در کربلا استادی داشتیم که نزد آشیخ عبدالهادی مازندرانی۱ درس خوانده بود. من آشیخ عبدالهادی را دیده بودم. در کربلا مشهور بود که گویا او نسبت به همه اعلم است. ایشان شاگرد میرزای شیرازی۲ بود و میرزا او را به عنوان نماینده خودش به کربلا فرستاده بود.
استاد ما میگفت: «آشیخ عبدالهادی خیلی دقت نظر داشت، خیلی دقیق بود. در یک سطر دقتها میکرد»
آشیخ مهدی که کتاب «معالی السبطین» و «کوکب الدرّی» را نوشته است و واعظ خیلی خوبی هم بود، پسر ایشان بود. مرجعیت و ریاست کربلا با آشیخ عبدالهادی بود. استاد ما میگفت: «ما پیش آشیخ عبدالهادی مکاسب میخواندیم، یک وقت متوجه شدیم که دوسال گذشته و ما فقط نُه ورق از کتاب را خواندهایم». استاد ما میگفت: «آشیخ عبدالهادی خیلی دقت نظر داشت، خیلی دقیق بود. در یک سطر دقتها میکرد». آخوند خراسانی۳ هم خیلی از او تجلیل میکرد. حمایت او از آقای آخوند در مشروطه، سبب شده بود که برای او در کربلا مشکلاتی پیش بیاید. کربلاییها برعکس نجفیها مخالف مشروطه بودند. این آقا بااینکه خیلی مرد دقیقی بود اما اواخر عمر خود نمیتوانست درس بگوید. نمیتوانست برای نماز به مسجد برود و خیلی پیر شده بود، اما بااین حال هرروز میآمد بالای سر سیدالشهدا (علیه السلام) و زیارت عاشورا را نشسته میخواند.
سخن دوست، ص۲۸