حاج شیخ محمدحسین غروی اصفهانی در دوم محرم ١٢٩۶در کاظمین بهدنیا آمد. پدر او کمپانی تجاری داشت و به همین علت آیتالله غروی، به «کمپانی» مشهور شد. ایشان را جامعیتی بود که موجب میشد استعدادها و سلایق گوناگون مطلوب خود را در ایشان بیابند؛
وی چنان بود که اگر کسی به فعالیتهای علمیاش توجه میکرد، تصور م...
آمده بود و با اصرار میگفت: «آقا، دستورالعمل بدهید!»
پاسخی نشنید.
باز تکرار کرد: «به من یک دستورالعملی بدهید!»
آقا با تندی گفت: «دستورالعمل؟! دستورالعمل؟! دستورالعمل که چیزی نیست؛ کو عملکننده آقا؟!»
مرد، باز خواستهاش را تکرار کرد.
اینبار آقا گفت: «یک حرفی به شما میزنم که اگر هزار سال هم بگردید،...
ازش خواسته بودند که باز هم نصیحتشان کند.
کاغذ کوچکی فرستاد و گفت: «برای آنها که موعظه خواستهاند، این را بخوانید.»
نوشته بود: «آقا! حرفهای قبلی عمل شد، که بقیهاش را میخواهید...؟!»
به شیوه باران، ص٢٧
...
بیان سیره و سبک زندگانی حضرت آیتالله بهجت قدسسره در شبهای قدر
از زبان حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ علی آقا بهجت
گزیدهای از برنامه «ماهترین ماه»؛ شبکه جهانی ولایت
...
این دهههای آخر عمر با اینکه خیلی سختش بود،
باز هم کارهای شخصی را مثل همیشه خودش انجام میداد.
برای تجدید وضو رفته بود توی حیاط.
چند ساعتی گذشت و اهل خانه متوجه نبودنش شدند.
دیدند روی زمین افتاده و همانطور تسبیح به دست ذکر میگوید.
گفتند: «وقتی زمین خوردید، چرا صدا نزدید؟»
گفته بود: «گفتم شاید خواب...
این طرف حیاط، کنار حوض یک درخت انار بود.
کنار انار، بوتۀ گل محمدی.
آنطرف حیاط هم یک درخت خرزهرۀ بزرگ که مدام گلبرگهاش میریخت؛
و یک نفر باید هر روز جارو بهدست، به داد حیاط میرسید.
جمعه بعد از روضه داشت کنار حوض وضو میگرفت.
گفتم: «آقا! اجازه بدهید این خرزهره را ببُریم. درخت میوه که نیست؛ فقط ...
آیتالله العظمی محمدتقی بهجت از جمله مراجع تقلیدی بود که بیشتر به عرفان، زهد و تقوا شناخته میشد و اهل نظر ایشان را یگانه دوران میدانند و مقامات ایشان را کم نظیر میشمرند....
در سال آخر، وسط درس حالش بد میشد.
یک روز سرفههای پیدرپی امانش نمیدادند.
جعبۀ دستمالکاغذی روی میز تمام شد و سرفۀ او نه!
به نزدیکانش میگفتیم: «اینقدر سختش است، بهتر نیست نیاید و استراحت کند؟»
میگفتند: «راضیاش میکنیم.»
فردا باز دیدیم سر ساعت آمده...
شرمنده میشدیم؛
کتابمان را محکمتر توی دس...