صفحه اصلی

در حال بارگیری...

یادنامه

شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ٢۶ مرداد ماه ١۴٠٠

بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان آقا
صبح جمعه، وقتی مجلس روضه در خانه برگزار می‌شد، همان جلوی در می‌نشست. هر کس وارد می‌شد جلوی پای او می‌ایستاد و با خوش‌رویی از او استقبال می‌کرد؛ فرقی نداشت چه کسی باشد. اگر کودک بود، برایش دعایی می‌خواند و نوازشش می‌کرد. گاه می‌گفت روضۀ علی‌اصغر علیه‌السلام بخوانند. یک روز جمعه، در بین روضه در باز شد...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ۵ مرداد ماه ١۴٠٠

بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت
صورتش پر از خاک بود.خیلی از بچه‌ها شهید شده بودند. امید به پیروزی نداشت و این را باید از بقیه مخفی می‌کرد. همه، حواس‌شان به او بود. فرماندۀ لشکر بود. رفت توی سنگر، گوشی را برداشت....
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ١۵ تیر ماه ١۴٠٠

بر اساس خاطرۀ یکی از همراهان آقا
قبل‌تر محافظ یکی از مراجع بود. بعد از فوت آن مرجع، آمده بود به‌اصرار که محافظ آقای بهجت بشود. خانوادۀ آقا هم قبول کردند و با خودش در میان گذاشتند. گفت: «آن وقت چه کسی می‌خواهد از آن محافظ، محافظت کند؟» گفتند: «خدا» گفت: «همان خدا، از من هم محافظت می‌کند.» به شیوه باران، ص26 ...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ١ تیر ماه ١۴٠٠

بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان آقا
شخصی از آقا می‌پرسید: «آقا، شما از این‌همه توقف در حرم خسته نمی‌شوید؟» آقا فرمودند: «من خودم را در بهشت می‌بینم. چرا بیرون بیایم؟!» در عبادت به بالاتر از خودشان نگاه می‌کردند و واقعاً عمل خودشان برایشان جلب توجه نمی‌کرد. برگرفته از کتاب صحبت سال‌ها ...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ٢۵ خرداد ماه ١۴٠٠

خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت
با احمد رفیق بودیم؛ اما چندسالی بود که به‌خاطر  یک اختلاف مالی، میانۀ‌مان شکرآب شده بود.  هر کدام‌ حق را به خودمان می‌دادیم.  گرۀ دعوا که کور شد، برای قضاوت رفتیم پیش آقای بهجت....
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ١١ خرداد ماه ١۴٠٠

بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان آقا
وسط نماز جماعت هفت‌هشت نفرۀ‌مان، صدای مهیبی بلند شد؛ شعله‌های زرد و نارنجی از داخل بخاری نفتی زبانه کشید. دست‌پاچه و هراسان نماز را شکستیم و پریدیم بیرون. آتش فرونشست. آقا آرام نشسته بود آن جلو... رسیده بود به سلام آخر نماز... به شیوه باران، ص٣١ ...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ۴ خرداد ماه ١۴٠٠

گفته بود: «توی حرم که مشغول نماز و دعا هستم، هر کس می‌آید کنار  سجّاده‌ام، منتظر می‌نشیند تا سؤالی کند یا حرفی بزند، از همان لحظه‌  او را هم در آن نماز و دعا شریک می‌کنم.» به شیوه باران، ص30 ...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ٧ اردیبهشت ماه ١۴٠٠

بر اساس خاطرۀ یکی از همراهان آقا
از مسجد که بیرون می‌آمدیم، می‌ایستاد و برای مردم دعا می‌کرد. دورش را می‌گرفتند و شلوغ می‌شد؛ او اما از هر کاری که مردم را به زحمت بیندازد، دلخور می‌شد. به همراهان سفارش می‌کرد: «مراقب آن‌هایی که پشت سر می‌آیند،  باشید. نکند اذیت شوند؛ نکند هُل‌شان بدهید یا داد بزنید...» یک‌بار زنجیری بین او و مردم ز...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ١٧ فروردین ماه ١۴٠٠

بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان آقا
آمده بود و با اصرار می‌گفت: «آقا، دستورالعمل بدهید!» ▪️پاسخی نشنید. باز تکرار کرد: «به من یک دستورالعملی بدهید!» ▪️آقا با تندی گفت: «دستورالعمل؟! دستورالعمل؟! دستورالعمل که  چیزی نیست؛ کو عمل‌کننده آقا؟!» مرد، باز خواسته‌اش را تکرار کرد. ▪️این‌بار آقا گفت: «یک حرفی به شما می‌زنم که اگر هزار سال هم ب...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ١٠ فروردین ماه ١۴٠٠

بر اساس خاطرۀ یکی از مرتبطین
چند وقت پیش از آقا پرسیدم: «چطور می شود امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را درک کرد؟» گفتند: «زیاد قرآن بخوانید و به قرآن زیاد نگاه کنید.» از وقتی این حرف را زدند، قرآن خواندن روزانه ام ترک نشده بود؛ اما امروز خیلی دلم گرفت. با خودم گفتم: «توی این مدت، چرا نباید یک حس نزدیکی به امام  زمان عجل‌ال...

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها