در سالهای گذشته صدمات بسیاری بر حوزههای علمیه وارد شده است، ولی ما درصدد نبودیم که این صدمات را جبران کنیم.
یادم میآید در ایامی که در نجف درس میخواندیم بنده حساب کردم دیدم در طی دهسال، عدد کسانی که از ایران برای تحصیل به نجف میآمدند به ده نفر نمیرسید.
یادم میآید در ایامی که در نجف درس میخواندیم بنده حساب کردم دیدم در طی دهسال، عدد کسانی که از ایران برای تحصیل به نجف میآمدند به ده نفر نمیرسید. یقیناً ده نفر برای تحصیل نیامدند. چون اگر کسی نجف میآمد طلبهها میفهمیدند که فلانی از فلان شهر آمده و تازه میخواهد درس بخواند. طلبهها در حوزه نجف به شماره رسیده بودند. کسانی که از ایران به نجف میآمدند نمیتوانستند بمانند، در فشار بودند و امکان ماندن نداشتند، چون پولی از ایران نمیآمد. اغلب اینها وقتی هم به ایران برمیگشتند از صنف روحانیت خارج میشدند، چون دوره عمامهبرداری بود. خوبهایشان برای زراعت به دهات میرفتند، غیرخوبها هم به ادارات وارد میشدند؛ بهطوری که یک عده کمی از خوبها در شهر ماندند و مشغول شئون روحانیت شدند. اکثر کسانیکه در طایفه روحانیت مانده بودند و مشغول کار روحانیت بودند، کسانی بودند که به تهران آمده بودند. تهرانیها اطراف این عده را گرفتند و مجالس دورهای برای آنها درست کردند. چون برقراری جلسات در مساجد ممکن نبود، هرشب در یک خانه جمع میشدند. حتی لازم نبود که یک روحانی خیلی فاضل باشد، بلکه همینکه بتواند یک تفسیر مختصر و ساده بگوید، مسئله شرعی بگوید، یک نماز جماعتی هم بخواند کافی بود. از این جهت تهرانیها در زمان رضاخان امتحان خودشان را خوب دادند. خدا میداند اگر آن زمان، در آن دهسال، حوزههای بزرگی مثل حوزه نجف دایر بود و طلبهها مشغول درس و بحث بودند، چه جاهایی آباد میشد.
سخن دوست، ص۳۰