صفحه اصلی

در حال بارگیری...

به شیوۀ باران

شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت استغفار قیمتی‌تر از جواهر و مروارید

از حضرت آیت‌الله العظمی بهجت قدس‌سره درخواست کردم: «یک ذکر خیلی بزرگ یادم بدهید!»   گفتند: ذکری یادتان بدهم که از جواهرهای همۀ کوه‌های دنیا  و مروارید همه دریاها قیمتی‌تر باشد؟   گفتم: بله! و منتظر یک ذکر عریض و طویل خاص بودم؛ که گفتند: استغفار... استغفار... استغفار!   اگر بدانید در این استغفار چه گ...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه 31 فروردین ماه 1400

بر اساس خاطرۀ یکی از همراهان آقا
برای او که شیوۀ معمولش سکوت و کم‌گویی بود، «نگاه» می‎شد کبوتر نامه‌بر. به تک‌تک آدم‌هایی که می‌آمدند مسجد، نگاه می‌کرد. با نگاه سلام‌ می‌داد، دل‌جویی می‌کرد. آن‌هایی را که ته صف و یا کُنجی نشسته بودند و چندان به چشم  نمی‌آمدند هم می‌دید. ▪️نیازمندها را رصد می‌کرد؛ به اطرافیانش می‌گفت: «آن آقا را می‌...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ٢۴ فروردین ماه ١۴٠٠

بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان آقا
بچه‌ها را که می‌دید، گل از گلش می‌شکفت. یک‌جوری با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کرد. به بچه‌های ٧-٨  ساله به‌اندازۀ مردهای بزرگ احترام می‌گذاشت؛  «شما» خطاب‌شان می‌کرد. به بچه‌ای که کنار پدرش نشسته بود و با کنجکاوی و بازی‌گوشی  داشت نگاهش می‌کرد، به شوخی می‌گفت: «شما پدر ایشونید یا ایشون  بابای شمان؟!» به...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ١٧ فروردین ماه ١۴٠٠

بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان آقا
آمده بود و با اصرار می‌گفت: «آقا، دستورالعمل بدهید!» ▪️پاسخی نشنید. باز تکرار کرد: «به من یک دستورالعملی بدهید!» ▪️آقا با تندی گفت: «دستورالعمل؟! دستورالعمل؟! دستورالعمل که  چیزی نیست؛ کو عمل‌کننده آقا؟!» مرد، باز خواسته‌اش را تکرار کرد. ▪️این‌بار آقا گفت: «یک حرفی به شما می‌زنم که اگر هزار سال هم ب...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت با بچه‌ها همان‌طور رفتار کنید که توقع دارید خدا با شما رفتار کند!

بر اساس خاطرۀ یکی از همراهان آقا
بچه‌ها توی خانه بازی‌گوشی و شیطنت می‌کردند. گاهی درمانده می‌شدیم. از آیت‌الله بهجت قدس‌سره پرسیدم: «با بچه‌ای که از دیوار راست می‌رود بالا و حرف گوش نمی‌کند، باید چه کار کرد؟» گفت: «همان‌طوری که توقع دارید خدا با شما رفتار کند، با این بچه‌ها  هم همان‌طور رفتار کنید. این‌طور اگر نگاه کنید، دیگر  زدن ...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ٣ فروردین ماه ١۴٠٠

بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان آقا
داشت می‌رفت مکه، و می‌خواست آنجا هرطور شده امام زمان  عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را ببیند. رفته بود[محضر آیت‌الله بهجت قدس‌سره] دستورالعمل بگیرد که چه کند برای رسیدن به این آرزو؟ منتظر بود بشنود که فلان‌ذکر را این‌قدر بار تکرار کن؛ یا فلان‌نماز را این تعداد شب بخوان. آقا اما فقط گفته بود: «تا ما چقد...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ٢۶ اسفند ماه ١٣٩٩

بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان آقا
گفتم: «آقا! شوهرخواهرم مریض است؛ توی حرم دعایش کنید.»  پرسید: «چه بیماری‌ای دارد؟»  با شرمندگی گفتم: «روانی است.»  گفت: «همۀ ما روانی هستیم؛ اگر نبودیم، گناه نمی‌کردیم...». به شیوه باران، ص١٩ ...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ١٩ اسفند ماه ١٣٩٩

روز خاکسپاری درست چند دقیقه قبل از اینکه کار تمام شود، دست‌به‌دست پرچمی آوردند و گفتند: «پرچم گنبد حضرت عباس علیه‌السلام است.» گذاشتیم روی پیکر و لحد را چیدیم... یادم افتاد هر وقت کسی می‌گفت: «دارم می‌روم کربلا...»، آقا پولی می‌داد و سفارش می‌کرد توی حرم حضرت عباس علیه‌السلام  از طرفش  زیارتی بخوانن...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ١٢ اسفند ماه ١٣٩٩

بر اساس خاطرۀ یکی از همراهان آقا
این طرف حیاط، کنار حوض یک درخت انار بود. کنار انار، بوتۀ گل محمدی. آن‌طرف حیاط هم یک درخت خرزهرۀ بزرگ که مدام گل‌برگ‌هاش می‌ریخت؛ و یک نفر باید هر روز جارو ‌به‌دست، به داد حیاط می‌رسید. جمعه بعد از روضه داشت کنار حوض وضو می‌گرفت. گفتم: «آقا! اجازه بدهید این خرزهره را ببُریم. درخت میوه که نیست؛  فقط ...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ۵ اسفند ماه ١٣٩٩

بر اساس خاطرۀ مداح مسجد معظم‌له
توی مسجد کیپ‌تاکیپ جمعیت بود. بعد از روضه، بلند شد و برای مردم دست تکان داد؛ این‌بار اما نه به کوتاهی همیشه. بند پرده‌ای که قسمت زنانۀ مسجد را جدا می‌کرد، پاره شد و افتاد. حالا زن و مرد با شوق نگاهش می‌کردند؛ و او انگار ازشان دلجویی می‌کرد. توی دلم گفتم: «چرا مثل همیشه زود نمی‌رود؟ چرا دل نمی‌کَند؟»...

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها