در اعصار و قرون و دهور، علما و صلحای بسیاری توفیق یافتند و خداوند بر آنها منت گذاشت که به محضر قدسی حضرت بقیةاللّه الأعظم عجلاللهتعالیفرجهالشریف مشرّف شوند، و این منزلت و منقبت عظیمی برای آنهاست که نصیب هر کس نمیشود، و گرچه طالبان زیادی دارد، اما واصلان آن اندک هستند. بزرگانی همچون سیّد بن طاوس را در تاریخ داریم که طبق نقل، باب لقا برایش مفتوح بود و این چه عظمت و چه موهبتی است که در دوران غیبت نصیب کسی شود! و یا سیّدِ بحرالعلوم که حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف او را در آغوش کشید و سینه خود را به سینه او چسباند و آن علوم در سینه او جای گرفت و او به حق بحرالعلوم شد.
مطلب یازدهم:
در محضر حجت
از جمله اموری که از زندگی علامه بحر العلوم قدسسره نقل می شود، ملاقاتهای ایشان با امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف است که در آثار علمای بزرگ نیز به آن اشاره شده است. یکی از آنها حکایتی است که در کتاب «جنةالمأوی» اثر محدث نوری -که در آن به جمعآوری حکایات افرادی پرداخته که محضر شریف حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف مشرّف شدهاند- آمده و در پایان جلد ۵٣ بحارالأنوار به چاپ رسیده است.
«قال العالم البدل الورع التقيّ صاحب الكرامات و المقامات العاليات، المولى زين العابدين ابن العالم الجليل المولى محمّد السلماسي رحمه اللّه تلميذ آيتاللّه السيّد السند و العالم المسدّد، فخر الشيعة و زينة الشريعة، العلّامة الطباطبائي السيّد محمّد مهديّ المدعوّ ببحرالعلوم أعلى اللّه درجته، و كان المولى المذكور من خاصّته في السرّ و العلانية: «كنت حاضراً في مجلس السيّد في المشهد الغرويّ إذ دخل عليه لزيارته المحقّق القمّيّ _صاحب القوانين_ في السّنة الّتي رجع من العجم إلى العراق زائراً لقبور الأئمة علیهمالسلام و حاجّاً لبيت اللّه الحرام، فتفرّق من كان في المجلس و حضر للاستفادة منه، و كانوا أزيد من مائة، و بقي ثلاثة من أصحابه أرباب الورع و السّداد البالغين إلى رتبة الاجتهاد. فتوجّه المحقّق الأيّد إلى جناب السيّد و قال: إنّكم فزتم و حُزتم مرتبة الولادة الروحانيّة و الجسمانيّة. و قرب المكان الظاهريّ و الباطنيّ. فتصدّقوا علينا بذكر مائدةٍ من موائد تلك الخوان، و ثمرةٍ من الثّمار الّتي جنيتم من تلك الجنان، كي ينشرح به الصّدور، و يطمئنّ به القلوب.
فأجاب السيّد من غير تأمّل، و قال: إنّي كنت في الليلة الماضية قبل ليلتين أو أقلّ _و التّرديد من الرّاوي_ في المسجد الأعظم بالكوفة. لأداء نافلة الليل عازماً على الرجوع إلى النّجف في أوّل الصّبح، لئلّا يتعطّل أمر البحث و المذاكرة _و هكذا كان دأبه في سنين عديدة_ فلمّا خرجت من المسجد أُلقيَ في روعي الشوق إلى مسجد السهلة، فصرفت خيالي عنه خوفاً من عدم الوصول إلى البلد قبل الصّبح، فيفوت البحث في اليوم، و لكن كان الشوق يزيد في كلّ آنٍ، و يميل القلب إلى ذلك المكان، فبينا أُقدّم رِجلًا و أؤخّر أخرى، إذا بريحٍ فيها غبارٌ كثير، فهاجت بي و أمالتني عن الطّريق فكأنّها التوفيق الّذي هو خير رفيق، إلى أن ألقتني إلى باب المسجد. فدخلت فإذا به خالياً من العبّاد و الزوّار، إلاّ شخصاً جليلًا مشغولًا بالمناجاة مع الجبّار، بكلماتٍ ترقّ لها القلوب القاسية، و تسحّ الدموع من العيون الجامدة، فطار بالي، و تغيّرت حالي، و رجفت ركبتي، و هملت دمعتي من استماع تلك الكلمات الّتي لم تسمعها أذني، و لم ترها عيني، ممّا وصلتُ إليه من الأدعية المأثورة، و عرفت أنّ الناجي ينشئها في الحال، لا أنّه ينشد ما أودعه في البال، فوقفت في مكاني مستمعاً متلذّذاً إلى أن فرغ من مناجاته، فالتفت إليّ و صاح بلسان العجم: «مهدي بيا!» أي هلمّ يا مهدي! فتقدّمت إليه بخطواتٍ فوقفت، فأمرني بالتقدّم فمشيت قليلًا ثمّ وقفت، فأمرني بالتقدّم و قال: إنّ الأدب في الامتثال، فتقدّمت إليه بحيث تصل يدي إليه، و يده الشّريفة إليّ و تكلّم بكلمة.
قال المولى السلماسي رحمه اللّه: و لمّا بلغ كلام السيّد السند إلى هنا أضرب عنه صفحاً و طوى عنه كشحاً و شرح في الجواب عمّا سأله المحقّق المذكور قبل ذلك عن سرّ قلّة تصانيفه مع طول باعه في العلوم، فذكر له وجوهاً فعاد المحقّق القمّي فسأل عن هذا الكلام الخفيّ فأشار بيده شبه المنكر بأنّ هذا سرّ لايُذكر!؛
"در پاسخش چه بگویم، حال آنکه حضرت علیهالسلام مرا به آغوش کشید و به سینه خود چسباند و از سوی دیگر در روایت آمده است که ادعا کننده رؤیت در زمان غیبت را تکذیب کنید!"
عالم بزرگوار و با تقوا و صاحب کرامات و مقامات عالی، زین العابدین فرزند عالم جلیل القدر محمّد سلماسی، شاگرد آیتاللّه علامه بحرالعلوم قدسسره، که از خواص و افراد مورد اعتماد ایشان بود، نقل میکند: در نجف اشرف، در مجلس سیّد حاضر بودم که ناگاه محقق قمی -صاحب قوانین- وارد شد و این در آن سالی بود که از ایران به عراق برای زیارت مشاهد مشرّفه ائمه علیهمالسلام و همچنین برای تشرّف به بیتاللّه الحرام و ادای مناسک حج آمده بود. وقتی ایشان وارد شد، افراد دیگری که دور سیّد بحرالعلوم و برای استفاده از ایشان جمع شده بودند، پراکنده شدند و رفتند و آنها بیش از صد نفر بودند، و تنها سه نفر از کسانی که اهل تقوا و نیز مجتهد بودند، باقی ماندند. محقق قمی رو به سیّد بحرالعلوم کرد و گفت: شما رستگار شدید به تولّد روحانی و جسمانی، و هم قرب ظاهری و هم قرب باطنی به اهل بیت علیهمالسلام پیدا کردهاید. پس، از مائدههای آسمانی این سفره و از میوههایی که از این باغها چیدهاید، چیزی به ما مرحمت کنید، تا سینه ما فراخ شود و قلب ما طمأنینه بیابد.
در اینجا بود که سیّد بی درنگ گفت: شب گذشته یا دو شب پیش _ تردید از راوی است_ برای ادای نافله شب به مسجد اعظم کوفه رفته بودم و قصد داشتم که اول صبح به نجف بازگردم تا بحث و مذاکره علمی تعطیل نشود. دأب ایشان در سالهای متمادی این چنین بود. وقتی که از مسجد خارج شدم، در دلم اشتیاق به مسجد سهله افتاد، اما ذهن و خیال خود را از آن منصرف کردم که مبادا نتوانم پیش از صبح به شهر بازگردم و بحث آن روز از دست برود. اما لحظه به لحظه بر شوق من افزوده میشد و دل من به آن مکان شریف گرایش پیدا میکرد. در حالی که مردد بودم، ناگهان بادی آمد که پر از گرد و غبار بود. وزش این باد، مرا از جاده منحرف کرد و تو گویی این همان توفیقی بود که بهترین همراه انسان است، تا اینکه مرا به کنار در مسجد سهله برد. داخل مسجد شدم؛ در حالی که هیچکس آنجا نبود، جز یک شخص بزرگوار که مشغول راز و نیاز با پروردگار خویش بود؛ آن هم با واژگانی که دلهای سخت را نرم میکرد و چشمهای خشک را اشکبار میساخت. با شنیدن این جملات که هرگز نشنیده بودم و در ادعیه مأثورهای که به دست ما رسیده است، ندیده بودم، دلم از جا کنده شد و حالم دگرگون و زانوانم سست و اشکهایم سرایز گردید. فهمیدم که آن بزرگوار که مناجات مینمود، این دعا را در همان لحظه انشاء میکرد، نه اینکه آنچه را از قبل در ذهن خود حفظ نموده است، بازگو کند. در جای خود ایستادم و با لذت به صدای او گوش میدادم، تا اینکه مناجاتش به پایان رسید و به من رو کرد و به زبان فارسی صدا زد: "مهدی بیا!" پس چند گامی پیش رفتم و توقف نمودم. باز مرا امر نمود که پیش آی. اندکی دیگر پیش رفتم و توقف کردم. باز مرا امر نمود که پیش آی و فرمود: ادب در امتثال امر است. پس پیش رفتم تا جایی که دستم به او میرسید و دست شریف او نیز به من میرسید و سپس جملهای فرمود.
مرحوم سلماسی میگوید: وقتی سیّد بحرالعلوم به اینجا رسید، از ادامه سخن پرهیز نمود و موضوع کلام را تغییر داد. اما محقق قمی دوباره به این مطلب بازگشت و پرسید: آن کلام مخفی که حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف فرمود، چه بود؟ ایشان با حالت انکار فرمود: این رازی است که گفتنی نیست!»
همچنین محدث نوری در حکایت دهم مینویسد:
«حدّثني الأخ الصفيّ المذكور عن المولى السلماسي رحمه اللّه تعالى، قال: كنت حاضراً في محفل إفادته، فسأله رجلٌ عن إمكان رؤية الطّلعة الغرّاء في الغيبة الكبرى، و كان بيده الآلة المعروفة لشرب الدخان المسمّى عند العجم بغليان، فسكت عن جوابه و طأطأ رأسه، و خاطب نفسه بكلامٍ خفيٍّ أسمعه فقال ما معناه: «ما أقول في جوابه؟ و قد ضمّني صلوات اللّه عليه إلى صدره، و ورد أيضاً في الخبر تكذيب مدّعيّ الرّؤية في أيّام الغيبة»، فكرّر هذا الكلام، ثمّ قال في جواب السائل: إنّه قد ورد في أخبار أهل العصمة تكذيب من ادعى رؤية الحجّة عجلاللهتعالیفرجهالشریف، و اقتصر في جوابه عليه من غير إشارةٍ إلى ما أشار إليه؛
آقای سلماسی رحمةاللهعلیه میگوید: روزی در مجلس علامه بحرالعلوم حاضر بودم که فردی از امکان رؤیت چهره دلبر حضرت بقیةاللّه در زمان غیبت کبری پرسید. سیّد _ در حالی که قلیانی به دست داشت_ سکوت کرد و سرش را تکان داد و با خود سخنی آهسته گفت؛ به گونهای که من شنیدم: "در پاسخش چه بگویم، حال آنکه حضرت علیهالسلام مرا به آغوش کشید و به سینه خود چسباند و از سوی دیگر در روایت آمده است که ادعا کننده رؤیت در زمان غیبت را تکذیب کنید!" او این کلام را تکرار کرد و سپس در جواب آن فرد پرسشگر فرمود: در اخبار اهلبیت عصمت علیهمالسلام آمده است که مدعی رؤیت حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف را تکذیب کنید؛ و دیگر به آنچه آهسته گفته بود، اشارهای نکرد.»
جهت مشاهده تمامی تولیدات رسانهای مرتبط با کتاب «بشارت از حضرت حجت(عج)»، و دسترسی به مجموع صوتها و فیلمهای بیانات حضرت آیتالله بهجت، که قابلیت دسترسی به آنها از طریق بارکد(QR)، در حاشیه صفحات کتاب فراهم گردیده است، به لینک ذیل مراجعه فرمایید:
ویژهنامه اینترنتی کتاب بشارت از حضرت حجت(عج)