مرحوم شربیانی که در بخشش و انفاق کمنظیر بود، زمانی میخواست از کوفه با کشتی به قصد زیارت به کربلا برود، طلاب محتاج، دور او را گرفته بودند و ایشان هم هرچه داشت به آنها داده بود، فقط مقداری برای هزینه راه برای خود برداشته بود، و با ملاطفت به طلاب میگفت: اگر خدا برساند، باز هم میدهم! خادم آقا که اصرار طلاب را دیده بود، گفته بود: آقا! به اینها خشم کنید تا بروند. ایشان فرموده بود: چه کنم، خشمم نمیآید!
درهرحال، ایشان خیلی حلیم بود، اگر به کسی چیزی هم نمیداد، طرف با رضایت از پیش ایشان میرفت، به خلاف آقای دیگری که با اینکه میداد نمیتوانست تحمل کند و از نزدش ناراحت برمیگشتند.