نامه نوشتم خدمتشان. نوشتم: «برای نماز شب و خودسازی نصیحتی کنید و راهحلی به ما نشان بدهید».
یک روز، بعد از نماز ظهر و عصر بود که رفتم جلو و نامه را دادم.
یکی دو روز بعد به ایشان گفتم: «من نامهای نوشته بودم. آمدم جوابش را بگیرم».
آقا فکری کردند و گفتند: «من نامه را گم کردم». همانروز باز یک نامۀ دیگری نوشتم و دادم خدمت آقا. تا رفتم خدمتشان، گفتند: «من نامۀ شما را پیدا کردم».
بعد گفتند: «من مطلبی خدمتتان عرض بکنم، شما گوش میکنی یا مثل بنده این گوشت در است و آن گوشت دروازه است؟».
گفتم: «بله! بله! گوش میکنم».
گفتند: «کتاب معراجالسعادة مرحوم نراقی را تهیه کنید و روزی یک صفحه مطالعه کنید. در غیر واجباتتان به آن فکر کنید تا کاملاً برایتان هضم بشود». براساس خاطره یکی از شاگردان