صفحه اصلی

در حال بارگیری...
یادنامه

زندگی‌نامه از آیت‌الله سید محمد حسن الهی طباطبایی

به شهرت برادر نمی‌رسید، ولی گویا در علم و دانش و فضیلت، قرین او بود. چند سال از سید محمدحسین کوچک‌تر بود، ولی همیشه همراه هم بودند. در سال ١٣٠۴ش. با هم به نجف آمدند و از محضر بزرگان آن زمان بهره‌ها بردند. سید محمدحسن در محفل عرفانی حضرت آیت‌الله سید علی قاضی قدس‌سره نیز حضور یافت. میزان محبت بین این استاد و شاگرد، در نامه‌هایی که مرحوم آیت‌الله قاضی برای ایشان نوشته، پیداست.

آیت‌الله الهی، یکی از دوستان و همراهان حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره نیز به‌شمار می‌رفت. وقتی که آیت‌الله بهجت در سنین نوجوانی بود و در کربلا تحصیل می‌کرد، آیت‌الله الهی ایشان را با حضرت آیت‌الله قاضی آشنا کرد و سبب راه‌یابی ایشان به جلسات حضرت آیت‌الله قاضی شد. مرحوم قاضی قدس‌سره در یکی از نامه‌هایی که برای آیت‌الله الهی می‌نویسد، از پیشرفت سلوکی آیت‌الله بهجت برای او می‌گوید و می‌نویسد: «شیخ محمدتقی گیلانی، سالم و ترقیات فوق‌العاده نموده است».

آیت‌الله الهی، یکی از دوستان و همراهان حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره نیز به‌شمار می‌رفت. وقتی که آیت‌الله بهجت در سنین نوجوانی بود و در کربلا تحصیل می‌کرد، آیت‌الله الهی ایشان را با حضرت آیت‌الله قاضی آشنا کرد و سبب راه‌یابی ایشان به جلسات حضرت آیت‌الله قاضی شد. مرحوم قاضی قدس‌سره در یکی از نامه‌هایی که برای آیت‌الله الهی می‌نویسد، از پیشرفت سلوکی آیت‌الله بهجت برای او می‌گوید و می‌نویسد: «شیخ محمدتقی گیلانی، سالم و ترقیات فوق‌العاده نموده است».

آیت‌الله الهی پس از ده سال اقامت در نجف اشرف، چنان‌که خود گفته بود، از تحصیل بی‌نیاز می‌شود و به‌سبب شدت فقر به همراه برادرش، علامه طباطبایی، به شهر تبریز بازمی‌گردد. اما پس از مدتی برادر بزرگ‌تر به قم می‌آید و رفته‌رفته علم و دانشش بر همگان آشکار می‌شود و به شهرت می‌رسد، ولی سید محمدحسن همچنان در تبریز می‌ماند و در گمنامی به‌سر می‌برد. آیت‌الله الهی در آنجا جلسات تدریس فلسفه داشت و علاوه بر تدریس کشاورزی هم می‌کرد.

حضرت آیت‌الله الهی به انواع مکارم اخلاق آراسته بود. در مهربانی به‌حدی بود که همسرش گفته بود:‌ «فکر نمی‌کنم حتی یک مورچه از دست ایشان ناراحت شده باشد». آن‌قدر متواضع بود که شاگردان و طلبه‌های جوان را خجالت‌زده می‌کرد و باوجود سن بالا و عظمت علمی، آنان را تا در خانه بدرقه می‌نمود.

صاحب کراماتی بود که برای نزدیکانش نیز آشکار نبود و تنها دوستان طریق از آن باخبر بودند. یکی از مسائلی که درباره ایشان نقل شده، ارتباط با استادش، حضرت آیت‌الله سید علی قاضی قدس‌سره است که پس از مرگ ایشان هم ادامه داشته. از یکی از شاگردان برجسته ایشان نقل است که زمانی از خانواده خود رنجیده خاطر می‌گردد و با آن‌ها تندی می‌کند. اما پس از آن، از رفتار خویش پشیمان می‌شود؛ لذا بی‌تاب شده، طاقت ماندن در شهر خود را از دست می‌دهد و روانه تبریز می‌شود. در آنجا به خدمت استادش، حضرت آیت‌الله الهی می‌رود. ایشان بدون اینکه از ماجرا خبر داشته باشد، به شاگرد خود می‌گوید: «شما از من خواسته بودید که از آقای قاضی بخواهم لطف و عنایتی در حق شما داشته باشد، ولی ایشان از شما ناراحت و ناراضی هستند و می‌فرمایند: کسی که بخواهد در این راه قدم بردارد چگونه به خود اجازه می‌دهد که اهل و عیال و اطفال را از خود برنجاند؟!».

او هدف را همیشه رسیدن به خداوند متعال می‌دانست. در تمام زندگانی‌اش عمل به وظیفه می‌کرد و می‌گفت: «ما طلبی از خدا نداریم. عمل به بندگی می‌کنیم. خواجه هم خود رسم بنده‌پروری می‌داند». قدر لحظه‌لحظه‌های زندگانی را می‌دانست و می‌کوشید از آنها بهترین استفاده را برای رسیدن به خداوند متعال ببرد.

آیت‌الله الهی در سال ١٣۴۶ به قم هجرت نمود و در آنجا به تدریس فلسفه پرداخت. پس از مدتی کوتاه، محفل درس ایشان رونق پیدا کرد و طلاب مستعد در درس او حضور یافتند، ولی به‌سبب بیماری قلبی ناچار به بازگشت به تبریز شد. پس از بازگشت، زندگانی‌ پربرکتش چندان ادامه نیافت و در چهارم تیر ١٣۴٧ به سرای باقی شتافت. پیکر مطهرش را به قم آوردند و در قبرستان ابوحسین (قبرستان نو) به خاک سپردند.[1]

 

منبع: سالنامه العبد ١٣٩۵ - مهر

 

 

[1]        منبع: کتاب الهیه

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها