مرز مهران بسته شده بود و بعد از چند روز سرگردانی، کربلا ندیده، برگشتند.
حضرت آیتاللّٰه بهجت ، به ایشان پیغام داده بود:
«بگویید قبل از اینکه برگردند قم، اول بروند زیارت حضرت عبدالعظیم علیهالسلام که ثواب زیارت امام حسین علیهالسلام را بگیرند.»...
اولین باری که دیدمش، گفت: «بروید متاهل شوید!»
گفتم: «میخواهم درس بخوانم آقا.»
گفت: «مگر شیخ انصاری زن و بچه نداشت؟! بروید با ازدواج، یک هممباحثهای برای خودتان انتخاب کنید.»
به شیوه باران، ص۶٣
...
حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
در هر حال باید برای تعجیل در امر فرج و رفع نگرانیها و گرفتاریها و نجات و اصلاح حال مؤمنین، بگوییم:
«أَللهُم اکشِفْ هذِهِ الْغُمةَ عَنْ هذِهِ الأُمةِ بِظُهُورِهِ؛ خداوندا، با ظهور حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف این ناراحتی را از این امت برطرف نما».
زیرا واقعاً ا...
حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه مرتبه)
خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار م...
پرسیدم: «سعادت دنیا و آخرت را در چه میدانید؟»
فرمود: «در اینکه گناه نکنید.»
چند دقیقه بعد به امید جواب مفصلتری، دوباره سؤالم را تکرار کردم؛
باز فرمود: «که گناه نکنید.»
آخرش که داشتم میرفتم هم باز پرسیدم؛
گفتم شاید این «که گناه نکنید» از خاطرش رفته باشد.
جواب داد: «گناه نکنید»!
حرف اول و آخرش همین...
سؤال: در بسيارى از مکانهاى شلوغ که به کارها صفى و نوبتى رسيدگى مىشود، مثل نانوايىها، بانکها و... اگر فردى بدون رعايت حق و نوبت ديگران کار خود را مقدّم نمايد، شرعا عمل حرامى مرتکب شده است؟ اگر نانوا يا متصدّى آن امر بدون نوبت کار کسى را مقدم بنمايد، آيا او عمل حرامى مرتکب گرديده است؟
حضرت آیت...
دستفروش عرب، با آن هیکل درشت، خوابیده بود وسط مسجد.
ما دور تا دور نشسته بودیم، منتظر شروع درس.
گفتیم حالا بیدار میشود، حالا بیدار میشود...
ولی بیدار نشد.
با ورود آقا، یکی از طلبهها خیز برداشت که برود بیدارش کند؛
آقا آرام گفت: «نه... کاریش نداشته باشید!»
بعد گفت: «اَلَسْنٰا نٰآئِمٖینَ؟[آیا ما خوا...
صورتش پر از خاک بود.خیلی از بچهها شهید شده بودند. امید به پیروزی نداشت و این را باید از بقیه مخفی میکرد. همه، حواسشان به او بود. فرماندۀ لشکر بود. رفت توی سنگر، گوشی را برداشت.
***
هنوز خوابم نبرده بود. به عقربههای ساعت خیره شده بودم. تلفن زنگ زد. این وقت شب؟! گوشی را برداشتم. صیاد شیرازی بود.
م...