داستانی یادم آمد از مرحوم آیت الله العظمی آقای بهجت رضوان‌الله‌علیه چند مرتبه من این داستان را از ایشان شنیده‌ام می‌فرمودند وقتی ما نجف بودیم یک شخصی بود از خانواده قاجار این ساکن نجف بود مجاور بود آنجا قبلا در جوانیش ایشان یک پست دولتی داشتند که در آنجا کنسول ایران بوده در نجف از طرف دولت ایران بعد...

مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی: این الهام، نسبت به یک کار است؛ گاهی الهام نسبت به یک علم است؛ یک چیزی را آدم می‌فهمد؛ از کرامات اولیاء خدا، زیاد شنیده‌اید که چیزهایی را می‌دانستند، می‌دیدند، آثارش را می‌گفتند؛ این اواخر بخصوص [از] مرحوم آیت  الله العظمی بهجت رضوان الله علیه کرامات فراوانی دیده شده [است]....

در نجف مشغول تحصیل و تهذیب نفس بود و به کار خودش مشغول بود. اما گروهی که مخالف عرفان بودند، نامه‌ای به پدرش نوشتند که چه نشسته‌ای که امکان دارد پسرت از درس و بحث خارج بشود و از بد گویی درباره او چیزی کم نگذاشتند.  پدر هم، نگران پسر در نامه‌ای به او نوشت که من راضی نیستم جز واجبات عمل دیگری انجام بده...

حجت‌الاسلام و المسلمین رفیعی: یکی از دوستان می‌گفت مشهد بودم، سه تا مرجع تقلید همزمان در حرم بودند. سه جای حرم امام رضا (ع) داشتند دعا می‌کردند.  یکی [از این مراجع] آیت‌الله العظمی بهجت بود. دوتا دیگه از مراجعی هم که الان در قید حیاتند. می‌گفت من رفتم اول خدمت آیت‌الله العظمی بهجت. گفتم آقا اگر یک د...

مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی: تقید ایشان به عبادات و سحرخیزی و زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها و برنامه‌های عبادی متعددی که هر روز اجرا می‌کردند.  اینها اولین چیزهایی بود که هر بیننده‌ای را به خودش متوجه می‌کرد مخصوصاً کسانی که دوست داشتند یک الگوی رفتاری برای خودسازی بشناسند و پیروی کنند.  آنچه بر ا...

اگر با مردم حرف منطقی با روش صحیح بزنیم بسیاری از اختلافات برداشته می‌شود یک چیزی یادم افتاد از مرحوم آقای بهجت شاید این مطلب را من حدود چهل سال پیشتر از ایشان شنیده‌ام در درس ایشان توفیقی داشتم شرکت می‌کردم گاهی پیش از درس یا بعد از درس غالباً پیش از درس یک نکته‌ها اخلاقی، تاریخی موعظه‌ای چیزی می‌ف...

حجت‌الاسلام و المسلمین ابوترابی: عالم ربانی شخصیتی که در عمر مبارکش یک گناه نکرد. حضرت آیت الله بهجت قدس اللّه نفسه الزکیه بعد از عمری مراقبه‌ی کامل در همین سال‌های پایان عمر، محضر مبارکشان بودم. فرمودند انسان حاضر است هرچه دارد بدهد؛ همه سرمایه‌ای که در هشتاد سال به دست آورده‌ام، همه را تقدیم می‌کن...

حجت‌الاسلام و المسلمین عابدینی: خدا رحمت کند حضرت آیت الله بهجت را. می‌فرمودند _ [البته] به صورت غائب امّا معلوم بود که خودشان هستند‌ _ که عبور می‌کردند چند نفر و دیدند که چندنفر دارند از جلو می‌آیند. بعد گفتند که ایشان می‌فرمودند این شخص گفت من ببینم آن [شخصی] که دارد می‌آید از جلو از بین بقیه، حال...

نماز که تمام می‌شود، عدۀ زیادی به‌دنبال آقا راه می‌افتند. وقتی به سر کوچه می‌رسیم، مردی نزدیکم می‌شود و می‌پرسد: «شما با آقا آشنا هستید؟» سر تکان می‌دهم. می‌گوید: از مشهد آمده و پولی برایش نمانده. می‌خواهد واسطه شوم تا آقا کمکش کند. می‌گویم: «من نمی‌تونم بگم. ولی اگه حرفت حقیقت داشته باشه، آقا خودشو...

  برگرفته از مستند حدیث سرو (مجموعه ۱۰ قسمتی از سیره و زندگانی حضرت آیت‌الله بهجت) متن بازنویسی‌شده این داستان از کتاب رحمت واسعه (ص٢٢): روزی، خواهر بزرگ‎تر که مرهمی بر زخم بی‌مادری محمدتقی بود، تصمیم گرفت با گروهی از زنان همسایه به زیارت مرقد امام‌زاده‌‎ای مشرّف شود که در نزدیکی شهر بود. او برادرش ...