صفحه اصلی

در حال بارگیری...
سخنرانی‌ها

بیاناتی در دیدار با خانواده شهدا

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

همه باید بدانند که از عملیات، آنچه که برایشان باقی می‌ماند، توجه به همان‌ها داشته باشند و به آنچه که فانی می‌شود، توجه نداشته باشند. اعمال صالحه، طاعات الهیه، آنچه که مقرِّب به سوی خداست، با آدم می‌ماند و آدم اینها را از اینجا، تا روز قیامت، تا مابعدالقیامة، هرجا که هست، با خودش می‌برد. اعمال صالحه انسان، اعمال باقیه انسان، فانی نمی‌شود. بدانند که طاعات، عبادات، مقرّبات، اینها یک چیزی نیست که به‌واسطه اینکه [مثلاً] این اتاق خراب شد، آنها هم از بین بروند؛ [یا اگر] این بدن از روح منفصل شد، آنها هم بروند. آنها باقی و ثابت هستند، بلکه یک صورت معنویه‌ای در آنجا از اینها، برای هر فردفرد، ظاهر خواهد شد. مبادا غفلت کنید!

شهادت ـ اگر حسابش را بکنیم ـ موجب مسرّت است، نه موجب حزن. این حزنی که در انسان پیدا می‌شود، به‌خاطر این است که آن [شهید] رفت آن اتاق و ما ماندیم این اتاق؛ دیگر فکر این را نمی‌کنیم که او حالش از حال ما بهتر است؛ ما ناراحتی داریم، او راحت است.

آنهایی که شهید شدند، آنهایی که شهید داده‌اند، در راه خدا رفته‌اند و در راه خدا بوده‌اند، و خدا می‌داند چه تاجی به سر اینها ـ بالفعل ـ گذاشته شده، ولو بعضی‌ها نمی‌بینند مگر بعد از اینکه از این نشأت بروند. بعضی‌ها هم که اهل کمالند، شاید در همین‌جا ببینند که «فلان» بر سرش تاج است، «فلان» بر سرش تاج نیست!! مقصود، شهادتِ نزدیکان انسان، خودش یک کرامتی از خداست.
شهادت ـ اگر حسابش را بکنیم ـ موجب مسرّت است، نه موجب حزن. این حزنی که در انسان پیدا می‌شود، به‌خاطر این است که آن [شهید] رفت آن اتاق و ما ماندیم این اتاق؛ دیگر فکر این را نمی‌کنیم که او حالش از حال ما بهتر است؛ ما ناراحتی داریم، او راحت است. فکر این را نمی‌کنیم که الآن چه [چیزهایی] خدا برای او قرار داده، و ما معلوم نیست چه جوری برویم؟ آیا با ایمان می‌رویم یا نه؟ او با ایمان رفت و آن هم این‌جور، شهید رفت. باید بفهمیم که شهادت، از موجباتِ سعادت است؛ هر فردی را بالا می‌برد، پایین نمی‌آورد. و این خانه یک خانه‌ای است که جای ماندن نیست؛ باید در اینجا یک چیزهایی جمع کند برای جای دیگر که زندگی می‌کند. آن وقت آن چیزهایی که جمع می‌کند، آنجا بزرگیش معلوم می‌شود؛ آنجا معلوم می‌شود که این، کافی و وافی است، اینجا معلوم نیست.

خدا می‌داند یک صلواتی را که انسان بفرستد و برای میّتی هدیه کند چه معنویتی، چه صورتی، چه واقعیتی برای همین یک صلوات است. باید به کمی و زیادی متوجه نباشد، به کیفیت اینها متوجه باشد. اگر برای خدا کسی انفاق کرد، ولو یک پول باشد، و برای خدا انفاق نکرد، هزارها طلا و نقره باشد. اینها فانیات هستند و آنها باقیات هستند. [انسان] هر آن‌به‌آن ترقی و رشد می‌کند، محال است که یک کار خیری برای خدا بکند مغفولٌ‌عنه باشد؛ «لا یعزُبُ عنه مثقال ذرة» ملائکه خبردار نشوند، کسی ننویسد، ضبط نکند. باید ملتفت باشد! هر خیری و هر شری از هر کسی صادر شود، در آنجا آشکار است.

خدا می‌داند چقدرها «ناظر» هست و بر این وضعیات، مطلع می‌شوند! خدا می‌داند چه پاداشی برای اعمال ـ چه خیر و چه شر ـ ثابت است و برای آدم مقرر می‌شود! نباید خیال کند که مطلب، مالِ کمی و زیادی است؛ مال کیفیت است؛ برای خدا باشد، کم باشد؛ برای خدا نباشد زیاد باشد، و قهراً باید نگاه بکند که دفتر شرع چه می‌گوید و اینجا که هست، چه کاری باید بکند و چه کاری باید نکند. ما مهمان خدا هستیم، در سفره او هستیم. می‌بیند ما را، می‌داند ما چه کار می‌کنیم، می‌داند که ما خیال داریم چه بکنیم؛ بهتر از ما می‌داند خیالات ما را. ما یک چیزهایی را خیال می‌کنیم و خیال می‌کنیم این خیالات ما، واقعیت پیدا می‌کند و آن خیالات، واقعیت پیدا نمی‌کند، [و] خدا می‌داند برعکس است؛ آنهایی را که ما خیال می‌کنیم واقعیت پیدا می‌کند، واقعیت پیدا نمی‌کند و آنهایی را که خیال می‌کنیم واقعیت پیدا نمی‌کند، واقعیت پیدا می‌کند، تا این مقدار مطلع است! «خدا که مطلع است»، معلوم. ملائکه‌اش، رسُلش، همه‌جا، در راست، چپ، این طرف، آن طرف، همه‌جا هستند، نمی‌شود از خدا مخفی کرد؛ خوب پس [حالا] که نمی‌شود مخفی کرد، و خدا می‌بیند، می‌داند و قادر هم هست، یک چیزهایی را دوست دارد، یک چیزهایی را دوست ندارد ـ و برای خودِ ماست، والاّ برای او فرقی نمی‌کند ـ و اگر این جور است، آیا ما بیش از این حاجت داریم که همین‌قدر مطلع باشیم که «خدا بر ظاهرِ ما و بر باطن ما مطلع است»؟

همچنین ملتفت باشید! حیاتِ فرنگی‌ها با جاسوس است؛ تا به حال بر سر ما، هر چیزی آورده‌اند، از جاسوس‌ها آورده‌اند... خدا باید این زرنگی را بدهد که آدم گول دروغ‌گوها را نخورد؛ آن‌قدر به آدم راست می‌گویند، تا اینکه دروغشان را بفروشند.

شیطان ملعون، پیش حضرت یحیی علیه‌السلام مجسّم شد. گفت: پنج نصحیت به تو می‌کنم. گفت: خوب بگو. [شیطان] اول یک کلمه حکمت خیلی خوبی گفت؛ دوم هم بسیار خوب؛ سوم، آن هم بسیار خوب؛ چهارم، دید آن هم بسیار خوب است.
[حضرت یحیی علیه‌السلام] گفت: دیگر برو! در پنجم کار خودت را می‌کنی، برو! پنجم را دیگر نمی‌خواهم، لابُد در پنجم، کارِ خودت را می‌کنی والاّ ابلیس نیستی. ابلیس داعی به شر است؛ اینها همه مقدمه بود برای اینکه آخِرِ کار، کار خودش را انجام بدهد.

همچنین ملتفت باشید! حیاتِ فرنگی‌ها با جاسوس است؛ تا به حال بر سر ما، هر چیزی آورده‌اند، از جاسوس‌ها آورده‌اند. ملتفت باشید! اطراف خودتان را نگاه کنید، گاهی می‌شود به چند واسطه، به جاسوس می‌رسند. اینها یک فِطانَتی است، که خدا باید این زرنگی را بدهد که آدم گول دروغ‌گوها را نخورد؛ آن‌قدر به آدم راست می‌گویند، تا اینکه دروغشان را بفروشند. می‌گویند یک نفر ایتالیایی، تاجر بود و اولین کسی که امتیاز نفت ایران را گرفت، همین (فردِ شخصی) بود. چون تاجر و خیلی مهم بود، امتیاز نفت ایران را به مبلغ خیلی گزافی خرید و چون نصرانی بود، این را وقف کرد برای تبلیغات دینی [تا] به اختیار پاپ باشد و تبلیغات دین مسیح، با عوایدِ این نفت باشد. پیرمرد ـ به قول خودش ـ وقف کرده بود که در راه خدا تبلیغات شود! فوائد نفت، مدت‌ها در دستش بود، [زمانی که] اولِ امرِ نفت، که ظاهراً شاید [در زمان] سلطنت «مظفرالدین شاه» بوده است. دولت انگلیس فهمید که این [شخص] امتیاز را خریده و قباله‌اش پیش این است؛ آن وقت هم، صحبتِ محضر، ثبت و اسناد و این حرف‌ها نبود. قباله شخصی عادی بود که همه معاملات با او انجام می‌شد.

انگلیس، یک نفر از خودشان را فرستاد که «برو رفیقِ این پیرمردِ متدینِ به دین مسیح، باش و انجام بده آنچه را که این [شخص به‌وسیله آن] با تو انس بگیرد!» این هم مدت‌ها با این پیرمردی که متدین به دین مسیح بود، مشغول عبادت شد، با او شریک در عبادات و کلیسا شد؛ به‌طوری‌که [پیر مرد] دیگر خاطرش جمع شد که رفیقش که آدم خوب و متدینی [است]؛ شبانه روز مشغول عبادت است؛ شاید از این هم بیشتر عبادت می‌کرد. بالاخره، تا آخِرِ کار، فرصت را غنیمت شمرد و قباله را سرقت کرد؛ قباله نفت را از پیرمرد سرقت کرد و آورد تسلیم دولت انگلیس کرد. حالا آیا آن پیرمرد به این زودی ملتفت شد که این را به چه کسی داده است؟ بنده نمی‌دانم. همین‌قدر فهمید که رفیقش رفت و قباله هم نیست. مدتی بیچاره از غصه، زندگی را گذراند و مدتی طول نکشید که از غصه وفات کرد.

ملتفت باشید! ملتفتِ ما هستند؛ کما اینکه ملائکه، ملتفتِ خیالات ما هستند!! این ملعون‌ها ملتفت هستند که بعد از چند سال چه خواهیم کرد؛ راهش را پیدا می‌کنند، جاسوس می‌گذارند، تمام افکار انسان را توسط او می‌فهمند!

ملتفت باشید! ملتفتِ ما هستند؛ کما اینکه ملائکه، ملتفتِ خیالات ما هستند!! این ملعون‌ها ملتفت هستند که بعد از چند سال چه خواهیم کرد؛ راهش را پیدا می‌کنند، جاسوس می‌گذارند، تمام خیالات و افکار انسان را به‌توسط او می‌فهمند! باید ملتفت باشید! دیگر چاره‌ای نیست، الا اینکه خودتان را به خدا بسپارید و متوسل شوید؛ یک دست شما قرآن و دست دیگر عترت باشد. عترت، معارفش در مثل «نهج‌البلاغه» است؛ اعمالش در مثلِ «صحیفه سجادیه» است؛ اعمال تکلیفی‌اش در مثل همین رساله‌های عملیه است. از اینها شما را خارج نکنند، بلکه امتیاز ما ـ در مسلمین و غیرمسلمین ـ همین است که دو اصلی داریم که برای دنیا وآخرتمان نافع است. برای دنیای ما، هم اگر مریض شدیم، اگر بلایی بر سر ما آمد، به اینها که متوسل شدیم، برای ما فَرَج می‌رسد.

این امتیاز در خصوص شیعه است؛ در اهل‌سنت، این مطلب نیست، بلکه به علمای فقه اجازه نمی‌دهند که در عقلیات دخالت بکنند. در عقلیات باید «ابوالحسن اشعری» یا «معتزلی»، مرجع باشد. در شرعیات باید ـ مثلاً ـ ابوحنیفه، شافعی و اینها مرجع باشد؛، تعجب می‌کنند که شیعه چطور یک نفر را هم رئیس عقلیات و هم رئیس شرعیات، قائل است. ائمه ما هم در معارف و علوم عقلیه، مرجعند و هم در امور شرعیه و تکلیفیه، مرجعند. دیگر نمی‌دانند که این دو تا که سهل است، ائمه، غیر اینها را هم دارند: توسلات، تحصنات، تحفظات؛ از اینها راه مناجات با خدا را، از اینها راه عبودیت خدا را و اعمال را [می‌توانیم یاد بگیریم]؛ بلکه می‌توانیم به تبعیت اینها، اوقات ما در طاعت خدا، مستغرق بشود [و] هرچه بکنیم از طاعت خارج نشویم.

مقصود، شما ملتفت باشید: در این عصر، گرگ فراوان است، شما را می‌خرند، اما بعد هم می‌توانند یک غذای مسمومی به شما بدهند، کار شما را تمام کنند؛ بعد از اینکه کار را از دست شما گرفتند، بعد از اینکه استخدام کردند، و هر چند ماهیانه [مبالغی] که انسان خوابش را هم ندیده است، به او بدهند. ملتفت باشید! شما را گمراه نکنند، از جاده شما را بیرون نکنند که از دنیا و آخرت شما را محروم می‌کنند. اگر دیدند بنده صادقِ قانعِ آنها هستید، که هستید؛ اما به شرطی که در راه اینها کشته شوید.

عترت، معارفش در مثل نهج‌البلاغه است؛ اعمالش در مثلِ صحیفه سجادیه است؛ اعمال تکلیفی‌اش در مثل همین رساله‌های عملیه است. از اینها شما را خارج نکنند.

همین دیروز مگر نبود که از بغداد، قشون گرفت برای لبنان، که برود به نفع نصاری و بر علیه مسلمین بجنگد؟ «عبدالکریم قاسم» برای همین کودتا کرد؛ گفت: ما می‌رویم با مسلمان‌ها می‌جنگیم که در لبنان حکومت را چرا به دست نصرانی نمی‌دهند؟ همین سبب شد کودتا کرد، دولت را به هم زد و یک دولت دیگری تشکیل داد. علی‌ای‌حال، تا این حد اینها از شما طلب دارند که شما فدایی اینها شوید. در همین جنگ اخیر نقل شد که انگلیس از خودش چند هزار کشته داد، بقیه [را] همه از مستعمرات و هند و از جاهای دیگر به جبهه آورد، اما روسِ بی‌عقل (شوروی) گفتند: «سی‌میلیون تلف داد». این، سی‌میلیون از خودش کشته داد و او چند هزار از خودش کشته داد، باز هم این احمق (شوروی) با آنها در تقسیم شریک شد. تثلیث قائل شدند، گفتند: منافع جنگ، یک ثُلثَش مال آمریکا، یک ثلثش مال انگلیس و یک ثُلثَش مال روس. این، سی‌میلیون کشته داده است، آمریکا اسلحه و پول داده، انگلیس هم با حیله‌بازی و رشوه، فقط چند هزار کشته داده است. شیطنتِ اینها با بی‌عقلی او، با هم می‌سازد! نتیجه این جور شد.
بالاخره، حاضر هستند برای هوای نفسِ آنها تلف بشویم. آیا حاضرید از قرآن و عترت دست بردارید؟ آنها حاضر نیستند از اینها دست برندارید.
«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»

به‌سوی محبوب، ص ۱۱۲- ۱۱۹
 

 

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها