چه باید بکنیم در ابتلائات داخلیه و خارجیه؟ چه باید بکنیم؟ چه کار کردیم که به این چیزها مبتلا میشویم؟ فکر این را باید بکنیم آخر ما چه کار کردیم که ماندهایم بیسرپرست؟!
اشکال در این است که خودمان را اصلاح نمیکنیم و نکردیم و نخواهیم کرد. حاضر نیستم خودمان را اصلاح کنیم. اگر ما خودمان را اصلاح میکردیم، به این بلاها مبتلا نمیشدیم.
[حضرت نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله] فرمود: «ألا اُخبرکم بدائکم و دوائکم، داؤکم الذنوب و دواؤکم الاستغفار؛ آیا درد و درمان شما را به شما خبر بدهم؟ درد شما گناهان، و دوا و درمانتان استغفار است».١
حضرت نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: «ألا اُخبرکم بدائکم و دوائکم، داؤکم الذنوب و دواؤکم الاستغفار؛ آیا درد و درمان شما را به شما خبر بدهم؟ درد شما گناهان، و دوا و درمانتان استغفار است».
ما میخواهیم هر چه دلمان میخواهد بکنیم، اما دیگران نه، حق ندارند، به ما اسائهای بکنند؛ ما به خودمان، به نزدیکانمان، به دوستانمان، هر چه بکنیم بکنیم، اما دیگران، دشمنان، حق ندارند با ما بکنند. بابا! ما اگر خودمان را درست بکنیم، خدا کافی است، خدا هادی است. ما خودمان را نمیخواهیم درست بکنیم، اما از کسی هم نمیخواهیم آزار ببینیم. بابا! آنهایی که طبعشان آزار است، جز اینکه یک کافی و یک حافظ جلوگیری بکند، کار خودشان را میکنند. ما اگر خودمان به راه بودیم، در راه میرفتیم، چه کسی امیرالمؤمنین علیهالسلام را میکشت؟! چه کسی حسینبنعلی علیهالسلام را میکشت؟! چه کسی همین را که حالا هست (امام زمان علیهالسلام)، هزار سال هست، او را مغلولالیدین (دست بسته) کرد؟! ما خودمان حاضر نیستیم خودمان را اصلاح بکنیم. اگر خودمان را اصلاح بکنیم، بهتدریج همه بشر، اصلاح میشوند. ما میخواهیم اگر دلمان خواست دروغ بگوییم، اما کسی به ما حق ندارد دروغ بگوید؛ ما ایذاء بکنیم دوستان خودمان را، خوبان را، اما بدها حق ندارند به ما ایذاء بکنند.
ما اگر خودمان به راه بودیم، در راه میرفتیم، چه کسی امیرالمؤمنین علیهالسلام را میکشت؟! چه کسی حسینبنعلی علیهالسلام را میکشت؟! چه کسی همین را که حالا هست (امام زمان علیهالسلام)، هزار سال هست، او را مغلولالیدین (دست بسته) کرد؟! ما خودمان حاضر نیستیم خودمان را اصلاح بکنیم. اگر خودمان را اصلاح بکنیم، بهتدریج همه بشر، اصلاح میشوند.
بابا! با خدا بساز، کار را درست میکند. چرا در خلوت و جلوت، دلت هر چه میخواهد، میکنی؟ مگر نمیفرماید: «مَنّ یَتَقِ الله یَجّعَل لَهُ مَخْرَجاً، و یرزقه من حیث لا یحتسب، و من یتوکل علی الله فهو حسبه، إن الله بالغ أمره قد جعل الله لکل شیء قدراً»؟٢
آیا میشود ما با خدا نباشیم، خدا یار ما باشد در هر جزئی و کلی؟! در امور داخلیه و در امور خارجیه؟! پس هیچ چارهای از بلیّات دنیویه و اخرویه، داخلیه و خارجیه نیست، الّا خدایی بودن و با خدا بودن و با خداییها معیت داشتن و تبعیت داشتن.
ما اگر از انبیا و اوصیا دور شدیم، گرگهای داخل و خارج، [بلافاصله] ما را میخورند.
ما اگر از انبیا و اوصیا دور شدیم، گرگهای داخل و خارج، [بلافاصله] ما را میخورند.
ما اگر خدا ترس بودیم، از ما میترسیدند کسانی که اصلاً نمیشناسند ما کی هستیم، چه کاره هستیم، میترسند کاری بکنند که ما بر آنها غضبناک بشویم؛ چرا؟ چون دیگر غضب ما غضب خداست، اگر با خدا هستیم.
[اجنه] عرض کردند به سیدالشهدا علیهالسلام که اگر اذن بدهی همین حالا، هیچجا نرفته، از جایت حرکت نکرده هلاک میکنیم دشمنهایت را. [این را] جن گفتند؛ فرمود: «والله قدرت من از قدرت شما بیشتر است ـ این کسی است که اسم اعظم بلد است ـ لکن اگر من کشته نشوم، با چی امتحان میشوند این مردمی که این جورند».
[اینجا] دار امتحان است. شما در فکر این باشید که خودتان را اصلاح بکنید. ما بین خودتان و خدایتان عایقی، مانعی، پیدا نشود. اگر اصلاح کردید، رفع مانع کردید بین خودتان و خدا و وسائط ـ انبیاء و اوصیاء ـ خدا اصلاح میکند ما بین شما و خلق. حالا واقع شدیم، کار را بهجایی رساندیم، ماها، بزرگان ما از «سقیفه»، جلوتر از «سقیفه» در آن «حجره»، قبل از آن «حجره»، کار را به اینجا رساندیم که وجببهوجب دشمنیم با هم. همه این کارها را دیدهایم، که کار ماست این کار، والا چرا مسلمانها با هم دشمنند، تا برسد به اینکه غیرمسلمانها دشمنی نکنند با مسلمانها. چرا اینجور است؟
[اینجا] دار امتحان است. شما در فکر این باشید که خودتان را اصلاح بکنید. ما بین خودتان و خدایتان عایقی، مانعی، پیدا نشود. اگر اصلاح کردید، رفع مانع کردید بین خودتان و خدا و وسائط ـ انبیاء و اوصیاء ـ خدا اصلاح میکند ما بین شما و خلق.
همه را میبینیم، کار ماست؛ از کار خودمان باید توبه کنیم. [یا] توبه نباید بکنیم و هر چه اصلح شد برای ما فعلاً، آن را اختیار بکنیم؟ بابا! اصلح از این نیست که خودمان صالح باشیم. حالا که این کارها را کردهایم، باید توبه بکنیم، باید تضرع کنیم، با آن باب عالی و باب اعلی، باید بهسوی او برویم [تا] ما را نجات بدهد، اول از شر خودمان و داخله خودمان، بعدها از شر خارجیها؛ «أعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک»؛٣ این شهوات، این غضبهای بیجا، این شهوات بیجا، همهاش جنود شیاطیناند، جنود کفارند اینها، در داخله خودِ آدم.
بالأخره، حالا که کار را خودمان به اینجا رساندیم، میدانیم دوایش استغفار است، [آیا استغفار] میکنیم؟ چارهای نیست از اینکه باید بهسوی خدا برویم. اگر بهسوی خدا نرفتیم موانع هم اگر رفع بشود، موقتاً رفع میشود، دائماً رفع نمیشود. باید بدانیم که علاج ما اصلاح نفس است در همه مراحل، و از این مستغنی نخواهیم بود، و بدون این، کار ما تمام نخواهد شد. با اعتراف به اینکه عمل از خودمان است که به سر ما آمده و میآید، تا خودمان را اصلاح نکنیم و با خدا ارتباط نداشته باشیم، با نمایندههای خدا ارتباط نداشته باشیم، کارمان درست نمیشود؛ امروز تا فردا، تا پسفردا، اینکه کار نشد. تا رابطه ما با ولیامر، امام زمان صلواتاللهعلیه قوی نشود، آیا کار ما درست میشود بدون اصلاح نفس؟ آیا همینهایی که باهم هستیم ـ فرض کنید اینجا جمع شدیم والّا خیلیها هستند با ما موافقند در عقاید و در همه خواستهها ـ میشود تا خودمان را اصلاح نکنیم کار درست بشود؟ تا در عالم «راشی» و «مرتشی» و «رائش» هست کار تمام میشود؟
باید بدانیم که علاج ما اصلاح نفس است در همه مراحل، و از این مستغنی نخواهیم بود، و بدون این، کار ما تمام نخواهد شد.
از خودشان، «خوارزمی» نوشته است: یک نفر از رؤسای قشون امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه در «صفین» رسید به نزدیک خیمه معاویةبنابیسفیان، لعنهالله، بهطوریکه کشتن ـ فضلاً از گرفتن معاویه ـ پیش او آب خوردن بود. در این نقل هیچ اسمی از آن طرفی که «مالک اشتر» در آن جبهه و آنجاست، نمیآورد. در همین حال معاویه، [پیام] فرستاد برای این رئیس، که: کارت را تمام کردی، اعتراف کردیم به اینکه غالب شدی «ظفرت و نصرت». اما به تو بگویم: اگر عقبنشینی کردی «خراسان» مال توست. میل خودت است خراسان را میخواهی یا نه جلوتر بیایی و ما را از بین ببری؟!
این بدبخت شقی عقبنشینی کرد با آن قوت و آن قدرت و آن غلبهای که آن ساعت پیدا کرد. «خراسان» را میخواست، مثل اینکه عمربنسعد «ری» را میخواست. کار شد آنجوری که شد با مالک و… که همه میدانیم. از خسران دنیا و آخرت [آن] بدبخت شقی اینجا فروخت دین را به دنیای خودش، قبل از اینکه «خراسان» بهدست معاویه بیافتد، این به درک رفت و مرد و به هیچ [چیز] نرسید، نه به «خراسان»، نه به بهشت؛ هم جهنم، هم فقد «خراسان»، مثل عمربنسعد.
آیا تا اصلاح نکنیم خودمان را، میتوانیم جامعه را اصلاح بکنیم؟ تو اگر خودت را، اصلاح نکنی در آخر کار، کار خودت را میکنی، همان آخرِ کار یک کلمه زیر گوش میگوید، فلان قدر که خواب ندیده باشی. آیا میشود بدون اصلاح، کارمان را تمام بکنیم؟
اینهایی که با رشوهها سروکار دارند، [آیا] هیچ کسی اطلاع از حالشان ندارد که آیا این شخص محکم است یا محکم نیست؟ مرتشی است یا مرتشی نیست؟ پس معلوم میشود که ما نمیخواهیم، با اینکه نمیخواهیم، میخواهیم این راه را برویم.
محال است مملکتی که در آن، جاسوس، یا رشوهخوار، فرقی نمیکند رشوهخور، رشوهده، رشوهگیر، واسطه باشد، ممکن است کسی بگوید برویم اصلاح بکنیم. محال است، بدتر میکنیم چون که اگر نمیرفتیم آن کار نمیشد. بالاخره باید خودمان را اصلاح بکنیم، منحصر است این مطلب بر این. والّا مگر در ایران (رضاخان) رشوه نخورد؟ [آیا] ایران را به او ندادند بهشرط اینکه نوکرشان باشد؟ «مصطفی کمال» مگر «ترکیه» را به او ندادند بهشرط اینکه نوکر باشد و مستعمرات را بدهد به کفار؟ آن یکی در «حجاز» مگر رشوه به او ندادند که «حجاز» را به تو میدهیم، آنها را میبریم بیرون هر چه میخواهیم گوش کن؟ کار ما همین [است آیا] آنها ازجهنم آمده بودند ما از بهشت؟ ما هم از خودمان باید بترسیم. حالا الحمدلله پیش نیامده چنین قضیهای که بما بگویند یک چیزی که خواب هم نمیبینی به تو میدهیم، بعد هم بلدند چطوری بگیرند از دست ما به چند برابر. بالأخره ممکن نیست بدون اصلاح نفس کاری پیش برد، برای جامعهمان کاری بکنیم، همان رفیق نیمهراه خواهیم بود، خدا حافظی میکنیم با هم در وقتش.
محال است مملکتی که در آن، جاسوس، یا رشوهخوار، فرقی نمیکند رشوهخور، رشوهده، رشوهگیر، واسطه باشد، ممکن است کسی بگوید برویم اصلاح بکنیم. محال است، بدتر میکنیم چون که اگر نمیرفتیم آن کار نمیشد.
بالأخره، حالا چه کار باید بکنیم، همان کاری که گفتیم، از اصلاح نمیشود دست برداشت. خیلی خوب، حالا اصلاحِ فعلی ما در چیست؟ همان در برگشت از کارهایی را که ما میدانیم در داخل یا در خارج انجام میدهیم؛ با خارجیها ارتباط پیدا میکنیم، ارتباطی که بر لهِ آنها است، نه ارتباطی که بر لهِ ما باشد. والاّ با این «قرآنِ» واضح با این اشباهِ «قرآن»، «صحیفه سجادیه» و «نهجالبلاغه»، با اینها دیوار اگر مأذون بود تصدیق میکرد حرف ما را، با ما میشد، چطور شده ما اینجا ماندیم، دست گدایی به یک عده وحوش، حیوانات، درندهها، دراز میکنیم، میل داریم به ما قرض بدهند؟
فلهذا [این کارها] کارهایی است که خودمان کردیم. تدبیری نیست غیر از اینکه نکنیم؛ فیما بعد نکنیم. خودمان را بشناسیم، خودمان را نگذاریم از داخله ما در بیایند بر علیه ما کارهایی بکنند.
بالأخره [آیا] نمیتوانیم پیدا بکنیم خودمان را و مفسد و مصلح را، نمیتوانیم؟ بالأخره، باید خودمان را اصلاح کنیم. [آیا] این مقدار، نمیتوانیم بگوییم که بابا [آن شخصی که] فلان کار را کرده، فلان حرف را زده، فلان مجلس، فلان کار را کرده، فلانی بوده، فلانی شاهد بوده، این کلمه را که نشر داده، این کلمه را که افشا کرده، فلانی است، فلانجا ضبط کرده کلامش را؛ بشناسید کسانی را که این کارها را میکنند؛ بشناسید، همین بشناسید! فردا نگویید نه نمیشناختیم، نمیدانستیم. اگر واضح و روشن بشود علاج یک کاری، [نمیتوانیم] بگوییم نه ما که خبری نداشتیم، ما که نمیدانستیم چه اشخاصی بودهاند، چه چیزی بوده است، چه نبوده است، یک کسی گفته بوده.
فلهذا [این کارها] کارهایی است که خودمان کردیم. تدبیری نیست غیر از اینکه نکنیم؛ فیما بعد نکنیم. خودمان را بشناسیم، خودمان را نگذاریم از داخله ما در بیایند بر علیه ما کارهایی بکنند.
بالأخره، باید به همدیگر معرفی بکنیم [که] فلانی رفیق است، فلانی بالفعل رفیق است، اما تا کی، معلوم نیست، خدا میداند. تا چه باشد، تا چقدر بدهد، تا چقدر ما را اشباع بکند، تا چقدر ما را، میل ما را، نفسانیت ما را ابقا کند. بالأخره، همین معرفی کردن بهطوریکه دیگر فردا کسی نگوید اینکه نه یک اشاعاتی بود اما حقیقت نداشت، نتوانستیم پیدا بکنیم. بابا! همینهایی که آمدند فلان مطلب را پیشنهاد کردهاند توی آنها فلان و فلان است، آن سابقهاش آنجور است. بابا! بترس برای دین، بترس برای خدا، افسار خودت را نده به کسی که نمیشناسی او را. معیت نکن، کاملاً دور خودت را حفظ کن.
یک آقایی [خرم آبادی بود] گفت که یک کسی در بازار تهران نزدش آمد که آقا این مثلاً ده تومانی را خُرد کن. گفت: من کیفم را درآوردم دیدم فقط ده تومان دارم؛ گفتم: ببین آقا من توی کیفم همهاش ده تومانی است من پول خُرد ندارم به شما بدهم. [این آقا] میگفت جلوی چشم من [که خودم]، میدیدم این [شخص] جوری پولهای مرا از توی کیف من در آورد و رفت که من متحیر ماندم که این [شخص] چگونه پولها را برد، [آیا] سحر کرد؟ چه جوری از دست من برد؟ نفهمیدم. آن آقا میگفت: حالا هر کسی به من میگوید یک استخارهای بکن برای من اول کاری که میکنم این عبای خودم را جمع میکنم خیلی خوب این طرف و آن طرفم را نگاه میکنم و از زیر عبایم برای او استخاره میکنم و جوابش را میگویم. چرا؟! چون آن قضیه را دیدهام.
حالا ما این همه قضایا را میبینیم باز هم نمیترسیم از کسی! آیا توکّل ما بر خدا زیاد است، قوت ایمان ما زیاد است! آری کسی نمیتواند ما را گول بزند! بابا، از دوستان شما به شما مواصلت میکنند، نه از دشمنهای شما. بالأخره، باید همین کارها را بکنیم [تا] در بین خودمان اختلاطی نشود، آب آلوده نشود، تا گرفته بشود ماهیها. در بین خودمان، فساد از این بالاتر نرود.
در خلوتمان با خدا، تضرعاتمان، توبهمان، نمازهایمان، عباداتمان، مخصوصاً دعای شریف «عظم البلاء و برح الخفاء» را بخوانیم؛ از خدا بخواهیم برساند صاحب کار را، با او باشیم. حالا اگر رساند که رساند، اگر نرساند، دور نرویم از او، از رضای او دور نرویم. او میبیند، او میداند؛ حرفهایی که ما به همدیگر میزنیم او ـ عیناللهالناظرة و اذنه الواعیة [است] ـ جلوتر از ماها میشنود حرف ما را.
این یک مطلب، دوم: در خلوتمان با خدا، تضرعاتمان، توبهمان، نمازهایمان، عباداتمان، مخصوصاً دعای شریف «عظم البلاء و برح الخفاء» را بخوانیم؛ از خدا بخواهیم برساند صاحب کار را، با او باشیم. حالا اگر رساند که رساند، اگر نرساند، دور نرویم از او، از رضای او دور نرویم. او میبیند، او میداند؛ حرفهایی که ما به همدیگر میزنیم او ـ عیناللهالناظرة و اذنه الواعیة [است] ـ جلوتر از ماها میشنود حرف ما را. بلکه خودمان که حرف میزنیم این صدا از لب میآید به [طرف] گوش، فاصلهای دارد، او جلوتر از این فاصله، حرف خودمان را میشنود، از خودمان، کلام خودمان را؛ آن وقت [آیا] ما میتوانیم کاری بکنیم که او نفهمد؟ میتوانیم کاری بکنیم که او نداند؟
نقل کردهاند: دو نفر بودایی بودند ـ در دینشان نکاحی و سفاحی هست در آنها هم خلاف شرع و فساد و بغی است نکاهی هم هست ـ با هم مواعده فحشا کردند؛ گفتند: باید یک مکان خلوتی پیدا بکنیم، یک خانه خلوتی پیدا کردند. در این خانه هم یک اطاقی پیدا کردند که، فرضاً اگر کسی داخل این خانه شد، نتواند داخل اتاق بشود. میگویند محجةالبیضا نقل کرده است، لکن این داستان در یوسف و زلیخا هم اتفاق افتاده است. بالأخره یکی از آنها فهمید که در این اتاق بت هست، جامهای برداشت روی بت انداخت که بت نبیند قضایای اینها را، آن خدای دروغی نبیند که دارند چکار میکنند! آیا ما میتوانیم از خدای حقیقی، مخفی بکنیم کار خودمان را که نبیند و نداند کار را انجام بدهیم.
از خدا میخواهیم توسط انبیا و اوصیائش و وصی حاضرش که در پیش عارفین حاضر است، که ما را منحرف نکند از خدایی بودن و از خداییان و از وسائط امداد خدا، و ما را منحرف نکند، بصیر و بینا بکند. خودشناس باشیم، خودیها را بشناسیم خداییها را بشناسیم، آن وقت خلاف اینها هم شناخته میشوند.
[میآیند به انسان میگویند:] چیزی نیست یک نوشتهای را اجازه بده ما امضا بکنیم! لازم نیست زحمت بکشید شما امضا بکنید، شما اذن بده ما از جانب شما امضا بکنیم کار تمام است، آن هم مزدش، آن هم بهایش، آن هم...! بالأخره، نمیتوانیم از خدا مخفی بکنیم اعمال خودمان را، او قادر است، ناظر است، علیم است، حکیم است. تا با او نسازیم، کارمان درست نمیشود. حالا چه کار بکنیم؟ خودمان از خودمان بترسیم، فضلاً از دیگران؛ بهجهت اینکه فردا ما چه میدانیم چه به ما میگویند. بالأخره باید خودمان از خودمان در حفاظ باشیم؛ خوب ملتفت باشیم که از خودمان اغوا نشویم، از خودمان تهدید نشویم، از خودمان تطمیع نشویم. وقتی که همه این مطالب احراز شد، بین خودمان و خدایمان در خلوات از تضرعات از انابه و از توبه، و از طلب توبه، طلب توفیق به توبه، دست برنداریم.
از خدا میخواهیم توسط انبیا و اوصیائش و وصی حاضرش که در پیش عارفین حاضر است، که ما را منحرف نکند از خدایی بودن و از خداییان و از وسائط امداد خدا، و ما را منحرف نکند، بصیر و بینا بکند. خودشناس باشیم، خودیها را بشناسیم خداییها را بشناسیم، آن وقت خلاف اینها هم شناخته میشوند.
«والسلام علیکم ورحمةالله وبرکاته»
جهت مشاهده تمامی تولیدات رسانهای مرتبط با کتاب «بشارت از حضرت حجت(عج)»، و دسترسی به مجموع صوتها و فیلمهای بیانات حضرت آیتالله بهجت، که قابلیت دسترسی به آنها از طریق بارکد(QR)، در حاشیه صفحات کتاب فراهم گردیده است، به لینک ذیل مراجعه فرمایید:
ویژهنامه اینترنتی کتاب بشارت از حضرت حجت(عج)