سوز سرما، دانههای ریز برف را با خودش اینطرف و آنطرف میبرد.
روی سنگفرشهای صحن، لایۀ نازک یخ نشسته بود.
خواستیم برویم حرم.
گفتند: «حرم را بستهاند و فقط صحن باز است.»
آقا که شنید، گفت: «حرم را بستهاند؛ درِ عبادت را که نبستهاند!»
همانجا در ایوان صحن، توی سرما نشست.
دعا و نمازش در حرم دو ساعت طول میکشید.
همان دو ساعت را توی سرما نشست.