صفحه اصلی

در حال بارگیری...

خاطرات

شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سعی کن گریه کنی …

بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان آقا
اهمیت گریه برای حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام در سیره و بیان آیت‌الله بهجت قدس‌سره [حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره] شیر آب حیاط را به‌اندازۀ یک شیر سماور باز کرده بودند و داشتند وضو می‌گرفتند. گفتم: آقا، محرم دارد می‌آید و من یک ماه برای تبلیغ می‌روم. سفارشی کنید که آویزه گوشم کنم. همان‌جور که وضو می‌گرفت...
خاطرات

طبیب باش و برو

گزیده‌ای از خاطرات شاگردان و اطرافیان آیت‌الله بهجت قدس‌سره
رسیده بودم سر دو راهی انتخاب؛ یک طرف پیشنهاد رفتن به آذربایجان و تدریس در مدرسۀ دینی  باکو  بود؛ و طرف دیگر مسئولیتی سنگین و رنگین در همین قم خودمان. اینکه از فضای معنوی قم دور شوم و در باکو که فضایش با قم زمین  تا آسمان فرق داشت زندگی کنم، نگرانم می‌کرد. برای مشورت پیش آقای بهجت رفتم. توی دلم گفتم:...
خاطرات

توجه خاص به امام حسین علیه‌السلام

گزیده‌ای از خاطرات حجت‌الاسلام‌والمسلمین علی بهجت
ایشان سفارش می‌کردند که در عزاداری‌ها ادب رعایت شود. برخی اشعار را نمی‌پسندید و از شنیدن برخی اشعار خشنود می‌شد. خوشش نمی‌آمد که هر تعبیری در این مجالس بیان شود. در مجالس عزا بیشتر در پی این بود که ذکری از اهل‌بیت به میان آید و حالت حزنی ایجاد شود. یکی از مواردی که در مجالس عزا مورد عنایت آقا بود و ...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت پنج‌شنبه ١ شهریور ماه ١٣٩٧

بر اساس خاطرۀ یکی از همراهان آقا
تا ساعت 12 شب، مطالعه‌شان طول می‌کشید. توی این فاصله هیچ‌وقت ندیدم آقا بروند سر یخچال، میوه‌ای بیسکوییتی کیکی چیزی بخورند. اهل میوه و سبزیجات که اصلاً نبودند. یک کاسه پولکی کنار دستشان داشتند. اگر وسط مطالعه، ضعف غلبه می‌کرد، چند تا پولکی می‌گذاشتند توی دهان و مشغول ادامۀ مطالعه می‌شدند. ذکرها فرشته...
خاطرات

مرنج و مرنجان

گزیده‌ای از خاطرات شاگردان و اطرافیان آیت‌الله بهجت قدس‌سره
روزی با آقا تا در منزلشان آمدیم. دیدیم که جلوی در دست کردند در جیبشان. معلوم شد کلید را نیاورده‌اند. می‌خواستم دست بگذارم روی زنگ. آقا گفتند: زنگ نزنید. و شروع کردند داستانی را از عالمی نقل‌کردن. فرمودند: «یک آقایی از مسافرت به خانه برمی‌گشت؛ زمستان بود و نصف شب. دید که اگر الآن بخواهد در بزند خانوا...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت پنج‌شنبه ١٨ مرداد ماه ١٣٩٧

بر اساس خاطرۀ یکی از همراهان آقا
... یکی دو دورۀ بیماری سختِ مزاجی داشت که آقا را بردند بیمارستان تهران. هیچی نمی‌توانست بخورد. فقط مایعات. بااین‌وجود خیلی هم روزه می‌گرفت. سه وعده‌ مسجدش هم ترک نمی‌شد. ذکرها فرشته‌اند، ص۴۴ ...
خاطرات

سه وعده‌ مسجدش ترک نمی‌شد!

گزیده‌ای از خاطرات شاگردان و اطرافیان آیت‌الله بهجت قدس‌سره
 آقا کم‌غذا بود. صبحانه که یک کف دست نان سنگگ می‌خورد. ناهار هم به‌خاطر مشکل مزاجی‌شان، معمولاً غذای آبکی می‌خورد. شب هم غذا نان و پنیر و چای یا نان و پنیر و هندوانه بود. یک غذای سادۀ حاضری. اهل میان‌وعده و تنقلات هم نبود. گاهی روزها می‌گذشت و میوه نمی‌خورد. از اصفهان برایش هدیه، گز  و  پولکی می‌آور...
خاطرات

ذکری قیمتی برای صیقل‌ روح

گزیده‌ای از خاطرات شاگردان و اطرافیان آیت‌الله بهجت قدس‌سره
در یک سفری که ایشان (آیت‌الله بهجت) مشهد تشریف داشتند، خدا توفیقی به ما داد خدمت ایشان مشرف شدیم. به ایشان گفتم: آقا می‌شود یک ذکری به ما یاد بدهید که [برکاتش] دائمی باشد، خیلی بزرگ باشد. من فکر کردم ایشان یک دعای خیلی طویل و طولانی را می‌فرمایند. [اما] فرمودند: «در قبال این ذکری که من به شما [یاد] ...

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها