مادرم که به رحمت خدا رفت، پدرم تنها شد. کاری هم نمیتوانستم بکنم. چون من ساکن آن شهر نبودم. به آقا ماجرا را گفتم.
گفتند: «بروید پیش پدرتان. مشکلی نیست. از همانجا درستان را ادامه دهید. ولو با یک نوار صوتی».
ذکرها فرشتهاند، ص٨٨
براساس خاطره یکی از شاگردان
...
اولین باری که دیدمش، گفت: «بروید متاهل شوید!»
گفتم: «میخواهم درس بخوانم آقا.»
گفت: «مگر شیخ انصاری زن و بچه نداشت؟! بروید با ازدواج، یک هممباحثهای برای خودتان انتخاب کنید.»
به شیوه باران، ص۶٣
...
به شهرت برادر نمیرسید، ولی گویا در علم و دانش و فضیلت، قرین او بود. چند سال از سید محمدحسین کوچکتر بود، ولی همیشه همراه هم بودند. در سال ١٣٠۴ش. با هم به نجف آمدند و از محضر بزرگان آن زمان بهرهها بردند. سید محمدحسن در محفل عرفانی حضرت آیتالله سید علی قاضی قدسسره نیز حضور یافت. میزان محبت بین این...
پرسیدم: «سعادت دنیا و آخرت را در چه میدانید؟»
فرمود: «در اینکه گناه نکنید.»
چند دقیقه بعد به امید جواب مفصلتری، دوباره سؤالم را تکرار کردم؛
باز فرمود: «که گناه نکنید.»
آخرش که داشتم میرفتم هم باز پرسیدم؛
گفتم شاید این «که گناه نکنید» از خاطرش رفته باشد.
جواب داد: «گناه نکنید»!
حرف اول و آخرش همین...
رفته بودم بگویم: «برای بچهام که سخت مریض است، دعا کنید.»
در را باز کرد، چای آورد و نشست به ذکر گفتن.
اینپا و آنپا کردم که حرفی بزند یا سؤالی بپرسد؛ خبری نشد.
از دلم گذشت که حتماً ذکر او مهمتر از حرف من است.
من یک آدم درماندهام که مشکلم را به امید کمک آوردهام اینجا؛
اما او به ذکر مشغول است.
سرش...
▫️ آمده بودند و از او «استاد» میخواستند.
▫️ میگفتند: «طی این مرحله بیهمرهیِ خضر نمیشود؛ استادی به ما معرفی کنید.»
▫️ گفت: «استاد شما، معلومات شماست. به آنچه یقین دارید، عمل کنید؛ هرجا یقین ندارید، توقف کنید تا برایتان روشن شود.»
▫️ بعد هم حدیث رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلم را گواه آورد که: ...
دستفروش عرب، با آن هیکل درشت، خوابیده بود وسط مسجد.
ما دور تا دور نشسته بودیم، منتظر شروع درس.
گفتیم حالا بیدار میشود، حالا بیدار میشود...
ولی بیدار نشد.
با ورود آقا، یکی از طلبهها خیز برداشت که برود بیدارش کند؛
آقا آرام گفت: «نه... کاریش نداشته باشید!»
بعد گفت: «اَلَسْنٰا نٰآئِمٖینَ؟[آیا ما خوا...
شخصی از حضرت آیت الله العظمی بهجت درخواست دستوری داشت.
آقا که همیشه مشغول ذکر بودند، سر بلند کردند و فرمودند:
«تا میتوانید گناه نکنید» سپس سر به زیر انداختند و مجدّداً مشغول ذکر شدند.
بعد از چند لحظه سر بلند کردند و فرمودند:
«اگر احیاناً گاهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن حقّالناس است نباشد»...
آقا! میخواهم درسهای حوزه را شروع کنم؛ یک دعایی بفرمایید.
خب حالا میخواهی چه کار کنی؟
میخواهم صرفونحو بخوانم دیگر!
بعدش میخواهی چه کار کنی؟
خُب بعدش لمعه و اینها.
بعد میخواهی چه کار کنی؟
خُب آقا، مثل بقیه، مکاسب و رسائل و کفایه را شروع میکنم.
بعد میخواهی چه کار کنی؟
درس خارج بخوانم.
بعدش می...