به خدا میسپاریم همه را، [از خداوند میخواهیم] توفیقات همه را؛ [خداوند] موفق بفرماید همه را برای علم نافع و عمل صالح. کاری کند که با محمد و آل صلواتاللهعلیهم، با ثِقلَین اتصال پیدا کنیم و از آنها جدا نشویم که اگر از آنها جدا بشویم یک ذره، جدا میشویم هزار ذره! چون همه [اعمال] با هم رفاقت دارند [و] همدیگر را دعوت میکنند.
بله «التَّقِيَّةُ دِینِی وَ دِینُ آبَائِی»۱ کسانیکه به قول لَیّن، «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّنا»۲ یعنی فحش بدهیم؟ [یک طرف] موسی است و آن [طرف] هم کیست؟ عینالعلم با عینالجهل با عینالکفر که فرعون باشد. «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّنا»، ما از اول میآییم با فحاشی [با مخالفین برخورد میکنیم].
کسی را ندیدهام اینطور مقید باشد در مُحاجّه مثل شرفالدین۳ رضواناللهعلیه. او (طرف مقابل در بحث) فحش میدهد، شرفالدین میگوید: استاد اگر مقصودش این است، [جوابش اینطور است] استاد اگر مقصودش آن است [جوابش این است]. فحاش را تعبیر میکند به استاد. آنهم چی؟ حرفهایشان چیست؟ اگر فحش هم ندهد، حرفهایشان فحش عملی است. بالأخره شرفالدین کتابش۴ یک کتابی نیست که منصف از آن کتاب بدش بیاید.
خدا رحمت کند آقا شیخ محمدرضا آلیاسین را، گفت: این «فصولالمهمة» او را نمیشود منصف ببیند، مگر اینکه مستبصر بشود. اینطور واضح و آشکار باید مطلب را فهماند.
در یک مجلس، سید مهدی قزوینیِ حلی [که] خیلی صاحب کرامات [است]، نماز هم بر بحرالعلوم او خوانده، در یک مجلس در یک منبر در حله، نوشتهاند چهار هزار [نفر] مستبصر شدند از همان یک منبرش.
آنوقت ما میگوییم نه، تا فحاشی نکنیم، دست برنمیدارند. بابا! آنکسی که بدون فحاشی دست برنمیدارد، او کسی است که با فحاشی هم دست برنمیدارد، بدتر میشود.