حديث ثقلين دليل قطعی بر وجود امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف
حقیقت اسلام در ایمان١ است. [با توجه به آیه] «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُم»٢ (امروز دینتان را برایتان کامل کردم) و «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ»٣ و امثال اینها گفتیم: در حقیقت عاقل می فهمد که نبی، وصی میخواهد و وصایت تکویناً بقای نبوت است.۴
مثل اینکه جایی دیده نشده که کسی این مطلب را بگوید، لکن حقیقت مطلب اینطور است که: دلیل بر وجود حضرت بقیة اللّه عجلاللهتعالیفرجهالشریف، از آن زمانی که متیقّن بود [که حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف از دیدگان غایب شده و به حسب ظاهر بین مردم] نبوده است، تا این زمانی که الآن در آن هستیم، این است که در روایتِ: «إني تارِكٌ فِیکُمُ الثِّقْلَیْنَ، کِتابَ اللّه وَ عِتْرَتِي»۵ (من دو چیز گران بها در میان شما می گذارم: کتاب خدا و عترتم)، آمده است: «سَأَلْتُ رَبِّي أَنْ یَجْمَعَ بَیْنَهُما وَ أَنْ لایُفَرِّقَ بَیْنَهُما، فَاسْتَجابَ لِي»۶ (از پروردگارم خواستم که بین آنها جمع کند و میانشان جدایی نیندازد. دعایم مستجاب شد).
«حدیث ثقلین» از ادلۀ اثبات غیبت امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف است؛ زیرا در آن حدیث می فرماید: «إِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا» (قرآن و عترت هرگز از هم جدا نمی شوند). یعنی چه حاضر باشند یا غایب. اگر کسی این حدیث را تحقیق و معنای آن را تحصیل کند، مسأله غیبت خیلی برای او واضح خواهد بود؛ زیرا در غیر این صورت، لَزِمَ الإنفکاكُ بینَ القرآنِ و العترة (جدایی بین قرآن و عترت لازم می آید).
«حدیث ثقلین» از ادلۀ اثبات غیبت امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف است؛ زیرا در آن حدیث می فرماید: «إِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا» (قرآن و عترت هرگز از هم جدا نمی شوند). یعنی چه حاضر باشند یا غایب. اگر کسی این حدیث را تحقیق و معنای آن را تحصیل کند، مسأله غیبت خیلی برای او واضح خواهد بود؛ زیرا در غیر این صورت، لَزِمَ الإنفکاكُ بینَ القرآنِ و العترة (جدایی بین قرآن و عترت لازم می آید).
این روایت با ضمیمه «سَأَلْتُ رَبِّي أَنْ یَجْمَعَ بَیْنَهُما وَ أَنْ لایُفَرِّقَ بَیْنَهُما، فَاسْتَجابَ لِي»، دلیل است بر اینکه هر جا که قرآن هست، و در هر زمانی که قرآن مأمور به و مرجع است _ حالا یا صورتاً یا واقعاً، یا تبعیضاً یا تتمیماً٧ _ آنجا شارح قرآن و وصی پیغمبر هم باید باشد؛ یعنی بقائاً خود صاحب قرآن باید باشد که «إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه»٨ (همانا قرآن را تنها کسی که به او خطاب شده، می فهمد)؛ هر زمانی که اسلام و قرآن هست، خدا در همان زمان، قائلِ به اسلام و ولیّ اسلام و شارح قرآن و عامل به اسلام را معیّن کرده و باید وجود داشته باشد. [بر اساس] «لایُفَرِّقَ بَیْنَهُما» نمی شود قرآن باشد، ولی شارح قرآن نباشد! [اگر قرآن بدون عترت باشد] در گیرودار میمانیم که این [حدیث] معنایش چیست و این مطلب چیست!
اگر شارح قرآن، آنها (غیر اهل بیت) بودند، [چرا در آیه شریفه] «وَ فاكِهَةً وَ أَبّاً»٩ نمی دانستند١٠ معنای «اَبّ» چیست؟! آیا اینها شارح قرآن بودند؟! مقصود اینکه [فرق است بين] عالِم و غیر عالِم! همین، دلیلِ قطعی است بر مطلب (که هر وقت قرآن هست، شارح قرآن و وصی هم باید باشد).
مطلب دوازدهم:
احتجاج به ثقلین
علمای شیعه از دیرباز برای اقامه برهان بر وجود مبارک حضرت بقیةاللّه عجلاللهتعالیفرجهالشریف در اعصار متأخر و زمان غیبت کبری، که مربوط به زمان بعد از حضور ظاهری معصومین علیهمالسلام در بین مردم است، به حدیث شریف و متواتر ثقلين استدلال کردهاند. در این زمینه، میتوان به کتاب «الشافی» علم الهدی سیّد شریف مرتضی قدسسره و «تلخیص الشافی» شیخ الطائفه طوسی قدسسره اشاره کرد.١١ همین مطلب در سایر کتب کلامی نیز از سابق تا کنون مطرح شده است. در میان کتب معاصر، میتوان به کتاب معروف «المراجعات» اشاره کرد.١٢
حضرت آیت اللّه بهجت قدسسره نیز برای اثبات این مطلب به حدیث ثقلین استدلال می نماید و در اینباره میفرماید: «[حدیث ثقلین] دلیل قطعی است بر اینکه امام زمان علیهالسلام حیّ موجود إلی زمان ظهوره، نه اینکه بعد موجود و متولد میشود.»
اما نکته جالب توجه این است که ایشان در ابتدای سخن میفرماید: «مثل اینکه جایی دیده نشده که کسی این مطلب را بگوید». حال با توجه به اینکه استدلال به حدیث ثقلین به وفور در کتب کلامی شیعه مطرح شده است، مقصود ایشان که میفرماید: «شاید کسی نگفته باشد»، چیست؟
در توضیح ابتدا باید گفت که حدیث ثقلین از احادیث متواتر نزد شیعه و اهل سنت است که در واقع کتب حدیثی مختلف با الفاظ بسیار نزدیک به هم نقل شده است، اما در یک نگاه کلی می توان گفت این حدیث عموماً به دو شکل روایت گردیده است. نخست: «إنّي تارِكٌ فِيكمُ الثِّقْلَينَ، كتابَ اللهِ وَ عِتْرَتِي، وَ إنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حتّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض؛ من در میان شما دو شیء گرانبها گذاشتم، کتاب خدا و عترتم و این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا اینکه در حوض بر من وارد شوند» و دوم: «أُوصِيكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ أَهْلِ بَيْتِي، فَإِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لَا يُفَرِّقَ بَيْنَهُمَا حتّى يُورِدَهُمَا عَلَيَّ الْحَوْضَ، فَأَعْطَانِي ذَلِك؛ شما را به کتاب خدا و اهل بیتم وصیت می کنم، چرا که من از خدای عز وجل خواسته ام که میان این دو تا روزی که آن دو را در حوض بر من وارد می کند، جدایی نیندازد و خداوند این خواسته را به من عطا کرد». آنچه محل اصلی استدلال در این حدیث است، دنباله و ضمیمه این حدیث تتمه آن است که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم درباره قرآن و عترتش می فرماید: «وَ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض». این دو از هم جدا نمی شوند. پس در واقع علما به این عدم افتراق استدلال نموده اند که هر زمان قرآن کریم در بین مردم باشد، طبق این ضمیمه تتمه اين حدیث، باید عترت هم در بین مردم موجود باشد. پس استدلال به حدیث ثقلین، به این ضميمه تتمه نیاز دارد، و لذا آیت الله بهجت قدسسره هم در استدلالشان تأکید بر ضمیمه تتمه می کنند. اما نکته ای که در استدلال ایشان هست تأکید بر ضمیمه به عنوان دعاء است، نقلی است که تتمه آن به صورت دوم آمده باشد یعنی به صورت اخبار از درخواست پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از خداوند، چنان که در عبارت ایشان گذشت: «این روایت با ضمیمه سَأَلْتُ رَبِّي ...». شاید مقصود ایشان از اینکه کسی این استدلال را مطرح نکرده همین نکته دعاء بودن این ضمیمه باشد. که کسی به حدیث ثقلین از نوع دوم استدلال نکرده است. در بسیاری از کتب شیعه و سنی عبارتی که استدلال به حدیث ثقلین مطرح شده، به نوع اول این روایت استناد داده شده است که به صورت دعاء بیان نشده است، بلکه به صورت خبر دادن وارد شده، اخباری است: و می گوید «این دو هرگز از همدیگر جدا نمی شوند»؛ اما در نقلی که معظم له به آن اشاره می کنند آمده: «از خداوند درخواست کردم که بین آن دو جدایی نیندازد و خداوند دعایم را مستجاب فرمود». در نقل هایی که ضمیمه حدیث به صورت خبر دادن «أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا» بیان شده است، ممکن است کسی بگوید مقصود عدم افتراق در واقعیت است، یعنی آن دو در واقع و ثبوتاً از هم جدا نمی شوند، نه عدم افتراق در میان مردم و در ارتباط با جامعه و اثباتاً. مثل اینکه می گوییم: «قرآن کریم و أنبیاء علیهمالسلام جدایی ناپذیر هستند». البته این برداشت از روایت صحیح نیست و ظاهر روایت عدم افتراق اثباتی و در طول زمان است. اما وقتی نقل ضمیمه به صورت دعائی را در نظر بگیریم و به آن استدلال کنیم، همان طور که آیت الله بهجت قدسسره مطرح فرمودند و به این حدیث : «فَإِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لَا يُفَرِّقَ بَيْنَهُمَا حَتَّى يُورِدَهُمَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَأَعْطَانِي ذَلِك» (الکافی، ج١، ص٢٨٧) و به آن استدلال کنیم، _ همان طور که آیت الله بهجت قدسسره مطرح فرمودند _ این مطلب آشکارتر می شود و اصلاً جای چنین برداشت غلطی از روایت نمی رود، علاوه بر اینکه ضمیمه به صورت اخباری هم نتیجه آن می شود. چرا که اصلاً معنی ندارد که حضرت صلیاللهعلیهوآلهوسلم برای یک امر ثبوتی و ضروری دعا کنند. دعا تنها در وقت نیاز و احتیاج است. آیا کسی دعا می کند که دو به اضافه دو چهار شود؟! آیا می توان دعا کرد که مثلاً قرآن و معارف حقه از یکدیگر جدا نشوند؟! واقعیاتِ ثابتِ نفس الأمری که دعاء نمی خواهد. دعا برای وقتی است که می خواهیم امری که ممکن است محقق نشود ولی مورد احتیاج است، واقع شود. بنابراین می توان گفت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم برای جدا نشدن این دو در مقام اثبات و در میان جامعه دعا کرده اند چرا که دعا برای جدا نشدن این دو در مقام ثبوت تحصیل حاصل است. بر این اساس مفاد حدیث این است که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از خدا می خواهند هر زمان قرآن وجود دارد، علاوه بر اینکه عترت ثبوتاً از آن جدای پذیر نیست، اثباتا هم کنار آن باشد.
قرآن که خود محور وحدت و اشتراک بود، در فهم خودِ آن اختلاف کردند. اکنون حدیث ثقلین به هر مسلمان دستور میدهد که در تفسیر قرآن که در آن اختلاف کردند، به ثقل دیگر که عترت هستند، مراجعه کنند، و در اینجاست که عترت تنها مرجع مسلمین خواهد بود، چون در فرض مذکور، در فهم قرآن اختلاف کردهاند و این عترت است که میتواند اختلاف آنها را حل کند. پس در این مقام، عترت محور وحدت و حلکننده اختلاف خواهد بود.
از این رو، ضمیمه حدیث ثقلین که به صورت دعا است، نکته مهمی در بر دارد، که آیت اللّه بهجت قدسسره در ادامه سخن خود آن را توضیح داد، و آن اینکه هر چند واقعیت قرآن کریم و عترت طاهر رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم از هم جدایی ناپذیر هستند، ولی آنچه مردم و اجتماع و امت اسلامی به آن نیاز دارند، جهت مفسّرّیت و شارحیّت عترت برای قرآن در مقام اثبات و برای مردم است. مسأله «احتیاج امت به وجود مفسّر برای قرآن در هر زمان» است که میتواند مورد دعای پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم برای امت خود باشد؛ یعنی حضرت صلیاللهعلیهوآلهوسلم میفرماید وقتی احتیاج امت خودم را به وجود مفسّر برای قرآن دیدم، دعا کردم که خدایا! هر زمان که امت من هستند و قرآن در بین آنها هست، پس از عترت من هم بین آنها قرار بده، تا بتوانند در تفسیر قرآن به او مراجعه کنند، و سپس فرمود که خداوند این دعای مرا مستجاب کرد و در نتیجه برای نجات امت، قرآن و و شارح و مفسّر آن که عترت علیهمالسلام است، همواره با هم هستند و هرگز از هم جدا نمیشوند.
در گام بعدی، حضرت آیت اللّه بهجت قدسسره توضیح میدهد که عدم دسترسی عمومی به عترت در زمان غیبت کبری، با این استجابت دعا منافات ندارد، زیرا حدّ نصاب تبیین اینکه چه کسانی محل مراجعه در فهم قرآن هستند، تا پایان غیبت صغری محقق شد، و اهل بیت علیهمالسلام پس از ابتلای امت اسلامی به آثار کارهای کارگزاران سقیفه، حدّ ضرورت تبیین قرآن را در طی سه قرن منتشر کردند، و برای کسانی که واقعاً سراغ عترت بروند و آنها را ملجأ و مرجع و پناه خود بدانند، راه فرج خصوصی در دستیابی به مراتب بالاتر تفسیر قرآن را باز گذاشتند، و همچنین پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم برای آن گروه از امت که نمیخواهند طبق حدیث ثقلین رفتار کنند، اتمام حجت کرد و فرمود: «إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَبَداً». در فصول قبلی کتاب، عبارات علمای بزرگ شیعه از شیخ صدوق و سیّد مرتضی و شیخ طوسی قدسسرّهم نقل شد که تصریح میکنند راه فرج خصوصی برای کسانی که در مراجعه به عترت علیهمالسلام صادق هستند، در هر زمان گشوده است.
معظّمله در ادامه به نکتهای اشاره مینماید که مطلب را به سوی فهم لایهای عمیقتر از حدیث ثقلین رهنمون میکند؛ یعنی رمز دعای حضرت صلیاللهعلیهوآلهوسلم چه بود؟ اگر امت به مفسّر قرآن نیاز دارند، چرا حضرت صلیاللهعلیهوآلهوسلم دعا کرد که این مفسّر، عترت علیهمالسلام باشند؟ اینجاست که حضرت صلیاللهعلیهوآلهوسلم در واقع به حدیث «إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ»١٣ اشاره مینماید. طبق این حدیث، مفسِّر باید تناسب تام با مفسَّر (قرآن) داشته باشد و این مطلب در واقعیت امر، به یگانگی آن دو منجر میشود.
این مطلب را می توان با طرح سؤالی ساده واضحتر کرد: آیا اینکه حضرت صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود ثقلین از یکدیگر جدا نمیگردند تا آنکه نزد حوض بر من وارد شوند، معنایش این است که بعد از اینکه بر من وارد شدند، از یکدیگر جدا خواهند شد؟! آیا کسی توهّم میکند که در آنجا ثقلین از یکدیگر جدا گردند؟! پس رمز این عبارت که حضرت تعیین فرمود، چیست؟
با کمی تأمل، معلوم میشود میخواهد بفرماید آنجا که حقایق بر همه خلايق آشکار میشود، همگان میفهمند که رمز سفارش من که به ثقلین تمسّک کنید، چه بود. سرّ آن در حقیقت این بود که این دو در واقع یگانگی داشته و دارند و دو روی یک سکه هستند، و در نتیجه در دنیا میتوانستند مفسّر قولی و عملی قرآن باشند و مصداق «إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ» بودند. از این رو، من به عنوان پیامبر دلسوز امت، دعا کردم که خداوند متعال امت مرا در همه زمانها از برکت وجود هر دو روی سکه هدايت و سعادت که قرآن و مفسّر قرآن است، محروم نفرماید. البته باید توجه داشت که دعای پیامبران از پشتوانه سرّالقدر برخوردار است؛ همچون دعای حضرت صلیاللهعلیهوآلهوسلم برای إذهاب رجس در واقعه «حدیث کساء» که بعد از آن، آیه مبارکه تطهیر نازل شد.
با توضیحی که گذشت، دعای حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم به احتیاج امت اسلامی به مفسّر قرآن باز میگردد. بنابر این، استجابت این دعا _ یعنی عدم افتراق ثقلین _ نیز باید به مردم و اجتماع مربوط شود. در نتیجه، تا هر زمان که مسلمان و قرآن هست و نیاز به فهم و تفسیر قرآن هست، همراه آن، امامی معصوم هم که جوهره وجودش با جوهره قرآن کریم یگانگی دارد، موجود است، و با ملاحظه این نکته، وجه ضمیمه دیگر که در حدیث ثقلین نقل شده است، معلوم میشود و آن اینکه یکی از ثقلین اکبر و بزرگتر از دیگری است. ثقلین، در واقع یگانگی دارند و برای تمسّک مسلمین به آنها و ملجأ هدايت امت هستند. اکنون با این اختلاف عظیمی که بین مسلمین پدید آمده است، میبینیم امت اسلامی در قرآن کریم و لزوم تمسّک به آن اختلافی ندارند، پس قرآن است که میتواند محور وحدت مسلمین باشد؛ بر خلاف عترت که مسائل سیاسی و اجتماعی و فتنههایی که منافقین در اسلام پدید آورده اند، نتیجهاش آن شده است که مسلمین در مراجعه به عترت علیهمالسلام یکسان نباشند و در آن اختلاف کنند، و از این لحاظ با وضعیتی که اجتماع مسلمین در آن قرار دارد، تنها قرآن است که هر مسلمان وظیفه دارد به آن تمسّک کند و از آن جدا نشود.
پس این که قرآن، ثقل اکبر است، به این معنی است که از حیث محور وحدت و سبیل هدايت بودن و لزوم تمسّک به آن اختلافی نیست، اما واضح است که مسلمین در مواضعی از قرآن اختلاف میکنند و هر گروهی آن را به گونه ای تفسیر مینمایند، و با فرض اختلاف مسلمین در تفسیر یک آیه، حال باید چه کنند؟
اگر شارح قرآن، آنها (غیر اهل بیت) بودند، [چرا در آیه شریفه] «وَ فاكِهَةً وَ أَبّاً»٩ نمی دانستند١٠ معنای «اَبّ» چیست؟! آیا اینها شارح قرآن بودند؟! مقصود اینکه [فرق است بين] عالِم و غیر عالِم! همین، دلیلِ قطعی است بر مطلب (که هر وقت قرآن هست، شارح قرآن و وصی هم باید باشد).
قرآن که خود محور وحدت و اشتراک بود، در فهم خودِ آن اختلاف کردند. اکنون حدیث ثقلین به هر مسلمان دستور میدهد که در تفسیر قرآن که در آن اختلاف کردند، به ثقل دیگر که عترت هستند، مراجعه کنند، و در اینجاست که عترت تنها مرجع مسلمین خواهد بود، چون در فرض مذکور، در فهم قرآن اختلاف کردهاند و این عترت است که میتواند اختلاف آنها را حل کند. پس در این مقام، عترت محور وحدت و حلکننده اختلاف خواهد بود، و در هر مقامی هر کدام از ثقلین که نقش محوریّت دارد و محل مراجعه و رفع اختلاف است، در آن مقام اکبر هم اوست، و این بحمداللّه مطلبی کاملاً واضح است و نکته اکبر بودنِ یکی از ثقلین را تبیین میکند.
اما زمانی که اصلاً حتی معنای ظاهری آیه را نمیفهمند و نمیدانند، تا چه رسد که نوبت به اختلاف کردن بر سر معنای آیه برسد، دیگر بسیار آشکارتر است که باید به سراغ مفسّر قرآن بروند؛ یعنی در اینجا همه میفهمند که باید سراغ کسی بروند که قرآن را میداند. از این رو، آیت اللّه بهجت قدسسره در ادامه موردی را مثال میزند که از خلیفه اول پرسیدند در آیه شریفه «وَ فاكِهَةً وَ أَبّاً»١۴ معنای کلمه «أبّ» چیست؟ و خلیفه اول اظهار نادانی کرد، و معلوم شد که با وجود عرب بودنش، حتی معنای واژههای قرآن را هم نمیداند، تا چه رسد به تفسیر معانی و فهم مرادات و اشارات و بطون این کتاب آسمانی را. اکنون مخالفان باید به این سؤال پاسخ دهند که در هنگام جهل، آیا راهی جز مراجعه به عالم و مفسّر الهی هست؟
جهت مشاهده تمامی تولیدات رسانهای مرتبط با کتاب «بشارت از حضرت حجت(عج)»، و دسترسی به مجموع صوتها و فیلمهای بیانات حضرت آیتالله بهجت، که قابلیت دسترسی به آنها از طریق بارکد(QR)، در حاشیه صفحات کتاب فراهم گردیده است، به لینک ذیل مراجعه فرمایید:
ویژهنامه اینترنتی کتاب بشارت از حضرت حجت(عج)