امضای تأیید مشروطیت را زمانی از آخوند رحمهالله گرفتند که ایشان کاملاً مشغول به فکر و در حال آمادهسازی و ترتیب مطالب درس بود، هنگامی که آخوند رحمهالله از پلههای اطاق مطالعه شخصی به پایین میآمد تا به مجلس درس برود که تمام فکرش در جمعآوری درس بود و برای فکر کردن در امر دیگر وقت نداشت، اساسنامه و مرامنامه مشروطیت را به ایشان نشان دادند تا امضا کند. ایشان هم دید قانون اساسی و مجلس قانونگذاری و وکلا و نمایندگان مورد وثوق و منتخب مردم و… همه موافق اسلام و دین است و همه احکام و قوانین جاری مملکت بر طبق قرآن و اسلام و زیر نظر شش نفر از فقهای طراز اول است، بیدرنگ در همانجا امضا کرد!
ما این قضایا را میبینیم و میشنویم، ولی باز هم مثل این است که ندیده و نشنیدهایم. یک امضا از روی غفلت و اشتباه و یا در اثر فریبخوردن که از انسان صادر میشود، خدا میداند که چقدر آثار زیانبار بر او مترتب میشود. نباید به خود تکیه کنیم، باید در هر حال به خدا پناه ببریم. مگر با همین قرآن و عمل به آن نبود که دهان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را بستند و گفتند: «حَسْبُنا کتابُ اللهِ؟!؛ کتاب خدا (قرآن) برای ما کافی است».١
مگر با همین قرآن بر سر نیزه کردن نبود که دست علی علیهالسلام را در جنگ با معاویه بستند؟! اسم خالی و شعار تنها به درد نمیخورد و کافی نیست، اگر شما مشروطهایها راست میگویید که میخواهید بر طبق اسلام و قرآن عمل کنید، بیایید حکم علمای هر شهر را تنفیذ و پیاده کنید.