صفحه اصلی

در حال بارگیری...
ویژه‌نامه بشارت از حضرت حجت (عج)

مطلب هفتم: آیا امکان تشرف و ملاقات امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، در زمان غیبت کبری وجود دارد؟

 

آیا از نظر شیعیان اثناعشری، امکان دارد کسی در زمان غیبت کبری مفتخر به زیارت امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف شود و ایشان او را مشرّف به ملاقات خود نماید؛ اعم از اینکه آن فرد، امام را حین ملاقات بشناسد یا نشناسد؟ اگر جواب مثبت است، این مطلب چگونه با عبارت معروف آخرین توقیع آن حضرت به علی بن محمّد سمری قدس‌سره قابل جمع است؟

در جواب این سؤال، بهتر است ابتدا نگاهی به توقیع شریف داشته باشیم و به نکات پیرامون آن توجه کنیم. شیخ صدوق١ از استاد خود نقل میکند که قبل از وفات علی بن محمّد سمری، نایب چهارم آن حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، در بغداد نزد او حاضر شده و مشاهده کرده که او توقیعی را برای مردم آشکار ساخته است. شیخ طوسی٢ نیز همین روایت را از شیخ صدوق با این عبارت «أخبرنا جماعة عن أبیجعفر محمّد بن علی بن الحسين بن بابويه...» نقل میکند، که نشانه مشهور بودن این حکایت بین مشایخ و علمای شیعه به نقل از شیخ صدوق قدس‌سره و پذیرفته بودن آن است. عبارت این توقیع در این نسخه چنین است:

«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم يا عليّ بن محمّد السّمري أعظم اللّه أجر إخوانك فيك، فإنّك ميّت ما بينك و بين ستّة أيّام فاجمع أمرك و لاتوصَّ إلى أحدٍ فيقوم مقامك بعد وفاتك، فقد وقعت الغيبة التّامّة فلا ظهور إلّا بعد إذن اللّه عزّ و جلّ و ذلك بعد طول الأمد و قسوة القلوب و امتلاء الأرض جوراً و سيأتي شيعتي من يدّعي المشاهدة ألا فمن ادّعى المشاهدة قبل خروج السفياني و الصّيحة فهو كذّابٌ مفترٍ، و لا حول و لا قوة إلّا باللّه العليّ العظيم» (بسم اللّه الرحمن الرحیم. ای علی بن محمّد سمری! خداوند اجر برادرانت را در مصیبت وفات تو بزرگ گرداند. بدان که تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت، پس خود را آماده کن و به هیچکس بعد از خودت وصیّت نکن که بخواهد بعد از وفاتت در جایگاه تو قرار گیرد. همانا غیبت تامّه رخ داده است و دیگر ظهوری نخواهد بود؛ مگر بعد از اذن خدای عز و جل، و این رخصت، بعد از طولانی شدن مدت و سخت شدن دلها و پر شدن زمین از ظلم خواهد بود. و کسانی سراغ شیعیان من خواهند آمد که مدعی مشاهده هستند. بدانید که هر کس مدعی مشاهده قبل از خروج سفیانی و ندای آسمانی باشد، دروغگو و دروغباف است. هیچ بازدارندگی و نیرویی نیست، مگر به خواست خدای بزرگ و بلند مرتبه).

در این توقیع، باید به کلمه «المشاهدة» به دقت نظر شود که به جای اینکه حضرت بفرماید «مشاهدتي» (مشاهده من) یا «رؤيتي» (دیدن من)، این کلمه را همراه با الف و لام آورده است. این الف و لام _ همانطور که اهل ادبیات میگویند_ الف و لام عهد است و مراد از آن مشاهده معهود، که این الف و لام به آن اشاره دارد، بسیار واضح است، زیرا عبارت «و لاتوص إلى أحد يقوم مقامك» بهخوبی نشان میدهد مقصود از مشاهده معهود، چه مشاهدهای است. به عبارت دیگر، مقصود از این جمله، این است که ای علی بن محمّد سمری! جایگاه و منصب تو اقتضا میکند که به نحو خاصی بتوانی مرا مشاهده کنی، که این از زمان آغاز غیبت صغری برای شیعیان آشنا و آشکار بوده است. اکنون دیگر این جایگاه نیابت و در نتیجه، آن سنخ مشاهده معهودی که مختص نوّاب اربعه بود، به پایان رسیده است، پس دیگر به کسی وصیّت نکن که در جایگاه تو قرار گیرد و برای او آن گونه مشاهدهای که برای تو بود، در کار باشد.

آیا این برای شیعیان کافی نیست که خود امامان معصوم علیهم‌السلام تصریح کردهاند که امام عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف دو غیبت دارد و دوستان خاصّ آن حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف در غیبت کبری، امکان رؤیت او را دارند؟۴ وقتی دوستان خاصّ آن حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف مکان ایشان را هم بدانند، به طریق اولی آن حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف میتواند خود را به برخی از شیعیان نشان دهد؛ بدون اینکه مکان ایشان آشکار شود.

در نسخه قدیمی این توقیع شریف٣ اینگونه آمده است: «و سيأتي شيعتي من يدّعي المشاهدة». این عبارت، به شیعیان هشدار می دهد که امکان دارد افراد مدعی مشاهده به سراغشان بیایند و آنها را گمراه کنند. مقصود از «مدعی» در این عبارت، کسی است که ادعا نماید همان مقام نایب چهارم را دارد و مشاهده لازمه آن منصب، برای او هم حاصل است. شایان ذکر است که این عبارت در برخی از نسخهها به صورت دیگری وجود دارد؛ چنان که در احتجاج طبرسی «و سيأتي إلى شيعتي» و در كشف الغمّة «و سيأتي من شيعتي» آمده است. کلمه «إلى» به لحاظ معنایی با آنچه در نسخه اصلی این توقیع هست، تناسب دارد، اما كلمه «من» به صورت نامحسوس معنی این عبارت را تغییر میدهد. البته متأسفانه عبارت مشتمل بر کلمه «من»، در قرون بعدی شهرت بیشتری یافت. بر همین اساس، عبارتی که در واقع برای نفی نیابت خاصّه بوده است، اکنون نافی ادعای مشاهده شمرده میشود.

آیا فرق بین این دو عبارت برای همگان آشکار نیست که گفته شود: «سيأتی إلى شيعتی من يدّعی مقام السّمریّ و المشاهدة الّتی كانت له» (به سوی شیعیان من کسی میآید که مقام سمری و مشاهدهای را که برای او بوده است، ادعا میکند)، یا اینکه گفته شود: «سيأتی من شيعتی من يدّعی أنّه رآنی» (از میان شیعیان من کسی میآید که ادعا میکند مرا دیده است)؟ آیا تفاوت ندارد که کلمه «شيعتی» به منزله مفعول فعل «سيأتی» باشد، یا به منزله فاعل آن؟ کلمه «شيعتی» در توقیع شریف، در واقع مفعول «سيأتی» بوده، اما با اضافه شدن کلمه «من»، به جایگاه فاعلی منتقل شده و این همان تفاوت ظریفی است که به آن اشاره کردیم.

در گام بعدی، انسان باید توجه کند که دو مطلب در شیعه اثناعشری از واضحات آشکار بوده است. نخست: توقیع شریف و شهرت آن از ابتدای غیبت کبری بین شیعیان و علمای شیعه (چنانکه عبارت شیخ طوسی که فرمود «أخبرَنا جماعة» هم این را میرساند)؛ دوم: حصول تشرّف به محضر شریف آن حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف و متداول بودن و شهرت آن بین شیعیان، و اینکه هیچ یک از علمای شیعه و یا عوام مردم، در ابتدای غیبت کبری این تشرّفات را انکار و رد نکردند.

اجتماع این دو واقعیت نزد شیعه در ابتدای عصر غیبت کبری، بهترین دلیل است بر اینکه آنها از توقیع شریف، عدم امکان رؤیت آن حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را برداشت نکردند و این دو پدیده از مهمترین عناصر فرهنگی اعتقادات شیعه است. بدیهی است که تحقق یک عنصر فرهنگی در یک طایفه، محتاج اجتماع شرایط متعددی است و اینگونه نیست که به دست این فرد و آن فرد باشد.

اگر رؤیت آن حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف بعد از پایان غیبت صغری ممنوع و ممتنع بود، این مطلب بین شیعه کاملاً مشهور میشد و در این صورت، اگر یکی از علمای شیعه ادعای رؤیت آن حضرت را میکرد، یا فتوا به امکان یا وقوع آن میداد، سایر علما علیه او موضع میگرفتند و خطا بودن سخن او را برملا مینمود؛ همچنان که اینگونه برخورد در بسیاری از مسائل کلامی و فقهی و... از سوی علمای شیعه دیده شده است که بهسرعت سخنان خطا را رد میکردند و مجالی باقی نمیگذاشتند که هر کس خواست، بتواند هر ادعایی بکند. اما با وجود این روحیه و مسلک در علمای شیعه، میبینیم که این دو پدیده هر دو با هم از عناصر فرهنگی عقیده شیعه شده است؛ به‎ طوری که آنها به عدم امکان نیابت خاصّه اعتقاد دارند و در عین حال، با این امید زندگی میکنند که خداوند متعال، لحظهای رؤیت امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را روزی آنها گرداند.

آیا این برای شیعیان کافی نیست که خود امامان معصوم علیهم‌السلام تصریح کردهاند که امام عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف دو غیبت دارد و دوستان خاصّ آن حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف در غیبت کبری، امکان رؤیت او را دارند؟۴ وقتی دوستان خاصّ آن حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف مکان ایشان را هم بدانند، به طریق اولی آن حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف میتواند خود را به برخی از شیعیان نشان دهد؛ بدون اینکه مکان ایشان آشکار شود.

آنچه اکنون بیان میگردد، از جمله شواهدی است که نشان میدهد شیعیان در ابتدای غیبت کبری، مقصود از توقیع شریف را میدانستند و برایشان آشکار بود که این توقیع نمیخواهد امکان رؤیت آن حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را نفی نماید، بلکه صرفاً نیابت خاصّه را نفی میکند. شیخ صدوق از علمای مشهور در ابتدای غیبت کبری است و بیش از بیست سال از غیبت صغری را نیز درک کرد. او در سال ٣٠۶ هـ.ق به دنیا آمد و غیبت صغری در سال ۳۲۹ هـ.ق به پایان رسید. شیخ صدوق همان کسی است که توقیع شریف را در کتاب «كمال الدين۵ نقل کرده است. با این حال، خود او در ابتدای کتابش تصریح میکند که امکان سؤال پرسیدن از آن حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف و دریافت جواب از سوی ایشان، برای کسی که به طلب حقیقت آمده باشد، ممکن است. او میگوید:

«فأمّا إجابته إيّاكم عن معالم الدّين، فإن جئتموه مسترشدين متعلّمين عارفين بموضعه مقرّين بإمامته، عرّفكم و علّمكم...»۶ (اما درباره اینکه ایشان در امور مهم دینی جواب شما را بدهد، میگویم اگر به قصد هدایت شدن و آموزش دیدن و با معرفت به جایگاه ایشان و اقرار به امامت ایشان، نزد ایشان بیاید، به شما یاد میدهد و میآموزد... ).

همان گونه که ملاحظه میشود، این محدث بزرگ در قدیمیترین کتابی که بعد از وقوع غیبت صغری میشناسیم، محیط فکری را که شیعیان قمی در آن بودند، به خوبی برای ما ترسیم میکند و نشان میدهد که آنها رؤیت امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را ممکن میدانستند و آن را در تعارض با توقیع شریف نمیدیدند. معروف است که حسن بن محمّد قمی که معاصر شیخ صدوق است، در کتاب «تاریخ قم»، از کتاب «مؤنس الحزین فی معرفة الحقّ اليقين» شیخ صدوق، حکایت حسن بن مثله جمكرانی و تشرّف او در سال ۳۷۳ هـ.ق را نقل میکند. این در حالی است که از هیچیک از علمای متقدّم، رد این حکایت به بهانه منافات داشتن آن با توقیع شریف، نقل نشده است.

این دیدگاه شیعیان قمی بود. اما شیعیان بغدادی نیز همین وضعیت را داشتند و آنها نیز مانعی از رؤیت حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف در زمان غیبت کبری نمیدیدند و این را منافی توقیع شریف نمییافتند. برای نمونه، سیّد شریف مرتضی قدس‌سره و نیز شاگرد او شیخ الطائفه طوسی قدس‌سره به امکان رؤیت آن حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف تصریح میکنند. سيّد در کتاب «تنزيه الأنبياء» میگوید:

«إنّا غير قاطعين على أنّ الإمام لايصل إليه أحد و لايلقاه بشر...»٧ (ما یقین نداریم که هیچکس به امام دسترسی ندارد و هیچ بشری او را ملاقات نمیکند).

او همچنین میگوید:

«و قلنا أيضاً إنّه غير ممتنع أن يكون الإمام عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف يظهر لبعض أوليائه ممّن لايخشى من جهته... و إنّما يعلم كلّ واحد من شيعته حال نفسه و لا سبيل له إلی العلم بحال غيره»٨ (میگوییم محال نیست که امام علیه‌السلام برای برخی از دوستان خود که از ناحیه آنها خطری در کار نباشد، ظاهر شود... و هر یک از شیعیان، تنها حال خود را میداند و راهی ندارد که از حال دیگران باخبر شود).

شیخ طوسی قدس‌سره نیز در كتاب «الغيبة» خود میگوید:

«إنّا أوّلاً لانقطع على استتاره عن جميع أوليائه بل يجوز أن يظهر لأكثرهم و لايعلم كلّ إنسان إلّا حال نفسه فإن كان ظاهراً له فعلّته مُزاحة و إن لم يكن ظاهراً له علم أنّه لم يظهر له لأمر يرجع إليه...»٩ (اولاً ما قطع نداریم که ایشان از همه دوستان خود مخفی شدهاند، بلکه ممکن است برای بیشتر آنها ظاهر شده باشند. هر انسانی تنها حال خود را میداند، پس اگر حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف برای او ظاهر باشد، دیگر مشکل او بر طرف شده است؛ و اگر ایشان برایش ظاهر نباشد، میداند که حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، به سبب چیزی که به خود آن فرد بر میگردد، برای او ظاهر نشده است).

جالب توجه است که علمای شیعه قمی و علمای بغدادی که در بسیاری از مسائل، دارای نظرات مختلفی بودند، چگونه در این مطلب اختلاف نداشتند که مراد از توقیع شریف، نفی امکان رؤیت امام عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف در غيبت كبرى نیست و همین دیدگاه در سایر علما نسل به نسل وجود داشته است. در عبارت شیخ که میفرماید «دیگر مشکل او بر طرف شده است» دقت کنید و توقیع شریف حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف به شیخ مفید را به یاد بیاورید که در کتاب «الاحتجاج» نقل شده است:

«وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ‏ فِي‏ الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لانُؤْثِرُهُ مِنْهُم‏»١٠ (اگر شیعیان ما _ که خداوند آنان را در طاعت خود موفق بدارد _ در وفای به پیمانشان یکدل می شدند، میمنت زیارت ما برایشان به تأخیر نمیافتاد و سعادت دیدار ما با معرفت حقیقی و راستین، بر آنان پیشی میگرفت؛ پس ایشان را از ما محروم نمی کند، مگر آنچه از آن ها به ما میرسد و آن را ناپسند می دانیم و ما توقع انجام این کارها را از آنان نداریم).

مطالب فوق درباره کسی است که حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را هنگام تشرّف بشناسد، اما کسی که مشمول عنایت حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف بشود و تنها پس از پایان تشرّف یا در لحظه پایان آن، حضرتش را بشناسد، این از فضیلتهای الهی است که خداوند به هر که بخواهد میدهد؛ چنانکه شیخ صدوق در همین راستا در «کمال الدین» از لغوی مشهور، «ابن فارس»، صاحب «مقاييس اللغة» حکایتی خواندنی را درباره علت شیعه شدن «بنی راشد» از اهل همدان نقل میکند.١١

در طول زمان و نسل به نسل، شیعیان برخی از علما را به صورت ویژه تعظیم و تکریم میکردند؛ به این دلیل که در مورد او احتمال میدادند که سعادت لقاء حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را پیدا کرده و به عنایت خاص ایشان تکریم شده باشد. آیا این جز از یک پدیده فرهنگی ریشهدار در میان خواص و عوام شیعه خبر میدهد؟ آنچه دیده میشود، ریشهدار بودن این مسأله از زمان غیبت کبری تا الآن است.

بهطور کلی، اگر شخص منصف اعم از مسلمان و کافر، به آنچه شیعیان در طول قرون درباره تشرّفاتشان نقل کردهاند، نظر کند، هیچ شکی نخواهد کرد که این نقلیات به حد تواتر منطقی میرسند، زیرا اینهمه افرادی که در مکانها و زمانهای دور از هم و در شرایط متفاوت از هم بودهاند، محال است که همگی تبانی و تصمیم مشترک بر دروغگویی داشته باشند و این برای هر عاقلی آشکار است. در این صورت، وقتی ببیند که برخی از شیعیان امکان رؤیت را نفی میکنند، میفهمد که آنچه باعث این خطا در او شده، سوء برداشت از مقصود توقیع شریف بوده که در صدد نفی نیابت خاصّه در زمان غیبت کبری است.

آیا این امر سادهای است که میبینیم بزرگان علمای شیعه در کتابهای علمی خود از اجماعی سخن گفتهاند که برخی از علما ادعا کردهاند این اجماع تشرّفی بوده و ملاک حجّیّت اجماع را که قطع به قول معصوم علیه‌السلام است، دارد؟!

نکته مهمتر، اینکه در طول زمان و نسل به نسل، شیعیان برخی از علما را به صورت ویژه تعظیم و تکریم میکردند؛ به این دلیل که در مورد او احتمال میدادند که سعادت لقاء حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را پیدا کرده و به عنایت خاص ایشان تکریم شده باشد. آیا این جز از یک پدیده فرهنگی ریشهدار در میان خواص و عوام شیعه خبر میدهد؟ آنچه دیده میشود، ریشهدار بودن این مسأله از زمان غیبت کبری تا الآن است. برای نمونه، شیخ مفید قدس‌سره که هفت سال بعد از پایان غیبت صغری متولد شد (٣٣۶ هـ.ق)، توقیعات متعددی را با واسطه دریافت نموده و آنچه مهم است، این که همه شیعیان این توقیعات را تلقی به قبول کردهاند. آیا تعبیر بزرگتر و با عظمتتر از «كافّة الشّيعة» و اجماع شیعه هم وجود دارد؟

محدث نوری در «مستدرك» میگوید:

«قد ذكر المحقّق النقّاد ابنبطريق الحلّی (المتوفّى ۶٠٠ هـ.ق) فی رسالة نهجالعلوم كما فی اللؤلؤة و غيرها: إنّه ترويه كافّة الشّيعة و تتلقّاه بالقبول»١٢ (محقّق نقاد، ابن بطریق حلّی (متوفای ۶٠٠ هـ.ق) در رساله نهج العلوم و همچنین در کتاب اللؤلؤة و... نقل میکند: همه شیعیان، آن [توقیع شیخ مفید] را روایت میکنند و آن را تلقی به قبول کردهاند).

ابن بطریق حلّی که در قرن ششم میزیست، در سال ۶٠٠ هـ.ق وفات کرد؛ در حالی که وفات شیخ مفید در قرن پنجم و در سال ۴١٣ هـ.ق بود. ولادت ابن بطریق حدوداً صدوده سال بعد از وفات شیخ مفید بود؛ بنابراین، گفته ابن بطریق نشاندهنده وضعیت شیعه در صدوپنجاه سال بعد از وفات شیخ مفید است.

پس باید به سخن این عالم خبیر و صاحب کتاب معروف «العمدة» که نزد تمام شیعیان مقبول است، توجه کافی داشت. همچنین باید به کلام شیخ طبرسی، صاحب «الاحتجاج»، که توقیعات مذکور را در کتابش نقل کرده است، دقت نمود. او در ابتدای کتابش مینویسد:

«و لانأتي فی أكثر ما نورده من الأخبار بإسناده إمّا لوجود الإجماع عليه او موافقته لما دلت العقول إليه، او لاشتهاره فی السّير و الكتب بين المخالف و المؤالف‏» (در بیشتر اخباری که نقل میکنیم، سندش را ذکر نمیکنیم؛ یا به دلیل اجماعی بودن آن، یا به علت موافقت آن با ادله عقلی و یا به سبب مشهور بودن آن در کتابهای سیره و سایر کتب مشهور نزد مخالفان و همکیشان ما).

صاحب «الاحتجاج» دوازده سال قبل از ابن بطریق و در سال ۵٨٨ هـ.ق وفات کرده بود و این دو عالم بزرگوار، در واقع انعکاسدهنده ذهنیّت شیعه در آن زمان هستند.

به همین منوال، در طول قرنها از هیچ یک از علمای شیعه، انکار و استبعادی درباره این توقیعات مطرح نشده است، تا اینکه سیّد بحرالعلوم قدس‌سره در قرن سیزدهم آمد و با بیان اشکالات مربوط به آنها و پاسخهای قانعکننده به آنها، استحکام و اتقان این توقیعات را فزونی بخشید.١٣

همچنین شاگرد او، شیخ اسداللّه تستری قدس‌سره که جامع تتبّع و تحقیق و صاحب کتاب معروف «مقابس الانوار» است، کار را به نهایت آن رساند و تعبیر اجماع امامیه را به کار برد:

«و منها المفيد... صاحب التّوقيعات المعروفة المهدويّة المنقول عليها إجماع الإماميّة و المخصوص بما فيها من المزايا و الفضائل السنيّة»١۴ (از جمله آنها شیخ مفید است... که صاحب توقیعات معروف مهدوی است، که نسبت به آنها نقل اجماع امامیه شده است و در آنها مزیّتها و فضیلتهای عالی و ویژهای وجود دارد).

شاید او «نقل اجماع» را از تعبیر «كافّة الشّيعة» ابن بطریق استفاده نموده و در کتابش آورده است. صاحب «مستدرک» نیز در به کار بردن این تعبیر از او تبعیّت کرده است.١۵

این وضعیت شیخ مفید و توقیعات او است، اما مطلب منحصر به این نمیشود، بلکه در طی قرون متوالی، همواره وقتی از شیعیان درباره امکان تشرّف سؤال میشد، احتمال تشرّف برای برخی از علما در اذهان شیعه مطرح بوده و بهسرعت نام علمای بزرگی همچون سیّد بن طاوس و علامه حلّی و مقدس اردبیلی و سیّد بحرالعلوم قدس‌سره به ذهن آنها خطور میکرده است. آیا این تداعیهای سریع، امر سادهای است که از حرف این و آن به دست آمده باشد؟ سخن در اشخاصی است که از بزرگان علمای شیعه بودهاند، نه از عوام آنها. در این صورت، آیا شهرت یافتن انتساب این امر عظیم به علمای شیعه، آن هم به نحوی که در برابر دیدگان همهی شیعیان از عوام و خواص قرار دارد، بر اثر تسامح و تساهل بزرگان علمای شیعه و سکوت حافظان شرع و ایمان رخ داده است؟!

شیخ مفید قدس‌سره که هفت سال بعد از پایان غیبت صغری متولد شد (٣٣۶ هـ.ق)، توقیعات متعددی را با واسطه دریافت نموده و آنچه مهم است، این که همه شیعیان این توقیعات را تلقی به قبول کردهاند. آیا تعبیر بزرگتر و با عظمتتر از «كافّة الشّيعة» و اجماع شیعه هم وجود دارد؟

بنابراین، علما نه تنها در مقابل این ذهنیّت شیعیان سکوت نکرده، بلکه دائماً و مکرراً اعتقادشان در مورد این علمای عظیمالشأن را بیان نمودهاند. آیا این امر سادهای است که از علمایی همچون آیت اللّه بهجت قدس‌سره که در سخن و در نقلهای خود گزافه نمیگویند، بشنویم که بارها میفرمود از کلمات سیّد بن طاوس بر میآید که باب لقاء برای او مفتوح بوده است؟ آیا این جز تأییدی مستمر بر امکان حصول تشرّف است؟

محدث نوری در مستدرک میگوید:

«و يظهر من مواضع من كتبه خصوصاً كتاب كشف المحجّة أنّ باب لقائه إياه(صلواتاللّهعليه) كان له مفتوحاً»١۶ (از مواضعی از کتابهای سیّد بن طاوس و خصوصاً کتاب کشف المحجّة او بر میآید که باب لقاء امام زمان علیه‌السلام برای او باز بوده است).

او در کتاب «جنّة المأوى» در حکایت پنجاهوپنجم میگوید که سیّد، دعای امام عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را سحرگاهان در سرداب مقدس شنیده است.١٧ سپس میافزاید:

«بل له في كتاب كشف المحجّة كلمات تنبئ عن أمرٍ عظيمٍ و مقامٍ كريم، منها قوله...» (بلکه او در کتاب کشف المحجّة سخنانی گفته است که خبر از یک امر عظیم و مقام کریم میدهد؛ از جمله آنها اینکه...).

سپس محدث نوری پنج مورد از سخنان سیّد را در کتابش نقل میکند و میگوید:

«و عليك بالتأمّل فی هذه الكلمات الّتی تفتح لك أبواباً من الخير و السّعادات و يظهر منها عدم استبعاد كلّ ما ينسب إليه من هذا الباب» (بر تو باد که در این کلمات تأمل کنی که درهای خیر و سعادت را بر تو خواهد گشود و برای تو آشکار میکند که هیچ استبعادی در هر آنچه در این زمینه به او نسبت داده میشود، نیست).

یکی از جملاتی که محدث نوری از کتاب کشف المحجّة سیّد نقل میکند، این است که او خطاب به فرزندش میگوید:

«فإن أباك عرفه أبلغ من معرفة ضياء شمس السّماء» (همانا پدر تو، او عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را واضحتر از نور خورشید در آسمان شناخت).

این وضعیّت سیّد در قرن هفتم (متوفّاى ۶۶۴ هـ.ق) است و بعد از او علامه حلّی قدس‌سره در قرن هشتم (٧٢۶ هـ.ق) همین شرایط را داشت. اندکی بعد از او نیز سیّد بهاءالدین نیلی، شاگرد فرزند علامه حلّی، کتابی با نام «السلطان المفرّج عن أهل الإيمان فی من رأى صاحب الزمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف» تألیف کرد که در میان شاگردانش بسیار مقبول افتاد و از این رو، حسن بن سلیمان آن را در «مختصر البصائر» نقل نمود، تا اینکه این کتاب مشهور شد و به یکی از مصادر و منابع «بحار الانوار» مبدل گشت. همچنین صاحب «وسائل» نیز در کتاب «إثبات الهداة» از آن نقل کرد.

او بعد از آنکه در پایان کتابش رؤیاهای خود و آنچه را از معجزات دیده است، بیان میکند، میگوید:

«و قد أخبرنی جماعة من ثقات الأصحاب أنّهم رأوا صاحبالأمر علیه‌السلام فی اليقظة و شاهدوا منه معجزات متعدّدات و أخبرهم بعدّة مغيّبات و دعا لهم بدعواتٍ صارت مستجابات و أنجاهم من أخطار مهلكات تضيق عن تفاصيلها الكلمات، و كلّها من أوضح المعجزات فليضف ذلك إلى ما تقدّم من الحكايات و الرّوايات المتواترات، المشتملة على الآيات البيّنات و البراهين الواضحات أن في ذلك لآيات و اللّه أعلم»١٨ (تعدادی از اصحاب مورد اعتماد برای من نقل کردهاند که حضرت ولیّ عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را در بیداری دیده و معجزات عدیدهای از او مشاهده کردهاند و آن حضرت برایشان از برخی امور غیبی خبر داده و برایشان دعاهایی کرده که همگی مستجاب شده و آنها را از خطرهای مهلک نجات داده است. اما سخن از بیان تفاصیل این حکایات در مضیقه است و هر یک از آنها از آشکارترین معجزات است. این را اضافه کنید به حکایات و روایات متواتری که مشتمل بر آیات واضح و برهانهای آشکار است بر اینکه در اینها نشانههایی وجود دارد؛ و خداوند آگاهتر است).

پس باید در کلام محقّق بزرگ محمّد بن حسن حرّ عاملی قدس‌سره صاحب «وسائل» دقت شود که او کلمه «المتواترات» را به کار برده است. او در قرن یازدهم میزیست و متوفای ١١٠۴ هـ.ق است. این تعبیر به وقایع متعدد و نقلیات بسیاری باز می گردد که از قرون متمادی به او رسیده بود. مثلاً در قرن بعد از تألیف کتاب «السلطان المفرّج»، مقدس اردبیلی (متوفّاى ۹۹۳ هـ.ق) است که تشرّفاتی را نقل میکند که بین شیعیان مشهور شده است. پس جای تعجب نیست که صاحب وسائل تعبیر «المتواترات» را یک قرن بعد از آن به کار میبرد، زیرا هیچکس نمیتواند خود را فریب دهد و چشم بر واقعیتها ببندد.

 به همین صورت، بعد از صاحب وسائل، در قرون بعدی تا به امروز امثال سیّد مهدی بحرالعلوم قدس‌سره آمدهاند که هرگاه موضوع تشرّفات مطرح میگردد، اشاره به او میشود. کافی است که به کتابهای معاصر مانند «النجم الثاقب» و «جنّة المأوى» و «العبقریّ الحسان» و کتابهای بعد از اینها نظری بیندازیم، تا صحت این مطلب آشکار شود. آیا ممکن است اینهمه جریانات مستمر در طول قرون، جز برخاسته از امری حقیقی و متواتر نزد عوام و خواص شیعه باشد؟!


١. كمال الدين، ج٢، ص۵١۶.

٢. الغيبة(طوسی)، ص٣٩۵.

٣. كمال الدين، ج٢، ص۵١۶؛ الغيبة (للطوسي)، ص٣٩۵.

۴. الكافی، ج١، ص٣۴٠؛ الغيبة (نعمانی)، ص١٧٠.

۵. كمال الدين، ج٢، ص۵١۶.

۶. همان، ج١، ص۴٨.

٧. تنزيه الأنبياء، ص١٨٢.

٨. همان، ص١٨۴.

٩. الغيبة (طوسی)، ص٩٩.

١٠. الاحتجاج، ج٢، ص۴٩٩.

١١. كمال الدين، ج٢، ص۴۵٣.

١٢. خاتمة مستدرك الوسائل، ج٣، ص٢٢۴.

١٣. الفوائد الرجالية، ج٣، ص٣٢٠.

١۴. مقابس الأنوار، ص۵.

١۵. خاتمة مستدرك الوسائل، ج٣، ص٢٢١.

١۶. همان، ج٢، ص۴۴١.

١٧. بحار الأنوار، ج۵٣، ص٣٠۴.

١٨. إثبات الهداة، ج۵، ص٣۴١.

 

 

جهت مشاهده تمامی تولیدات رسانه‌ای مرتبط با کتاب «بشارت از حضرت حجت(عج)»، و دسترسی به مجموع صوت‌ها و فیلم‌های بیانات حضرت‌ آیت‌الله بهجت، که قابلیت دسترسی به آن‌ها از طریق بارکد(QR)، در حاشیه صفحات کتاب فراهم گردیده است، به لینک ذیل مراجعه فرمایید:

ویژه‌نامه اینترنتی کتاب بشارت از حضرت حجت(عج)

 

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها