باید کسانیکه پای منبر شما هستند، مجتهد در اصول دین شوند. نفرمایید که به خود تو هم اشکالاتی وارد است! یعنی اگر بر من اشکالاتی وارد باشد، اشکالات دیگران را نباید بگویم؟! فقط به این بهانه که من از جهاتی دارای اشکال هستم.
باید کسانیکه پای منبر شما هستند، مجتهد در اصول دین شوند.
مقصود من این است که این امانت، به ما و شما سپرده شده است، آیا ما حق این امانت را آنطور که شایسته است ادا میکنیم؟ معنای این حرف آن است که معارف اهل بیت (علیهم السلام) را از افراد دارای صلاحیت کتمان نکنیم، و برای افراد بیصلاحیت بذل و افشا نکنیم، اینها مثل هم هستند. اگر برای نااهل افشا بکنیم مثل این است که از آنان که اهلیت دارند کتمان کنیم، گناه این دو مثل هم است. بر کیفیت منبرتان بیفزایید و به کمیت منبر کار نداشته باشید، مهم همان کیفیت است. اگر در دفتر اعمال شما ثبت شود که یکی دو نفر را هدایت کردهاید، کلاهتان را بالا بیندازید، من ضامن هستم که به عرش میرسد.
آقایانی که توفیق پیدا میکنند برای تبلیغ بروند، برای نتیجه گرفتن باید نخست خود را مخاطب بدانند. بعد از آن اگر نتیجه نگرفتند اشکال به مستمعین و مردم مربوط میشود. مردم مختارند، نمیتوان آنها را اجبار کرد.
اگر در دفتر اعمال شما ثبت شود که یکی دو نفر را هدایت کردهاید، کلاهتان را بالا بیندازید، من ضامن هستم که به عرش میرسد.
اما باید بهگونهای باشد که به خود گوینده اشکالی وارد نشود، این کار هم آسان است، فرمود: «فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَیٰ»۱. ما از همان ابتدا که به مخالفین میرسیم شروع میکنیم به سبّ و طعنِ شیخین. میخواهیم اینها را نجات بدهیم؛ درحالیکه نهتنها بهتر نمیشوند بلکه بدتر میشوند. پس چرا از مسیر درست تبلیغ منحرف میشوید؟ با سبّ و طعن که اینها هدایت نمیشوند! از مجلس شما که خارج شدند سبّ و طعن از یادشان میرود و اثری هم بر سبّ و طعن شما مترتب نمیکنند، بلکه در دل خودشان مقابلهبهمثل میکنند. بههرحال، مقصود این است که باید تلاش کنیم تا در شیوه تبلیغ شبیه انبیا و اوصیا باشیم. در تبلیغ، از یقینیات خودتان تجاوز نکنید، و برای مخاطبین خودتان خوب بیان کنید تا بفهمند که همان یقینیات کافی است. خداوند غیر یقینیات را میفهماند به همان دلیلی که یقینیات را فهماند. طوری باشید که وقتی از تبلیغ برمیگردید کار مفیدی کرده باشید. این تبلیغ شما همان است که بزرگان ما با آن کارهای بزرگی کردهاند، مثل اینکه به سید مهدی قزوینی نسبت داده شده با یک مجلس منبر او در حلّه چهارهزار نفر مستبصر شدند. اگر با تبلیغ شما یک نفر غیر مسلمان، مسلمان بشود، یا یک نفر غیر شیعه، شیعه بشود، یا یک نفر غیر مستبصر، مستبصر شود، همانگونه خواهد بود که در روایت آمده است: «خَيْرٌ لَّكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ»۲. خدا میداند کسیکه چنین کاری کند چه مقامی دارد، «وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا»۳. شاید روزی هدایت همین یکنفر به دیگران سرایت کند و تعداد هدایتشدگان زیاد شود.
سخن دوست، ص۵۶