چند نفر از علمای عامه که معتقد بودند شیخین از ظلم خود به حضرت فاطمه علیهاالسلام توبه کرده بودند، از بغداد به کربلا آمده بودند تا با علمای شیعه بحث و مناظره کنند....
آقا شیخ عبدالحسین تهرانی رحمهالله در وسط مسجد متوکل در سامرا ایستاد و فرمود: این موضع را حفر کنید، حفر کردند، سنگهای مرمر قیمتی ظاهر گشت. دستور داد آنها را در حرم حضرت عسکریین علیهماالسلام نصب نمودند. همچنین ایشان میفرمود: زمینی در کنار فلان شهرستان، و زمینی دیگر در فلانجا دارای گنج است.
عالمی د...
شیخالرییس بوعلی سینا در کشتی، کتابی را در دست شخصی دید، آن را از او گرفت و از اول تا آخر مرور کرد، سپس کتاب را روی هم گذاشت و گفت: تمام مطالب آن را از بر دارم، از هر کجای آن میخواهید بپرسید!
سید صالح حلی رحمهالله و شیخالشریعه اصفهانی رحمهالله وقتی مطلبی برای یکی از این دو نفر یک بار خوانده میش...
ما چند نفر را دیدیم که کشته کار بودند، و پیش همه معلوم بود؛ یکی شیخ انصاری رحمهالله و دیگری صاحب جواهر رحمهالله. راستیراستی، خودشان را میکشتند و از مصادیق «مِدادُ الْعُلَماءِ أَفْضَلُ مِنْ دِماءِ الشهَداءِ؛ مداد علما از خون شهیدان برتر است»١ بودند....
از آقای بروجردی رحمهالله نقل شده که آقای علمالهدی رحمهالله با اینکه نابینا بود، چهار هزار حدیث با سند حفظ داشت. همچنین در ملایر صدای سم اسب را شنید و گفت: این صدای اسب فلان خان است! و در مسجد بالا سر حضرت معصومه علیهاالسلام در قم، درحالیکه در صف جماعت پشت سر مرحوم آقا شیخ عبدالکریم حائری نشسته ب...
آقا شیخ مرتضی طالقانی رحمهالله حدود ۹۰ سال عمر داشت و در مدرسه آقا سید محمدکاظم یزدی رحمهالله در نجف اشرف بودند. هنگامی که برای ایشان عماری (برانکارت و تخت انتقال بیمار) آوردند و از ایشان استجازه نمودند که جهت معالجه به منزل انتقال دهند، فرمود: «قُضِی الأمْرُ، غَداً یخْبَرُ بِوَفاتِی؛ کار تمام شده...
آقایی از معاریف و ائمه جماعت قم ـ که مدتی در نجف بود و همانجا متأهل و اولاددار شد و سپس به ایران آمد ـ میگفت: هفتهای بر من نمیگذشت که کرامتی در نجف نبینم. مثلاً هرگاه به شخصی احسان میکردم، در همان هفته به نحو احسن به من احسان میشد، و موارد زیادی از این قبیل را بیان میکرد....
علمای بزرگ و مراجع تقلید زمان ما وقتی در حرم (نجف، کربلا و…) مشغول زیارت میشدند، حالات و حرکاتی از آنها سر میزد که گویا کسی در حرم نیست، و اصلاً مسئله ریا در کار نیست! آنها که در نقد و جواب مسائل علمی، خود را افلاطون زمان میدانستند، چرا برای افراد کمتر و پایینتر از خود، خودنمایی و ریاکاری کنند؟!...
سابقاً در مدارس علوم دینیه شبها، از اوایل شب طلاب مشغول مطالعه میشدند و هیچ سروصدایی در فضای مدرسهها نبود.
مرحوم جهانگیرخان که متأهل نبود و در اصفهان مدیریت مدرسهای را عهدهدار بود، شبها در حیاط مدرسه دور میزد، همین که به فرض از حجرهای صدای قلیان میشنید وارد آن حجره میشد و میگفت: چه خبر اس...
شخصی نقل میکرد: آقایی که از علما بود و مرحوم میرزای نائینی هم گویا دستور میفرمود به پای منبرش بروند، گفته بود: بهبه! عجب عطر و رایحه طیبهای از این علما استشمام میشود، ولی نمیدانم چرا وقتی به ایران میروند، عطرشان را با خود نمیبرند؟!...