صفحه اصلی

در حال بارگیری...

خاطره

بیانات

کار امروز را به فردا وامگذاریم

خوب است انسان کار امروز را به فردا، بلکه کار هیچ‌ساعتی را به ساعت دیگر احاله نکند، مگر از روی عذر، وگرنه نمی‌داند که بعد از این ساعت چطور می‌شود....
بیانات

پس از نیم یا سه ربع ساعت می‌میرم!

کاتبی کاغذنویس گفت: نیم یا سه ربع ساعت دیگر می‌خواهم بمیرم. گفتند: تو که سالم هستی. گفت: کار به این حرف‌ها نداشته باشید. سرانجام همان‌طور که گفته بود شد و بعد از نیم یا سه ربع ساعت، خمیازه‌ای کشید و خوابید و به رحمت خدا رفت. بنده از دو سه نفر از مشایخ خود شنیده‌ام که از وقت وفات خودشان خبر داده‌اند،...
بیانات

استخاره حضرت آیت‌الله بهجت با قرآن

مرحوم همدانی در علم و عمل از بزرگان بود. با یکی از آقازاده‌ها به خدمت ایشان رفتیم؛ آن آقازاده بنده را به ایشان معرفی کرد. ایشان دوبار فرمود: اگر ایران رفتی، برگرد به نجف. و اسم شهری را هم ذکر فرمودند. بعد ما به قم آمدیم. نمی‌دانم گذرنامۀ برگشتن میسور نشد، یا استخاره کردیم و دیگر به نجف برنگشتیم. برا...
بیانات

تمام منبر او، روایت بود!

در مدرسه شیرازی سامرا که بغدادی‌ها و اهالی کاظمین در سوم رجب (روز وفات امام هادی علیه‌السلام) روضه داشتند، واعظی پیرمرد که سیدی لاغراندام، بلندبالا و مورد اهمیت فراوان بود به منبر رفت. واقعاً منبری بود، تمام منبر او روایات بود! بنده نه قبل از او، و نه بعد از او مانند او را ندیده‌ام. از اول تا آخر سخ...
بیانات

سادگی و تواضع آقا سید حسن صدر رحمه‌اللّه

مرحوم آقا سید حسن صدر١ که در زمان ما در کاظمین ساکن بود و فضائل او را می‌شنیدیم، بنده گمان می‌کردم او را ندیده‌ام، تا اینکه یکی دو سال قبل وقتی عکس ایشان را در یکی از کتاب‌های تراجم دیدم، متوجه شدم که در کربلا بالا سر حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام او را ملاقات کرده‌ام که رو به حرم مطهر نشسته بود، ولی و...
بیانات

امدادهای غیبی

به مناسبتی، از خانه یا مسجد خواستند عده‌ای را با ماشین ببرند، من هم مایل شدم با آن‌ها بروم؛ ولی تا خواستم سوار ماشین شوم، حس کردم مَلَکی مانع است و نمی‌گذارد سوار شوم. آری، بیش از این ما احتیاج به دستگیری ملک داریم، برای حفظ و نگهداری از معاصی؛ بلایی که چه‌بسا تا روز قیامت گرفتار آن باشیم. دنیا، عبر...
بیانات

گویی سر تا پا شُکر بود!

رجالی را دیده‏‌ایم که در مقابل بلاها بسیار صابر بودند؛ به‌گونه‏‌ای‌که تصور آن هم برای ما مشکل است. آقای شریف، جلیل‌القدر، فاضل، متین و دارای جمال و وقار ظاهری در نجف بود، که به درد پا مبتلا شد و برای معالجه به بغداد رفت و به احتمال ـ درست نمی‌‏دانم ـ پای او را بریدند. برای شخصی با آن جمال و وقار و ف...
بیانات

معلوم نیست کار ما بهتر از کار او باشد!

استاد ما ۱ شب‌ها درس خارج اصول می‌فرمود. شبی شخصی که به منبر رفته بود مقداری ـ البته تا حد مزاحمت با درس ـ طول داد. شاگردان به صدا درآمدند که چرا طول می‌دهد. استاد فرمود: «معلوم نیست کار ما بهتر از کار او باشد!»....
بیانات

هرچه به ما به ارث رسید، از دست دادیم!

گویا خوابیم! آیا نمی‌شود از این خواب بیدار شویم! چه خوب است در هر شهر و ده و مجتمعی، مهمان‌خانه‌های مجانی برای فقرا و مساکین باز شود؛ مثلاً اگر صدهزار نفر روزی حداقل یک تومان بدهند تا برای فقرا صرف شود، خدا می‌داند چقدر افراد را می‌توان با آن تأمین کرد! در عرب‌های بادیه‌نشین و دهات و روستاهای عراق و...
بیانات

امیدوارم سر سالم به گور ببرم!

استاد ما (شیخ محمدحسین غروی اصفهانی) مال و ثروت پدر خود [که از تجار و صاحب کمپانی بود] را به علم و اهل علم داد. با آن‌همه مقامات علمی، مرجع نشد تا اینکه وفات کرد! درحالی‌که در شدت احتیاج و سر تا پا قرض بود! یکی از شاگردانش صدوپنجاه روپیه از ایشان طلبکار بود و شاید دوستانش دلشان به حال ایشان می‌سوخت....

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها