اگر نوهها سرک میکشیدند توی اتاق آقا، آقا آنها را رد نمیکرد. ولی مرسومش این بود که وقتی آقا کار داشت، مثلاً زمان مطالعهاش بود یا زمان عبادتش یا تفکر کردن و خلوتش، معمولاً آقا با هیچکس رودربایستی نداشت. حتی حاج خانم یا نوهها. میگفت نیایید. دیگر همه میدانستیم که این زمانها نباید مزاحم آقا بشویم.
طبیعی بود که همه دوست داشتند هر موقع با آقا کار دارند، جوابشان را بدهد، اما آقا برای خودش اصولی داشت.