شاید اینطور باشد که روز عید غدیر، سه روز را عید قرار دادند. شاید در همانجا، در غدیر خم هم، سه روز توقف کرده بودند ـ دیگر من اینها را درست و بهطور یقین یادم نیست ـ بالأخره یک چیز عجیب و غریبی است که خدا میداند. «وَ لَمْ أَرَ مِثْلَ ذَاكَ الْيَوْمِ يَوْماً / وَ لَمْ أَرَ مِثْلَهُ حَقّاً أُضِيعَا»۱؛ آنقدر مهم باشد.
[معاویه] گفت: اما اینکه میگویی حرف بلد نیست بزند، تمام عالم جمع بشوند، در لِسان به او نمیرسند... اینکه میگویی جبان است، احدی قابل مقابلۀ با او در شجاعت نیست. بخیل است؟ [علیبنابیطالب] حاضر است قوت شبانهروز خودش و واجبالنفقهاش را نگاه بدارد و بقیه هرچه باشد، بدهد در راه خدا.
«اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَه»۲. الیماشاءالله طرق از خود عامه برای حدیث غدیر هست. الیماشاءالله. لکن «مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور؛ کسی را که خداوند برای او نور [و بینایی] قرار نداده است، نور [و بینایی] نخواهد داشت».۳
یک کسی از دوستان معاویه، جلوی مردم [معاویه او را] صدا زد: از کجا آمدی؟ گفت: مِنْ عِنْدِ لَئیمٍ جَبانٍ بَخیلٍ۴. [معاویه پرسید:] کیست این لَئیم و جَبان؟ [گفت:] از پیش علیبنابیطالب آمدهام. برای اینکه دل او را بهدست بیاورد. معاویه حرفی نزد؛ در خلوت او را صدا زد. یک کس دیگر هم بوده، نمیدانم؛ به گمانم عمروعاص هم بوده در آن مجلس خلوت. [معاویه] گفت: میگویی لئیم و جبان و بخیل؛ کیست مقصود تو؟ گفت: علیبنابیطالب. عَیٍّ جبانٍ بخیل. ظاهراً اینجور گفته. [عیّ یعنی] عاجز؛ کسیکه حرف بلد نیست بزند. [معاویه] گفت: اما اینکه میگویی حرف بلد نیست بزند، تمام عالم جمع بشوند، در لِسان به او نمیرسند. لسان او غالب است بر لسان همه. اینکه میگویی جبان است، احدی قابل مقابلۀ با او در شجاعت نیست. بخیل است؟ [علیبنابیطالب] حاضر است به اینکه قوت شبانهروز خودش و واجبالنفقهاش را نگاه بدارد و بقیه هرچه باشد، بدهد در راه خدا.
[آن شخص گفت:] تو که او را اینطور میدانی، چطور میخواهی با او بجنگی؟ [معاویه] گفت: چون آن مُهر، دیگر از دست ما میرود. اگر بخواهم [طبق این عمل] کنم، تمام بیتالمال و تمام این چیزها که باید به امضاء من درست بشود، از دست ما میرود. من برای ملاحظۀ این دنیا این کار را میکنم، و الّا یقین دارم هیچکسی به او نمیرسد.۵