میخواستند یک نفر را اعدام کنند.
خانوادۀ آن بندۀ خدا آمدند و با درماندگی گفتند: «شما یک کاری کنید...»
گفت: «بروید نماز جعفر طیار و دعای زادالمعاد را بخوانید، انشاءالله حکم لغو میشود.»
آمدند و گفتند: «خواندیم، نشد.»
گفت: «از خدا «جدّاً» بخواهید. بروید یک جای خلوت، با تضرع ازش طلب کنید.»
آنها رفتند اطراف جمکران، نماز را خواندند و باز آمدند.
آقا گفت: «بروید؛ حکم لغو شده و ایشان آزاد شده است.»
گفتند: «ما تازه تلفن کردیم؛ خبری نبوده.»
گفت: «نخیر، حالا آزاد شده!» رفتند و او را آزاد دیدند.