صفحه اصلی

در حال بارگیری...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت چهارشنبه ٢ فروردین ماه ١۴٠٢

خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره

آقا سرش را بالا گرفت و پرسید: «امسال جایی تشریف نمی‌برید؟»

هرسال ماه رمضان به خانۀ مادرش در اردبیل می‌رفت؛ اما امسال  نمی‌خواست برود. جواب داد: «ان‌شاءالله قصد دارم قم بمونم و از معنویات اینجا بهره‌مند بشم.»

آقا نگاه نافذی به او کرد: «عوض اون چیزی که می‌رفتید و به‌دست  می‌آوردید، جایگزینش رو در قم دارید؟»

سرش را پایین انداخت.

آقا پرسید: «با والده چه کردید؟»

این را که شنید، فوری سرش را بالا گرفت: «تلفنی راضی‌شون کردم.»

آقا: «چطور راضی کردید؟ مثل اون آقایی که می‏گفت این‌قدر کتکش  زدم که از ته دل راضی شد؟»

یاد مادرش افتاد؛ که وقتی شنید قصد ندارد برود، چقدر ناراحت شده بود. با صدای آرامی جواب داد: «ان‌شاءالله راضی شدند.»

صدای آقا را شنید: «نه، بروید اردبیل.»

تأکید و اصرار آقا را که دید، بی‌هیچ تردیدی نظرش برگشت؛ قم نماند.

در خانه اگر کس است، ص۳۴
(بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان)
 

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها