روز خاکسپاری درست چند دقیقه قبل از اینکه کار تمام شود،
دستبهدست پرچمی آوردند
و گفتند: «پرچم گنبد حضرت عباس علیهالسلام است.»
گذاشتیم روی پیکر و لحد را چیدیم...
یادم افتاد هر وقت کسی میگفت: «دارم میروم کربلا...»،
آقا پولی میداد و سفارش میکرد توی حرم حضرت عباس علیهالسلام از طرفش زیارتی بخوانن...
حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
ما چند نفر را دیدیم که کشته کار بودند، و پیش همه معلوم بود؛ یکی شیخ انصاری رحمهالله و دیگری صاحب جواهر رحمهالله.
راستیراستی، خودشان را میکشتند و از مصادیق «مِدادُ الْعُلَماءِ أَفْضَلُ مِنْ دِماءِ الشهَداءِ؛ مداد علما از خون شهیدان برتر است» بودند.
یک دوره فقه استدلا...
با امام خمینی قدسسره سَر و سِرّی داشتند.
یکبار من هم با امام به خانۀ آقای بهجت رفتم.
وارد که شدیم، آنها نشستند به صحبت.
امام نگاهی به من انداخت. خودم فهمیدم که باید بروم بیرون.
ساعتی توی کوچه قدم زدم تا صحبتشان تمام شود.
اینکه چه میگفتند و از کجا میگفتند را کسی نمیداند.
امام میفرمود: آقای به...
حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
حدسیات مرحوم کاشفالغطا در فقه ماشاءالله خیلی قوی است...
مرحوم صاحب جواهر دربارهی کاشفالغطا رحمهالله فرموده است: «وَ لَمْ أَجِدْ أَقْوی حَدْساً مِنْهُ فی زَمانِهِ؛ در زمان او کسی را از لحاظ قوت حدس، قویتر از او ندیدم»....
حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
حزن، دعا و توسل، با تسلیم و رضا به قضای الهی منافات ندارد.
نقل شده است که رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم در سوگ فرزندش ابراهیم و نیز برای حضرت جعفر و حمزه سلاماللهعلیهم گریه کردند، بلکه دستور گریه برای حضرت حمزه در روایات آمده است....
اینبار هم [حضرت آیتالله بهجت] مثل خیلی وقتهای دیگر پول(نذری) دادند و فرمودند: روضه حضرت زینب علیهاالسلام بخوان.
دل به دریا زدم و پرسیدم: شما هربار میگویید روضۀ حضرت زینب علیهاالسلام بخوان، چی هست در این روضه؟
فرمودند: به برکت این توسل، خیلیها حوائجشان را گرفتهاند...
ردپای سپید، ص۴٧
(براساس خ...
از درِ مسجد وارد صحن جمکران شدیم.
از بلندگو کسی با امام عجلاللهتعالیفرجهالشریف درد و دل میکرد: «مولا جان! کاش میدانستیم کجا تشریف دارید...؟»
آقا زیر لب زمزمه میکرد: «کجا تشریف ندارند؟!»
به شیوه باران، ص۴٠
...
وقتی ازش میخواستیم برای یکی دعا کند،
دیگر به این راحتیها یادش نمیرفت.
تا مدتها بعدش میپرسید: «آن بندۀ خدا چی شد؟»
روز آخری هم که دیدمش، گفت: «مریض شما حالشان بهتر شد؟»
گفتم: «بله، فعلاً مرخص شده و توی خانه است.»
گفت: «مراقب باشید بیماریاش برنگردد؛ برای شفای کامل صدقه بدهید؛ به افراد زیادی صدق...
گفتم: «یک ذکر خیلی بزرگ یادم بدهید.»
گفت: «ذکری یادتان بدهم که از جواهرهای همۀ کوههای دنیا و مروارید همه دریاها قیمتیتر باشد؟»
گفتم: «بله.»
منتظر یک ذکر عریض و طویل خاص بودم؛
که گفت: «استغفار... استغفار... استغفار!
اگر بدانید در این استغفار چه گنجهایی نهفته است؛
روح را صیقل میدهد، راهها باز می...