یکی دیگر از شبهاتی که پیرامون امکان رؤیت در عصر غیبت مطرح میشود این است که بر اساس توقیع شریف امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف به آخرین نایب خود علی بن محمّد سمری، وظیفه مسلمانان در دوران غیبت کبری نسبت به مدعیان دیدار حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف، تکذیب و عدم اعتماد معرفی شده است. بنابراین ادعای دیدار حضرت از سوی هیچ کس پذیرفتنی نیست. این در حالی است که افراد بسیاری در عصر غیبت ادعای تشرف محضر امام عصر و دیدار ایشان را مطرح کردهاند و برخی از آنها عالمان بزرگی همچون سید بن طاووس و سید بحر العلوماند که احتمال دروغ درباره آنها متصور نیست. پرسش این است که بر اساس توقیع شریف وظیفه ما نسبت به ادعای تشرف چیست؟ آیا باید همه کسانی که خبر از چنین تشرفاتی میدهند را یکسره تکذیب کنیم؟ از آنجا که اساس این شبهه بر پایه فهم نادرستی از آن توقیع مبارک شکل گرفته، ابتدا متن توقیع را ذکر نموده سپس به نقد این برداشت میپردازیم.
شیخ صدوق١ از استاد خود نقل میکند پیش از وفات علی بن محمّد سمری -نایب چهارم امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف- در بغداد نزد او حاضر شد و مشاهده کرد او توقیعی را برای مردم آشکار ساخته است. متن توقیع چنین است:
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم يا عليّ بن محمّد السّمري أعظم اللّه أجر إخوانك فيك، فإنّك ميّت ما بينك و بين ستّة أيّام فاجمع أمرك و لاتوصَّ إلى أحدٍ فيقوم مقامك بعد وفاتك، فقد وقعت الغيبة التّامّة فلا ظهور إلّا بعد إذن اللّه عزّ و جلّ و ذلك بعد طول الأمد و قسوة القلوب و امتلاء الأرض جوراً و سيأتي شيعتي من يدّعي المشاهدة ألا فمن ادّعى المشاهدة قبل خروج السفياني و الصّيحة فهو كذّابٌ مفترٍ، و لا حول و لا قوة إلّا باللّه العليّ العظيم» (بسم اللّه الرحمن الرحیم. ای علی بن محمّد سمری! خداوند اجر برادرانت را در مصیبت وفات تو بزرگ گرداند. بدان که تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت، پس خود را آماده کن و به هیچکس بعد از خودت وصیّت نکن که بخواهد بعد از وفاتت در جایگاه تو قرار گیرد. همانا غیبت تامّه رخ داده است و دیگر ظهوری نخواهد بود؛ مگر بعد از اذن خدای عز و جل، و این رخصت، بعد از طولانی شدن مدت و سخت شدن دلها و پر شدن زمین از ظلم خواهد بود. و کسانی سراغ شیعیان من خواهند آمد که مدعی مشاهده هستند. بدانید که هر کس مدعی مشاهده قبل از خروج سفیانی و ندای آسمانی باشد، دروغگو و دروغباف است. هیچ بازدارندگی و نیرویی نیست، مگر به خواست خدای بزرگ و بلند مرتبه).
شیخ طوسی٢ نیز همین روایت را به نقل از گروهی از علما از شیخ صدوق نقل میکند، که نشان از شهرت آن در زمان خود دارد.
و کسانی سراغ شیعیان من خواهند آمد که مدعی مشاهده هستند. بدانید که هر کس مدعی مشاهده قبل از خروج سفیانی و ندای آسمانی باشد، دروغگو و دروغباف است.
در این نامه ادعای مشاهده امام زمان تا زمان خروج سفیانی – به عنوان یکی از علایم حتمی ظهور- ادعایی دروغین شمرده شده است، و معنای آن تکذیب مدعیان مشاهده است. اما باید توجه داشت که معنای مشاهده در این روایت چیست؟ به نظر میرسد منظور از مشاهده در این روایت صرف دیدار حضرت نیست، بلکه یا مشاهده ویژهای است که به نائبان چهارگانه اختصاص داشته که از آن به مقام نیابت خاصه یاد میشود، و یا اصل ادعای ظهور است. شواهد و قرائن متعددی وجود دارد که نشان میدهد منظور از «المشاهدة» انکار هر نوع دیداری نیست.
قرینه اول این است که بر اساس قواعد ادبیات عرب «ال» در کلمه «المشاهدة» «ال» عهد است و مراد از آن مشاهده خاص و شناخته شدهای است، که «ال» به آن اشاره دارد. «ال» اگر عهد ذهنی باشد یعنی مشاهده معهود و شناخته شده میان امام و علی بن محمد سمری که مقصود از آن مشاهده بر اساس همان مقام نیابت است. یعنی هر که پیش از خروج سفیانی ادعای نیابت و بابیت امام زمان را داشته باشد ادعایش دروغین است. اگر هم عهد ذکری باشد منظور از آن «ظهور» است که پیش از آن در متن نامه آمده بود، یعنی هر که پیش از خروج سفیانی ادعای ظهور کند دروغگو است، و ظهور پیش از خروج سفیانی رخ نخواهد داد.
قرینه دوم عبارت «و لا تُوَصِّ إلى أحد يقوم مقامك» در صدر نامه است. امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف پس از خبر دادن از مرگ علی بن محمد سمری در هفته آینده، از او میخواهد کسی را به جای خود نگمارد چون دوره غیبت کبری آغاز شده است. نهی از تعیین جانشین و تکذیب مدعیان مشاهده دو روی یک سکهاند. در حقیقت امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف با این توقیع از بسته شدن راه نیابت خاصه خبر دادند تا از ادعاهای دروغین بابیت و وساطت نسبت به خود جلوگیری نمایند. به عبارت دیگر، مقصود از این جمله، این است که ای علی بن محمّد سمری! جایگاه و منصب تو ایجاب میکند به نحو خاصی -که از زمان آغاز غیبت صغری برای شیعیان آشنا و آشکار بوده است- بتوانی مرا مشاهده کنی. اکنون این جایگاه نیابت به ایستگاه پایانی خود رسیده و آن سنخ مشاهدهای که مختص نوّاب اربعه بود نیز به پایان رسیده است، پس دیگر به کسی وصیّت نکن که در جایگاه تو قرار گیرد.
قرینه سوم فهم و برداشت عالمان و بزرگان در دورههای نزدیک به غیبت صغری است. هیچ یک از علما و بزرگان شیعه از متن توقیع شریف نفی ادعای دیدار حضرت را برداشت نکردهاند، و با استناد به آن ادعاهای تشرف را زیر سؤال نبردهاند. شیخ صدوق از علمای مشهور در ابتدای غیبت کبری است که بیش از بیست سال از غیبت صغری را درک نموده است. ایشان خود توقیع شریف را در کتاب «كمال الدين»٣ خود نقل کرده، با این حال در ابتدای کتابش درباره امکان سؤال از حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف چنین مینویسد:
«فأمّا إجابته إيّاكم عن معالم الدّين، فإن جئتموه مسترشدين متعلّمين عارفين بموضعه مقرّين بإمامته، عرّفكم و علّمكم...»۴ (اما درباره اینکه ایشان در امور مهم دینی جواب شما را بدهد، میگویم اگر به قصد هدایت شدن و آموزش دیدن و با معرفت به جایگاه ایشان و اقرار به امامت ایشان، نزد ایشان بیایید، به شما یاد میدهد و میآموزد... ).
حکایت تشرف حسن بن مثله جمكرانی در سال ۳۷۳ هـ.ق و دستور امام به تأسیس مسجد جمکران در کتاب «تاریخ قم» به نقل از کتاب «مؤنس الحزین فی معرفة الحقّ اليقين» اثر شیخ صدوق نیز نشان میدهد ایشان و دیگر عالمان نزدیک به عصر غیبت هیچگاه به بهانه منافات داشتن با توقیع شریف آن را رد ننمودهاند.
مکتب حدیثی قم و مکتب بغداد در آن زمان اختلاف دیدگاههای متعددی در زمینه مسائل دینی داشتند، در عین حال در مسأله امکان رؤیت حضرت در عصر غیبت و عدم دلالت توقیع شریف بر امتناع رؤیت امام عجلاللهتعالیفرجهالشریف در این عصر اتفاق نظر داشتند. همین دیدگاه در سایر علما نیز نسل به نسل وجود داشته است.
سیّد مرتضی قدسسره و شیخ طوسی قدسسره از عالمان بغداد نیز به امکان رؤیت آن حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف تصریح نمودهاند. سيّد مرتضی در کتاب «تنزيه الأنبياء» مینویسد:
«إنّا غير قاطعين على أنّ الإمام لايصل إليه أحد و لا يلقاه بشر...»۵ (ما یقین نداریم که هیچکس به امام دسترسی ندارد و هیچ بشری او را ملاقات نمیکند).
او همچنین مینویسد:
«و قلنا أيضاً إنّه غير ممتنع أن يكون الإمام عجلاللهتعالیفرجهالشریف يظهر لبعض أوليائه ممّن لايخشى من جهته... و إنّما يعلم كلّ واحد من شيعته حال نفسه و لا سبيل له إلی العلم بحال غيره»۶ (میگوییم محال نیست که امام علیهالسلام برای برخی از دوستان خود که از ناحیه آنها خطری در کار نباشد، ظاهر شود... و هر یک از شیعیان، تنها حال خود را میداند و راهی ندارد که از حال دیگران باخبر شود).
شیخ طوسی قدسسره نیز در كتاب «الغيبة» خود مینویسد:
«إنّا أوّلاً لانقطع على استتاره عن جميع أوليائه بل يجوز أن يظهر لأكثرهم و لايعلم كلّ إنسان إلّا حال نفسه فإن كان ظاهراً له فعلّته مُزاحة و إن لم يكن ظاهراً له علم أنّه لم يظهر له لأمر يرجع إليه...»٧ (اولاً ما قطع نداریم که ایشان از همه دوستان خود مخفی شدهاند، بلکه ممکن است برای بیشتر آنها ظاهر شده باشند. هر انسانی تنها حال خود را میداند، پس اگر حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف برای او ظاهر باشد، دیگر مشکل او بر طرف شده است؛ و اگر ایشان برایش ظاهر نباشد، میداند که حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف، به سبب چیزی که به خود آن فرد بر میگردد، برای او ظاهر نشده است).
ایشان فصل سوم کتاب «الغیبة» خود را به ارائه گزارش از کسانی اختصاص میدهد که امام دوازدهم را دیده اما در آن لحظه نشناختهاند و بعداً فهمیدهاند ایشان امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف بوده است.
اگر فهم این بزرگان -که در متن زبان و فرهنگ آن دوره میزیستهاند- از توقیع، انکار ادعای هر نوع دیدار با حضرت بود نه تنها خود به نقل تشرفات نمیپرداختند، که با استناد به همین توقیع، تشرفات را تکذیب هم میکردند. اگر رؤیت آن حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف بعد از پایان غیبت صغری ممنوع و ممتنع بود، حتماً این دیدگاه بین شیعیان و بزرگان روشن میشد و شهرت مییافت، و متعاقباً اگر یکی از علمای شیعه ادعای دیدار آن حضرت را مینمود یا از امکان آن سخن میگفت، سایر علما علیه او موضع میگرفتند و خطا بودن سخن او را برملا میساختند. اما میبینیم چنین چیزی رخ نداده، بلکه بزرگان عمر خود را به امید دیدار حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف سپری میکردند و از تشرفات محضر ایشان حکایتها نقل نمودهاند.
علاوهبر این، سیره و رفتار شیعیان در طول تاریخ غیبت حکایت از ارتکاز و برداشتی دارد که نشان میدهد آنها هیچگاه تشرف محضر امام عصر در دوران غیبت را در تنافی با توقیع شریف نمیانگاشتهاند. شیعیان در همه دورهها برخی از علما و بزرگان را صرفا به این دلیل که سعادت دیدار حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف درباره او محتمل بوده و مورد عنایت خاص ایشان بوده است، به صورت ویژه مورد تعظیم و تکریم قرار میدادند. این نشان از یک سنت تاریخی و ریشهدار در فرهنگ اسلامی از زمان غیبت کبری تا کنون دارد. برای نمونه، شیخ مفید قدسسره که هفت سال بعد از پایان غیبت صغری متولد شد (٣٣۶ هـ.ق)، توقیعات متعددی را با واسطه از امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف دریافت نموده و همه شیعیان هم این توقیعات را تلقی به قبول کردهاند. ابن بطریق حلی (متوفای ۶٠٠ هـ.ق) که حدود دو سده پس از شیخ مفید میزیسته است درباره این توقیعات مینویسد: «إنّه ترويه كافّة الشّيعة و تتلقّاه بالقبول»٨ (همه شیعیان آن را نقل، و تلقی به قبول کردهاند).
محدث نوری درباره سید بن طاووس(متوفّاى ۶۶۴ هـ.ق) -از عالمان بزرگ قرن هفتم- چنین مینویسد:
«و يظهر من مواضع من كتبه خصوصاً كتاب كشف المحجّة أنّ باب لقائه إياه(صلواتاللّهعليه) كان له مفتوحاً»١١ (از مواضعی از کتابهای سیّد بن طاوس و خصوصاً کتاب کشف المحجّة او بر میآید که باب لقاء امام زمان علیهالسلام برای او باز بوده است).
شیخ طبرسی (متوفای ۵٨٨ هـ.ق) نیز این توقیعات را در کتاب «الاحتجاج» نقل نموده و در آغاز کتابش چنین مینویسد: «و لانأتي فی أكثر ما نورده من الأخبار بإسناده إمّا لوجود الإجماع عليه او موافقته لما دلت العقول إليه، او لاشتهاره فی السّير و الكتب بين المخالف و المؤالف» (در بیشتر اخباری که نقل میکنیم، سندش را ذکر نمیکنیم؛ یا به دلیل اجماعی بودن آن، یا به علت موافقت آن با ادله عقلی و یا به دلیل شهرت آن در سیرهها و کتابها در میان موافقان و مخالفان).
در سدههای بعدی نیز از هیچ یک از عالمان شیعه، انکار و استبعادی درباره این توقیعات مطرح نشد، تا آنکه سیّد بحرالعلوم قدسسره در قرن سیزدهم به طرح اشکالات مربوط به آنها پرداخت و با ارائه پاسخهای قانعکننده به استحکام و اتقان این توقیعات فزونی بخشید.٩ شیخ اسداللّه تستری قدسسره از عالمان سده های اخیر نیز درباره آن مینویسد: «المفيد... صاحب التّوقيعات المعروفة المهدويّة المنقول عليها إجماع الإماميّة و المخصوص بما فيها من المزايا و الفضائل السنيّة»١٠ (شیخ مفید ... صاحب توقیعات معروف مهدوی است، که به اجماع [علمای] امامیه از ایشان نقل شده است و در آنها مزیّتها و فضیلتهای عالی و ویژهای وجود دارد).
سخن از ارتباط بزرگان با امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف منحصر به شیخ مفید نیست و برای برخی دیگر از علما در قرون متمادی در باور مردم همین جایگاه وجود داشته است. عالمان بزرگی همچون سیّد بن طاوس، علامه حلّی، مقدس اردبیلی و سیّد بحرالعلوم قدسسره از کسانیاند که تشرف محضر حضرت درباره ایشان متوقع بوده و به کرّات نقل شده است. محدث نوری درباره سید بن طاووس(متوفّاى ۶۶۴ هـ.ق) -از عالمان بزرگ قرن هفتم- چنین مینویسد:
«و يظهر من مواضع من كتبه خصوصاً كتاب كشف المحجّة أنّ باب لقائه إياه(صلواتاللّهعليه) كان له مفتوحاً»١١ (از مواضعی از کتابهای سیّد بن طاوس و خصوصاً کتاب کشف المحجّة او بر میآید که باب لقاء امام زمان علیهالسلام برای او باز بوده است).
او همچنین در حکایت پنجاه و پنجم از کتاب «جنّة المأوى» مینویسد: سیّد، دعای امام عجلاللهتعالیفرجهالشریف را سحرگاهان در سرداب مقدس شنیده است١٢. او در ادامه با اشاره به پنج مورد از سخنان سید در کتاب کشف المحجة از ارتباط خاص او با حضرت عج خبر میدهد که در یکی از آنها سید خطاب به فرزندش چنین مینویسد: «فإنَّ أباك عَرَفَه أبلغ من معرفة ضياء شمس السّماء» (همانا پدرت، او عجلاللهتعالیفرجهالشریف را از نور خورشید در آسمان بهتر میشناسد).
علامه حلّی قدسسره (متوفای ٧٢۶ هـ.ق) از عالمان بزرگ سده هشتم نیز همینگونه بود. در سده نهم سیّد بهاءالدین نیلی از شاگردان فرزند علامه حلّی، کتاب «السلطان المفرّج» را نگاشت و در آن ١٧ تشرف محضر امام عصر عج را از افراد مختلف روایت نمود. اثری که در میان شاگردانش بسیار مقبول افتاد. هماو در پایان کتاب بعد از نقل رؤیاهای خود و معجزاتی که دیده چنین مینویسد:
«و قد أخبرنی جماعة من ثقات الأصحاب أنّهم رأوا صاحبالأمر علیهالسلام فی اليقظة و شاهدوا منه معجزات متعدّدات و أخبرهم بعدّة مغيّبات و دعا لهم بدعواتٍ صارت مستجابات و أنجاهم من أخطار مهلكات تضيق عن تفاصيلها الكلمات، و كلّها من أوضح المعجزات فليضف ذلك إلى ما تقدّم من الحكايات و الرّوايات المتواترات، المشتملة على الآيات البيّنات و البراهين الواضحات أن في ذلك لآيات و اللّه أعلم»١٣
(گروهی از اصحاب مورد اعتماد برایم نقل کردهاند که حضرت ولیّ عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف را در بیداری دیده و معجزات عدیدهای از او مشاهده کردهاند. آن حضرت از برخی امور غیبی به آنها خبر داده و برایشان دعاهایی کرده که همگی مستجاب شدهاند، و آنها را از خطرهای مهلک نجات داده است، که تفصیل آنها در عبارات نگنجد و هر یک از آنها از آشکارترین معجزات است. این را اضافه کنید به حکایات و روایات متواتری که دربردارنده آیات روشن و برهانهای آشکار است بر اینکه در اینها نشانههایی وجود دارد؛ و خداوند آگاهتر است).
در سده دهم مقدس اردبیلی (متوفّاى ۹۹۳ هـ.ق) از جمله افرادی است که به ارتباط با امام عصر عج شهرت یافت و وقایع متعددی از دیدار ایشان با امام عصر عج حکایت شده است. در سدههای بعدی بزرگانی همچون سید مهدی بحرالعلوم ظهور یافت که با حضرت حجت عج سر و سرّی داشت و نام ایشان همواره قرین نام امام عصر عج بوده است. کتابهایی همچون «النجم الثاقب»، «جنّة المأوى»، «العبقریّ الحسان» از جمله آثاری است که به بیان تشرفات و دلدادگیها محضر حضرت عج اختصاص یافته و روایتهای دلنشینی از تشرفات حکایت نموده است.
با وجود این تشرفات و شهرتی که این افراد در میان مردم مبنی بر ارتباط با امام عصر عج داشتند، آیا تفسیری از توقیع جناب سمری که به انکار هرگونه تشرف محضر حضرت حجت میانجامد، جایی برای پذیرش چنین جایگاهی در میان عالمان شیعه که پاسداران شریعتاند، میگذارد؟! آیا میتوان گفت چنین نسبتهایی در اثر تسامح یا کوتاهی عالمان شیعه رخ داده و حافظان شریعت و ایمان از روی غفلت نسبت به آن واکنش نشان ندادهاند؟! آیا پذیرش چنین مقاماتی برای برخی از بزرگان شیعه در باور عموم مردم، و عدم انکار آن توسط سایر بزرگان و علما نشان از نادرستی تفسیر فوق ندارد؟!
این موضع و موقف از سوی علما و بزرگان تشیع که نه تنها این تشرفات را با توقیع شریف در تنافی نمیدیدند، که بر آنها مهر تأیید نیز میزدند و از آنها و ارتباط ویژهای که داشتند با عظمت یاد میکردند، نشان از نادرستی تفسیری از توقیع دارد که هر گونه تشرف را انکار میکند. آیت اللّه بهجت قدسسره نیز که در سخن و در نقلهای خود از گزافه به دور بود، این مقامات را برای بزرگان قائل بود و از تشرفات آنها بسیار سخن میگفت. ایشان بارها فرموده بود از کلمات سیّد بن طاوس بر میآید که باب لقاء برای او مفتوح بوده است. آیا این جز تأییدی مستمر بر امکان حصول تشرّف است؟
قرینه چهارم بر نادرستی شبهه مطرح شده وجود روایاتی است که نشان میدهد برخی از خواص اولیای حضرت در دوره غیبت کبری حتی از مکان ایشان مطلع هستند.١۴ همچنین توقیع شریف حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف به شیخ مفید نشان میدهد در صورت رفع موانع از سوی شیعیان توفیق تشرف محضر حضرت محقق خواهد شد؛
«وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لانُؤْثِرُهُ مِنْهُم»١۵ (اگر شیعیان ما _ که خداوند آنان را در طاعت خود موفق بدارد _ در وفای به پیمانشان یکدل می شدند، میمنت زیارت ما برایشان به تأخیر نمیافتاد و سعادت دیدار ما با معرفت حقیقی و راستین، بر آنان پیشی میگرفت؛ پس ایشان را از ما محروم نمی کند، مگر آنچه از آن ها به ما میرسد و آن را ناپسند می دانیم و ما توقع انجام این کارها را از آنان نداریم).
این از موهبتهای الهی است که خداوند به هر که بخواهد عطا میکند. افراد زیادی در طول تاریخ غیبت تجربه تشرف خود را نقل نمودهاند؛ افرادی که در مکانهایی دور از هم، در زمانهای متفاوت و در شرایطی کاملا متفاوت از هم میزیستهاند، بهگونهای که امکان تبانی بر دروغ درباره آنها وجود ندارد. تجاربی که بسیاری از آنها دارای شواهد و قرائنی است که گواه درستی آن است؛ مثل آنکه از رخدادی در آینده خبر میدهد، یا از اموری که بر عموم مردم پنهان است پرده برمیدارد. یک نمونه از آن حکایتی خواندنی است که شیخ صدوق درباره علت شیعه شدن «بنی راشد» از اهل همدان نقل میکند١۶.
نمونههای متعددی از این حکایات از زبان آیت الله بهجت در فصل چهارم کتاب بشارت ذکر شده است.