روضهخوان از مصائب کربلا میخواند.
بندۀ خدایی هم از تهران آمده بود؛
نشسته بود کنار آقا
و زیر لب مدام به روضه اشکال میگرفت.
میگفت: «اینجا را دارد اشتباه میگوید... اینطور که میگوید، نبوده»؛
آقای بهجت سر بلند کرد و گفت: «چی میگی آقا؟! از این بدتر کردند! بدتر هم کردند...»