صفحه اصلی

در حال بارگیری...
شبکه‌های اجتماعی

عکس‌نوشت سه‌شنبه ١٧ دی ماه ١٣٩٨

بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان آقا

زمستان‌ها به‌خاطر سردی هوا، آقا دو جوراب با هم می‌پوشید. به ایشان جوراب پشمی دادم، ایشان از ناحیۀ شست پای راستش مشکل داشت؛ وضو که می‌گرفت، می‌دیدم که اغلب آن را با پارچه‌ای بسته‌ است. چیزی به ما نمی‌گفت. چند روزی گذشت، و من هر روز که آقا را می‌دیدم، حواسم می‌رفت به پاهایش، دوست داشتم جوراب‌هایی را که به ایشان هدیه داده‌ام، بپوشد. اما بعد از سه روز جوراب را آورد و گفت: «این‌ها ظاهراً اندازۀ من  نمی‌شود، باشد برای خود شما.»
بعد هم فرمود: «خمسش را هم داده‌ام، دیگر نیاز نیست شما خمسش  را بپردازید.»  مطمئن بودم که اندازه هستند، خودم اندازه گرفته بودم.
***
بعدها دانستم، مهم اندازه‌اش نبود؛ نمی‌خواست جوراب گران‌تر از معمول بپوشد.
 

این بهشت، آن بهشت، ص٨٣

آخرین مطالب

نمایه‌ها

فیلم ها