در خواندن زیارت عاشورا به همان شیوه اساتید ما عمل کنید. آنها زیارت عاشورا را میخواندند و بعد بازار میرفتند، این طرف و آن طرف مشغول بودند، و هروقت که حال و فرصتی داشتند قدری از آن را میخواندند. ما دو نفر از اساتید خودمان را دیدیم که همینطور بودند. یکی از آنها آسید حسین بادکوبهای۱ بود که مدرّس علوم معقول در حوزه نجف بود. کسی از او پرسیده بود: «شما در راه که هستید زیر لب چه میخوانید؟» گفته بود: «شما چهکار دارید به کار من؟» آن شخص گفته بود: «میخواهم بدانم تا اگر امکان داشت من هم همین ذکر را بگویم»، ایشان گفته بود: «من متن زیارت عاشورا را میخوانم، و بعد صد لعن و سلام را در راهِ رفتن به درس و برگشتن از درس میخوانم و به کارهای خودم میرسم».
استاد دیگر ما که آشیخ محمدحسین اصفهانی۲ بود. یکبار که من کنار ایشان نشسته بودم، رو کردند به آن کسی که در طرف دیگرشان نشسته بودند و به او گفتند: «من از خدا خواستم که زیارت عاشورای من هیچگاه ترک نشود، حتی روزی که میخواهم بمیرم، زیارت عاشورا را بخوانم و بعد بمیرم». من در دل به خودم گفتم: «خدا را شکر که این مطلب را به من نگفتند و به دیگری گفتند، مگر مُردن آنقدر آسان است که انسان زیارت عاشورای خود را بخواند و بعد بمیرد؟». به یاد دارم که ایشان اواخر عمر سکته کردند و در مریضخانه بودند، یک طرف بدنشان هم در اثر سکته حرکت نداشت و هنگام قنوت با یک دست قنوت میگرفتند. روز آخر عمرشان هم مثل همیشه تا ساعت پنج با خانواده نشسته بود و صحبت میکرد. همیشه دو ساعت به فجر مانده بلند میشد و مشغول نماز میشد، اما خانواده متوجه شده بودند که امشب دیر کرده، گویا به خواب رفته بود.