میکنند و آیاتی دیگر آن را برای آنها اثبات مینمایند. در آیهای میفرماید: «قُلْ لاأَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لا ضَراً إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ؛ بگو: جز آنچه خدا بخواهد، براى خودم اختيار سود و زيانى ندارم، و اگر غيب میدانستم، قطعاً مال بيشترى میاندوختم و هرگز به من آسيبى نمیرسيد.»۴١ اما در آیه دیگر میفرماید: «وَ أُنَبِّئُكُمْ بِمٰا تَأْكُلُونَ وَ مٰا تَدَّخِرُونَ فی بُيُوتِكُمْ؛ و شما را از آنچه میخوريد و در خانههايتان ذخيره میكنيد، خبر میدهم.»۴٢ در جمع بندی این آیات، باید توجه داشت پیامبران آن علم غیبی که بخواهد تقدیرات الهی را بر هم بزند و برای عالِم به آن غیب، خوبی را جلب کند و همه سختیها و بدیها را از او دور نماید، ندارند؛ این علم غیب مطلوب کاهنان است که میخواهند جریان امور را به نفع خود در دست بگیرند و از این علم غیب در جهت جلب منافع و دفع مضار خود استفاده کنند. علم غیبی که پیامبران علیهمالسلام دارند، علمی است که خداوند به آنها داده و از طریق بالا بردن آنها در منظر عالم محیط بر عوالم پایین حاصل شده است؛ یعنی با وارد کردن آن نفوس قدسی در بزم عرشیان، از طریق وقوف بر عالم محیط، آنها را به سرُّ القَدَر آگاه کرده است؛ بهطوری که مقدرات الهی را میدانند، نه اینکه گمان کنند میتوانند با علم جزئی، روند خوبی و بدی و منافع و مضارّ دنیوی خود را سامان دهند، بلکه آنها از دنیا رستهاند: «بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فی دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُم؛ بعد از آنکه با آنها شرط کردی که نسبت به درجات این دنیای پست و زیبایی و آراستگی آن زهد داشته باشند و آنها نیز این شرط را پذیرفتند و تو دانستی که به این عهد وفا خواهند کرد و لذا آنان را پذیرفتی و به خود نزدیک کردی»۴٣ البته چون ذرهای توجه به دنیا در آنها نمانده است، از عالم ما فوق دنیا و محیط بر دنیا، امور دنیا را به علم الهی نظاره میکنند و اینگونه نظاره و علم، همان است که کاهن از آن گریزان است و علم غیبی که کاهن به دنبال آن است، انبیا و اوصیا علیهمالسلام از آن بریء هستند، چون این علم میخواهد احکام خود را در عالَم دنیا جاری کند و حال آنکه عوالم موجود در وجود انبیا و اوصیا علیهمالسلام هر کدام حکم خود را دارد، و حکم عالم احاطه، هرگز به عالم محدود و محاط سرایت نمیکند. هر کسی میخواهد فرق این دو نحو علم غیب را دریابد، پس تأمل در حال کاهن کند. شخص کاهن یک عالم دارد و یک انسان دنیوی است، پس هنگامی که بر علمی پوشیده مطلع میشود، این علم جزء وجود او و عالَم واحد او میگردد و منتسب به اوست و از این رو، در صدد بر میآید که با استفاده از این علم، منافعی دنیوی را کسب کرده و ضررهایی دنیوی را از خود و منظورینش دفع کند. اما وقتی روح پیامبر الهی از افق اعلی و عالم محیط، علمی را که اختصاص به خدای متعال دارد، به احاطهای که خداوند به روح او داده است، تلقی میکند، این علم در همان عالم احاطه استقرار دارد و نمیتواند در دار دنیا و شأن بشری پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم هبوط کند؛ یعنی جزء عالم دنیای ایشان نمیشود، بلکه چون از عالم احاطه است، اساساً نمیتواند جزء دنیا شود. و از اینجا دقیقاً میتوان گفت: این علم هنوز هم علم خداوند محیط بر جمیع عوالم است؛ یعنی علم، علم خداوند است، نه علم مخلوق. علم مخلوق برای او احکام و آثاری دارد، اما علم خالق تنها به دست اوست و احکام آن را خود او به تناسب هر عالَمی مترتّب میکند. بنابراین، پیامبران و اوصیا علیهمالسلام که علم خدا را دارند، جز به امر خدا حکمی را مترتّب نمیکنند و رمز این مطلب، فرق گذاشتن بین عالَم واحد با عوالم متعدد است که قدسیان بارگاه الهی پنج روح دارند. بدن آنها در دار دنیا «مرخی علیه السّتر» است، اما روح القدس عالَمی مستقل و محیط بر همه مکانها و زمانها به آنان میدهد. حال در مییابیم که چگونه است که پیامبران و اوصیای آنها، از قیامت مطلع نیستند، زیرا همانطور که گذشت، سنخ علم به قیامت، چون سنخ احاطه است، نمیتواند در شأن دنیوی آنان به عنوان علم مستند به آنها ظهور کند، بلکه همیشه علم به قیامت، علم خداوند متعال خواهد بود: «لايُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ؛ در وقتش تنها خود او آشکارش خواهد کرد»۴۴ و اطلاع بر آن، جز با صعود در عوالم طولی وجود و سپس تلقی آن با حفظ اینکه بر علم خالق متعال بودن باقی میماند، میسر نیست؛ پس هر گاه صحبت از علم ایشان است، اصلاً علمی ندارند، اما هر گاه صحبت از علم خداوند است، آیینه بودن نفوس قدسی آنان برای ظهور علم خداوند مطرح می شود، پس مظهر علم خداوند هستند، و میدانیم که آیینه، هیچ از خود ندارد؛ اگر آیینه تمام نور خورشید را در ظلمات بتاباند، باز نور خورشید است، نه نور آیینه. این نکته بهخوبی در نهج البلاغه بیان شده است؛ آنجا که امیرالمؤمنین علیهالسلام از غیب خبر داد و وقتی به ایشان گفته شد: «لَقَدْ أُعْطِيتَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ عِلْمَ الْغَيْب؛ ای امیرالمؤمنین علیهالسلام به شما بهطور حتم علم غیب عطا شده است»، حضرت علیهالسلام لبخند زد و فرمود: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ؛ این علم غیب نیست، بلکه تنها یادگیری از صاحب علم است»۴۵ و به دنبال آن، علم به ساعت و علم به مذکورات در آیه را از خود و انبیا علیهمالسلام نفی کرد. برای بیان این که اجرای احکام علم غیب در تقدیرات امور دنیوی امکان ندارد، عبارتی رساتر از این جواب امیرالمؤمنین علیهالسلام نیست. وقتی ایشان خبر داد که ابن ملجم لعنت اللّه علیه ایشان را شهید میکند، گفتند: ای امیرالمؤمنین! آیا او را نمیکشید؟ در جواب فرمود: «فَمَنْ يَقْتُلُنِي إِذاً؟؛ در این صورت چه کسی مرا بکشد؟»۴۶ یعنی علم الهی به اینکه قاتل من، این فرد شقی است، علمی نیست که بتوان بر اساس آن او را کشت و مسیر امور را تغییر داد. پس حاصل جواب از وجه دومی که ذکر گردید، این است که علم به قیام قیامت و وقوع ساعت، مختص به خدای متعال است و نفوس قدسی انبیا و اوصیا علیهمالسلام مثل سایر علومی که مشتعل به نور علم به آنها میگردند، نمیتوانند واجد علم به قیامت شوند؛ یعنی نمیتوانند علمی داشته باشند که مستند به خود آنها باشد؛ مانند مشعلی که وقتی نزدیک به معدن نور شود، آن هم مشتعل میگردد. بنابراین، نفوس قدسی آنها مشتعل به علم به قیامت نمیشود، بلکه علم آنها به قیامت، دقیقاً مثل آیینه است که نور را منعکس میکند، اما مشتعل به آن نور نخواهد شد. مشعل خودش نور میدهد، هرچند روشناییاش را از دیگری گرفته باشد، اما آیینه از خودش نور نمیدهد و دقیقاً نور دیگری را بازتاب میکند. با این بیان، دقایق عبارات قرآن و سنّت با هم جمع و واضح میگردد؛ انشاءاللّه تعالی. ٣. جواب وجه سوم که اهل بیت علیهمالسلام خود فرمودهاند: «إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لانُوَقِّتُ؛ ما اهلبیتی هستیم که تعیین وقت نمیکنیم»۴٧، در نکته کلیدی که امام رضا علیهالسلام برای دعبل فرمود، نهفته است: «وَ أَمَّا مَتَى فَإِخْبَارٌ عَنِ الْوَقْتِ فَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ علیهمالسلام أَنَّ النَّبِيَّ صلیاللهعلیهوآلهوسلم قِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَتَى يَخْرُجُ الْقَائِمُ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ؟ فَقَالَ صلیاللهعلیهوآلهوسلم: مَثَلُهُ مَثَلُ السَّاعَةِ الَّتِي لايُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ لاتَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَة؛ اما اینکه بگوییم حضرت قائم عجلاللهتعالیفرجهالشریف کی ظهور میکند، این خبر دادن از وقت است. همانا پدرم از پدرانش علیهمالسلام از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل کرد که به ایشان گفته شد: حضرت قائم عجلاللهتعالیفرجهالشریف از فرزندان شما کی قیام مینماید؟ حضرت فرمود: مَثَل او مانند قیامت است که تنها خداوند متعال آن را در زمانش آشکار خواهد کرد. بر آسمانها و زمین گران آمد. و تنها ناگهانی به سراغ شما خواهد آمد.»۴٨ بنابراین، بحثها و نکات و معارفی که خود اهل بیت علیهمالسلام درباره قیام ساعت فرمودهاند، در اینجا هم نظیرش جاری است و بیانی که در جواب وجه سابق مطرح شد، اینجا هم به همان نحو مطرح میشود. ۴. مسأله بداء در قله معارف اهل بیت علیهمالسلام است و در روایت آمده است: «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْءٍ مِثْلِ الْبَدَاء؛ خداوند به چیزی همچون بداء عبادت نشده است.»۴٩ اما باید توجه داشت که مسأله بداء ناظر به لوح محو و اثبات است. امیرالمؤمنین علیهالسلامفرمود: «لَوْ لا آيَةٌ فی كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَأَخْبَرْتُكُمْ بِمَا كَانَ وَ بِمَا يَكُونُ وَ بِمَا هُوَ كَانَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هِيَ هَذِهِ الْآيَةُ "يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ"؛ اگر نبود آیهای در کتاب خدای عز و جل، به شما خبر میدادم از آنچه بوده است و آنچه الآن هست و آنچه تا روز قیامت پدید خواهد آمد و آن آیه این است: خداوند هر چه را بخواهد، محو و یا تثبیت میکند و امّالکتاب نزد اوست۵٠».۵١ لوح محو و اثبات، شامل اسباب و مقتضیات و اگرها و اماها است. اما در لوح محفوظ، بداء راه نمییابد. در همین آیه شریفه به امّالکتاب اشاره شده که ناظر به لوح محفوظ است. در روایت است که خداوند متعال دو نوع علم دارد: علمی که به انبیا و اوصیا علیهمالسلام داده و علمی که از آنها مخفی کرده، و بداء از این علم دوم است و آنچه از علم اول داده است، طوری نیست که خودش را تکذیب کند. اکنون این سؤال مطرح می شود که: اگر بداء ثابت بوده، چگونه علم قطعی امام علیهالسلام به ظهور ممکن است؟ در جواب باید گفت: اولاً اگر خدای متعال علم به وقت ظهور را به صاحب امر ظهور عطا فرماید، آن ولیّ خدا بهتر از هر کس دیگر به مسأله بداء آگاهی دارد و خداوند متعال معرفت به عظمت امر بداء را بهتر از همه به او داده، پس با سایر علومی که خدا به امام علیهالسلام عطا کرده است، چه فرقی میکند؟ به عبارت دیگر، اگر بداء باعث غیر قطعی شدن علم امام علیهالسلام به وقت ظهور بشود، قهراً همین حکم در علم امام علیهالسلام به سایر علوم نیز تسرّی مییابد و اعتبار علم امام علیهالسلام بهطور کلی مخدوش میشود؛ در حالی که عقلاً و نقلاً التزام به چنین مطلبی ممکن نیست. ثانیاً نکته مهمی که باید به عنوان کلید این بحث در نظر گرفت، همان چیزی است که در مقدمه ذکر شد که در وجود مبارک انبیا و اوصیا علیهمالسلام عوالم عدیده است و هر عالم حکم خود را دارد. برای مثال، امیرالمؤمنین علیهالسلام در روایت دیگر، برخلاف روایت فوق، بدون قید فرمود: «وَ لَوْ شِئْتُ لَأَخْبَرْتُ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْكُمْ بِمَخْرَجِهِ وَ مَدْخَلِهِ وَ جَمِيعُ شَأْنِهِ؛ و اگر بخواهم درباره هر یک از شما خبر خواهم داد که از کجا خارج میشود و به کجا وارد میشود و به همه شئون او خبر خواهم داد.»»۵٢ همچنین پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم اسماء دوازده امام علیهمالسلام را مکرر ذکر فرمود و در روایات متعدد آمده، اما معروف است که در امر امامت امام هفتم و یازدهم علیهماالسلام بداء رخ داده است. معلوم میشود رخ دادن بداء و احکام آن نسبت به عالمی از عوالم و لوحی از الواح الهی، منافاتی با معلوم بودن آن در عالمی بالاتر و لوحی مکنون ندارد. از این رو، معصومین علیهمالسلام در روایات گوناگون، انواع مختلف علوم را برای خود ثابت فرمودند که بعضاً در یک عالم قابل جمع شدن نیست، اما در وجود آنها عوالم متعدد تحقق یافته است و هر عالم، نوع علم خاص به خود را دارد. ازدیاد علم در شب جمعه که در روایت است: «إِنَّهُ إِذَا كَانَ لَيْلَةُ الْجُمُعَةِ وَافَى رَسُولُ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآلهوسلم الْعَرْشَ وَ وَافَى الْأَئِمَّةُ مَعَهُ وَ وَافَيْنَا مَعَهُمْ فَلاتُرَدُّ أَرْوَاحُنَا إِلَى أَبْدَانِنَا إِلَّا بِعِلْمٍ مُسْتَفَادٍ وَ لَوْ لا ذَلِكَ لَنَفِدَ مَا عِنْدَنَا؛ شب جمعه که میشود، رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم به عرش میرود و امامان علیهمالسلام همراه او به عرش میروند و ما هم با آنها میرویم و روح ما به بدنمان باز نمیگردد، مگر همراه با علم به دست آوردهای؛ و اگر این نبود، آنچه نزد ماست، از بین میرفت»۵٣ و عرضه اعمال در ایام خاص، علمی منوط به خواست امام علیهالسلام است؛ چنانکه در روایت آمده است که: «إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ يَعْلَمَ شَيْئاً، أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذلِكَ؛ وقتی امام بخواهد چیزی را بفهمد، خداوند آن را به او میفهماند»۵۴ و امثال اینها، کاشف از انواع مختلف علم است؛ همچنان که خود تقسیم به دو لوح محو و اثبات و لوح محفوظ، تقسیم کلی است؛ وگرنه هر یک به نوبه خود مراتب و شئوناتی دارد و درجات انبیا و اوصیا علیهمالسلام در اطلاع بر مراتب هر یک، متفاوت است: «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ؛ از آن فرستادگان، برخى را بر برخى برترى بخشيديم.»۵۵ درخواست حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف از شیعیان برای دعای فرج، منافاتی با علم حضرت ندارد، چون حضرت میداند که در نظام اسباب و مسببات الهی، دعای انسانها نقش ایفا میکند. نکته مهم دیگری که بر این بحث مترتّب میشود، این است که انبیا و اوصیا علیهمالسلام دو نوع آگاهی و علم دارند و هر نوعی طبق عالَم خود، احکام خود را دارد. یک نوع علم، علمی است که خداوند متعال بر نفوس قدسی آنها افاضه مینماید و نفوس آنها مالک و واجد آن علم میشود و مستند به خود آنهاست؛ یعنی به نوعی به انشاء نفوس آنها و اضافه اشراقی به نفوس آنها باز میگردد. اما نوع دیگری از علم را نیز دارند که فوق نفوس آنهاست و به مقام نورانیت آنها مربوط می شود و در آن مقام، تنها و تنها نقش آیینه علمِ خداوند را دارند. علم، مستند به خداوند است و نه آنها، و فوق نفس آنهاست، نه انشاء نفس، چون نحوه کار آیینه، فقط بازتاب نور دیگری است و خودش چیزی ندارد و فانی محض است، و در چنین علمی بداء رخ نمیدهد. از این رو، سنخ بداء و علم به آن، مختص خداوند متعال است، و نفوس اولیای الهی «واجد» آن نیست و امکان ندارد که حکم عالم نفوس آنها بر خلاف مقتضیات آن عالَم اجرا شود؛ یعنی از آن جهت که واجد علم هستند، نمیتوانند در مقام آیینه محض قرار گیرند؛ هر چند بالاترین مقام آنها، همانا مقام مرآتیّت آنهاست و هر چه در عوالم ما دون دارند، مترتّب و متفرّع بر آن است، چون عبودیّت مطلقه، رمز معرفت به این است که آیینه هیچ از خود ندارد. ۵. با توضیحاتی که گذشت، جواب از وجه پنجم روشن میشود. درخواست حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف از شیعیان برای دعای فرج، منافاتی با علم حضرت ندارد، چون حضرت میداند که در نظام اسباب و مسببات الهی، دعای انسانها نقش ایفا میکند، مثلاً در لیلةالقدر، تقدیر امور سال میشود، اما احدی از متدینین و متمسّکین به معارف اهل بیت علیهمالسلام، نمیگوید که از فردای لیلةالقدر، دیگر صدقه ندهید، صله رحم نکنید، چون امور سال مقدر شده است، پس دیگر نیازی به صدقه دادن برای دفع بلا نیست! خیر، مراتب تقدیرات الهی که در روایات آمده است، و از شب نیمه شعبان آغاز میشود و مرحله بعد شب ١٩ و مرحله بعد شب ٢١ و مرحله آخر شب ٢٣ ماه مبارک رمضان است، منافاتی با حصول بداء و نیاز به صدقه دادن و توسل در جمیع امور ندارد؛ و همانطور که ذکر شد، اینها مراحلی است که کاشف از مراتب خفیه الواح محو و اثبات و شئونات لوح محفوظ است. و اللّه العالم. ١. تفسیر قمی، ج٢، ص١۴١. و نیز نک: تفسیر قمی، ج۱، ص۳۶۵؛ کافی، ج۲، ص۹۳. ٢. بصائر الدرجات، ج١، ص١٢۴؛ الغیبة نعمانی، ص٣٢۶. ٣. بصائر الدرجات، ج١، ص١٢٧. ۴. همان. ۵. بصائر الدرجات، ج١، ص۴۴٠؛ بحارالأنوار، ج٢۶، ص١٣۴. ۶. بصائر الدرجات، ج١، ص۴۴٣؛ بحارالأنوار، ج٢۶، ص١٣۶. ٧. نک: بصائر الدرجات، ج١، ص١٣۵. ٨. کمال الدین، ج٢، ص٣۵٣. ٩. بصائر الدرجات، ج١، ص١۶٠. ١٠. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج٢، ص٧١٣؛ بحارالأنوار، ج٣۴، ص٢۵. ١١. بحارالأنوار، ج۴٠، ص١٩٢. ١٢. نمل، ۶۵. ١٣. کفایة الأثر، ص٢٧٧. ١۴. کافی، ج١، ص٣۶٨. ١۵. کمال الدین، ج٢، ص۴٨۵. ١۶. بصائر الدرجات،ج١، ص۴۵۴. ١٧. آلعمران، ١۴٢. ١٨. مائده، ٩۴. ١٩. آلعمران، ۵. ٢٠. نمل، ۶۵. ٢١. آلعمران، ١٧٩. ٢٢. جن، ٢۶_٢٧. ٢٣. کهف، ۶۵. ٢۴. نمل، ۴٠. ٢۵. نمل، ۶۵. ٢۶. نمل، ۶۵. ٢٧. هود، ٨۴. ٢٨. اعراف، ١٨٧. ٢٩. نهج البلاغه، ص٣۴٣. ٣٠. اعراف، ١٨٧. ٣١. اعراف، ١٨٧. ٣٢. مریم، ٣٨. ٣٣. عنکبوت، ۵۴. ٣۴. بقره، ٨١. ٣۵. نهج البلاغه، ص١۵۶. ٣۶. نجم، ١٣_ ١۵. ٣٧. ارشاد القلوب، ج١، ص٢٠٢. ٣٨. ارشاد القلوب، ج٢، ص٣١٠. ٣٩. تكاثر، ۵_۶. ۴٠. ارشاد القلوب، ج٢، ص٣١٠. ۴١. اعراف، ١٨٨. ۴٢. آلعمران، ۴٩. ۴٣. اقبال الأعمال، ج١، ص٢٩۵. ۴۴. اعراف، ١٨٧. ۴۵. نهج البلاغه، ص١٨۶. ۴۶. کشف الغمة، ج١، ص۴٣۵. ۴٧. کافی، ج١، ص٣۶٨. ۴٨. کمال الدین، ج٢، ص٣٧٣. ۴٩. کافی، ج١، ص١۴۶. ۵٠. رعد، ٣٩. ۵١. أمالی صدوق، ص٣۴٢. ۵٢. بحارالأنوار، ج۴٠، ص١٩٢. ۵٣. بصائر الدرجات، ج١، ج١٣٠. ۵۴. کافی، ج١، ص٢۵٨. ۵۵. بقره، ٢۵٣. جهت مشاهده تمامی تولیدات رسانهای مرتبط با کتاب «بشارت از حضرت حجت(عج)»، و دسترسی به مجموع صوتها و فیلمهای بیانات حضرت آیتالله بهجت، که قابلیت دسترسی به آنها از طریق بارکد(QR)، در حاشیه صفحات کتاب فراهم گردیده است، به لینک ذیل مراجعه فرمایید: ویژهنامه اینترنتی کتاب بشارت از حضرت حجت(عج)
مطلب بیستم: «من رآنی فقد رآنی»
«من رآنی فقد رآنی» سؤال: برخی درباره حدیث نبوی: «مَن رَآنِی فِی المَنَام كمَن رَآنِی فِی اليَقظَةِ فَإنَّ الشَّيطَانَ لايتَمَثَّلُ بِی»١ (كسی كه من را در خواب ببيند، همچون كسی است كه مرا [در بيداری] ديده است، چون شيطان در خواب به تمثل من در نمیآيد) می گویند برای ثبوت شرط این روایت، یعنی خودِ «من رآنی»، باید انسان ابتدا در بیداری حضرت صلیاللهعلیهوآلهوسلم را دیده باشد، تا اگر در خواب دید، قطع پیدا کند که این همان است که در یقظه (بیداری) دیده است. لذا این روایت، در مورد عصر غیبت جاری نیست و اثر عملی ندارد. نظر شریف حضرتعالی چیست؟ جواب: باید در بیداری دیده باشد؟! [نه، لازم نیست.] علم به اینکه این خود حضرت صلیاللهعلیهوآلهوسلم است، در خواب هم حاصل میشود؛ مثل بیداری. مگر در بیداری نمیشود یک کسی صورت سازی کرده و خودش را مثل صورت حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم کرده باشد؟! ممکن است دیگر. پس علم است که تخصیص می دهد (و تعیین میکند) که آنچه دیده شده، فقط صورت نیست؛ [بلکه] واقعیتش اینجاست.٢ سؤال: برخی گفته اند: اینکه مثلاً امام علیهالسلام را در خواب ببیند، تمثل نفس خود فرد خواب بیننده است، نه اینکه واقعاً خود امام باشد. جواب: ما این احتمال را می دهیم! [ولی] او که خواب دیده، اين احتمال را نمی دهد. سؤال: ممکن است که قطعش خطایی باشد؟ جواب: [اگر] قطع او خطایی باشد، پیش او نمی شود بگوییم قطعت خطاست! ما خودمان ممکن است قاطع نشویم.٣ مطلب بیستم: «من رآنی فقد رآنی» در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام آمده است: «مَنْ رَآنِي في المَنامِ كَمَن رآني في اليَقظَةِ فَإِنَّ الشَيْطَانَ لا يَتَمَثَّلُ بِـي» (كسی كه من را در خواب ببيند، همچون كسی است كه مرا [در بيداری] ديده است، چون شيطان در خواب به تمثل من در نمیآيد). در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام آمده است: «مَنْ رَآنِي في المَنامِ كَمَن رآني في اليَقظَةِ فَإِنَّ الشَيْطَانَ لا يَتَمَثَّلُ بِـي» (كسی كه من را در خواب ببيند، همچون كسی است كه مرا [در بيداری] ديده است، چون شيطان در خواب به تمثل من در نمیآيد). این حدیث اختصاص به افرادی که پیامبر را در زمان حیاتشان دیدهاند ندارد، و شامل مردمان عصر غیبت نیز میشود. آیتالله بهجت در این زمینه فرمودند: «باید در بیداری دیده باشد؟! [نه، لازم نیست.] علم به اینکه این خود حضرت صلیاللهعلیهوآلهوسلم است، در خواب هم حاصل میشود؛ مثل بیداری. مگر در بیداری نمیشود یک کسی صورت سازی کرده و خودش را مثل صورت حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم کرده باشد؟! ممکن است دیگر. پس علم است که تخصیص می دهد (و تعیین میکند) که آنچه دیده شده، فقط صورت نیست؛ [بلکه] واقعیتش اینجاست». مقصود، این است که آنچه باعث علم و معرفت میشود، مجموع صورت و واقع است و صرف ديدن صورت، حتی در بیداری هم برای معرفت شخص کفایت نمیکند، زیرا در بیداری هم ممکن است کسی خود را شبیه شخصی دیگری دربیاورد. پس آنچه موجب معرفت به شخص میشود، در واقع ظهور و بروز هویّت شخص در صورت و سیمای اوست، و در حقیقت، این باطن و سیرت شخص است که خود را در ضمن صورت و ظاهر نشان میدهد. کسی هم که در خواب، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم یا امامان علیهمالسلام را میبیند، به همین نحو از آنچه که میبیند، به اطمینان میرسد که این هویّت و حقیقت و خود آن بزرگواران هستند که در صورت معهود خود میباشند؛ یعنی در واقع میبیند که آن روح الهی و صفای باطنی این معصومین علیهمالسلام، خود را در این ظاهر و کالبد نمایان کرده است، نه اینکه از صرف وجود یک سری ویژگیهای ظاهری، مثل عمامه و محاسن و شمائل صورت، به چنین اطمینانی برسد. به عبارت دیگر، هویّت نورانی معصومین علیهمالسلام، آنچنان متمایز و ممتاز است که هر کس صادقانه با آنها مواجه شود، بیوقفه منتقل به آن حقیقت نورانی میگردد و صفای باطنی آنها را میبیند و به علم میرسد. از این رو، بارها تکرار شده است که حضرات معصومین علیهمالسلام در جماعتی در کنار افراد دیگر بوده و لباس و ظاهری مشابه سایر افراد داشتهاند، اما به محض اینکه فرد غریبهای که هرگز امام علیهالسلام را ندیده بود، وارد این جمع میشد، سریعاً می فهمید که این انسان، هویّت و هیبتی متمایز از دیگران دارد و مطمئن میشد که او امام علیهالسلام است. هویّت نورانی معصومین علیهمالسلام، آنچنان متمایز و ممتاز است که هر کس صادقانه با آنها مواجه شود، بیوقفه منتقل به آن حقیقت نورانی میگردد و صفای باطنی آنها را میبیند و به علم میرسد. برای مثال، میتوان به حکایت مردم اهل یمن اشاره کرد که خدمت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم رفتند و از ایشان درخواست کردند که وصیّ خود را به آنها معرفی کند. اما پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم بدون اینکه امیرالمؤمنین علیهالسلام را به آنها نشان دهد، به آنها گفت که به میان اهل مسجد بروند تا خودشان او را بیابند، و به آنان فرمود: «هُوَ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ آيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ الْمُتَوَسِّمِينَ فَإِنْ نَظَرْتُمْ إِلَيْهِ نَظَرَ مَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ عَرَفْتُمْ أَنَّهُ وَصِيِّي كَمَا عَرَفْتُمْ أَنِّي نَبِيُّكُمْ فَتَخَلَّلُوا الصُّفُوفَ وَ تَصَفَّحُوا الْوُجُوهَ فَمَنْ أَهْوَتْ إِلَيْهِ قُلُوبُكُمْ فَإِنَّهُ هُوَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فی كِتَابِهِ: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِم»۴ أَيْ إِلَيْهِ وَ إِلَى ذُرِّيَّتِه؛ او کسی است که خداوند او را نشانهای برای مؤمنان اشارت فهم قرار داده است. پس اگر به او همچون کسی که دل هوشیاری دارد و یا با توجه کامل گوش فرا میدهد، نظر کنید، میفهمید که او وصیّ و جانشین من است؛ همانطور که فهمیدید من پیامبر شما هستم. پس به میان صفها بروید و با چهرهها رو در رو شوید و آنکس که دلهایتان به سوی او گرایش یافت، همانا او وصیّ من است، زیرا خداوند عز و جل در کتابش (از زبان حضرت ابراهیم علیهالسلام) میفرماید: "چنان کن که دلهای مردم به سوی آنها گرایش یابد"؛ یعنی به سوی وصیّ من و فرزندان او». این افراد وقتی به مسجد رفتند و در میان صفوف نگاه کردند، وقتی نگاهشان به امیرالمؤمنین علیهالسلام افتاد، ناگهان خضوع و خشوع خاصی در قلب خود نسبت به آن حضرت علیهالسلام احساس نمودند که نسبت به هیچ شخص دیگری چنین احساسی نداشتند، و یقین کردند که او وصیّ رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم است. هنگامی که نزد پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بازگشتند، حضرت صلیاللهعلیهوآلهوسلم از آنها پرسید که چگونه فهمیدند که او وصیّ پیامبر خداست؟ در آن هنگام، صدای آنها به گریه بلند شد و گفتند: «يَا رَسُولَ اللَّهِ نَظَرْنَا إِلَى الْقَوْمِ فَلَمْ تَحِنَّ لَهُمْ قُلُوبُنَا وَ لَمَّا رَأَيْنَاهُ رَجَفَتْ قُلُوبُنَا ثُمَّ اطْمَأَنَّتْ نُفُوسُنَا وَ انْجَاشَتْ أَكْبَادُنَا وَ هَمَلَتْ أَعْيُنُنَا وَ انْثَلَجَتْ صُدُورُنَا حَتَّى كَأَنَّهُ لَنَا أَبٌ وَ نَحْنُ لَهُ بَنُون؛ ای رسول خدا! ما به این قوم نگاه کردیم، ولی دلهایمان به سوی آنها متمایل نشد. اما وقتی او را دیدیم، دلهایمان لرزید و سپس جانهایمان آرام گرفت و جگرهایمان به خروش افتاد و اشک چشمهایمان جاری شد و سینههایمان خنک شد؛ تا آنجا که گویا او پدر ما است و ما فرزندان او هستیم».۵ ١. نك: صحيح بخاری، ج١، ص٩۵، ح١٠۵ و ج١٠، ص٣۶، ح۵۴٩۵، و ص٣۶۵، ح۶٢۵١ و ۶٢۵٢؛ صحيح مسلم، ج۴، ص١٧٧۵، ح٢٢۶۶. ٢. به عبارت دیگر، هویّت نورانی معصومین علیهمالسلام، آنچنان متمایز و ممتاز است که هر کس صادقانه با آنها مواجه شود، بیوقفه منتقل به آن حقیقت نورانی میگردد و صفای باطنی آنها را میبیند و به علم میرسد. از این رو، بارها تکرار شده است که حضرات معصومین علیهمالسلام در جماعتی در کنار افراد دیگر بوده و لباس و ظاهری مشابه سایر افراد داشتهاند، اما به محض اینکه فرد غریبهای که هرگز امام علیهالسلام را ندیده بود، وارد این جمع میشد، سریعاً می فهمید که این انسان، هویّتی و هیبتی متمایز از دیگران دارد و مطمئن میشد که او امام علیهالسلام است. ٣. مقصود این است که حتی اگر شما احتمال بدهید که آن فرد واقعاً پیامبر صلیاللهعلیهوآله یا امام علیهالسلام را در خواب ندیده است، اما او خودش چنین احتمالی نمیدهد و احتمال شما اطمینان او را از بین نمی برد، این برای او حجّیّتی ندارد؛ و اگر شما احتمال دهید که قطع او صحیح نباشد، این تأثیری بر صحت قطع او نزد خودش نخواهد داشت. ۴. ابراهیم، ٣٧. ۵. الغيبة نعمانی، صص۴٠-۴١. جهت مشاهده تمامی تولیدات رسانهای مرتبط با کتاب «بشارت از حضرت حجت(عج)»، و دسترسی به مجموع صوتها و فیلمهای بیانات حضرت آیتالله بهجت، که قابلیت دسترسی به آنها از طریق بارکد(QR)، در حاشیه صفحات کتاب فراهم گردیده است، به لینک ذیل مراجعه فرمایید: ویژهنامه اینترنتی کتاب بشارت از حضرت حجت(عج)
کلیدواژه ها و نمایه های مهدوی
مهدویت
امام زمان
امام زمان نواب خاص امام زمان
حضرت حجت (عج)
دوران غیبت
دعای فرج
ظهور
عصر ظهور
انتظار فرج
لزوم دعای فرج
نیمه شعبان
تعجیل فرج
نیمه شعبان
ویژه نامه نیمه شعبان
تشرف
بشارت از حضرت حجت(عج)