با آقایی از اهل علم نجف ـ که برای تبلیغ به سوریه یا لبنان رفته بود ـ در قم ملاقات کردم و به او گفتم: بحمدالله در سوریه موفق هستید؟ گفت: به نجف برگشتهام. گفتم: چطور؟...
آقایی که اهل جَفر بود، به آقای دیگر گفت: چیزی به تو میگویم، آن را به کسی مگو: این هفته، فلان روز آیتالله [سید محسن] حکیم رحمهالله وفات میکند. و چنان شد.
دیدیم و شنیدیم که علما از همین تعلیم و تعلمهای عادی حوزه به مقامات عالیه رسیده بودند. بله، «فَخُدْها بِقُوة؛ با قوت آن را بگیر»١ چیز دیگری است...
صاحب مفتاحالکرامة رحمهالله ایوانی داشته که هنگام تألیف، کتابها را در اطراف خود در آنجا باز میگذاشته است، دختر یا نوه خردسال ایشان میآمد و در آنجا مینشست و در همانجا به خواب میرفت، ایشان میفرمود: «ما هذَا التعَشقُ لِلنوْمِ! یکفِینِی مِثْلُ هذا؛ چقدر این دختر بچه از خواب لذت میبرد! [لذتی] هم...
هرکس میخواهد دعایش مستجاب شود، برای نجات مؤمنین و مؤمنات دعا کند تا دعای مَلَک که مورد استجابت است، یقیناً مشمول حال او شود. یکی از مشایخ ما نقل میکردند که یکی از مراجع معروف مرحوم میرزا ـ که بنده نمیدانم کدام یک از میرزاها بوده است ـ١ در بالا سر حضرت سیدالشهدا علیهالسلام دید که شخصی میگوید: «أ...
نوشتهاند: شخصی در کربلا، بالا سر حرم حضرت سیدالشهدا علیهالسلام میخواست نماز بخواند، و نمیدانست که آیا شب اول ماه رجب و شب زیارتی سیدالشهدا علیهالسلام است، یا خیر؛ لذا سؤال میکند که: «أَللیلَةُ لَیلَةُ أَولِ الشهْرِ؟ آیا امشب، شب اول ماه است یا خیر؟».
آقای دیگری که میخواست مشغول نماز بشود، جوا...
آقایی بود در قزوین (ملا خلیل قزوینی رحمهالله، و یا غیر او) که محصلین و روشنفکران در اطرافش نشسته بودند، یکی گفت: اینکه خداوند راجع به حضرت داوود علیهالسلام میفرماید که: «وَ أَلَّنا لَهُ الْحَدِیدَ؛ و آهن را برای او نرم کردیم»١ یعنی بهوسیله آتش آهن را برای ایشان نرم نمودیم و منظور از آیه این است...
البته بیماری سرطان در طب قدیم به این اسم شناخته شده نیست. آقایی میگفت که در کتاب وسائل روایتی است منقول از امام رضا علیهالسلام که میفرماید: «اگر بندگان معاصیای را که سابقین نداشتند مرتکب شوند، خداوند آنان را به امراضی مبتلا میکند که سابقین بدان مبتلا نشدهاند»
نقل شده که شخصی در احضار روح یکی ا...
اساتید ما در سامرا با سنیها مخلوط بودند و حتی بعضی از سنیها با علمای شیعه رفتوآمد داشتند. آقایی میفرمود: یک نفر از سنیها به خانه ما آمد و گفت: در فلان آبادی خود باغی دارم، آیا هنگام مسافرت به آنجا باید افطار کنم؟ گفتم: از فلان راه برو و از فلان راه برگرد، به روزهات صدمه نمیزند. راحت شد، با ای...
شخصی در کاظمین گفته بود: جن مرا اذیت میکند، یا در وقتی که میخواسته به حرم مشرف شود، برایش مشکل ایجاد میشده است. شاید از او طلبکار بودهاند، به دلیل اینکه روزی عملی بر خلاف میل آنها انجام داده بود. وی در داخل اطاق مینشسته و جنیها میآمدند و رفتوآمد میکردند و با او مأنوس بودند، یک مرتبه قطع کرد...
آقایی بزرگوار از آقای دیگری ـ که ایشان هم در علمیات و عملیات، بسیار خوب و در علم کیمیا هم دستی داشت ـ نقل میکرد که نزد ایشان مطالبی بیان کردم و منظورم این بود که علم کیمیا را به من یاد بدهد، ولی تصریح به درخواستم ننمودم. ایشان فرمودند: این علم، توکل زیاد لازم دارد. با اینکه وضع مادی آن آقا خوب بود....