جمعی از طلاب خارجی روز سهشنبه ١۴ فروردین ١۴٠٣ با حضور در مسجد فاطمیه، ضمن اقامه نماز جماعت، در دیداری صمیمی با حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ علی بهجت دیدار کردند.
...
حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
خوشا بهحال کسانیکه این مطالب (و قرائت قرآن) را، همین تلفظ نباشد [بلکه آنرا] بفهمند. کسی گفته بود [که] من، سورۀ یس را که میخوانم، از روی شوق و ذوق، حس میکنم که دارم قند میخورم. بهار قرآن است. [میگفت] دارم قند میخورم و لذا خیلی از مرد و زن[هایی] که مقدس هستند، دیگر ...
حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
نوجوانها و جوانها باید ملتفت باشند که همچنانی که خودشان در این سن هستند و روزبهروز به سن بالا میروند، علم و ایمانشان هم باید همینجور باشد. ...
حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
آیا میتوانیم سالم، بار به منزل ببریم و در عین حال به امور مسلمانان و مؤمنین بیتفاوت باشیم؟! آیا امکان دارد بدون اهتمام به امور مسلمانان، به مقصود برسیم؟!
در محضر بهجت، ج۱، ص۵۱
...
آیتالله بهجت قدسسره برای رفع اختلاف زوجین علاوه بر توصیههای اخلاقی بر لزوم سازگاری و کوتاه آمدن یکی از طرفین تاکید داشتند و میفرمودند:
«بهتر این است که به جای ایراد گرفتن، به فکر برطرف کردن عیوب یکدیگر باشیم. باید راه توافق را پیدا کرد، اگر به آن نرسیم، زندگیها بر باد خواهد رفت. توافق هم در پشت...
أمیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام:
يا بُنَيَّ احْفَظْ عَنِّي أَرْبَعاً وَ أَرْبَعاً لَا يَضُرُّكَ مَا عَمِلْتَ مَعَهُنَّ؛
فرزند عزيزم، چهار و چهار چيز از من به ياد داشته باش كه با داشتن آنها هيچ عملی ضرری به تو نمی زند؛
إنَّ أَغْنَى الْغِنَى الْعَقْلُ
بی نيازترين بی نيازی ها عقل است،
و أَكْ...
آیتالله بهجت قدسسره اطرافیان و شاگردان خود را بسیار به خواندن نماز حاجت روز پنجشنبه توصیه میکردند و میفرمودند: «آیتالله سید مرتضی کشمیری هر وقت این نماز را میخواند، هدیهای برای او میرسید».
...
مادرم که به رحمت خدا رفت، پدرم تنها شد. کاری هم نمیتوانستم بکنم. چون من ساکن آن شهر نبودم. به آقا ماجرا را گفتم.
گفتند: «بروید پیش پدرتان. مشکلی نیست. از همانجا درستان را ادامه دهید. ولو با یک نوار صوتی».
ذکرها فرشتهاند، ص٨٨
براساس خاطره یکی از شاگردان
...
پرسیدم: «سعادت دنیا و آخرت را در چه میدانید؟»
فرمود: «در اینکه گناه نکنید.»
چند دقیقه بعد به امید جواب مفصلتری، دوباره سؤالم را تکرار کردم؛
باز فرمود: «که گناه نکنید.»
آخرش که داشتم میرفتم هم باز پرسیدم؛
گفتم شاید این «که گناه نکنید» از خاطرش رفته باشد.
جواب داد: «گناه نکنید»!
حرف اول و آخرش همین...