عکسنوشت سهشنبه ١۴ آبان ماه ١٣٩٨
بر اساس خاطرۀ حجتالاسلام و المسلمین علی بهجت
کنار بچه مینشست. انگشتهای سبابه و میانی یک دستش را مثل پاهای کسی که قدم بزند، میگرفت و دستش را میبرد سمت بچه و میگفت: «اومد، اومد، اومد، اومد.»
بچهها که سر راهش را میگرفتند، آنلحظه مثل خودشان میشد، حرفی هم اگر بود، کودکانه میزد.
روزی مرا کشید کنار و گفت: «با بچهها باید با زبان خودشان حر...