میگویند حضرت رضا سلاماللهعلیه، از مریضی که محتضَر بوده، عیادت کرد. اطراف مریض، کسانی بودند که گریه میکردند. گریه میکردند که این [شخص]، دوست ما بود، آدم مؤمنی بود و... که دارد وفات میکند. حضرت لبخندی زد. آمدند بیرون. [به حضرت] عرض کردند: چه مناسبتی داشت [که] دوستانش همه گریه میکردند و شما لبخن...
- لطفاً از ابتدای آشنایی خودتان با مرحوم آیتالله بهجت بگویید.
در سال ۱۳۳۲ در مدرسه حجتیه حجرهای داشتم. منزل مرحوم آیتالله بهجت رضواناللهعلیه نیز در مجاورت مدرسه حجتیه بود. بهطور طبیعی ما هر روز، چند مرتبه ایشان را زیارت میکردیم؛ مخصوصاً صبحها که به حرم مشرّف میشدند، گاهی ما هم توفیق داشتیم ...
صبح جمعه، وقتی مجلس روضه در خانه برگزار میشد، همان جلوی در مینشست. هر کس وارد میشد جلوی پای او میایستاد و با خوشرویی از او استقبال میکرد؛ فرقی نداشت چه کسی باشد. اگر کودک بود، برایش دعایی میخواند و نوازشش میکرد. گاه میگفت روضۀ علیاصغر علیهالسلام بخوانند.
یک روز جمعه، در بین روضه در باز...
در تابستان١٣۵٣ که مشهد مقدس بودیم، مرحوم مطهری رحمهالله قصد داشت پدرم و علامه طباطبایی رحمهالله را به باغی در فریمان دعوت كند. مرحوم مطهری رحمهالله به من گفت: «آقا را وادار کن و شما هم بیا. اینها [یعنی آیتالله بهجت و مرحوم علامه طباطبایی]، سالها باهم رفیق و مأنوس بودهاند. بگذار اینها را باهم...
حضرت آیت الله بهجت قدس سره:
زمانی دیدند آخوند ملا علی رحمه الله از اصفهان بیرون می رود. از علت آن پرسیدند؛ فرمود: با این مردم، دیگر نمی شود زندگی کرد. گفتند: آیا نفْس آخوند ملاعلی را در اصفهان گذاشته ای و می روی، یا او را هم همراه خود می بری؟! کنایه از اینکه تا نفست همراه توست، آسایشی نخواهی داشت و...
برای آقای خمینی نقل کردم از شخصی که حضور داشته در جلسه ای که سفیر انگلیس، نزد میرزا کوچک خان بوده و میخواسته [میرزا] با آنها همکاری کند تا او را به حکومت برسانند.[١]
میرزا میگوید: حکومتی که شالودهاش را شما بریزید، پایدار نمیماند. (آقای خمینی از این سخن میرزا خوشش آمد)....