نوع پنجم (از اهل فسق و معاصى): جمعى هستند که به فريب شيطان، بعضى نامشروعات را عبادت خدا پنداشتهاند، و آنها را بهجا مىآورند، و بهواسطه آنها توقّع آمرزش دارند؛ بلکه خود را آمرزيده مىدانند!...
بنایشان این نبود که در کوچه، بایستند و پاسخ خانمها را بدهند. اگر خانمی از ایشان سؤال میپرسید، در حال راهرفتن جوابش را میدادند یا میگفتند دو خط آدرس بنویسید، برایتان به آن آدرس جواب را میدهم.
(براساس خاطره یکی از شاگردان)
ذکرها فرشتهاند، ص٧١
...
برای حضرت عبدالعظیم علیهالسلام عظمت و احترام خاصی قائل بودند؛ نه از نظر امامزاده بودنش، بلکه از نظر اینکه حضرت عبدالعظیم علیهالسلام به مقامات عرفان و توحید رسیده بود. یعنی امامزاده بودن یک جهتش بود و مزید بر آن، عالم بالله بودن حضرت عبدالعظیم بود....
رفتار آیتالله بهجت با اهل منزل بهقدری صمیمی و مهربانانه بود که بسیاری از کمبودهای مادی در سایۀ این رفتارها در نظر نمیآمد. محیط خانه گرم و صمیمی بود. همیشه با احترام با افراد خانواده برخورد میکرد. حجتالاسلاموالمسلمین علی بهجت میگوید: «مرحوم آقا امرونهیکردن و تحکّمشان فقط در حلال و حرام بود. ا...
«وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ». يعنى: «هرکه خدا را وکيل خود کند، او را کافى است». (طلاق، آيه3) اگر گويى [که کرم و رحمت خداوند] تخصيص به آخرت دارد، خود دانى که دروغ مىگويى، بلکه کافرى. و اگر شامل دنيا و آخرت است، چگونه بهجهت تحصيل دنيا آرام نمىگيرى؟! و بهقدر قوّه خود، سعى در ...
جمعهها توی مجلس روضه مداحی میکردم. جمعیت زیادی بهخاطر آقای بهجت میآمدند. قبل از اینکه مداحی کنم، میگفتم: همه بشینند و بعد از خواندن من از مجلس بروند، رفتوآمد باشه حواسم پرت میشه. روز بعدش آقای بهجت صدایم زد و گفت: شما به جمعیت چه کار دارید؟ بگذار بروند. همین که میکروفون دستت میگیری آقا (امام ...
گفتم: «آقا دعا کنید خدا به من بچۀ سالمی بدهد». بعد از مدتها، خانمم باردار شده بود و دکتر گفته بود شاید بچه نماند. نگران بودیم.
آقا یک تسبیح تربت آوردند. از این گِلیها. گفتند از این تربت با آب زمزم مخلوط کنید و به خانم بدهید. آب زمزم هم از خودشان گرفتم. الحمدلله اثر کرد. بچه را بردم خود آقا توی گوش...
ملاقات این حقیر با حضرتش نیم ساعت به طول انجامید و نصایح پربها و ارزشمندی که در این صحبت نصیب من شد، نعمتی بس بزرگ و زیبا بود. در گفتار و زندگی این فقیه و عارف، بشریت به نهایت رسیده است ......
برای آقای خمینی نقل کردم از شخصی که حضور داشته در جلسه ای که سفیر انگلیس، نزد میرزا کوچک خان بوده و میخواسته [میرزا] با آنها همکاری کند تا او را به حکومت برسانند.[١]
میرزا میگوید: حکومتی که شالودهاش را شما بریزید، پایدار نمیماند. (آقای خمینی از این سخن میرزا خوشش آمد)....