مرحوم آقا سید ابوطالب، یکی از علمای اراک، به مکه رفته بود، خبر وفاتش به مردم اراک رسید. مسجدها و تکیهها را سیاهپوش کردند و عزاداری نمودند و مجالس ختم برای ایشان گرفته شد. شخصی نزد مرحوم آقا نور آمد ـ همان کسی که استادش مرحوم [ملا احمد] نراقی درباره او فرموده بود: «مجتهد، تنها شهید اول رحمهالله است و من و تو» ـ و خبر وفات مرحوم ابوطالب را به ایشان داد، ایشان دست روی پیشانی گذاشت و سر به زیر انداخت و بعد از مقداری تأمل فرمود: «نه، وفات نکرده است».
گفتند: «آقا چه میفرمایید؟ خبر قطعی است، تمام شهر سیاهپوش است و مردم برای او مجالس ختم و عزا برپا کردهاند». بار دیگر سر به زیر انداخت و توجه و تأملی نمود و سر برداشت و دوباره فرمود: «وفات نکرده». عرض شد: «شما از کجا خبر میدهید؟» فرموده بود: «وقتی یکی از اَعاظم از دنیا میرود، فرشتهای به تمام جاها خبر میدهد و صدای او شنیده میشود و من صدای آن را نمیشنوم و اکنون خبر و صدایی نمیآید».
اگر ما پیرو علما بودیم، چنین بلاها به سر ما نمیآمد، یا اگر میآمد مثل جناب میثم، یکی از یاران خاص حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام که به جرم بیان فضائل مولایش، در کوفه بر سرِ دار، دست، پا و زبانش را قطع نمودند۱، بودیم که هر چه بلا به سرش میآمد ایمانش قویتر میگردید، بدون اینکه دست از ولایت بردارد. او حاضر نشد که حتی زنده بماند و برای این جهت هم تقیه نکرد!
بلاد شیعه پر بود از اینگونه علما؛ آیا ما قدردان آنها بودیم که از میان ما لاإلیبَدَل (بدون جایگزین) رفتند؟! شاید در زمان حیاتشان کسی پیدا نمیشد که از آنها یک مسئله هم بپرسد! این قدر کتوم و ناشناخته!