بنده در میان اهل علم، کسی پر کارتر از مرحوم [شیخ محمّد رضا مظفر] مُظفر ندیدهام. حجره او١ درست در روبهروی حجره ما بود، و ما تقریباً میدانستیم چه چیزهایی مینویسد، ولی خیال میکردیم برای تألیف آنها وقت نمیگذارد، احتمال میدادیم دروسی برای کلیةالفقه و منتدیالنشر که خود او تأسیس نموده بود، مینویسد؛ ولی بعدها دیدیم که خیلی از آن تألیفات نیاز به فکر و تأمل دارد. درهرحال، وقتی که مطالعه خود را به پایان میبردیم و میخواستیم بخوابیم، چراغ ایشان روشن بود و ایشان همچنان مشغول نوشتن بودند.
علاوه بر این روزها، درسهای فقه و اصول را که در آن شرکت نموده بود، مثل آب خوردن تقریر میکرد و مینوشت. این را هم میدانم که در درس و بحث جدی بود، با اینکه چندان سِنی نداشت. به درس استاد [شیخ محمدحسین اصفهانی] یا نمیآمد یا کم میآمد.
خدا رحمت کند برادرش [شیخ محمدحسن مظفر] را! ایشان هم پرکار بوده است، در مبحث امامت، کتاب «دلائلالصدق» را نوشته است، میگویند: در زمینه فقه هم تألیفات خوبی نوشته است، ولی چاپ نشده است. ایشان از برادرش، آقا محمدرضا بزرگتر بود و آنها چند برادر بودند.
از آن طرف شب هم وقتی بیدار میشدیم ـ وقت اذان و یا پیش از آن ـ میدیدیم ایشان هنوز مشغول نوشتن است. در همان زمان، یک آقا شیخ هم بود که فقط در اواخر شب بیدار میشد ـ نه از اول شب ـ و تا وقت طلوع فجر در پشتبام مدرسه به مطالعه میپرداخت، و هنگام طلوع فجر به آسمان نگاه میکرد که آیا فجر طلوع کرده است یا نه، و در صورت تحقق طلوع فجر، در همان پشتبام نماز میخواند و همانجا میخوابید.
این کار مستمر مرحوم مظفر، در اواخر و پس از فصل تابستان بود، زمانی که منتدیالنشر را تأسیس کرده بود.
آقای خویی رحمهالله هم شانزده درس میگفت. درست به یاد ندارم به ضمیمه خواندنیها، و یا فقط درسهایی که میگفت اینقدر بود، به گمانم فقط درسهایی که میگفت ـ علاوه بر مطالبی که تحصیل یا مطالعه میکرد ـ شانزده درس بود. بالاخره، گویا خود را برای درس خواندن وقف کرده بودند!