طبیب، خیلی باید ملتفت [متوجه] باشد [که] کاری خلاف ایمان [از او] سر نزند. او (فرض کنید به اینکه) برای فقرا هم معالجه میکند اما صاحب کار میداند که [چطور پاداش بدهد]. آدم [باید] اجرت را از خدا بخواهد، نه از خود اینها. [طبیب] شاید مال هم داشته باشد [ولی] مبارک نباشد و برکت نداشته باشد؛ اما صاحب کار میداند چه باید بکند.
یک آقایی بوده در همین قم، در یک مسجدی نماز میخوانده. [مسجدش] دور دست بود؛ [فقط] چند تا زن و... میآمدند آنجا. میگفت: من از این مسجد یک پول [هم] استفاده ندارم؛ لکن اگر همین را میروم، میبینی [که] از جاهای دور، [از] کرمانشاه، [از] مرز مملکت برای من حوالهها میآید. [وقتی] این [نماز] را ترک میکنم، آنها هم ترک میشوند! [ظاهراً] هیچ تناسبی بین اینها نیست!
معلوم میشود [که] مزد در هر کاری را [باید] از خدا بخواهد، و الّا همه حیوانات روزی میخورند؛ [آیا خداوند] به انسان مضایقه دارد؟ ابداً. خصوصاً روایت هم دارد که «اهل علم را، من ضامن ارزاقشان هستم»۱.