صفحه اصلی

در حال بارگیری...

به شیوۀ باران

شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ٢٧ دی ماه ١۴٠١

خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره
از درِ مسجد وارد صحن جمکران شدیم. از بلندگو کسی با امام عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف درد و دل می‌کرد: «مولا جان! کاش می‌دانستیم کجا تشریف دارید...؟» آقا زیر لب زمزمه می‌کرد: «کجا تشریف ندارند؟!» به شیوه باران، ص۴٠   ...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ٢٠ دی ماه ١۴٠١

خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره
وقتی ازش می‌خواستیم برای یکی دعا کند، دیگر به این راحتی‌ها یادش نمی‌رفت. تا مدت‌ها بعدش می‌پرسید: «آن بندۀ خدا چی شد؟» روز آخری هم که دیدمش، گفت: «مریض شما حال‌شان بهتر شد؟» گفتم: «بله، فعلاً مرخص شده و توی خانه است.» گفت: «مراقب باشید بیماری‌اش برنگردد؛ برای شفای کامل صدقه  بدهید؛ به افراد زیادی صد...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ١٣ دی ماه ١۴٠١

خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره
گفتم: «یک ذکر خیلی بزرگ یادم بدهید.» گفت: «ذکری یادتان بدهم که از جواهرهای همۀ کوه‌های دنیا  و مروارید همه دریاها قیمتی‌تر باشد؟» گفتم: «بله.» منتظر یک ذکر عریض و طویل خاص بودم؛ که گفت: «استغفار... استغفار... استغفار! اگر بدانید در این استغفار چه گنج‌هایی نهفته است؛ روح را صیقل می‌دهد، راه‌ها باز می...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ٢٩ آذر ماه ١۴٠١

خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره
پرسید: «شما کاری دارید؟» گفتم: «هفت‌هشت دقیقه می‌خواهم وقت‌تان را بگیرم.» گفت: «اگر هفت‌هشت دقیقه باشد، اشکالی ندارد.» حساب و کتاب زمان را داشت؛ می‌گفت: «بنا نداریم بیش از ضروریات حرفی بزنیم.»   به شیوه باران، ص۶٢   ...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ٢٢ آذر ماه ١۴٠١

خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره
پسر آیت‌الله میلانی به دیدارش آمد و گفت: «همۀ آن‌هایی که اَقدم  از شما بودند، از دنیا رفته‌اند. دیگر کسی مقدم بر شما نیست. چرا رساله نمی‌دهید؟» ناراحتی دوید توی چهره‌اش؛ یک جوری رنگ چهره‌اش تغییر کرد که انگار حرف خیلی تلخی شنیده باشد. هروقت تعریف و تمجیدی دربارۀ خودش می‌شنید، همین‌طور می‌شد... به شی...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ١۵ آذر ماه ١۴٠١

خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره
دلم پول پاکیزه می‌خواست که بزنم به زخم خرج دوا و درمان بیماری. لنگ پنجاه‌هزار تومن بودم برای نسخۀ آزمایش و دلم به استفاده از پول بچه‌هایم راضی نمی‌شد. می‌دانستم پول در بانک می‌گذارند، وام می‌گیرند و آن پول‌ها توی زندگی‌شان وارد شده. دلم قرص بود که روزی را خدا می‌رساند. یک روز کسی از طرف آقای بهجت قد...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ٨ آذر ماه ١۴٠١

خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره
توی دانشگاه، اخلاق پزشکی درس می‌دادم. سفارش می‌کردند: «حالا که آنجا هستید، توان علمی‌تان را بالا ببرید.» یک‌بار تصمیم گرفتم برای ترم جدید درس برندارم. گفتم،  استخاره کردند؛ بد آمد. چند ترم بعد، دوباره خواستم استخاره کنند. گفتند: «مگر شما برای این کار قبلاً استخاره نگرفتید؟!» در دانشگاه ماندگار شدم. ...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ١ آذر ماه ١۴٠١

خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره
رسیده بودم سر دو راهی انتخاب؛ یک طرف پیشنهاد رفتن به آذربایجان و تدریس در مدرسۀ دینی  باکو  بود؛ و طرف دیگر مسئولیتی سنگین و رنگین در همین قم خودمان. اینکه از فضای معنوی قم دور شوم و در باکو که فضایش با قم زمین  تا آسمان فرق داشت زندگی کنم، نگرانم می‌کرد. برای مشورت پیش آقای بهجت رفتم. توی دلم گفتم:...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ١٠ آبان ماه ١۴٠١

خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره
پرسید: «چرا زن نمی‌گیری؟» گفتم: «آقا! مزاحم درس و بحث آدم می‌شوند.» گفت: «آدم باید خیلی ضعیف باشد که زن و بچه بتوانند مزاحمش باشند!»   به شیوه باران، ص۴٩ ...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت نحوه رفتار با فرزندان

خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره
  بچه‌ها توی خانه بازی‌گوشی و شیطنت می‌کردند. گاهی درمانده می‌شدیم. از آقای بهجت پرسیدم: «با بچه‌ای که از دیوار راست می‌رود بالا و حرف گوش نمی‌کند، باید چه کار کرد؟» گفت: «همان‌طوری که توقع دارید خدا با شما رفتار کند، با این بچه‌ها هم همان‌طور رفتار کنید. این‌طور اگر نگاه کنید، دیگر  زدن بچه‌ها یا ب...

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها