آیت الله مصباح: «مرحوم آقا مصطفی[خمینی] رضوان الله علیه از پدرشان مرحوم امام اعلی الله مقامه نقل می کرد: آقا معتقدند جناب آقای بهجت دارای مقامات معنوی بسیار ممتازی هستند. از جمله مطالبی که از پدرشان دربارۀ آقای بهجت نقل میکردند این بود که : ایشان دارای موت اختیاری هستند یعنی قدرت این را دارند که هر...
آقا سرش را بالا گرفت و پرسید: «امسال جایی تشریف نمیبرید؟»
هرسال ماه رمضان به خانۀ مادرش در اردبیل میرفت؛ اما امسال نمیخواست برود. جواب داد: «انشاءالله قصد دارم قم بمونم و از معنویات اینجا بهرهمند بشم.»
آقا نگاه نافذی به او کرد: «عوض اون چیزی که میرفتید و بهدست میآوردید، جایگزینش رو در قم د...
برنامه کافه گفتگو در مصاحبه با حجت الاسلام علی بهجت فومنی فرزند مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیت الله محمدتقی بهجت فومنی، پیرامون زندگی و تحصیل و تهذیب این شخصیت بزرگ تاریخ معاصر ایران و اسلام گفتگو کرده است. برای مشاهده مشروح این گفتگو از طریق لینکهای زیر اقدام نمایید.
این مصاحبه در تاریخ ٢٠ اردیبه...
حضرت آیتاللّٰه بهجت قدس سره:
آن نصرانی که در زمان ما کشیش بوده، گفت:
«کتابخانه سوریه دست من بود. عموم [مردم] به اذن من از این کتابخانه استفاده میکردند. یک اتاق خصوصی بود که کتابهای خصوصی در آن اتاق بود، هیچکس را به آن راه نمیدادیم.
فقط من خودم که رئیس آن کتابخانه بودم، اجازه داشتم که بروم؛ دی...
ازش خواسته بودند که باز هم نصیحتشان کند.
کاغذ کوچکی فرستاد و گفت: «برای آنها که موعظه خواستهاند، این را بخوانید.»
نوشته بود: «آقا! حرفهای قبلی عمل شد، که بقیهاش را میخواهید...؟!»
به شیوه باران، ص۲۷ (جلدسوم از مجموعه ۵ جلدی داستانهایی کوتاه از سیره و زندگانی حضرت آیتالله بهجت قدس سره)
...
یکی از دوستان میگفت: نزدیک ماه رمضان همسرم باردار بود و من میخواستم به مسافرت بروم. برای خداحافظی و التماس دعا خدمت آقای بهجت رسیدم. ایشان برایم دعا کردند و فرمودند :
« در این ماه خدا پسری به شما عطا خواهد کرد اسمش را محمد حسن بگذارید. »
بنده به ایشان چیزی نگفتم و ایشان هیچ اطّلاعی نداشتند که ه...
یکی از طلّاب اصفهانی میگوید:
▫️ زمانی برای خودسازی و تزکیه نفس چند ماهی به مشهد مقدّس مسافرت نمودم. روزی خدمت آیت الله العظمی بهجت رسیدم. ایشان بدون اینکه سؤال کنم، فرمود:
آقا خودسازی به این شکل فایدهای ندارد. بروید به اصفهان و مادرتان را خشنود کنید.
▫️ گفتم: نمی شود. و کمی با ایشان بحث کردم.
▫️ و...
با امام خمینی قدسسره سَر و سِرّی داشتند.
یکبار من هم با امام به خانۀ آقای بهجت رفتم.
وارد که شدیم، آنها نشستند به صحبت.
امام نگاهی به من انداخت. خودم فهمیدم که باید بروم بیرون.
ساعتی توی کوچه قدم زدم تا صحبتشان تمام شود.
اینکه چه میگفتند و از کجا میگفتند را کسی نمیداند.
امام میفرمود: آقای به...