عدهای از علمای مشروطهخواه و طلاب طرفدار مشروطیت در محفل مرحوم آقا سید محمدکاظم یزدی جمع شدند و با شعر و نثر از مشروطه تعریف و تمجید کردند و از استبداد و ظلم قاجار بدگویی نمودند. منتظر بودند مرحوم سید هم مطلبی بفرمایند. ایشان درحالیکه دستهای خود را روی عمامه گذاشته بود، با همان لحن و لهجه یزدی فرموده بودند: میگویم مواظب عمامههاتان باشید.
حاج آقا محسن، رئیس مجلس را در وسط خیابان درحالیکه سوار بر درشکه بود تیر زدند و ترور کردند و کسی جرأت نکرد جنازهاش را از زمین بردارد.
کسی که متصدی مدیریت و رهبری میشود، باید بهرهای از مقام نبوت داشته باشد، تا اینکه وقتی قیام و مطالبه حق میکند، لوازم عادی و عقلی و آثار مترتبه و مترقبه آن را ملاحظه کند؛ زیرا گاهی یک مطلب مینویسند و به دست انسان میدهند تا امضا کند، مطلبی که به ظاهر خیلی خوب و موافق با عقل و شرع است، درحالیکه انسان پشت کاغذ و کاسه زیر نیمکاسه را نمیبیند. مُحَرک و مرام و منشأ و هدف را باید دید، نه نوشته را.
وقتی کسی درباره مطلبی به میرزای شیرازی مراجعه میکرد، ایشان سعی میکردند هرطورشده ریشه آن مطلب را به دست آورند و ریشهیابی میکردند که مطلب از کجا آب میخورد و سرچشمه آن کجاست. همانها که از مرحوم آخوند بر له مشروطه امضا گرفتند، ابتدا نزد مرحوم میرزای شیرازی بزرگ رفتند، ولی ایشان با آن دقت و فطانت و زیرکی که داشت اساسنامه آنها را امضا ننمود و به آنها پیام داد تا از سامرا بیرون روند.