برای حضرت عبدالعظیم علیهالسلام عظمت و احترام خاصی قائل بودند؛ نه از نظر امامزاده بودنش، بلکه از نظر اینکه حضرت عبدالعظیم علیهالسلام به مقامات عرفان و توحید رسیده بود. یعنی امامزاده بودن یک جهتش بود و مزید بر آن، عالم بالله بودن حضرت عبدالعظیم بود.
ایشان بهسبب کثرت علاقه به زیارت امام هشتم علیهالسلام از همان سالهای پیش از ١٣۵٠، مقید بودند که تابستانها را در محضر مبارک آن حضرت باشند. مقید بودند که وقتی به تهران میرسند به زیارت حضرت عبدالعظیم علیهالسلام نیز مشرف شوند. گاهی هم در تهران به منزل ما تشریف میآوردند.
گاهی که در خدمت ایشان به زیارت میرفتیم، میدیدم که این عالم بالله دست میمالد به پای ضریح و میکشد به چشم و صورت خودش. هر سه بزرگوار [حضرت عبدالعظیم، امامزاده حمزه و امامزاده طاهر علیهمالسلام] را زیارت میکرد.
گاهی نهار در منزل از ایشان پذیرایی میکردیم و گاهی شب هم میماندند؛ چون آن موقعها با ماشین میرفتند. در برگشت هم باز برای زیارت به شهرری میآمدند.
یک دفعه که از مشهد تشریف آورده بودند، قبل از اذان صبح رسیدند. آنقدر بیآلایش و بزرگوار بودند که به علی آقا اجازه ندادند درِ منزل ما بیاید که مبادا برای ما مزاحمتی باشد. میروند پشت درب صحن، عبایشان را پهن میکنند و همانجا مینشینند تا درها باز بشود و به حرم مشرف شوند. این جور در توسلشان به ائمه اطهار و عزیزانی که وابسته به ائمه اطهار بودند قوی بودند.
برای حضرت عبدالعظیم علیهالسلام عظمت و احترام خاصی قائل بودند؛ نه از نظر امامزاده بودنش، بلکه از نظر اینکه حضرت عبدالعظیم علیهالسلام به مقامات عرفان و توحید رسیده بود. یعنی امامزاده بودن یک جهتش بود و مزید بر آن، عالم بالله بودن حضرت عبدالعظیم بود.