بسماللهالرحمنالرحیم. در روایت دارد که رفتم برای زیارت سیدالشهدا علیهالسلام ـ شب نیمه شعبان بوده یا غیر آن ـ غسل کردم، شبانه رفتم برای زیارت، دیدم سفیدپوشی آمد. گفت: «انصرف»، (یعنی برگرد) آمدم و یک قدری استراحت کردم و نمازی خواندم و دو دفعه غسل کردم رفتم برای زیارت، باز همان سفیدپوش آمد، گفت: «انصرف»، رفتم. دیگر خیلی طول کشید تا نزدیکیهای صبح شد رفتم باز هم غسل کردم، باز هم از فرات و رفتم، دیدم باز هم آمد. به من گفت: «انصرف». گفتم: «لماذا انصرف من زیارة ریحانة رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلم اخاف من مصلحة بنیامیة اخاف ان یدرکنی الصبح و یعلم أنی من زواره و...» میگوید کار به اینجا که رسید به من گفت: «إن موسی بن عمران، استأذن ربه فی زیارة الحسین فی أربعة آلاف من الملائکة، فإذا جاء الصبح فجیء إلی زیارة الحسین و زر الحسین». همین طور گذشت تا بعداً که اذان شد و وقت نماز شد، آمدم برای زیارت.
اینها همین طورند که قبلاً بودهاند هیچ، مثل اینکه دیدهاند بعد از خودشان بعد از حیات خودشان، کی آمد، بعد کی آمد، بعد کی آمد سر جای خودشان هستند. این همین بود که سبب شد در مراجعات برای اینکه نماز ما از پنجاه تا به پنج تا آمد همین در مراجعات میگفت: ارجع إلی ربک واسأله التخفیف تا رسید خمس به خمسین؛ «ما یبدل القول لدی وما أنا بظلامٍ للعبید».