ما خطاب به عامه میگوییم شما که گفتید: «حَسْبُنا کتابُ الله؛ کتاب خدا برای ما کافی است»١ و عترت را کنار گذاشتید، آیا آیه شریفه «لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى؛ بگو: من در برابر آن [ابلاغ رسالت] پاداشی جز مودّت نزدیکانم نمیخواهم»٢ و آیه شریفه «وَ مَآ آتَاکمُ الرسُولُ فَخُذُوهُ؛ هرچه را که رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم به آن دستور میدهد، بگیرید»٣ در قرآن شما وجود ندارد؟! و یا آیه شریفه «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتي تَبْغي حَتَّى تَفيءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ؛ اگر دو گروه از مؤمنان با هم جنگیدند، میان آنها سازش دهید. و اگر یکی از آنها بر دیگری تعدی کرد، با آنکه تعدی پیشه کرده است، بجنگید تا آنکه بهسوی امر خدا باز آید»۴ در قرآن شما نبود؟!
مگر اینکه دست بر چشم بگذارید و آنگاه حق و باطل را تشخیص ندهید. اگر گوینده «حَسْبُنا کتابُ اللهِ» راست میگفت، اهلبیت و عترت به دلیل خود کتابالله، با کتابالله یکی است.
بله، با «حَسْبُنا کتابُ الله» حق از بین رفت، این سخن در جایی خوب است که به کار آنها صدمهای نرساند؛ اگر کارشان خوب در میآمد که فَهُوَالْمَطْلوُب، و اگر بد بود میگفتند: «لا عِلْمَ لِی بِالْغَیبِ؛ من علم غیب نمیدانم» چرا کاری نکردی که «اگر و اگر» نداشته باشد؟!